< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1402/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/أحكام القطع /تنجز علم اجمالی

 

بحث واقع می‌شود در امر سابع. آخرین امری که مرحوم آخوند خراسانی در مبحث قطع مطرح میفرمایند امر سابع هست که درباره علم اجمالی هست. بعد از این وارد مباحث ظنون میشوند. امارات و ظنون را مورد بحث قرار می‌دهند. خوب در این بحث برای اینکه ان شاالله مطلب تبیین بشود و درست بیان بشود دو تا امر را به عنوان مقدمه عرض می‌کنیم:

مقدمه ی اول اینکه چرا این بحث را در دو جا مطرح کرده اند؟ مسئله منجزیت علم اجمالی را در دو مقام مطرح کرده اند، یکی در بحث قطع و دیگری هم در بحث اصول عملیه،در بحث اشتغال آنجا مطرح کرده اند که آیا علم اجمالی منجز هست یا منجز نیست؟!

پس یک بحث این است که چرا این بحث در دو جا مطرح شده است؟

جواب اول

برای جواب این سؤال مرحوم شیخ انصاری اینطوری فرموده اند، فرمودند در این بحثی که در بحث قطع مطرح است بحث می‌شود از حرمت یا عدم حرمت مخالفت قطعیه علم اجمالی به تکلیف. آیا مخالفت قطعیه حرام است یا حرام نیست! این را اینجا می‌خواهند بحث بکنند،در این مقام بحث می‌شود.[1] یا اگر فرض بفرمایید که یقین دارد یا نماز جمعه واجب است یا نماز ظهر، هیچکدام را نخواند. چرا؟ برای اینکه علم تفصیلی ندارد، علم اجمالی دارد. و موارد از این قبیل....آنجایی که به اصطلاح واجب دائر است بین چند چیز،همه را ترک می‌کند که می‌شود مخالفت قطعیه.یا اگر یقین دارد،قطع دارد که یکی از این ها حرام است همه را مرتکب بشود که مخالفت قطعیه حاصل بشود، همه ی اطراف را مرتکب بشود. پس بحث در اینجا از مخالفت قطعیه است که آیا علم اجمالی منجز هست نسبت مخالفت قطعیه یا منجز نیست. ولی بحث در اصول عملیه در بحث اشتغال که آنجا باز از علم اجمالی بحث میشود، آنجا بحث از حرمت مخالفت قطعیه نیست. بلکه آنجا بحث از وجوب موافقت قطعیه است. یعنی اگر ما قائل شدیم که مخالفت قطعیه حرام است باید بحث بکنیم که آیا موافقت قطعیه هم واجب است؟ یا نه موافقت قطعیه واجب نیست، همان موافقت احتمالی کافی است؟!

پس بنابراین آن بحث موافقت قطعیه در آن مقام انجام می‌گیرد.در اینجا بحث از حرمت مخالفت قطعیه است. این بیان مرحوم شیخ انصاری.

جواب دوم

ولی مرحوم آخوند خراسانی این را قبول ندارد که دو جا که فقها بحث کردند به جهت این است که در یک جا بحث از منجزیت میکنند نسبت به مخالفت قطعیه، در بحث دومی بحث می‌کنند از منجزیت نسبت به موافقت قطعیه. نه این را قبول ندارند.میفرمایند که در همین مقام که در بحث قطع که بحث می‌شود از منجزیت علم اجمالی از هر دو جهت بحث می‌شود. هم بحث می‌شود که علم اجمالی آیا منجز است نسبت به حرمت مخالفت قطعیه، هم بحث می‌شود از منجزیت علم اجمالی نسبت به وجوب موافقت‌ قطعیه. از هر دو در اینجا بحث می‌شود. آن وقت اینجا بحث می‌شود که آیا علم اجمالی منجزیت دارد نسبت به این دو مقام، آیا منجزیتش به نحو علیت است یا به نحو اقتضا هست.[2] پس در مقام یک بحث ثبوتی داریم که آیا اینکه منجزیت دارد نسبت به هر دو هم بحث میکنیم، فقط بحث می‌کنیم که آیا منجزیتش به نحو اقتضا هست،می‌تواند یک مانع جلوی این منجزیت را بگیرد، یا نه به نحو علیت تامه است؟! اگر قائل شدیم در اینجا که به نحو علیت تامه است،هم نسبت به حرمت مخالفت قطعیه،هم نسبت به وجوب موافقت قطعیه.اگر قائل به این شدیم، دیگر بحثی برای مبحث اصول عملیه نمیماند‌.چون قائل شدیم که این علت تامه منجزیت است،هم نسبت به حرمت مخالفت قطعیه، هم نسبت به وجوب موافقت قطعیه. اگر اینجا قائل به علیت تامه شدیم دیگر بحثی برای مطرح کردن در آن مقام اصول عملیه نمی‌ماند. اما اگر اینجا قائل شدیم که نه علم اجمالی نسبت به این دو تا اقتضائی است، علیت اقتضائیه دارد، علیت تامه ندارد، به نحو علیت نیست به نحو اقتضا هست، یعنی میگوید مانعی می‌تواند جلوی آن اقتضا را بگیرد، خوب اگر قائل به اقتضا شدیم بله، باید در بحث اصول عملیه ببینیم آیا مانع آمده یا نیامده است. مانعی که جلوی این اقتضا را بگیرد آمده است یا نیامده است؟!

پس بنابراین بحث در اینجا بر این است که آیا علم اجمالی ای که قائلیم به منجزیتش نسبت به حرمت مخالفت قطعیه و وجوب موافقت قطعیه، آیا به نحو اقتضا هست یا به نحو علیت است؟

اگر قائل شدیم به نحو علیت است دیگر اصلا جایی برای بحث در اصول عملیه راجع به منجزیت علم اجمالی نمیماند.چون علیت تمام است دیگر، علت کامله است.مثل علم تفصیلی است.اما اگر قائل شدیم نه،منجزیت علم اجمالی به نحو اقتضا هست. یعنی مانع می‌تواند جلویش را بگیرد.اگر این را قائل شدیم، ثبوتا قائل شدیم که این به نحو اقتضا هست،باید در بحث اشتغال بحث کنیم که آیا در مقام اثبات یک مانعی پیدا شده است جلوی این اقتضا را بگیرد یا مانعی نیست؟!

پس انجا بحث می‌شود که آیا مانع وجود دارد یا نه.مانع وجود داشتن یا نداشتن فرع این است که ما علت ندانیم، اینجا مقتضی بدانیم. پس بنابراین به این جهت در دو مقام بحث میکنند، در اینجا از هر دو جهت بحث می‌کنند اما بحث در این است که آیا ثبوتا علم اجمالی علت تامه است یا مقتضی هست. اگر مقتضی باشد بحث در اینجا میماند، علت باشد دیگر بحث بر این دو نمی‌ماند. این بیان مرحوم آخوند خراسانی.

مرحوم حضرت امام رضوان الله علیه، ایشان یک بیان سومی دارند که چرا در دو جا این بحث را مطرح می‌کنند. میفرمایند که علم اجمالی به حکم شرعی که پیدا می‌شود در شبهات موضوعیه، فرض بفرمایید که شما نمی‌دانید که این زید یا عمرو یکی از اینها محقون الدم است و یکی مهدور الدم است. خوب حفظ حقن دم یعنی این که انسانی که محقون الدم است به اصطلاح حفظ جان، حفظ نفس واجب است دیگر! حفظ نفس واجب است ولی الان نمی‌دانید که حفظ نفس زید واجب است یا حفظ نفس عمرو واجب است. میگویند یکی از اینها مسلمان اند ولی دیگری نه!مهدور الدم است. علم اجمالی دارید که یکی از اینها مسلمان است. خوب اینجا حکم شرعی که دارید از احکام شرعیه قطعیه هست که منشاش هم مسلم است. از مسلمات شرع است.علم اجمالی دارید که این متعلقش کدام است.یک وقت نه حکم شرعی اینطور مسلم نیست، از روایت فهمیدیم که باید از نجاست اجتناب بکنیم. اینطوری که عقل بیاید و مسلمات عقل و دین و شرع و همه اش باشد اینطوری نیست،از شرع فهمیدیم که باید از نجاست اجتناب کرد، حالا دو تا مایع هست، دو تا آب هست نمی‌دانیم کدامش نجس است،میدانیم یکی از اینها نجس است. پس ما علم اجمالی که در شبهات موضوعیه داریم گاهی نسبت به احکامی است که مسلمات است.گاهی نسبت به احکامی هست که در آن درجه نیست، منشاش یک حدیثی هست، یک روایتی هست، البته آن هم معتبر است ولی مثل آن احکام قطعیه ی مسلمه نیست. پس علم اجمالی در شبهات موضوعیه نسبت به احکامی که فرض می‌کنیم دو نوع احکام داریم. یک احکام مسلمه داریم،یک احکامی که از امارات فهمیدیم.در هر دو هم علم اجمالی پیش می آید.یعنی در هر دو شبهه موضوعیه پیدا می‌شود و علم اجمالی پیش می آید که آیا این است یا آن است!میفرمایند آن قسمت اول،آن محرمات یا واجباتی که از قسم اول هستند، از مسلّمات هستند آن بحثش در قطع انجام می‌گیرد.بحث می‌کنیم که آیا اگر قطع پیدا کردیم به حکم شرعی،علم اجمالی پیدا کردیم به حکم شرعی، حکم شرعی یکی از مسلمات است.علم اجمالی کردیم به حکم شرعی،آن حکم شرعی که خودش از مسلمات است.عین همان شبهه موضوعیه، مثل همان مثالی که زدم که نمیدانیم آیا زید محقون الدم است یا عمرو محقون الدم است اما اصل حفظ نفس از واجباتی هست که مسلم است در دین.حفظ نفس از واجبات مسلمه هست.خوب حالا اینجا یک شبهه ی موضوعیه پیش آمده است.علم اجمالی پیدا کردیم. زید باید نفسش حفظ بشود یا عمرو؟اینجا در این بحث قطع از این از این نوع علم اجمالی بحث میکنیم. از علم اجمالی هایی بحث می‌کنند که در اطراف احکام مسلمه هست.دقت فرمودید؟ اما در بحث اصول عملیه که علم اجمالی بحث می‌کنند از علم اجمالی هایی بحث می‌کنند که در اطراف احکامی که از امارات شرعی به دست آوردیم.مثل اون احکام مسلمه قطعیه نیست.دقت فرمودید؟ پس بنابراین ما دو نوع احکام داریم و به تبع این دو نوع احکام علم اجمالی پیدا می‌شود. علم اجمالی بر آن قسمت را در بحث قطع مطرح می‌کنند. علم اجمالی نسبت به احکامی که از امارات استفاده شده است در بحث اصول عملیه مطرح می‌کنند.[3] این هم نظر حضرت امام رضوان الله علیه که چرا در دو جا مطرح کردند. در اینجا مطرح می‌کنند نسبت به علم اجمالی که در اطراف احکام مسلمه ای که اصلا عقل و شرع اجازه تخلف در آنجا را نمی‌دهد. آنجا بحث می‌کنند که آیا اگر در این چنین مواردی علم اجمالی پیدا کردیم آیا این منجز است یا اینکه مخالفت قطعیه اش حرام است یا موافقت قطعیه اش واجب است،از هر دو جهتش هم بحث می‌کنند. آنجا نه،در آن بحث نسبت به احکامی است که مثل این احکام نیست. علم اجمالی ای که در اطراف احکامی پیدا می‌شود که آن احکام خودش به آن درجه ی اهمیت نیست. آنجا بحث می‌کنند که آیا علم اجمالی که پیدا شد آیا منجزیت دارد نسبت به مخالفت قطعیه،نسبت به موافقت قطعیه،آیا منجزیت دارد یا نه؟! این هم دیدگاه ایشان. ظاهرا از این سه دیدگاه همین دیدگاهی که قوی هست و علمی هست همان دیدگاه مرحوم آخوند خراسانی دقیق تر هست و علمی تر است که نه از منجزیت که بحث می‌کنیم هر دو شاخه منجزیت را بحث میکنیم،هم حرمت مخالفت قطعیه هم وجوب موافقت قطعیه. نه اینکه یک شاخه اش اینجا بحث دارد،یک شاخه اش آنجا.نه منجزیت علم اجمالی که بحث می‌کنیم از هر دو بعد منجزیت بحث می‌کنیم.فقط بحث ما در اینجا در مقام ثبوت است،بحث ثبوتی داریم، آیا اقتضا دارد آیا علیت دارد،چنین بحث میکنیم. ولی آنجا بحث ما بحث اثباتی است،برائت اینجا را میگیرد نمیگیرد...یعنی ما اگر قائل به اقتضا شدیم آنجا بحث می‌کنیم که آیا ادله برائت می‌توانند مانع بشوند از این اقتضا یا نمی‌توانند؟ این فرع این است که ما اینجا قائل به اقتضا بشویم. پس بنابراین این بیان مرحوم آخوند خراسانی ظاهرا اقوی هست در اینکه چرا در دو جا مطرح میشود؟ در اینجا ما از هر دو بعد منجزیت بحث میکنیم.میدانید که منجزیت حکم عقل است نسبت به قطع.حالا بحث می‌کنیم که این منجزیت که حکم عقل است نسبت به قطع تفصیلی بود آیا آن منجزیتی که حکم عقل است نسبت به قطع تفصیلی در قطع اجمالی،در علم اجمالی هم هست و تا چه حدی هست؟ آیا به نحو اقتضا هست یا به نحو علیت هست؟ دقت فرمودید؟ پس در حقیقت بحث ما بحث ثبوتی هست در اینجا و بحث از اثر عقلی علم هست،از اثر عقلی قطع هست. آن اثر عقلی قطع که ما قائل شدیم که هر قطعی یک اثر دارد و آن هم اسمش منجزیت است، آن منجزیت که اثر عقلی بود بحث میکنیم که آیا در علم اجمالی هم هست یا در علم اجمالی آن اثر نیست؟اگر هست آیا به نحو علیت هست مثل قطع تفصیلی که آنجا هم علیت بود یا اینکه نه این به نحو اقتضا هست. آنجا در قطع تفصیلی به نحو علیت است اما اینجا به نحو اقتضا هست. دقت فرمودید؟ این مقدمه ی اول.

مقدمه ی ثانیه در بیان اشاره به حقیقت علم اجمالی هست. این بحث را ان شاالله در تنبیهات علم اجمالی شاید بیشتر بررسی می‌کنیم ولی فعلا اشاره می‌کنیم که در بیان حقیقت علم اجمالی سه تا مسلک عمده هست که حقیقت علم اجمالی چی هست؟یا بفرمایید تعریف علم اجمالی چی هست؟

تعریف اول

یک مسلک مسلک مرحوم نائینی هست و مرحوم اصفهانی هست که میفرمایند فرق علم اجمالی با علم تفصیلی این است که در متعلق علم اجمالی ابهام هست.در متعلقش اجمال هست،ابهام هست،نه اینکه خود علم.[4]

اینکه می‌گویند علم اجمالی،این اجمال وصف به حال متعلق است نه وصف به حال خودش است.خود علم اجمال ندارد.علم علم هست.متعلقش که تعلق پیدا کرده است به احد الامرین بله آنجا میدانیم که نجس است اما این نجاست در کدامیک از اینهاست نمی‌دانیم،ببینید آن چیزی که میدانیم در آن ابهامی نیست اما متعلق این علم بله آنجا یک نوع ابهامی است.آنجا می‌گوییم احدهما،یکی از این دو. پس بنابراین یک بیان این است که در علم اجمالی ما علممان تعلق می‌گیرد به جامع.پس این ابهام از کجا می آید؟ابهام از آن متعلق می آید.و الا خود علم نه،متعلق به جامع است،در آن جامع هم ابهامی در کار نیست.این یک بیان در بیان حقیقت علم اجمالی.

سوال:میشود اینطور بیان کرد که در علم اجمالی مثلا ما علم به وجود نجاست داریم ولی در اینکه در کدام باشد مبهم است؟

احسنتم بله همین است دیگر!بیان همین است.خوب این یک بیان است.

تعریف دوم

بیان دوم بیان مرحوم آخوند خراسانی هست. ایشان میفرمایند که علم اجمالی به فرد مردد تعلق می‌گیرد. علم ما تعلق می‌گیرد به فرد مردد. اینجا از کلامشان در واجب تاخیری استفاده شده است. در بیان حقیقت واجب تاخیری ایشان یک جمله ای دارند که میفرمایند بله علم گاهی متعلقش فرد مردد است.خوب بیان ایشان را محققین بعد از ایشان نپذیرفتند.فرمودند فرد مردد نه در ذهن وجود دارد نه در خارج.برای اینکه وجود همواره مساوق است با تشخص. در وجود تردیدی معنا ندارد. پس بنابراین اینکه شما بفرمایید که متعلق علم فرد مردد است کان یک به اصطلاح آن عقربه ساعت را در نظر بگیرید اصلا نمی ایستد گاهی اینطرف و گاهی آنطرف است، مثلا گیج است.میفرمایند اینطوری که نمیشود. علم یک حقیقتی است و یک هستی هست. یک واقعیتی است. متعلقش هم باید یک وجود باشد.دقت فرمودید؟ اگر هم بفرمایید ماهیت، ماهیت هم به تبع وجود تشخص پیدا میکند. به هر حال نمیشود شما بگویید که وجود متعلقش یک فرد مردد است. فرد مردد فرمودند تحقق نه ذهنی دارد و نه خارجی ندارد. در امور اعتباریه بله میتوانید فرد مردد را در نظر بگیرید اما در امور واقعیه که علم از امور واقعیه هست آنجا فرد مردد معنا ندارد.این هم بیان دوم. ان شاالله این بحث را شاید در آن تنبیهات بیشتر بررسی می‌کنیم.حقیقت علم اجمالی را.

تعریف سوم

دیدگاه سوم دیدگاه آقا ضیاء عراقی هست.به ایشان نسبت داده شده است که میفرمایند نه حقیقت علم در علم اجمالی با حقیقت علم در علم تفصیلی فرق دارد. خود علم یک صورت مبهم است. در علم تفصیلی صورت مفصله است، آیینه است خوب نشان می‌دهد. اما در علم اجمالی آیینه ی غبار گرفته است خوب نشان نمی‌دهد. پس بنابراین شما ابهام را نبرید روی متعلّق، ابهام را ببرید روی خود علم. علم اگر واضح باشد می‌گوییم علم تفصیلی. علم اگر غبار آلود باشد می‌شود علم اجمالی.

ایشان کأنّ ابهام را می آورند در خود علم و مثال می‌زنند می‌گویند مثلا فرض بفرمایید که شما از دور یک شبحی را می‌بینید.از دور که دیدید میفهمید یک انسانی دارد می آید ولی نمی‌دانید زید است، عمرو است بعد که این شبح نزدیک میشود و می آید می‌فهمید زید بوده است. خوب شما از دور که دیدید باز زید را دیدید، یعنی این آقا که الان آمد نزدیک فهمیدید زید است از دور که دیدید آیا عمرو را دیدید؟ نه از دور هم که می‌دیدید زید را می‌دیدید. ولی آن دیدنتان فرق داشت. دیدنتان یک وقت حالت ابهام داشت مثلا، حالت غبار آلود داشت نزدیک شد فهمیدید که بابا این همان زید است. میگویید ما شما را از دور دیدیم ها! خوب پس بنابراین مرحوم آقا ضیاء خود آن صورت مبهمه را علم اجمالی قرار میدهد نه متعلق علم را که بفرمایند متعلقش مردد است.

سوال:علم تفصیلی قسیم علم اجمالی نمیشود بلکه یک مرتبه بالاتر از علم اجمالی میشود؟

احسنتم.دیگر پس بنابراین اینها دو مرتبه از علم میشوند، یک مرتبه ضعیفه که همراه با ابهام است بعد که واضح تر شد می‌شود علم تفصیلی.

عرض کردیم آن بیان مرحوم نائینی که فرمودند خود علم علم هست متعلقش ابهام دارد،آن را ما فعلا اساس قرار می‌دهیم در تنبیهات ان شاالله این مبانی را علاوه بر مبانی دیگر بزرگان مثل مرحوم شهید صدر ان شاالله تعالی بررسی می‌کنیم.

خوب پس بعد از اینکه این دو بحث این دو مقدمه عرض شد وارد اصل بحث میشویم.طرح بحث را می‌گوییم تا ان شاالله بعدا پیگیری کنیم مباحث را.بحث در مسئله علم اجمالی در دو مقام واقع می‌شود:

مقام اول در ثبوت تکلیف به علم اجمالی

مقام دوم در سقوط تکلیف به علم اجمالی

آیا تکلیف ثابت میشود به این علم اجمالی که همان بحث از تنجز علم اجمالی است که همان بحثی که عرض کردیم هم در اینجا هم در بحث اصول عملیه. بحث می‌شود که آیا علم اجمالی منجز هست،منجزیتش به نحو اقتضا هست به نحو علیت هست؟ نسبت به حرمت مخالفت قطعیه؟نسبت به وجوب موافقت قطعیه؟یا اصلا حکم را با این می‌شود اثبات کنید مثل علم تفصیلی؟این بحث در ثبوت است.

بحث دوم در مقام سقوط تکلیف است.حالا تکلیف را میدانیم.یعنی در امتثال اجمالی تکلیف است.پس بنابراین یک بحث در مورد تنجز و تنجیز علم اجمالی داریم آن هم باز دو شبهه میشود،شبهه موضوعیه و شبهه ی حکمیه. یعنی در هر کدام از این بحث ها هم در دو جهت بحث میشود.یک بحث در شبهه موضوعیه:مثلا فرض بفرمایید که شما می‌دانید که یک قطره خون در یکی از این ظرف ها افتاده است.بحث می‌کنیم که آیا اگر چنانچه علم تفصیلی داشتم تنجز داشت،آیا این هم تنجز دارد نسبت به حرمت مخالفت قطعیه و وجوب موافقت قطعیه؟این می‌شود شبهه موضوعیه. شبهه ی حکمیه هم مثل اینکه فرض بفرمایید شما می‌دانید که در زمان غیبت یا نماز جمعه واجب است یا نماز ظهر واجب است.خب آیا این مثل علم تفصیلی تنجز دارد؟یا تنجز ندارد؟ تنجزش باشد نسبت به حرمت مخالفت قطعیه هست یا به وجوب موافقت قطعیه هست؟ پس در مقام اول که بحث در تنجز و ثبوت است در دو جهت بحث میکنیم.هم در شبهه ی موضوعیه هم در شبهه ی حکمیه. در حقیقت یعنی بحث ما شامل هر دو جهت می‌شود.جدا جدا هم بحث نکنیم بحث ما شامل همه ی این عبارات میشود.

آن وقت در سقوط تکلیف در امتثال تکلیف هم باز در دو جهت بحث می‌شود.یک وقت سقوط تکلیف،امتثال تکلیف در شبهه ی موضوعیه،یک وقت سقوط تکلیف در شبهه ی حکمیه.شبهه حکمیه:یک کسی به جای اینکه تقلید بکند میگوید آقا من تقلید نمیکنم از یک مرجعی.من اهل احتیاطم. در هر مسئله ای که پیش می آید تمام احتمالاتی که در آن مسئله هست از اولی که آن مسئله پیدا شده است تا به امروز علما مطرح کردند من أحوطش را می‌گیرم. در مقام امتثال أحوط را عمل میکنم. پس بنابراین در این قسم دوم آنجایی که بحث در مقام امتثال است برای امتثال اینطوری مثال بزنیم:یک کسی دو تا لباس دارد،دو تا شلوار دارد،می‌داند یکی نجس است یکی پاک است.خوب این آقا یک شلوار تمیزی هم آنجا دارد.میگوید بابا من حال ندارم حوصله ندارم بروم از آن صندوق آن شلوار پاک را بیاورم، یک نماز با این شل وار می‌خوانم و یک نماز هم با آن شلوار.میدانم یکی از اینها پاک است دیگر!دقت فرمودید؟این می‌شود شبهه موضوعیه در مقام سقوط تکلیف.مثال برای شبهه موضوعیه در مقام سقوط تکلیف. امتثال اجمالی انجام می‌دهد.امتثال با علم اجمالی انجام میدهد.آیا این امتثال با علم اجمالی با تمکن از علم امتثال تفصیلی آیا این جایز هست یا جایز نیست. مثال می‌شود برای شبهه موضوعیه در مقام امتثال با علم اجمالی. اما عرض کردم برای شبهه ی حکمیه ی امتثال علم اجمالی هم همین مثالی که عرض کردم:یک کسی بگوید من تقلید نمیکنم.هر مسئله ای پیش می آید من احتیاط میکنم، مثلا دو بار آن عمل را انجام میدهم، یک مجتهدی اینطوری فرموده است یکی دیگر اینطوری فرموده است،نیاز باشد تکرار میکنم،هر دو را انجام می‌دهم. با اینکه متمکن است برود تقلید بکند تقلید نمی‌کند.این می‌شود امتثال اجمالی در شبهات حکمیه. در شبهات حکمیه مثلا میگوید من نمی‌خواهم تقلید بکنم که نماز جمعه واجب است یا نماز ظهر واجب است.هم نماز ظهر را می‌خوانم هم نماز جمعه را میخوانم و در مسائل همینطوری است.مثلا کسی فرض بفرمایید که چهار فرسخ برود چهار فرسخ برگردد خوب وظیفه اش قصر است.حالا کسی ۳ فرسخ رفت ۵ فرسخ برگشت که می‌شود مجمع ۸فرسخ.ولی رفتنش کمتر بود.آیا اینجا نمازش قصر است یا تمام است؟خب اختلاف دارند.بعضی ها گفتند اینجا هم قصر است بعضی ها گفتند اینجا تمام است.این احتیاط می‌کند هم قصر را می‌خواند هم تمام را می‌خواند.این می‌شود علم اجمالی در مقام امتثال در شبهات حکمیه.مخصوص این آقا که نیست.در آن مثال شبهه موضوعیه ی امتثال چطور مثال زدیم؟گفتیم دو تا شلوار دارد یک شلوار پاک هم دارد.آن اشتباه امور خارجیه بود.اما اینجا مسئله اشتباه امور خارجیه نیست اصل فتوا محل اختلاف است دقت فرمودید؟این آقا به جای اینکه برود تقلید بکند و یکی را انجام بدهد تقلید نمیکند و خودش اجتهاد نمیکند میگوید من احتیاط میکنم.هر دو تا را به جا می آورم.دقت فرمودید؟این می‌شود چی؟به اصطلاح امتثال به علم اجمالی. بعد باید بحث کنیم که آیا امتثال به علم اجمالی در شبهات موضوعیه و همچنین شبهات حکمیه جایز و مجزی هست یا مجزی نیست،جایز نیست؟ پس بنابراین در حقیقت بحث در دو مقام شد.یکی ثبوت تکلیف به علم اجمالی و دیگری هم سقوط تکلیف به علم اجمالی.به امتثال اجمالی آیا تکلیف از گردن انسان ساقط می‌شود یا در صورت تمکن وظیفه اش همان علم تفصیلی است،امتثال تفصیلی است.این بحث را ان شاالله انجام میدهیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo