< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1403/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/حجية ظواهر الألفاظ /حجیت قول لغوی

 

بحث در حجیت قول لغوی بود. عرض کردیم که بر حجیت قول لغوی اشکال شده که اهل لغت موارد استعمال را بیان میکنند نه موارد موضوع له و معانی مجازی را. ولذا اینها اهل خبره حساب نمیشوند و فقط آنچیزی را که شنیدند و مشاهده کردند همان را بیان میکنند ولذا از باب شهادت باید حرف آنها حجت باشد. در شهادت هم بیّنه لازم است، عدلین لازم است. یا حدأقل اگر قائل بشویم که در موضوعات هم قول عدل واحد حجت است باید عدل واحد باشد. پس بنابراین قول لغوی به ماهو لغوی حجت نیست از باب خبرویت.

این اشکال را ما جواب دادیم حالا جوابهایی گذشت، یکی از جوابهایی که بنده عرض کردم آن هم این است که لغوی که معانی را ذکر میکند به دنبال هم این تنها بیان موارد استعمال نیست، بلکه بیان موارد وضع هست ولی در وضع مبنای ما که در بحث وضع هم گذشت این است که: وضع یک معنای مشکّک است یعنی الوضع له مراتب. یک مرحله ی قوی دارد وضع و یک مرحله ی ضعیف دارد. فلذا این معانی را میشود همه را موضوع له قلمداد کرد و استبعادی هم ندارد، اینکه فرمودند که لفظ چندتا معنا داشته باشد. این اشکال ندارد چندا معنا داشته باشد: یک معنای قوی و یک معنای ضعیف. و اینها با قرائن معیّنه مشخص میشوند. با قرائنی که در کلام است مشخص میشوند.

بیان مشکک بودن وضع

اما اینکه عرض کردیم وضع حالت مشکّک دارد و معنای متواطئ نیست این را به طور خلاصه اینطوری بیان کردیم: که وضع دوتا پایه درادیک پایه اش اعتبار و جعل است. و یک پایه اش اعتبار و قرارداد نیست و امر تکوینی است. این را مرحوم آقاضیاء عراقی هم دارند که وضع با اعتبار شروع میشود ولی به تکوین میرسد. پس بنابراین وضع دوتا پایه دارد: یک پایه اش اعتبار است و پایه دومش ارتباط بین لفظ و معناست. این ارتباط دیگر ارتباط تکوینی است و ارتباط قراردادی نیست. اما آن پایه ی اول با استعمال لفظ در معنا بدون ادّعا شروع میشود. اگر لفظ را در معنایی به کار بردند با ادّعا این میشود مجاز. یعنی ادعاءا میگوید این آقا أسد. مشخص است که نمیخواهد بگوید این اسد است، این ادعا درش است. حالا ادّعا را به همان معنایی که سکاکی گفته یا بیان دیگری میگوید که این هم توسعه در مصداق اسدیّت میدهد. به هر حال آن ادّعا باشد که خود گوینده هم نمیخواهد بگوید این اسد است، میگوید این اسد است ادعائا. مسئله ی ادعا در کار است. اگر ادعا در کار باشد آن میشود مجاز. اما اگر ادعا در کار نیست و لفظ را برای اول به کار میگیرد و به قصد الوضع استعمال میکند خوب دیگر اسم اینجا هم همین است ولی تصریح ندارد که من اسم این را این گذاشتم، همین را به قصد وضع استعمال میکند. استعمالاتی که در کلمات عرب است. در این موارد قرینه ای هم نگذاشته است. فقط اگر قرینه باشد برای این است که استعمال میکنم این را به قصد وضع. اگر اینطوری باشد که مرحوم آخوند هم این را شمرده است از اقسام وضع یکی هم این را شمرده است. وضع یا تعیینی است یا تعّینی است یا استعمال به قصد الوضع است. وقتی استعمال به قصد الوضع شد. این پایه ی اول وضع را دارد. پایه ی اول وضع همان جعل اعتبار بود. پایه ی دوم که تکویینی است ارتباط بین لفظ و معناست، آن هنوز ایجاد نشده است. یعنی مرتبه ی ضعیفش ایجاد شده که الان لفظ با این معنا مقارنت پیدا کرد اما مرتبه ی قوی اش یا عامل کمّی میخواهد یا عامل کیفی میخواهد. یا باید یک جشنی بگیرد و آن لفظ را در آنجا به کار بگیرد که همه در خاطرشان بماند که این لفظ برای این معنا در این معنا استفاده شد. یا اینکه یک عامل کمی میخواهد که تکرار میخواهد. پس بنابراین یک عامل کمّی میخواهد که از آن جهت این قرن أکید بوجود بیاید. بنابراین در وضع دوتا عامل داریم: یک عامل، عامل قراردادی است و یک عامل، عامل مقارنه است. مقارنت بین آن لفظ و آن معنا که یکی را گفتند دیگری تداعی بشود. آن عامل دوم مراتب دارد، آن مرتبه ی ضعیفش یک بار که به کار برد همان مرتبه ی ضعیف حاصل میشود. بعدا که تکرار میشود آن مرتبه قوی تر میشود، آن عامل تکوینی قوی تر میشود. پس بنابراین هر کاربرد لفظ در معنا اگر بدون ادعا باشد وضع است ولی مرتبه ی ضعیف لفظ است. آن عامل تکوینی که در وضع عرض کردیم آن عامل تکوینی هنوز کامل محقق نشده است. هر چقدر قوی تر باشد آن عامل تکوینی قویتر میشود و وضع محققتر میشود. با این بیان آنوقت اهل لغت موارد استعمال را میشمارند در حقیقت موارد وضع را میشمارند. معانی لفظ را میشمارند. البته این معانی نسبت به آن لفظ در مرتبه ی یکسانی قرار ندارند. آن معنای اولی که ذکر میکنند ممکن است معنا آنجا آن عامل تکوینی قوی تر شده باشد. اما در آن دومی و سومی هم هست ولی به آن مرتبه نیست. پس همه ی این موارد درحقیقت بحث معانی وضعیه هست. نه اینکه یکی وضع باشد و دیگری استعمالات مجازی باشد. استعمالات مجازی آنجایی است که ادعا در کار باشد. ادعا که در کار باشد میشود مجاز. اما اگر ادعا در کار نبود مجاز نخواهد بود.

شاگرد:...

استاد: ممکن است در برخی از موارد برگردد به اشتراک لفظی و در برخی از موارد هم برگردد به اشتراک معنوی. یعنی اینها جامع داشته باشند، آن جامع مدنظر آن متکلم است ولذا این معانی ای که پیرامونی هستند و پوسته ی معنا هستند برایش اهمیتی ندارد. آن اصل معنا را دیده و آن را میبیند در همه ی اینها محقق است و در همه ی اینها استفاده میکند. یا به جهت اشتراک معنوی یا به جهت اشتراک لفظی. ولی همه ی اینها وضع هستند. آن نکته ای که ما میخواهیم تاکید بکنیم عرض میکنیم که موارد استعمالی که در کتب لغت است همه اش وضع است، نه یکی وضع باشد و یکی از معانی مجازی باشد. مجاز اصلا بابش جداست و بابش آنجاست که ادعا باشد. ادعا که نشد میشود وضع. اما وضع له مراتب، مرتبه قویه و مرتبه ضعیفه. مرتبه ی قویه آن است که آن عامل دوم قوی باشد مثلا جشن گرفته برای نام گذاری، دیگه آن ارتباط این در سایه ی آن جشن از ذهن اشخاص دیگر محو نمیشود. رسوخ پیدا میکند ارتباط این لفظ با آن معنا. یا مثلا جشن نگرفته ولی تکرار زیاد شده و تکرار زیاد باعث شده ارتباط اینها اکید بشود به تعبیر شهید صدر رضوان الله علیه.

شاگرد:...

استاد: نه ایشان میگوید عامل کمی یعنی استعمال زیاد و یا عامل کیفی یعنی مراسم میگیرد و اسمش را هم میگذارد مراسم نامگذاری، یک سوری میدهد و دیگر اصلا فراموش نمیشود.

شاگرد:...

استاد: عرض کردیم وضع دوتا پایه دارد، یک پایه همان قرارداد است. قرارداد این است که من اعتبار میکنم که این لفظ با این معنا ارتباط داشته باشد و این لفظ ر ما گفتیم معنا به ذهن بیاریم. این قرارداد است و مسئله ی ذهنی است و ما این را انکار نکردیم. گفتیم یک مرحله اش قرارداد است و این قرارداد را گاهی با صراحت و نص میگوید که اسم این مولود را حسن گذاشتم. گاهی با دلالت تعیّنی است، مجازا به کار میگیرد و یواش یواش معلوم میشود که مثلا این کلمه رابرای این وضع میکند. گاهی هم استعمال به قصد وضع است. همان بار اول استعمال میکند به قصد وضع. و نظرش این است که این لفظ وضع شود بر این معنا. پس این مرحله ی قرارداد است. این مرحله به نظر ما کافی نیست برای وضع. برای اینکه وضع محقق بشود باید یک عامل تکوینی هم بیاید. یعنی بین لفظ و معنا یک قرن و ارتباطی ایجاد بشود. آن ارتباط مشکّک ست یعنی مرتبه دارد، حالا یا عامل کیفی در آن مؤثر است یا عامل کمی هم میتواند درآن مؤثر باشد. پس بنابراین این معانی که اهل لغت برای الفاظ مینویسند معمولا از این قبیل است و مربوط به باب مجاز نمیشود. باب مجاز آنجاست که ادعا توی کار باشد. اما اصلا متوجه است که آن معنا چیز دیگری است و این هم چیز دیگری است و ادعا هم دارد این را در آن به کار بگیرد. آنجا اصلا ربطی به معانی الفاظ ندارد. آنجایی که ادعایی در کار نیست مثل مواردی استعمالی که اهل لغت میشمرند آنها وضع هستند. مراتب وضع هستند که عامل اول قطعا محقق شده، قرارداد و اعتبار است. عامل دوم مرتبه مرتبه دارد، یک مرتبه ی قویه دارد یک مرتبه ی ضعیفه دراد. پس بنابراین اینکه بفرمایید اهل لغت مراتب وضع را بیان نمیکنند اینطور نیست، بیان میکنند. همین مواردی که میشمرند موضوع له الفاظ است. البته عرض کردیم موضوع له مراتب دارد. حالا یا این برمیگردد به یک معنای واحدی که اینها مصادیق او هستند یا برنمیگردد. لفظ است و چند تا کاربرد دارد و چندتا معنا دارد. و هیچ اشکالی هم دارد. مثل این است که اسد را هم برای زید نامگذاری کردند هم برای فرزند عمرو نامگذاری کردند. أسد دوتا معنا دارد جامع حقیقی هم ندارد. ولی گاهی ممکن است جامع مشترک معنوی دارد. به جامعه حقیقی برگردند که اینها مصادیقش بشوند. بنابراین همان در حسن هم شما حساب کنید ی وقت آن حسن معروف است مثلا آن که وضعش خیلی قوی است، آنجا آن عامل دوم خیلی قوی شده است. فلذا حسن گفتید ذهن میرسد به آن حسن معروف. اما یکوقت آن عامل ضعیف است ولی آن هم موضوع له است، میگوید نه، منظورم آن یکی حسن است. نمیگوید که دارد مجاز به کار میگیرد، نه، آن هم خوب حسن است. با اینکه اینجا مشترک لفظی هم هست و مشترک معنوی نیست و جامع معنوی ندارند اینها. پس بنابراین ما عرض میکنیم موارد استعمالی که درلغت است اینها از باب تعیین موضوع له است. این جواب این مطلب.

دلالت نسداد صغیر بر حجیت قول لغوی

مطلب بعدی که برای اثبات حجیت قول اهل لغت مطرح کردند این است که گفتند آقا در اینجا از باب انسداد صغیر ما حجیت قول اهل لغت را اثبات میکنیم. یک انسداد کبیر داریم که بگوییم کل احکام الهی که متوجه بندگان است ما نسبت به آن علم و علمی نداریم و باب علم و علمی نسبت به احکام الهی بسته است. از ان طرف ما رها نیستیم و برائت نمیتوانیم جاری کنیم. احتیاط هم یا ممکن نیست یا حرجی است پس نتیجه میگیریم که ظن مطلق حجت است در احکام. این میشود انسداد کبیر که بحثش می آید. اما یک وقت انسداد کبیر را ادعا نمیکنیم، میگوییم در حیطه ی این مورد الان انسداد است. مثلا در باب اینکه کی هاشمی است و کی هاشمی نیست الان انسداد است فلذا به ظن عمل میشود در باب ادعای نسب سیادت. یا مثلا در اراضی. در مواردی گفته شده است که اینجا انسداد است. در این مواردی که گفته شده است یک اش بحث لغت است، گفتند در لغت راه علم و علمی بسته است و ما لغات زیادی داریم که در شرع هم نیاز داریم معانی آنها را بدانیم مثل همین کتاب الخمسی که خواندیم خیلی از کلماتی که موضوع حکم بودند مثل غوض و کنز و معدن و مواردی از این قبیل خیلی از اینها حدودش برای ما مشخص نیست. پس در باب لغت ما انسداد باب علم و علمی را داریم و از آن طرف هم بخواهیم احتیاط کنیم این که نمیشود و اگر بخواهیم کنار بگذاریم آن هم که نمیشود. پس ناچار در باب لغت ظن حجت است، ظن حجت شد یعنی قول لغوی که ظن آور است حجت است. آمدند از راه انسداد صغیر در باب لغت حجیت قول لغوی را اثبات کردند. از این راه پیش آمدند. این را مرحوم شیخ انصاری هم دارد[1] و مرحوم آخوند هم همین بیان را مطرح کرده است که بعضی ها از راه انسداد صغیر خواستند حجیت قول لغوی را اثبات بکنند. ما لغات زیادی داریم چه متعلقات احکام و چه موضوعات احکام و اینها معانی شان برای ما مشخص نیست، حداقل از نظر سعه و ضیق مشخص نیستند. از آنطرف هم که نمیشود همه ی اینها را بگذاریم کنار و همه را بخواهیم احتیاط بکنیم آن هم یا حرجی است یا ممکن نیست پس ناچار میگوییم اینجا ظن مطلق حجت است. و ظن مطلق اینجا قول لغوی است. قول لغوی اینجا حجت است. ظن می آورد حداقل دیگر حجت است. از این راه پیش آمدند.

رد دلیل انسداد صغیر

مرحوم آخوند جواب میدهند و میفرمایند این بیان درست نیست برای حجیت قول لغوی. میفرمایند آنچیزی که ملاک است در انسداد و حجیت ظن، انسداد باب علم و علمی نسبت به احکام است. اگر انسداد باب علم و علمی نسبت به احکام باشد، فرض کنیم ما به احکام مان دسترسی نداریم الا قلیل. اکثر احکام را دسترسی نداریم نه علم داریم نه علمی. اگر این انسداد را نسبت به احکام داشته باشیم آنموقع ظن مطلق در مسائل استنباط حجت خواهد بود. چه انسداد در باب لغت باشد چه نباشد. حتی اگر در آن صورت که باب علم و علمی نسبت به احکام منسد باشد حتی در آن صورت اگر باب علم نسبت به لغت مفتوح باشد باز حکم خواهیم کرد که ظن مطلق حجت است. یعنی اگر یکوقت در لغت باب علم مفتوح بود و یکجایی تصادفا علم در لغت نبود، چون باب علم و علمی نسبت به احکام منسد بود میگوییم این ظن در لغت هم حجت است بخاطر آن انسداد کبیر. اگر انسداد کبیر باشد حتی اگر در لغت انفتاح باب علم را هم داشته باشیم باز حکم خواهیم کرد طبق آن انسداد کبیر، ظنی که در باب لغت است یعنی یک جایی دسترسی به علم پیدا نکردیم و حالا ظن پیدا کردیم در لغت میگوییم حجت است به دلیل همان انسداد کبیر. چون ما دسترسی به احکام نداریم و طبق آن مقدمات میگوییم که ظن هم کافی است در باب استنباط و این هم ظن است و عمل میکنیم. فرض این است که در این مورد به علم نرسیدیم اگر علم باشد که خارج از بحث خواهد بود، به علم نرسیدیم اینجا ظن آور است ولو اینکه در کل لغت باب منفتح است، اگر یک موقعی مفتوح نبود باز حکم خواهیم کرد که این حجت است طبق آن انسداد کبیر. اما اگر به عکس باشد، باب علم و علمی نسبت به احکام منفتح باشد و درخصوص لغت انسداد داشته باشیم این به درد نمیخورد اینجا هم شما باید علم و علمی را پی بگیرید حتی در لغت هم باید دنبال علم و علمی باشید یعنی برائت جاری بکنید و احتیاط جاری کنید چون فرض این است که نسبت به احکام راه باز است. چون فرض کردیم نسبت به احکام راه باز است انسداد صغیری که الان فرض میکنیم در لغت پیش آمده است این باعث نمیشود که در لغت شما بتوانید به ظن عمل بکنید. اینجا میگویند وظیفه ات این است که به علم و علمی عمل بکنید در اینجا. علم و علمی این است که احتیاط کن و برائت کن چون فرض این است که این مشکل پیش نمی آورد برای شما. چون فرض این است که احتیاط حرجی پیش نمی آورد و اختلال نظام پیش نمیآید و باز باید همان وظیفه را انجام بده. پس مرحوم آخوند جوابش دو شق داشت، شق اول میفرمایند که اگر باب علم و علمی منسد باشد آنموقع فرضا باب علم و علمی در لغت هم اگر منفتح باشد ما خواهیم گفت ظن مطلقا حجت است. حتی اگر اینجا هم دسترسی پیدا نکردیم اینجا حجت است طبق آن انسداد کبیر. اما اگر به عکس بود و باب علم و علمی منفتح بود آنموقع ولو اینکه باب علم وعلمی منسد باشد در لغت، این باعث نمیشود که شما در لغت بتوانید به ظنون عمل بکنید چون فرض این است که شارع از شما هزارتا حکم خواسته و شما هم به هزار تا حکم دسترسی دارید، حالا لغتش را بلد نیستید، ولی به کل احکام که دسترسی دارید شما حق ندارید در اینجا به ظنون عمل کنید. طبق وظیفه ای که علم و علمی برعهده شما میگذارد باید رفتارکنید. این جواب مرحوم آخوند بر این بیان که از این راه انسداد صغیر نمیشود شما حجیت قول لغوی را اثبات بکنید.[2] باید طبق همان وظائف اصول عملیه هرچی هست عمل کنید، برائت است، استصحاب است احتیاط است هر چی هست باید طبق همان عمل بکنید. حالا اینجا منسد هم باشد باز هم به ظن نباید عمل بکنید. باید به علم عمل کنید یا به علمی عمل کنید. علم پیدا کردی خوب علم عمل کنید، علم پیدا نکردید به علمی عمل کنید. علمی هم یا حجت هستند یا اصول عملیه هستند. اینها همه اش دلیل قطعی دارند. حق ندارید شما به ظن عمل بکنید. مثلا در مورد اراضی حالا معلوم نیست اراضی کدامش مفتوح عنوه هست و کدامش جزء انفال است و... حالا مخروب شدن، این نسداد صغیر باعث نمیشود که شما در این موراد بتوانید به ظن عمل بکنید چون فرض این است که این باعث نمیشود کل احکام را تحت الشعاع قرار بدهد و شما راه علم و علمی تان منسد باشد. اینجا طبق دلیل اجتهادی عمل میکنید اگر دلیل اجتهادی پیدا کردید، اگر پیدا نکردید طبق اصول عملیه رفتار میکنید. قاعده ید و قاعده استصحاب و موارد دیگر عمل میکنید. باعث نمیشود که به ظنون عمل کنید.

شاگرد: طبق بیان آخوند حجیت قول لغوی در هر دو حالت از کار میفتد.

استاد: بله، اگر آن انسداد کبیر را قبول بکنیم آن موقع همه ی ظنون حجت خواهد بود از جمله قول لغوی هم حجت خواهد بود. نه از باب اینکه قول لغوی است از آن جهت که انسداد کبیر را قبول کردیم و این حجت خواهد بود.

پس این بیان مرحوم آخوند میفرمایند ما دلیلی پیدا نمیکنیم بر حجیت خصوص قول لغوی.

ولی ظاهرا اینجا یک إن قلتی هست. و آن هم این است که اینکه شما میفرمایید ما نگاه میکنیم به انسداد کبیر و کاری نداریم به انسداد در باب لغت، این وقتی است که انسداد در لغت باعث انسداد کبیر نباشد. مدعی میتواند بیاید بگوید در لغت که انسداد پیش می آید باعث همان انسداد کبیر میشود.

شما میفرمایید این که شد دیگر ربطی به بحث شما ندارد، این انسداد کبیر هم که شد دیگر کلّا ظنون حجت میشود.

میگوییم نهف اگر منشأ انسداد لغت باشد دیگر همینجا را دیگر حجت قرار میدهد و همه را حجت قرار نمیدهد. چون منشأ انسداد کبیر شما همین مورد بود. پس بنابراین اینکه شما میفرمایید ما فقط به انسداد کبیر نگاه میکنیم و به اینجا اصلا نگاه نمیکنیم، میگوییم نه، باید ببینیم که انسداد کبیر منشأش چی هست؟ اگر منشأش لغت است. اگر این را بپذیریم که انسداد کبیر پیش می آید و منشأش هم این است که عدم علم و علمی به لغت است. باعث میشود ظنون مطلق حجت بشود اما فقط در باب لغت و نه در مطلق ابواب. چوم اینجا کلید مسئله اینجا بوده و مشکل ما از اینجا ناشی شده است. پس اینکه میفرمایند این هیچ تأثیری ندارد این انسداد صغیر، عرض میکنیم نه، در نتیجه تأثیر دارد. اگر منشأ انسداد کبیر ما اینجا باشد که مدعی ممکن است این را ادعا کند در نتیجه ظنون مظلقی که حجت خواهد بود در همینجا فقط خواهد بود نه موارد دیگر. چون فرض این است که انسداد از آنجا ناشی نشده است. شما چرا به جهت انسداد اینجا موارد دیگری که ربطی به انسداد نداشتند و انسداد کبیر را آنها بوجود نیاوردند آنجا را هم بفرمایید ظنون حجت است. پس بنابراین این بیان ایشان از این جهت قابل اشکال است. اثر دارد اگر ما انسداد صغیر را بپذیریم، البته با این بیان که انسداد صغیر باعث بشود به انشداد کبیر. آنجا نتیجه اش حجیت ظنون مطلق در لغت خواهد بود و نه در همه ی ابواب.

شاگرد:...

استاد: نه، فرض این است لغاتی که نمیدانیم در هشتاد درصد احکام این سریان دارد. هشتاد درصد احکام که الان ما نمیتوانیم بفهمیم به جهت لغت است. باعث انسداد کبیر شد. باعث شد ما به اکثریت احکام دسترسی نداریم بخاطر اینکه لغت را نمیدانیم. انسداد کبیر را باعث شد ولی منشأ اینجا بود. نتیجه میدهد که پس ظن مطلق حجت است اما ظن مطلق باید رگردد به همینجایی که باعث انسداد شده است نه به موارد دیگر. نتیجه میگیریم از این مباحث گرچه بعضی از آن وجوه تام نیست اما برخی از وجوهی که گفته شد از قبیل اجماعی که ادعا شد و از قبیل آن خبرویتی که ادعا شد برخی از وجوه تام بود به نظر ما ولذا قول لغوی در بیان معانی حجت و معتبر است به نظر ما. و اینکه مرحوم آخوند اشکال فرمودند اشکال وارد نیست. آقای خویی اشکال فرمودند اشکال وارد نیست. و نظر مشهور صحیح است. قول لغوی در بیان معانی الفاظ حجت است. و روال علما و قدما همین است. اتفاقا اساتید میفرمودند آنهایی که در اصول حجیت قول لغوی را قبول نمیکنند به فقه که میرسد به قول لغوی استناد میکنند. این هم نشانه ی این است که همه عملا قبول دارند حجیت قول لغوی را. به هرحال ما به قول لغوی نیاز داریم و اگر هم حجیتش را قبول نکردیم چون باعث میشود ما خودمان در خیلی از موارد به اطمینان شخصی برسیم. که اطمینان شخصی چون جایگزین شخصی است و چون علم هم حجیتش ذاتی است اطمینان شخصی نیز حجت خواهد بود. در این بحث چه به این نتیجه برسیم که قول لغوی حجت است که حجیتش ثابت میشود و چه به این نتیجه برسیم که حجت نیست، باعث این نمیشود که ما کتب لغت را بگذاریم کنار. بلکه به کتب لغت نیاز داریم. حتی اگر قائل به حجیتش هم نشویم از این جهت نیاز داریم که مراجعه کنیم تا به عل شخصی برسیم و به اطمینان شخصی برسیم. همان اطمینان شخصی حجت خواهد بود.

مطلب بعدی را فقط عنوانش را عرض میکنیم و آن هم این است که آیا ظواهر قرآن کریم حجت است یا حجت نیست؟ در اینجا اختلاف با برخی از اخباریون است که آنها قائل هستند ظواهر کتاب فی نفسه حجت نیست مگر اینکه یک روایتی بر طبق آن وارد بشود. اما فی حد نفسه ظواهر کتاب حجت نیست. معظم فقهاء، همه ی اصولیون و شاید برخی از اخباری ها قائل هستند ظواهر کتاب حجت هستند. باید این بحث را مطرح کنیم که بحث مهمی است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo