< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

1400/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/أحكام المياه / ماء البئر

مرحوم سید می فرمایند:

المسألة 6: تثبت نجاسة الماء كغيره بالعلم، و بالبيّنة، و بالعدل الواحد على إشكال لا يترك فيه الاحتياط، و بقول ذي اليد و إن لم يكن عادلاً، و لا تثبت بالظنّ‌ المطلق على الأقوى. [1]

راجع مولای متقیام علی علیه السلام زبان ما قاصر است که مطلبی را عرض کنیم ولی نکته ای را که از برخی اساتید استفاده کردیم عرض می کنیم و آن این است که یکی از جهاتی که دلالت بر ولایت امام علیه السلام دارد آن جهت علم است که با منطق قرآن هم منطبق است در منطق قرآن خلافت با علم مربوط شده است، مثلا در قصه آدم ع می فرماید ِ «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً» بعد که ملائکه اعتراض می کنند می فرماید «فَقالَ أَنْبِئُوني‌ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين‌»، لذا انسان شایسته خلافت بر روی زمین بود، حضرت آدم به عنوان پیامبر خلیفه شدند فرشتگان می خواسند که خلیفه باشند اما خدا آدم را خلیفه کرد، قرآن می فرماید بحث خلیفه شدن مربوط به علم است، هرکس علمش بالاتر باشد او باید خلیفه باشد، در قضیه حضرت طالوت گفتند «قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْم‌» پیامبرشان در جواب فرمود که خداوند به او علم داده است، بسطة في العلم و الجسم، شما مردم این خصویت علم و قدرت جسمی را با هم ندارید، پس در منطق قرآن کریم خلافت و ملک و امامت مربوط به علم است، نمی شود عالم کنار برود و کسی که مفضول است به مقام امامت برسد این منطق قرآن است.

مولا امیرالمؤمنین بعد از پیامبر اکرم اعلم امت ایشان بوده، این اثباتش راه های مختلفی دارد، یک راهش همین راه وجدان است، الان درب کتابخانها در دنیا به روی همه باز است مردم بروند از همه صحابه هر چه رسیده جمع کنند یک طرف بگذارند و هر آنچه از امیرالمؤمنین رسیده یک طرف دیگر بگذارند، و اینها را با هم مقایسه کنند، شاید از ده هزار از صحابه حدیث نقل شده است، اینها را یک طرف بگذارند و علم علی ع را یکجا جای دیگر جمع کنند، بعد حکم کنند ما هیچ تعصبی هم نداریم، مقایسه کنند تا بدانند علم علی کجاست علم دیگر صحابه چقدر است، نهج البلاغه علی را احادیث علی را همه را جمع کنند، خواهند دید فاصله بین اینها چقدر است.

راه دیگر بیان خود پیامبر اکرم است در خود بخاری است که «أقضاکم علي»، حکومت محورش بر علم قضاوت است، دارد أقضاکم علي، و باز آن حدیث معروف که فرمودند «أنا مدینة العلم و علی بابها». پیامبر در موارد مختلف بیان کرده اند که علی اعلم امت است.

راه سوم وقایع تاریخی است که در آنها آمده است که همه برای فهمیدن حکم یک مساله ای به خدمت علی ع می آمده اند و در مقابل ثابت نشده است که علی ع درباره مساله ای از کسی سوال کرده باشد، به هیچکس رجوع نکرده اند، همه در مسائلی که در می ماندند خود خلفا اولی و دومی، «أعوذ باللّه من معضلة ليس فيها أبو الحسن عليه السّلام‌»، «لولا عليّ لهلك عمر» اینهم راه سوم که علم علی ع از همه برتر بوده است.

راه چهارم این است که علومی که مربوط به علوم اسلامی است در بررسی تاریخی می بینیم خیلی از اینها از علی نشات گرفته است مثل علم قرائت، علم تفسیر، در تفسیر بیشتر از ابن عباس نقل کلام می کنند و او هم شاگرد علی ع بوده است، در قراءات که اینها معمولا از شاگردان علی ع بوده اند، قراءات معروفی که الان در دست ماست به شاگردان علی ع برمی گردد، در علم صرف و نحو هم معروف است که اصول علم نحو و صرف را تدوین کرده اند و فرموده اند این را گسترش بدهید؛ همچنین سائر علوم اسلامی ریشه اش به علی ع برمی گردد، مثل فصاحت و بلاغت که بزرگترین فصحا و بلغا خودشان می گویند ما از علی نمونه می گیریم، خود جاحز که ناصبی هم هست ظاهرا، دشمن اهل بیت است به او گفتن از کجا یاد گرفته ای گفت از آن شخص که سرش مو ندارد یاد گرفته ام یعنی از علی یاد گرفته ام.

پس مولا علی منشا علوم اسلامی بوده است از هر راهی برویم علم علی ع اعلمیت ایشان برای ما روشن خواهد شد، خودمان بررسی کنیم یا فرمایشات پیامبر را ببینیم، مرجعیت ایشان در زمان خلفا، خلاصه از هر راهی هر کسی برود خواهد فهمید که علی ع برتر بوده است، و طبق منطق قرآن هر کسی از لحاظ علم برتر باشد او باید خلیفه باشد. آیه ای که درباره حضرت آدم و طالوت بود که ملاک خلافت آنها علم آنها بوده است.

بحث درباهرمساله ششم بود. مرحوم سید فرمودند: «تثبت نجاسة الماء كغيره بالعلم، و بالبيّنة، و بالعدل الواحد على إشكال لا يترك فيه الاحتياط، و بقول ذي اليد و إن لم يكن عادلاً، و لا تثبت بالظنّ‌ المطلق على الأقوى».

نجاست آب با علم و بینه و حتی با عدل واحد ثابت می شود، البته در عدل واحد اشکال وجود دارد و در آن باید احتیاط کرد، یعنی ایشان احتیاطا باز عدل واحد را نیز حجت می دانند، همچنین از راه ذوالید هم ثابت می شود، ولی از راه ظن مطلق ثابت نمی شود، پس ایشان چهار راه را به عنوان راه های نجاست آب ذکر می کنند. بینه را ما دیروز عرض کردیم و برخی از وجوهی که به آن استدلال شده بود را عرض کردیم یعنی چهار وجه را بیان کردیم.

5.وجه پنجم در اینجا روایتی است در کافی با سند صحیح نقل شده است: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ قَالَ: كَانَتْ لِإِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع دَنَانِيرُ وَ أَرَادَ رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ أَنْ يَخْرُجَ إِلَى الْيَمَنِ فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ يَا أَبَتِ إِنَّ فُلَاناً يُرِيدُ الْخُرُوجَ إِلَى الْيَمَنِ وَ عِنْدِي كَذَا وَ كَذَا دِينَاراً فَتَرَى أَنْ أَدْفَعَهَا إِلَيْهِ يَبْتَاعُ لِي بِهَا بِضَاعَةً مِنَ الْيَمَنِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا بُنَيَّ أَ مَا بَلَغَكَ أَنَّهُ يَشْرَبُ الْخَمْرَ فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ هَكَذَا يَقُولُ النَّاسُ فَقَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَفْعَلْ فَعَصَى إِسْمَاعِيلُ أَبَاهُ وَ دَفَعَ إِلَيْهِ دَنَانِيرَهُ فَاسْتَهْلَكَهَا وَ لَمْ يَأْتِهِ بِشَيْ‌ءٍ مِنْهَا فَخَرَجَ إِسْمَاعِيلُ وَ قُضِيَ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع حَجَّ وَ حَجَّ إِسْمَاعِيلُ تِلْكَ السَّنَةَ فَجَعَلَ يَطُوفُ بِالْبَيْتِ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ أْجُرْنِي وَ أَخْلِفْ عَلَيَّ فَلَحِقَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَهَمَزَهُ بِيَدِهِ مِنْ خَلْفِهِ فَقَالَ لَهُ مَهْ يَا بُنَيَّ فَلَا وَ اللَّهِ مَا لَكَ عَلَى اللَّهِ [هَذَا] حُجَّةٌ وَ لَا لَكَ أَنْ يَأْجُرَكَ وَ لَا يُخْلِفَ عَلَيْكَ وَ قَدْ بَلَغَكَ أَنَّهُ يَشْرَبُ الْخَمْرَ فَائْتَمَنْتَهُ- فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ يَا أَبَتِ إِنِّي لَمْ أَرَهُ يَشْرَبُ الْخَمْرَ إِنَّمَا سَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ فَقَالَ يَا بُنَيَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ- يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ يَقُولُ يُصَدِّقُ اللَّهَ وَ يُصَدِّقُ لِلْمُؤْمِنِينَ فَإِذَا شَهِدَ عِنْدَكَ الْمُؤْمِنُونَ فَصَدِّقْهُمْ وَ لَا تَأْتَمِنْ شَارِبَ الْخَمْرِ.[2]

اسماعیل فرزند امام صادق بوده و الان اسماعیله به ایشان منسوب اند، او در زمان حضرت امام صادق ع از دنیا رفت و امام هم او را دفن کردند و بر این کار شاهد هم گرفتند ولی با این حال اسماعیله گفتند نه اسماعیل غایب شده و پیروان ایشان شدند. اینها در دنیا وجود دارد و خیلی هم از لحاظ مالی و اقتصادی قوی هستند و سالی یک بار به اندازه وزن رییس خود به او طلا هدیه میدهند. در هندوستان و پاکستان و در کشورهای غربی هستند و جمعیت شان هم زیاد است، یک جنبه باطنیه هم دارند. به هر حال جز مجموعه شیعه اند، ممکن است برخی فِرق شان از لحاظ عملی از ما دور باشند و باطنیه باشند ولی برخی شان از نظر عملی ملتزمند.

این روایت می فرماید اسماعیل مقداری دینار داشت و شخصی از قریش می خواست برای تجارت برود یمن، اسماعیل به پدر عرض کردند که فلانی می خواهد برود یمن جنس بخرد و بیاورد، و من هم این مقدار دینار دارم آیا به نظر شما این پولها را به او بدهم تا تجارت کند مضاربه کنم با او، تا برای من مقداری جنس بخرد و بیاورد. امام هم به او فرمود ای فرزندم آیا به تو نگفته اند او شرابخوار است، اسماعیل گفت بله مردم اینطوری می گویند، یعنی من خودم ندیده ام که شراب بخورد، امام فرمود که پولت را به او تحویل نده، اسماعیل حرف پدرش را گوش نداد و قبول نکرد و پول هایش را به آن شخص داد تا برود تجارت کند برای او جنس بخرد، ولی آن شخص پولها را از بین برد و خورد، و چیزی هم برای اسماعیل نیاورد! از قضا در آن سال هم اسماعیل و هم امام صادق ع به مکه برای حج مشرف شدند، اسماعیل در حال طواف بود و می گفت که با خدایا به من یک ثوابی بده و جای پولم را پر کن، امام صادق هم در حال طواف بودند و به او رسیدند و با دست از پشت به او اشاره کردند، و گفتند صبر کن، به خدا قسم اجر و ثوابی نداری و خداوند دعای تو را قبول نخواهد کرد نه به تو ثواب می دهد و نه جایش پر خواهد شد؛ زیرا به تو رسانده بودند که آن شخص شرب خمر می خورد ولی با این حال به او اعتماد کردی، اسماعیل هم گفت ای پدر من خودم او را ندیده بودم که او شرب خمر کند و فقط از مردم چنین شنیده بودم، امام هم فرمود که خدای تعالی در کتابش می فرماید «يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ»، انسان مومن هم به خدا ایمان دارد و هم به مومنین، یعنی تصدیق میکند آنها را، پس زمانی که مومنین پیش شما شهادت دادند بر چیزی آنها را تصدیق کن.

خلاصه این حدیث می گوید باید حرف مومنین را باید تصدیق کنیم، در این روایت هم که نیامده در محکمه باید باشد تا اشکالی بر آن وارد شود، پس این روایت هم دلالت دارد بر صحت عمل به بینه برای اثبات نجاست آب و مثل آن.

اما روایاتی که در آنها وارد شده به این آسانی به مومنین بدبین نشوید این یک امر اخلاقی است و نباید سوء ظن داشته باشیم اما این روایات معنایش این نیست که ما سرمایه خود را به کسی که مومنین می گویند اهل فسق است اهل شرب خمر است بسپاریم این صحیح نیست، این روایات که می گویند حسن ظن داشته باشید این یک امر اخلاقی است نه فقهی.[3]

جواب دیگری برای این روایات حسن ظن گفته شده که انسان ها دارای حالات صلاح و فساد اند و روایات حسن ظن و امثال آن ناظر به حالت صلاح است نه فساد، ولی اینکه ما می گوییم دقیق تر است که این روایات می خواهند بگویند باید با حسن ظن با مردم رفتار کنیم تا جامعه از هم نپاشد و با نگاه مثبت به آنها نگاه کنیم و حتی خود را از آنها بهتر ندانیم ولی اهل گناه باشند، این روایات مطالب اخلاقی را دارند بیان می کنند نه فقهی را. نگاه فقهی در اینجا با نگاه اخلاقی فرق دارد.

6.وجه ششمی که مطرح است این آیات کریمه است، که مجموع این آیات اگرچه در موارد مختلف وارد شده ولی با الغا خصوصیت می شود حجت شهادت عدلین را از آنها فهمید. این آیات عبارتند:

الف: وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُم‌،[4] این آیه هم فقط درباره محکمه نیست، بلکه می گوید دونفر شاهد از مردان شهادت بدهند.

ب: آیه ای درباره وصیت است: شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُم[5] ، وقتی که زمان وفات می رسد و علامات مرگ را در خود می بینید، آیه می گوید در زمان وصیت باید دونفر عادل بر وصیت شهادت بدهند، هم تحملش را هم ادائش.

ج: وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُم‌[6] ، در طلاق دو نفر را شاهد بگیرید.

د: يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُم‌،[7] صید برای محرم حرام است اگر اینکار را کرد جزایش را می گوید «فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» می باشد مثل گوسفند و گاو و شتر و اینها، باید ببینیم آن حیوانی که صید کرده مثلش کدام یکی از اینها است این مثل بودن را دو نفر عادل باید تایید بکنند، مثلا کفاره مرغ شتر، شتر است، اگر آهو صید کردی مثلش گوسفند است. باید دونفر عادل شهادت بدهند که نظیر حیوان صید شده این مورد است.

بنابراین هم در بیع و هم در وصیت و هم در طلاق و هم در صید شهادت دونفر عادل معتبر دانسته شده و ما با الغا خصوصیت می گوییم در جاهای دیگر هم معتبر است. البته این بحث خواهد آمد و نکاتش را بعدا ذکر خواهیم کردیم، مرحوم سید در اینجا طرق اثبات نجاست آب را ذکر کرده اند و در بحث نجاسات دوباره بحث خواهیم که به طور کلی طرق اثبات نجاسات کدامند.

مطلب دیگر این است که در شهادت ملاک علم وجدانی است؟ یعنی آنکه شهادت می دهد باید علم داشته باشد یا با توجه با اصول و قواعد هم می تواند شهادت بدهد؟ ظاهرا آنچه که از ادله استفاده می شود این است که باید علم داشته باشد. نمی گویم خودش با چشم خودش دیده باشد اگر چه در برخی روایات هست که باید مثل آفتاب روشن باشد ولی در همه جا اینطور نیست بلکه همینکه علم پیدا کرد و علم یافت می تواند بر آن مطلبی که به آن علم دارد شهادت بدهد ولو با چشم خودش ندیده باشد.

آیه «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»[8] ، و آیه «إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُون‌»[9] و روایت «عَنِ النَّبِيِّ ص وَ قَدْ سُئِلَ عَنِ الشَّهَادَةِ قَالَ هَلْ تَرَى الشَّمْسَ عَلَى مِثْلِهَا فَاشْهَدْ أَوْ دَعْ»[10] ، دلالت دارند با مقدمات معهوده اگر علم پیدا کرد شهادت اشکالی ندارد و بحثش در آینده به تفصیل خواهد آمد و روایات معارض را هم بررسی می کنیم، تا ببینیم چگونه جمع خواهیم کرد. الحمدلله رب العالمین.

 


[3] . در اینجا اشکال و جواب طولانی شد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo