< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1403/02/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/حجية ظواهر الألفاظ /حجیت ظواهر الکتاب

 

اصل حجیت ظهور که عرض شد مسلّم است ولی تفصیلاتی در برخی از فروعات داده شده است. یکی از تفصیلات که آیا ظهور حجت است به شرط اینکه انسان ظن به وفاق داشته باشد یا حدأقل ظن به خلاف نداشته باشد. این یک تفصیلی بود که گذشت.

تفصیل دومی که مطرح شد که آیا ظهور حجت است تنها به اشخاصی که قصد افهامهم یا اعم از مقصود بالافهام و غیر مقصود بالافهام برای همه حجت است.

تفصیل دیگری که در مسئله داده شده است تفصیلی است که برخی از اخباریون آن را مطرح کردند و آن هم این است که ظواهر قرآن کریم حجت نیست مگر اینکه یک روایتی برطبق آن وارد بشود والّا به تنهایی ظواهر کتاب حجت نیست. این دیدگاهی است که به برخی از اخباریون نسبت داده شده است.

ما قبل از اینکه شبهات اخباریون را در این زمینه مطرح کنیم و جواب بدهیم بر اساس روشی که استاد سبحانی دام ظله دارند، حججی که اثبات میکند حجیت ظواهر قرآن را آنها را اشاره میکنیم بعد شبهات آنها را مطرح میکنیم و جواب میدهیم. مستقیما وارد شبهات نمیشویم. اول به ادله ای اشاره میکنیم که مفاد آن ادله حجیت ظواهر کتاب است.

ادله حجیت ظواهر:

اول:حدیث ثقلین

یکی از آن ادله حدیث متواتر ثقلین است که هم در منابع شیعه و هم در منابع عامه این حدیث به صورت متواتر نقل شده است. در این حدیث شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید که أنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما إن تمسکتم بهما لن تضلّوا ابدا. این حدیث در منابع ما علاوه بر کافی در کتب مرحوم صدوق و در سایر منابع مسندا نقل شده است. و همچنین در منابع اهل سنت در صحیح مسلم هست و در سنن ترمزی هست در مستدرک حاکم هست و در منابع مختلف این حدیث را عامه نقل کردند. عترتی اهل بیتی، کلمه ی عترت به معنای آن جوانه هایی است که از کنار درخت می روید. برای اینکه این شبهه به ذهن کسی نیاید که اهل بیت منظور خانواده و خانم و اینها هست کلمه ی عترت هم آمده یعنی آن جوانه هایی که کنار درخت هست یعنی از همین نسل است نه اینکه از دیگران باشد. عترتی اهل بیتی. بعد در مسلم هم هست که میپرسد آیا خانم ها هم جزء اهل بیت هست؟ در ذیل این حدیث زید ابن ارقم میگوید لا والله. خانم جزء اهل بیت نیست چون جدا میشود و ملحق میشود به اهلش. حدأقل باید گفت اهل البیت اینجا مراد اهل بیت نبوت است چنانکه در آیه ی تطهیر هم همین است. یک بیوت النبی است آن خانه های پیامبر است، چند تا زوجه داشته که هر کدام یک بیتی داشته است. اما یک اهل البیت داریم، در همان آیه ی تطهیر قبل و بعدش کلمه ی بیوت می آید اما اهل البیت آنجا بیت الف و لام دارد و مفرد هم هست. آنجا منظور بیت النبوه هست. اهل بیت یعنی بیت النبوّه، نه همان بیوتات، بیوتات نیست. پس دوتا مستمسک قرار داده است. یکی قرآن کریم و دیگری اهل بیت علیهم السلام که اهل بیت هم خود پیامبر مشخص فرمودند. هم در ذیل این آیه ی کریمه عبا را کشیدند و مشخص کردند، تفسیر عملی کردند که دیگر شبهه ای پیش نیاید. و هم در آیه ی مباهله اینها را بردند ، اللهم هؤلآء اهل بیتی اینها اهل من هستند. بالاخره اهل بیت مشخص است و قرآن هم مشخص است. پس بنابراین این حدیث شریف با این بیانی که عرض خواهم کرد دلیل بر این است که قرآن حجت است. آن دلیل این است که نزاع ما و اخباری ها در این است که بعد از مراجعه به مخصصات و مقیّدات اگر مخصصی پیدا نکردیم، اگر مقیدی پیدا نکردیم آیا ظواهر قرآن حجت است یا حجت نیست؟ آنها میگویند بعد از مراجعه به مخصصات و مقیّدات ظاهر قرآن باز هم حجت نیست یعنی همه ی مقیدات را گشتیم و هیچی هم پیدا نکردیم باز یک ظاهر قرآن دست ما هست، اخباری ها میگویند این حجت نیست مگر اینکه یک روایتی موافق این باشد. خوب اگر روایت موافق این باشد همان روایت دیگر کافی است و نیازی به این آیه نیست. آنوقت میشود ضمّ الحجر الی الانسان، آنوقت دیگر اثری ندارد. پس بنابراین بحث ما در جایی است که بعد از فحص از مخصصات و مقیدات آیا حجت است یا نیست؟ اخباری ها میگویند بعد الفحص حجت نیست، ما میگوییم حجت است. پس این حدیث ثقلین میفرماید که دوچیز است که باید به آن تمسک بکنیم یکی قرآن و یکی اهل بیت، اگر بناباشد بعد الفحص هم آیه حجت نباشد و ظواهر قرآن حجت نباشد خوب باید میفرمود من یک امانت گذاشته ام، چون دیگر بنا این است که اصلا حجیتی نداشته باشد. باید میفرمود که ما یک مستمسک برای شما قرار دادیم. پس بنابراین این حدیث شریف با این اطلاقش و با این بیانش که دوتا مستمسک قرار دادند و هر دو باعث هدایت انسان است و با آن نقطه ای که عرض کردم که محل نزاع بعد از مراجعه به مقدیات و مخصصات است مشخص میشود که این حدیث به خوبی بیان میکند که ظواهر قرآن حجت است.

شاگرد:...

استاد: آنجا اهل بیت نبوت مراد است، همسر حضرت حضرت ابراهیم یک مقامی داشته که ملائکه با او صحبت میکرد، سخن ملائکه را شنید. ﴿أتعجبین من أمر الله﴾، آنها آن مقام طهارت را داشتند یعنی خانم عادی نبوده که بتواند با ملائکه صحبت بکند، أتعجبین من أمر الله؟ ملائکه دارند با آن خانم صحبت میکنند، پس بنابراین مثل خانمهای دیگر نبوده و همان اهل بین النبوه آنجا مراد است. جزء اهل بین النبوه بوده است. پس این دلیل اول.

دلیل دوم: روایات تعلیمی

که استاد سبحانی مطرح میکنند روایات تعلیمی است. روایات تعلیمی در روایات اهل بیت فراوان وارد شده است که ما چندتا نمونه را میخوانیم. ما در یک کتابی مقدار زیادی از این روایات را جمع کردیم. یک کتابی به نام قرآن از منظر اهل بیت. یک مدت پیش چاپ شده است. من ان پی دی اف آن را برای شما میفرستم مطالعه بفرمایید. یا همه اش یا آن فصولی که مربوط به این بحث هاست براتون میفرستم. مطالعه بفرمایید. آنجا هم روایات تعلیمی اهل بیت علیهم السلام استشهاد میکنند به آیات قرآن. این نشان میدهد که قرآن قابل فهم است والّا این استشهاد معنا نداشت. آن مخاطب بگوید من نمیفهمم قرآن چی هست، قرآن مربوط به شماست. نه از این اسشتهاد ائمه اطهار میفهمیم که مؤمنین و مسلمانان و مخاطبین میفهمند آیات را.

روایت اول از روایات تعلیمی

یکی از این روایات در تهذیب است و سند صحیح است: عن احمد بن محمد عن ابن محبوب عن علی بن الحسین بن رباط عن عبد الاعلی مولی آل سام قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام عثرت فانقطع ظفری فجعلت عی إصبعی مراره فکیف أصنع بالوضوع قال تعرف هذا و اشباهه من کتاب الله قال الله عزّوجل: ﴿ما جعل علیکم فی الدین من حرج﴾ امسح علیه.[1]

افتادم و ناخنم شکست، روی انگشتم مرهم گذاشتم. چگونه وضوع بگیرم؟ امام فرمود اینها از کتاب خدا فهمیده میشود، پس بنابراین امام میفرماید ظاهر قرآن قابل فهم است که فرمود یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله. بعد آیه ی ما جعل علیکم فی الدین من حرج را خواندند. لازم نیست شمار بروی مراره را بردارید و روی آن زخم را مسح کنید. روی همان مراره مسح کن. آن جبیره ای که هست روی آن مسح کن. این در وسائل در باب 39 هست ابواب مسئله جبائر حدیث چهارم هست.

مرحوم شیخ انصاری فرموده که چگونه از این آیه برداشت شده است که روی جبیره مسح بکنند. مرحوم شیخ انصاری میفرماید که با تأمل دقیق این روشن میشود. آیه میفرماید که ﴿ما جعل علیکم فی الدین من حرج﴾، حرجی نیست، باید ببینیم که یعنی مسح روی انگشت حرجی است یا نیست، باید ببینیم این حرج از چی ناشئ میشود؟ از مسح ناشی میشود یا از مباشرت با آن بدن؟ با دقت معلوم میشود که این از اصل مسح ناشی نمیشود حرج، حرج از این ناشی میشود که بخواهد روی پوست بدن را آب بکشد و انجا را مسح کند آن حرجی است. فلذا آیه آنچیزی که باعث حرج است را برمیدارد. مباشرت را برمیدارد ولی اصل مسح را برنمیدارد، چون اصل مسح حرجی نیست. با این بیان معلوم میشود که_ این بیان نیاز به دقت دارد والا ممکن است کسی اینطور برداشت کند که اصلا مسح نکنی. ولی با این دقت باز هم امام میفرماید یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله و نفرمود که قرآن قابل فهم نیست.

روایت دیگر: محمد بن یعقوب عن علی بن ابرهیم عن هارون بن مسلم عن مسعده بن زیاد_ باز سند حدیث معتبر است_ ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ بِأَبِي وَ أُمِّي إِنِّي أَدْخُلُ كَنِيفاً لِي وَ لِي جِيرَانٌ وَ عِنْدَهُمْ جَوَارٍ يَتَغَنَّيْنَ وَ يَضْرِبْنَ بِالْعُودِ فَرُبَّمَا أَطَلْتُ اَلْجُلُوسَ اِسْتِمَاعاً مِنِّي لَهُنَّ فَقَالَ لاَ تَفْعَلْ فَقَالَ اَلرَّجُلُ وَ اَللَّهِ مَا هُوَ شَيْءٌ آتِيهِ بِرِجْلِي إِنَّمَا هُوَ سَمَاعٌ أَسْمَعُهُ بِأُذُنِي فَقَالَ لَهُ أَنْتَ أَ مَا سَمِعْتَ اَللَّهَ ﴿إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ كُلُّ أُولٰئِكَ كٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾ قَالَ بَلَى وَ اَللَّهِ فَكَأَنِّي لَمْ أَسْمَعْ هَذِهِ اَلْآيَةَ قَطُّ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ مِنْ عَجَمِيٍّ وَ لاَ مِنْ عَرَبِيٍّ لاَ جَرَمَ أَنِّي لاَ أَعُودُ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ وَ أَنِّي أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ فَقَالَ لَهُ قُمْ فَاغْتَسِلْ وَ صَلِّ مَا بَدَا لَكَ فَإِنَّكَ كُنْتَ مُقِيماً عَلَى أَمْرٍ عَظِيمٍ مَا كَانَ أَسْوَأَ حَالَكَ لَوْ مِتَّ عَلَى ذَلِكَ اِحْمَدِ اَللَّهَ وَ سَلْهُ اَلتَّوْبَةَ مِنْ كُلِّ مَا يَكْرَهُ إِنَّهُ لاَ يَكْرَهُ إِلاَّ اَلْقَبِيحَ وَ اَلْقَبِيحَ دَعْهُ لِأَهْلِهِ فَإِنَّ لِكُلٍّ أَهْلاً .[2]

من داخل دستشویی میشوم و همسایه هایی دارم آنها جاریه هایی دارند که غنا میکنند و ضرب عود میکنند، در دستشویی یک کمی جلوسم را طول میدهم تا آن صداها را بشنوم، میبینم اینها قشنگ میززند و موزون است. امام فرمود این کار را نکن. مرد گفت من برای این کار نمیروم دستشویی، من میروم و آن صدا هم می آید. امام در جواب فرمود آیا این آیه را نشنیدی که الله یقول: سمع و بصر و فؤاد همه ی اینها مورد سوال واقع میشوند. کأنّ من این آیه را نشنیده بودم درست است این آیه است. ببینید امام به او استدلال رد و او قبول کرد که آیه مفادش این است. که دیگر من به این کار برنمیگردم، امام فرمود پاشو برو غسل کن نماز بخوان که تو یک گناه بزرگی را مرتکب شدی. چه حالت بد میشد اگر بر این حالت میمردی. کارهای قبیح را بگذار برای کسانی که اهل قبیح هستند. در این آیه ی شریفه هم امام حدیث هم که معتبر است استناد میکنند به اینکه إن ّالسمع و البصر والفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا.

در این حدیث شریف، حدیث باز معتبر است یعنی صحیح است. مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : لَيْسَ لَكَ أَنْ تَتَكَلَّمَ بِمَا شِئْتَ، لِأَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» وَ لِأَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: رَحِمَ اَللَّهُ عَبْداً قَالَ خَيْراً فَغَنِمَ، أَوْ صَمَتَ فَسَلِمَ، وَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَسْمَعَ مَا شِئْتَ لِأَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ كُلُّ أُولٰئِكَ كٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»

این استشهادات خودش تعلیم شاگردان است که از قرآن استفاده کنید، از قرآن این مسائل را دریابید. حالا موارد دیگری هم هست. در آن روایت محمد بن مسلم هست به امام عرض میکند که از کجا برداشت کردید که به همه ی سر نباید مسح کرد؟ _چون برخی سنی ها ظاهرا شافعی ها به همه ی سر مسح میکنند_ امام فرمود از این کلمه ی باء، فاغسلوا وجوهکم باء ندارد، فامسحوا برئوسکم، باء دارد از آن فهمیده میشود که همه اش نیست. پس این دسته از روایات که عرض کردم ما این مجموعه را یک جایی خیلی از این موارد را جمع کردیم و آنها را انشاء الله میفرستم و از آقایان تقاضا داریم که حتما مطالعه بفرمایند.

سوم از وجوهی که دلالت میکند بر اعتبار و بر حجیت ظواهر قرآن، روایات عرض شروط بر کتاب است. مرحوم کلینی با سند صحیح از عبد الله بن سنان نقل میکند عن ابی عبدالله علیه السلام قال: سمعت یقول من اشترط شرطا مخالفا لکتاب الله فلایجوز له و لایجوز علی الذی اشترط علیه. اگر کسی یک شرطی در قراردادی ببندد و در آن قرارداد یک شرطی باشد، _ شرط ابتدایی هم که همان قرارداد باشد هم میگویند شرط_ که مخالف کتاب باشد فلایجوز له. نه به نفع این نافذ است، ولا یجوز علی الذی اشترط علیه نه بر آن کس نافذ است، والمسلمون عند شروطهم مما وافق کتاب الله عزوجل[3] . این روایات میفرماید که ملاک صحت شروط موافقت با کتاب است. اگر کتاب قابل فهم نیست چطور امام میفرماید ملاک صحت شروط مخالفت کتاب است، والا معنی ندارد یک چیزی که قابل فهم نباشد بگویید معیار این است که مخالف کتاب نباشد.

وجه چهارم عرض روایات متعارضه بر قرآن است. مرحوم کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش عَنْهُ عَنِ اَلنَّوْفَلِيِّ عَنِ اَلسَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اَللَّهِ فَخُذُوا بِهِ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اَللَّهِ فَدَعُوهُ .[4]

هر حقی حقیقتی دارد و هر راستی یک نوری دارد اهل تقوا باشد نور را میبیند، اهل تقوا نباشد نور را نمیبیند و فکر میکند آند باطل هم درست است. تزویر و ظاهر سازی میکنند فکر میکند این هم درست است. اما اگر آدم خودش اهل تقوا باشد آن شخص میفهمد. فمن یتقی الله یجعل له فرقانا. پیامبر اکرم فرمود علی کل حق حقیقه و علی کل ثواب نورا. فما وافق کتاب الله فخذوه به.... پس باز هم معیار میدهند که آن حدیثی که موافق کتاب باشد آن را أخذ کنید، و آن چیزی که مخالف کتاب باشد آن را بگذارید کنار. و این نشان میدهد که پس قرآن قابل فهم است. اگر قابل فهم نبود نمیفرمود که فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اَللَّهِ فَخُذُوا بِهِ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اَللَّهِ فَدَعُوهُ. البته در این زمینه روایات معدد دیگری هم هست.

وجه پنجم: قرآن را پیامبر اکرم اینگونه بیان میکند، این حدیث باز در کافی است و سندش هم معتبر است علی بن ابراهیم عن ابیه عن النوفلی عن السکونی عن ابی عبدالله علیه السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله: فَإِذَا اِلْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ اَلْفِتَنُ كَقِطَعِ اَللَّيْلِ اَلْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى اَلنَّارِ وَ هُوَ اَلدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيلٍ وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيلٌ وَ هُوَ اَلْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُكْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ الخ.

به قرآن چنگ بزنید اگر شفاعت کند شفاعتش پذیرفته میشود و اگر شکایت کند شکایتش تصدیق میشود.

خب پس بنابراین این روایات که میگوید به قرآن تمسک داشته باشد در کلمات پیامبر و ائمه اطهار فراوان است. ما بخشی از این روایات هم باز جمع آوری کردیم و توضیح دادیم. آنها هم برای انسان یقین می آورد که قرآن قابل فهم است علاوه بر این آن آیاتی که خودش میفرماید این کتاب کتاب هدایت است، کتاب نور است، کتاب تفصیل است، نذیر للعالمین هست. همه ی اینها بیان کننده این نکته است که این کتاب قابل فهم است. والا اگر قابل فهم نباشد و فقط دوسه تا جمله ای که نص است آن نصوص قابل فهم است و بقیه اش دیگر همه ظواهر را بگذار کنار. دیگر چگونه میتواند این کتاب هدایت باشد. دوسه تا جمله اش که نص است بگوییم آنها قابل فهم است و بقیه اش مجملات و مهملات باشد؟؟ این قابل تصور نیست.

اینها وجوهی هست که هر کدام از اینها اگر دقت بشود حجیت ظواهر قرآن را اثبات میکند.

1- شبهات اخباریین

میرسیم به شبهاتی که اخباریون دارند. اصلا مرحوم صاحب کفایه این وجوهی که ما گفتیم اینها را اصلا مطرح نکرده و مستقیم وارد شده به پاسخ دادن شبهات آنها که آنها چه شبهه ای دارند درمورد حجیت ظواهر قرآن. آنها را یک به یک مطرح میکند و جواب میدهد. حالا آنها را انشاء الله در جلسه ی دیگر عرض بکنیم. آنها هم شش یا هفت تا شبهه دارند که آن شبهات باید بررسی بشود. شبهه اولشان چون دو سه دقیقه وقت است مطرح میکنیم.

اولین شبهه ای که مطرح کردند دوتا روایت است که مفاد این دوتا روایت این است که اصلا قرآن بغیر ائمه اطهار قابل فهم نیست.

روایت اول

آن دوتا روایت یکی اش این روایت است در علل شرایع مرحوم صدوق نقل میکند_ سند اشکال دارد_ محمد بن الحسن عن سعد بن عبدالله عن احمد بن ابی عبدالله _ ظاهرا احمد بن محمد بن عیسی است_ عن شیب بن أنس_ این توثیق ندارد_ عن بعض اصحاب ابی عبدالله_ بعض هم که مرسل است_ پس این روایت به جهت دونفر اشکال دارد هم شیب بن انس هم بعض اصحاب مشخص نیست: فِي كِتَابِ عِلَلِ اَلشَّرَائِعِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى أَبِي زُهَيْرٍ شَبِيبِ بْنِ اَنَسِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لِأَبِي حَنِيفَةَ : يَا بَا حَنِيفَةَ تَعْرِفُ كِتَابِ اَللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ تَعْرِفُ اَلنَّاسِخِ وَ اَلْمَنْسُوخِ؟ قَالَ، نَعَمْ، قَالَ، يَا بَا حَنِيفَةَ لَقَدْ اِدَّعَيْتَ عِلْماً، وَيْلَكَ مَا جَعَلَ اَللَّهُ ذَلِكَ إِلاَّ عِنْدَ أَهْلِ اَلْكِتَابِ اَلَّذِينَ أَنْزَلَ عَلَيْهِمْ، وَيْلَكَ وَ لاَ هُوَ إِلاَّ عِنْدَ اَلْخَاصِّ مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَا وَرَّثَكَ اَللَّهُ مِنْ كِتَابِهِ حَرْفاً الخ.

امام به ابی حنیفه فرمودند:

شما فقیه عراق هستی او هم گفت بله.

به چی فتوا میدهی؟ به کتاب و سنت.

قرآن را کاملا میفهمی؟ گفت میدانم اینها را.

ای اباحنیفه یک علمی را ادعا میکنی که این علم فقط نزد اهل کتاب است، من خوطب به کتاب هستند. ائمه اطهار هستند. آنها میفهمند. شما چنین علمی را ادعا میکنی که من ناسخ و منسوخ قرآن را میدانم حق معرفت را دارم. وای بر شما که این علم فقط پیش ذریه است. تو از کتاب خدا یک حرف هم به ارث نبردی. یک حرف هم بلد نیستی. ما ورّثک الله من کتابه حرفا. گفته میشود این روایت دال براین است که فهم قرآن مخصوص من خوطب به است، الخاص من ذریّته هست. غیر آنها اصلا قرآن را نمیتوانند بفهمند. میفرمایند ما ورّثک الله من کتابه حرفا. یک حرف هم بلد نیستی.

روایت دوم هم این است: [الكافي] ، عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَيْدٍ اَلشَّحَّامِ قَالَ: دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا قَتَادَةُ أَنْتَ فَقِيهُ أَهْلِ اَلْبَصْرَةِ فَقَالَ هَكَذَا يَزْعُمُونَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَلَغَنِي أَنَّكَ تُفَسِّرُ اَلْقُرْآنَ قَالَ لَهُ قَتَادَةُ نَعَمْ .....فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا فَسَّرْتَ اَلْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِكَ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ أَخَذْتَهُ مِنَ اَلرِّجَالِ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ ....وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنَّمَا يَعْرِفُ اَلْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ .

این دوتا روایت کأنّ میفرمایند قرآن برای دیگران قابل فهم نیست و فقط برای اهل بیت است. جواب اول این است کخه هر دو روایت از نظر سند اشکال دارد. در سند اول دوتا اشکال است هم مرسل بود و هم شبیب بن انس توثسق نشده بود. در روایت دوم هم محمد بن سنان هم محل اشکال است از نظر توثیق.

جواب مرحوم خویی:

روایت اول جوابش این است که این روایت را از نظر سند هم بگذریم قابل قبول نیست. چون چگونه میتوانیم بگوییم ابوحنیفه حتی یک حرف هم بلد نباشد؟ ما ورّثک الله من کتابه حرفا. مگر ابوحنیفه معنای قل هو الله احد را نمیدانست؟ این واضحات را هم نمیفهمید؟ پس این حدیث ایشان میفرماید ساقط است سندا و دلالتا چون خلاف وجدان است که قطعا انسانها من جمله ابوحنیفه اینطور نبوده که هیچی از قرآن نفهمد. مشکلی که هست این است که این حدیث را هم سندا و هم دلالتا مورد اشکال قرار دادند. علاوه بر اینکه به قرینه ی صدر روایت حق معرفته، امام فرمود حق معرفت را داری؟ او گفت حق معرفت را دارم و ناسخ و منسوخ همه را میدانم. حق معرفت را فقط باید معصومین بیان کنند چون از جمله ی مخصصات و مقیدات و نواسخ قرآن علمی بوده است که پیش امام علی بوده و باید ایشان بیان میفرموده است. اصلا پیامبر اکرم به همه بیان نکرده، او که میگوید من همه را بلد هستم کأنّ حق معرفت، امام میفرماید از آن حق معرفت و آن علم وراثتی نه علم تعلیمی، ما ورّثک الله حرفا یعنی از آن علم وراثتی که ما از پیامبر گرفتیم. پیامبر اکرم از راه وراثت به علی علیه السلام منتقل کرده و او هم به ما منتقل کرده است از آن علم یک حرف را بلد نیستی. نمیفرماید انّک لاتعلم آیه من الآیات، هیچی نمیفهمی. أنت لا تفهم من القرآن حرفا. لا تتفهم که نفرمودند. فرمودند ما ورّثک الله من کتابه حرفا یعنی آن علم وراثتی را نمیدانی. پس بنابراین این حدیث دلیل بر این است که بدون مراجعه به مقدیات و مخصصات و ناسخ و منسوخ و آن احادیث اهل بیت نمیشود به قرآن مراجعه کرد و به ظواهرش عمل کرد. این مطلب صحیحی است و از این روایت نفی نمیکند بعد المراجعه را. و درحالی که عرض کردیم بحث ما بعد المراجعه است. بعد المراجعه را این حدیث نفی نمیکند. اما روایت دوم را انشاء الله روز تحصیلی بعدی عرض میکنیم با وجوه دیگر با جواب شبهات دیگر.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo