< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

1400/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/أحكام المياه /الماء الراکد/المسألة8

مرحوم سید در عروه این چنین فرموده اند:

(المسألة 8): الكرّ المسبوق بالقلّة إذا علم ملاقاته للنجاسة، و لم يعلم السابق من الملاقاة و الكرّيّة، إن جهل تاريخهما، أو علم تاريخ الكرّيّة حكم بطهارته و إن كان الأحوط التجنّب و إن علم تاريخ الملاقاة حكم بنجاسته. و أمّا القليل المسبوق بالكرّيّة الملاقي لها فإن جهل التاريخان أو علم تاريخ الملاقاة حكم فيه بالطهارة، مع الاحتياط المذكور، و إن علم تاريخ القلّة حكم بنجاسته.[1]

بحث در این بود که اگر آب قلیلی باشد که بعدا کر شده و در این میان ملاقات با نجس هم کرده است، آیا چنین آبی طاهر است یا نجس است؟ در اینجا سه صوت وجود داشت:

1.تاریخ هیچکدام را نمی دانیم، نه می دانیم چه زمانی کر شده و نه می دانیم چه زمانی ملاقات با نجس کرده است.

2.تاریخ کر بودن را میدانیم ولی تاریخ ملاقات را نمی دانیم.

3.تاریخ ملاقات با نجس را می دانیم ولی تاریخ کریت را نمی دانیم. [2]

تحلیل و بررسی دوباره اقوال

در صورت اول نظر مشهور طهارت بود، چرا؟ زیرا استصحاب عدم کریت تا زمان ملاقات، با استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریت معارض است، لذا هر دو بعد از تعارض تساقط می کنند و رجوع به قاعده طهارت می شود، این نظر مشهور بود و مرحوم سید هم ظاهرا طبق همین مبنا نظرشان طهارت بود. مرحوم آخوند هم همین نظر را قبول داشتند یعنی قائل به طهارت بودند، لکن مستقیم قاعده طهارت را جاری می کردند و قائل به تعارض استصحاب ها نبودند. [3] و [4]

اما مرحوم نائینی در همین صورت به نجاست قائل شدند، برای اینکه استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریت موضوع طهارت را اثبات نمی کند، موضوع طهارت این است که کر باشد و ملاقات بکند، کریت باید اول بیاید، شما می گویید ملاقات نکرده تا زمان کریت، این استصحاب جاری نیست چون اثر ندارد و موضوع طهارت را اثبات نمی کند مگر از طریق اصل مثبت. از طرف دیگر استصحاب عدم کریت تا زمان ملاقات موضوع نجاست را ثابت می کند. ما جواب ایشان را دادیم و دیگر تکرار نمی کنیم.

آقای خوئی هم در همین صورت حکم به نجاست کردند [5] و [6] به این بیان که هر جایی که موضوع مرکب بود از یک جز وجدانی و یک جز تعبدی، اگر امر وجدانی را احراز کردیم و امر تعبدی هم با استصحاب جاری شد حکم بر موضوع بار می شود، ما نحن فیه هم همین طور است، یعنی نجاست وجدانا محرز است و عدم کریت را با استصحاب درست می کنیم و حکم می کنیم به اینکه آب نجس است. مثلا شخصی معامله ای کرده و آن را فسخ کرده و ما نمی دانیم در زمان خیار فسخ کرده یا نه؟ فسخ که وجدانی است، استصحاب خیار هم می کنیم و حکم به صحت فسخ می کنیم.

موارد متعددی در شرع هست که چنین است، مثال دیگر: کسی نماز خوانده و می داند یک حدثی از او سر زده ولی نمی داند حدث قبل از نماز بوده یا بعد از نماز، اینجا نماز وجدانی است و با اصل طهارت هم وضو را درست می کنیم و حکم به صحت نماز می کنیم. این بیان محقق خوئی بود که آن را قبلا هم بیان کردیم.

بعد می فرمایند در چنین مواردی دیگر نمی شود به امر وجدانی رجوع کرد و استصحاب عدم آن را کرد، این معقول نیست، مثلا در مثال قبل بگوییم استصحاب عدم نماز در زمان طهارت بکنیم و حکم به بطلان نماز بکنیم، تا در نتیجه دو تا استصحاب متعارض در اینجا شکل بگیرد. یا در محل بحث بگوییم استصحاب عدم ملاقات می کنیم تا زمان کریت، این نمی شود زیرا در امر وجدانی که ملاقات باشد دیگر استصحاب جاری نمی شود، چرا این درست نیست؟

بیان ایشان این است که اینجا ظاهرا اصل سببی و مسببی است، یعنی وقتی که شک در سایه اصل تعبدی برطرف شد، دیگر شکی برای شما باقی نمی ماند که این امر وجدانی در زمان وجود آن دیگری بوده یا نبوده، اصلا چنین شکی برای انسان باقی نمی ماند، و لذا نمی توان استصحاب عدم ملاقات را جاری کرد.

ذکر تاییدی برای بیان مرحوم خوئی

بیانی که برای تقویت بیان ایشان به ذهنم رسید این است که ملاقات و عدم ملاقات در زمان کریت دیگر موضوع ندارد، در یک طرف موضوع مرکب از ملاقات و عدم کریت بود، ولی در طرف دیگر موضوع مرکب نیست، در اینطرف که شما می خواهید بگویید ملاقات نکرده تا زمان کریت، اینجا موضوع مرکب نیست، کریت و عدم ملاقات موضوع حکم قرار داده نشده اند که بگوییم «کر باشد و ملاقات نکند»، وقتی کر باشد چه ملاقات کند و چه ملاقات نکند فرقی ندارد.

پس این طرف اصلا موضوع حکم مرکب نیست، ظاهرا مرحوم خوئی نظرشان این است که در حل بحث در یک طرف موضوع مرکب است ولی در طرف مقابل موضوع مرکب نیست، یعنی در یک طرف موضوع ملاقات و عدم کریت است یعنی ملاقات کرده در زمان عدم کریت، اما در یک طرف موضوع این نیست که بگویید اصل عدم ملاقات است تا زمان کریت، ما چنین موضوعی در اینجا نداریم ، عدم ملاقات تا کریت موضوع حکم نیست تا شما بیایید آن را استصحاب بکنید. این بیانی بود که به ذهن ما رسیده است.

اما خودشان و شاگردشان مرحوم استاد تبریزی یک بیان هایی دارند که این مطلب روشن بشود که چرا درباره امر وجدانی استصحاب عدم جاری نمی شود تا بگوییم ملاقات نکرده تا زمان کریت، دو بیان در اینجا ذکر کرده اند:

1.می فرمایند اگر این استصحاب عدم ملاقات جاری بشود باید در جایی که خود کریت هم مشکوک است عدم ملاقات را جاری بکنید، مثلا ما می گوییم که این مکلف نماز خوانده در حالی که در وضو شک دارد، می گوییم استصحاب وضو جاری می شود و نمازش درست می شود. ایشان می فرماید دیگر شما حق ندارید استصحاب عدم نماز در زمان طهارت را جاری بکنید چون اگر اینکار را بکنید لازم می آید، اگر در خود حدث هم شک داشته باشید در آنجا هم باید بتوانید استصحاب عدم نماز بکنید در زمان طهارت، حتی جایی که شما در حدث شک می کنید قطعا استصحاب طهارت می آید و جاری می شود و اصلا علم به حدث ندارید تا بگویید این طرف هم ... آنجا هم باید بگویید استصحاب عدم نماز تا زمان طهارت جاری می شود، حال اینکه در آنجا هیچ کس نگفته که استصحاب جاری می شود. در ما نحن فیه کریت و ملاقات است و هر دو موجود شده اند.

ایشان می فرمایند در اینجا دیگر استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریت را جاری نکنید و الا اگر جاری بکنید لازم می آید که اگر در کریت هم شک بکنید این استصحاب جاری بشود، و حال اینکه اگر در کریت شک بشود قطعا استصحاب عدم کریت جاری می شود، و نمی شود عدم ملاقات را استصحاب کرد، اگر شک در کریت داشته باشید کسی نگفته در آنجا عدم ملاقات را جاری بکنید تا زمان کریت.

می فرمایند کأنه اگر اینجا بگویید در آنجا هم باید بگویید، وقتی در آنجا نمی توانید بگویید در اینجا هم نمی توانید بگویید، چون فرقی نمی کند، شما می خواهید بگویید این آب ملاقات نکرده تا زمان کریت، کریتی که محرز است با علم اجمالی، یا کریتی که محتمل است، فرقی ندارد، بگو استصحاب می کنیم عدم ملاقات را تا زمان کریت محتمله، یک آبی هست که الان کر است، و ما کریتش را میدانیم، در این صورت که محل بحث ماست، اگر کریت محتمل بود و در اینجا ملاقات هم کرده، اینجا شما حکم به نجاست می کنید.

می فرمایند اگر در آنجایی که کریت محرز است و شما استصحاب عدم ملاقات را جاری می کنید در اینجا هم که کریت محتمل است باید استصحاب عدم ملاقات را جاری بکنید، در حالی که کسی این چنین استصحابی را جاری نکرده است، باید بگویید در اینجا حکم به طهارت می کنیم، و حکم می کنیم این آبی که کریتش مشکوک است باز می شود استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریت مشکوکه را جاری کرد و حکم به طهارت نمود. حال آنکه در اینجا کسی استصحاب عدم ملاقات را جاری ننموده است.

این نقضی است که آقای خویی مطرح می کنند. می فرمایند نمی شود در امر وجدانی استصحاب عدم جاری نمود والا لازم می آید در جایی که کریت هم مشکوک است استصحاب عدم ملاقات جاری کنید و حال اینکه چنین استصحابی جاری نمی شود بلکه قطعا استصحاب عدم کریت جاری است. وقتی شما ملاقات را به کریت ربط دادید چه فرقی می کند کریت محرزه باشد یا کریت مشکوکه باشد؟ این نقض ایشان است.[7] و [8]

2.بیان دیگر این است [9] که اصلا اینکه شما می خواهید عدم ملاقات را اینجا جاری بکنید، اگر در موضوع نجاست حالت اقتران در آن شرط بود نه اجتماع، اقتران یعنی یکی عین دیگری باشد، نه اینکه در کنار هم موجود باشند و حالت اجتماع داشته باشد، اگر حالت اقتران در موضوع نجاست شرط بود یعنی ملاقات کرده باشد موصوفا و متصفا، بله استصحاب عدم ملاقات جاری می شود. آقای خوئی می فرماید موضوع اجتماعی است، وصفی نیست، می فرماید اینجا استصحاب عدم ملاقات وقتی جاری است که عدم کریت وصف باشد، یعنی ملاقات متصف به عدم کریت باشد، آنوقت می شود گفت ملاقات نکرده و حالت اقتران را از بین ببرید، ولی فرض این است که موضوع اجتماع است و نه به صورت اتصاف، استصحاب زمانی اثر دارد که اقتران باشد نه صرف اجتماع . بله اگر وصفیت در کار بود استصحاب عدم ملاقات جاری می شود و این وصفیت و اقتران از بین می رود و موضوع نجاست را از بین می برد، حال آنکه موضوع نجاست صرف ملاقات است، صرف ملاقات را هم که شما احراز کردید آن یکی هم عدم کریت بود آمد کنارش و موضوع تمام شد و احراز شد، پس موضوع اگر حالت توصیفی داشت بله عدم ملاقات جاری می شود ولی موضوع حالت توصیفی ندارد تا شما موضوع نجاست را از بین ببرید، این یک بیان.

ممکن است بگویید ما که استصحاب عدم ملاقات می کنیم تا زمان کریت، منظورمان این است که در زمان کریت این ملاقات حاصل نشده است، گفتیم یا این معنایش این است که باید اقتران را از بین ببرید که ما گفتیم در اینجا اقتران نیست همان معیت است، یا منظور این است که در زمان کریت عدم ملاقات را استصحاب می کنیم، اگر این مراد باشد این هم که اثری ندارد، در زمان کریت ملاقات نکرده، خوب اگر در زمان کریت ملاقات هم می کرد فرقی نمی کرد لذا اثری ندارد، در زمان کریت ملاقات و عدم آن اثری ندارد، اگر با استصحاب می خواهید موضوع ما را از بین ببرید، موضوع از بین نمی رود زیرا ما اقتران را شرط نمی دانیم، اگر می خواهید موضوع را اثبات کنید و بگویید در زمان کریت ملاقات نکرده می گوییم این اثری ندارد، ملاقات هم بکند پاک است ملاقات هم نکند باز هم پاک است، پس چرا به دنبال این هستید که عدم ملاقات را اثبات کنید وقتی اثری بر آن مترتب نیست؟

ممکن است که بگویید منظور ما از استصحاب عدم ملاقات این است که می خواهیم بگوییم «عدم ملاقات تا زمان کریت»، استصحاب را جاری می کنیم نه به خاطر اینکه بگوییم در زمان کریت ملاقات صورت نگرفته است تا شما بگویید اثری برآن مترتب نیست، بلکه می خواهیم بگوییم ملاقات نکرده تا زمان کریت، که معنایش این است که نجس نیست، زیرا موضوع نجاست این است که قبل از کریت ملاقات کرده باشد، شما آمدید این موضوع را برداشتید، این اثر دارد، ممکن است بگویید منظور ما، ما قبل کریت است نه حین کریت و زمان کریت، تا شما اشکال بفرمایید اثر ندارد، اگر بگوییم در زمان قبل از کریت ملاقات نکرده دیگر اثر دارد و استصحاب جاری می شود و معارضه می کند با استصحاب عدم کریت تا زمان ملاقات.

بعد می فرمایند اگر این را بگویید ما برمی گردیم به باب وضو و حرف شما را نقض می کنیم، می گوییم شما در باب وضو چه می گویید، کسی نماز خوانده است قبلا هم وضو داشته است و استصحاب طهارت جاری است، چون نماز وجدانی است و استصحاب طهارت هم جاری است و حکم به صحت نماز می کنیم، در اینجا ممکن است کسی بگوید ما استصحاب عدم صلاة می کنیم تا زمان طهارت، پس چطور در اینجا می فرمایید استصحاب عدم صلاة جاری نیست، اگر در اینجا جاری نیست در استصحاب عدم ملاقات هم جاری نیست، آقای خوئی اینطور می فرماید که اگر استصحاب ما قبل کریت را می خواهید دارای اثر بدانید ما این را نقض می کنیم به استصحاب عدم صلاة در زمان طهارت، اگر اینجا می گویید اثر دارد در باب استصحاب عدم صلاة تا زمان طهارت را هم باید بگویید اثر دارد در حالی که نمی گویید.

آقای تبریزی بعد از بیان این مطلب، بعد برمی گردد اشکال می کند و می فرمایند که در یک صورت اشکال ایشان واضح است، نتیجه فرمایش آقای خوئی این است که در هر سه صورت از قسم اول (آب قلیلی که کر شده و ملاقات هم کرده) حکم به نجاست می کند چرا؟ چون در صورت مجهولي التاریخ استصحاب عدم کریت جاری است ولی استصحاب عدم ملاقات جاری نیست و ملاقات هم که امر وجدانی بود لذا حکم به نجاست می شود، ایشان فرمودند ملاقات وجدانی است و عدم کریت هم با استصحاب عدم کریت درست می شود و حکم بار می شود. در صورت دوم قسم اول که زمان ملاقات روشن است و کریت معلوم نیست باز ایشان می فرمایند که عدم کریت استصحاب می شود و ملاقات هم وجدانی است پس حکم به نجاست می شود. در صورت سوم از قسم اول که کریت زمانش روشن است هم باز حکم به نجاست می شود چونکه استصحاب عدم کریت جاری است چون ایشان بین معلوم التاریخ و مجهول التاریخ فرق نمی گذارند، می فرمایند استصحاب در همه جاری است، استصحاب عدم کریت تا زمان مجهول التاریخ که ملاقات است جاری است و موضوع حکم را برای ما درست می کند ولی استصحاب در عدم ملاقات جاری نیست.

کریت را توضیح خواهیم داد در صور بعدی، مشهور می فرمایند که استصحاب در معلوم التاریخ جاری نمی شود، استصحاب فقط در مجهول التاریخ جاری می شود، اما آقای خوئی استصحاب را در هر دو جاری می داند، اگر به ایشان اشکال شود در معلوم التاریخ به چه اعتبار استصحاب جاری می کنید؟ می گویند که نسبت می دهیم به مجهول التاریخ، و می گوییم این معلوم التاریخ نبوده تا آن زمانی که آن مجهول التاریخ به وجود آمده است، بالاخره مجهول التاریخ در یک زمانی به وجود آمده ولی ما زمانش را نمی دانیم، استصحاب عدم کریت می کنیم تا زمان واقعی مجهول التاریخ، و لذا وقتی آن استصحاب عدم کریت جاری شد تا زمان ملاقات که الان برای ما مجهول التاریخ است موضوع حکم شرعی درست می شود، زیرا قطعا ملاقات صورت گرفته و لو زمانش برای ما مجهول باشد، و عدم کریت هم که استصحاب می شود و موضوع درست می شود و حکم به نجاست می کنیم، این را ایشان می فرمایند.

پس در هر سه صورت ایشان می فرمایند حکم به نجاست می شود، مرحوم تبریزی می فرمایند ما در همین صورت اخیر که کریت زمانش روشن بود مثلا ساعت شش صبح کر شده است، اینجا دیگر فرمایش شما را نمی توانیم بپذیریم چون اینجا شک اصلی ما در ملاقات است و اصلا شکی در ناحیه کریت تا زمان ملاقات نداریم، کریت الان ساعتش مشخص است ساعت شش صبح بوده و تمام شک ما سر ملاقات است که چه زمانی بوده، قبل از ساعت شش بوده و یا بعد از ساعت شش بوده، اگر بعد بوده پاک است و اگر قبل از آن بوده نجس است.

پس محور شک بر روی ملاقات است وقتی شما عدم ملاقات را اینجا استصحاب کردی و گفتی تا ساعت شش ملاقات نکرده اتفاقا بعکس می شود دیگر شکی برای شما باقی نمی ماند در مساله که آیا کریت تا زمان ملاقات بوده یا نبوده، اصلا چنین شکی باقی نمی ماند، آن شک یک شک تبعی است، شک اصلی شما در این صورت سوم که زمان کریت مشخص است شک اصلی شما در ملاقات است که در چه زمانی بود، قبل از کریت بوده یا بعد از کریت بوده، لذا در این صورت سوم نمی توانیم بگوییم آب نجس است و استصحاب عدم ملاقات جاری نیست، کریت محرز است و شک ما فقط در ملاقات است و تعبدا هم می گوییم ملاقاتی نشده و حکم به طهارت می کنیم و لذا نمی توانیم فرمایش مرحوم خوئی را در صورت سوم بپذیریم.

و ظاهرا اشکال ایشان بر مرحوم خوئی وارد است حداقل در صورت سوم که کریت دیگر روشن است، دیگر شک ما محور شک ما ملاقات است نه اینکه شک ما در کریت باشد زیرا زمان کریت روشن است.

الا اینکه آقای تبریزی باز در اینجا مطلب خودشان را می آورند، یعنی می فرمایند ما باید در اینجا قائل به طهارت بشویم الا اینکه ما در گذشته یک مطلبی گفتیم و آن اینکه اگر شارع برای عدم نجاست یک چیز بیان کرده و برای طهارت یک موضوع دیگری بیان کرده در اینجا ما نمی توانیم با رفع موضوع نجاست به طهارت برسیم، چون خود شارع برای طهارت یک موضوع دیگری بیان کرده است، و اینجا چون شارع یک موضوع دیگری برای طهارت ذکر کرده است نمی توانیم به طهارت برسیم. و فرمودند مراد مرحوم نائینی هم شاید همین باشد.

بنابراین در این صورت اول مطلب را جمع می کنیم:

خلاصه مطلب این شد که مشهور قائل به طهارت اند در صورت اول از قسم اول، به جهت تساقط استصحابها، مرحوم آخوند می فرمودند استصحاب ها اصلا جاری نیست و مستقیم به سراغ قاعده طهارت می رویم. ما عرض کردیم فرمایش مرحوم آخوند را ما می پذیریم ولی نظرمان با ایشان در نتیجه فرق پیدا می کند، مرحوم حائری هم همین را فرموده اند، اینجا استصحابها جاری نیست و باید استصحاب را تا زمان دیگری جاری کنیم. این وقوع حادثه در زمان دیگری را اثبات نمی کند، اما استصحاب تا ما قبل زمان وقوع جاری می شود مرحوم آخوند هم این را فرمودند که استصحاب عدم ملاقات تا ما قبل کریت، یا استصحاب عدم کریت تا ما قبل ملاقات، هر دو جاری می شود، نه خود ملاقات زیرا در زمان سوم هر دو موجود شده اند و نمی شود عدم یکی را استصحاب کرد. استصحاب هر کدام تا رمان ما قبل دیگری اثر دارد، اگر تا ماقبل کریت ملاقات نکرده یعنی این آب در زمان غیر کریت ملاقات نکرده است، و این دفع می کند نجاسات را، پس آن بیان مرحوم استاد تبریزی را جواب دادیم، اما استصحاب عدم کریت تا ما قبل ملاقات اثر ندارد، ما قبل ملاقات کر نبوده، کر باشد یا نباشد چه اثری دارد؟ پس ما هم قائل به طهارت می شویم نه از باب رجوع مستقیم به قاعده طهارت و نه از باب اینکه استصحابها تعارض می کنند و تساقط می کنند و ما رجوع به قاعده طهارت می کنیم، ما از باب اینکه یکی از استصحابها اثبات می کند موضوع طهارت را و آن هم استصحاب عدم ملاقات است تا ما قبل کریت، چنانکه مرحوم حائری هم این را فرموده اند. در مقابل البته مرحوم نائینی حکم به نجاست کردند چون استصحاب عدم ملاقات اثر ندارد و لذا جاری نیست و مرحوم خوئی هم قائل به نجاست شدند برای اینکه استصحاب در موضوع مرکب جاری است و در عدم امر وجودانی جاری نیست، که مفصلا بحثش گذشت. این بحث از صورت اول بود که خیلی مفصل بود البته صورت های بعدی خیلی بحث شان طولانی نیست. الحمدلله رب العالمین.


[9] التنقيح في شرح العروة الوثقى، الخوئي، السيد أبوالقاسم - الشيخ ميرزا علي الغروي، ج2، ص191.. برای روشن شدن بیشتر مطلب قسمتی از کلام مرحوم خوئی در اینجا ذکر می شود: و أمّا تطبيقها على المقام فهو أن موضوع الحكم بالانفعال مركب من الملاقاة و عدم الكرية، و لا ينبغي الإشكال في عدم اعتبار عنوان الاجتماع فيه قطعاً، بأن يعتبر في الانفعال مضافاً إلى ذات القلة و الملاقاة عنوان اجتماع أحدهما مع الآخر الذي هو من أحد العناوين الانتزاعية فإن ظاهر قوله (عليه السلام) «إذا بلغ الماء قدر كر لم ينجسه شيء» أن ما ليس بكر تنجسه ملاقاة شيء من النجاسات، فالموضوع للانفعال هو نفس القلة و الملاقاة، و لا دلالة فيه على اعتبار عنوان الاجتماع بوجه. بل لو قلنا باعتباره لما جرى استصحاب عدم الكرية في الماء غير المسبوق بالحالتين أيضاً، لوضوح أن استصحاب عدمها لا يثبت عنوان اجتماع الملاقاة مع القلة عدم الكرية. و عليه إذا أحرزنا الملاقاة بالوجدان فلا مانع من إحراز الجزء الآخر أعني عدم الكرية بالأصل، إذ به يتحقق كلا جزئي الموضوع للانفعال. و دعوى: أنه معارض بأصالة عدم تحقق الملاقاة في زمان عدم الكرية، قد عرفت اندفاعها بأن الأصالة المذكورة مما لا أساس له، إذ لا أثر شرعي ليترتب على عدم الملاقاة في زمان القلة، بل الأثر مترتب على وجود القلة و الملاقاة، و قد أحرزناهما بالأصل و الوجدان، و معهما نقطع بترتب الأثر و لا يبقى عندئذٍ شك في ترتبه حتى يرجع إلى استصحاب عدم الملاقاة في زمان القلة. ثم إن لازم جريان استصحاب عدم الكرية عند إحراز الملاقاة بالوجدان هو الحكم بالنجاسة في جميع الصور الثلاث المتقدمة، و هذا هو المنشأ لحكم سيدنا الأُستاذ (أدام اللّٰه اظلاله) بالاحتياط الوجوبي في تعليقته المباركة في جميع الصور الثلاث، فان ما قدمناه آنفاً و إن اقتضى الحكم بالنجاسة جزماً و لكن جرت عادته (مدّ ظلّه) على عدم الإفتاء في بعض الموارد إلّا على سبيل الحكم بالاحتياط فافهم ذلك و اغتنمه

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo