< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1400/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: النواهي/اجتماع الامر و النهي/مقدمات

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: دُعَاءُ الْمَرْءِ لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ يُدِرُّ الرِّزْقَ وَ يَدْفَعُ الْمَكْرُوه‌.[1]

سند حدیث در کافی سند صحیحی است، از امام جعفر صادق این حدیث نقل شده می فرمایند که: اگر انسان پشت سر برادر مومنش دعا بکند در غیاب او برای او دعا بکند، این دوتا خاصیت دارد، یکی اینکه رزق را زیاد می کند و یکی اینکه بدی را از انسان دفع می کند، در حدیث دیگری است که دعایش هم اجابت می شود، هم دعایش درباره برادر مومنش مستجاب می شود و هم رزق به او می دهد و هم بلا را از او دفع می کند، لذا در کافی یک بابی است که دعاء المومن لأخیه بظهر الغیب، حتی وارد شده که اگر کسی بگوید اللهم اغفرللمومنین و المومنات، خداوند به تعداد جمیع مومنین به او حسنه می دهد، چون در حق آنها دعا کرده دیگرانی که در عالم دیگرند برای او دعا می کنند، خیلی وارد شده که انسان برای برادر مومنش دعا بکند، و ائمه به این کار اهمیت میداده اند.

حدیث دیگر این است: عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: رَأَيْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جُنْدَبٍ فِي الْمَوْقِفِ فَلَمْ أَرَ مَوْقِفاً كَانَ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِهِ مَا زَالَ مَادّاً يَدَيْهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ دُمُوعُهُ تَسِيلُ عَلَى خَدَّيْهِ حَتَّى تَبْلُغَ الْأَرْضَ فَلَمَّا صَدَرَ النَّاسُ قُلْتُ لَهُ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا رَأَيْتُ مَوْقِفاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِكَ قَالَ وَ اللَّهِ مَا دَعَوْتُ إِلَّا لِإِخْوَانِي وَ ذَلِكَ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع- أَخْبَرَنِي أَنَّ مَنْ دَعَا لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ نُودِيَ مِنَ الْعَرْشِ وَ لَكَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفٍ فَكَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ مِائَةَ أَلْفٍ مَضْمُونَةً لِوَاحِدَةٍ لَا أَدْرِي تُسْتَجَابُ أَمْ لَا.[2]

می گوید پدر علی بن ابراهیم یعنی هاشم بن ابراهیم می گوید عبدالله بن جندب را در عرفات دیدم، خدا قسمت کند عرفات جای دعا است، یعنی میلیون ها انسان که آنجا هستند همه مشغول دعا هستند وجای عجیبی است، آن روایات را هم مستحضرید که فرموده اگر انسان شب قدر آمرزیده نشود امیدش به عرفات باشد، این قدر اهمیت دارد، از همه حالاتش زیبا تر بود، دستانش همواره به طرف آسمان بود و اشک هایش روی صورتش می ریخت حتی اشکهایش به زمین رسید، وقتی مردم از عرفات حرکت کردند، حتی سنی ها هم زودتر حرکت می کنند و میگویند جایی که استثنا شده که می شود نماز مغرب وعشا را باهم خواند همین شب است لذا همه حرکت می کنند تا بروند در مشعر الحرام نماز مغرب و عشا را با هم بخوانند، حالا یا پیاده می روند یا با ماشین می روند شش کیلومتر راه است.

می فرمایند وقتی مردم حرکت کردند یعنی مغرب شد، به عبدالله بن جندب گفتم: «قُلْتُ لَهُ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا رَأَيْتُ مَوْقِفاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِكَ» حالت شما برای من مهم بود تحسین بانگیز بود، «قَالَ وَ اللَّهِ مَا دَعَوْتُ إِلَّا لِإِخْوَانِي» عبدالله بن جندب یکی از آن شخصیت هایی است که ائمه به او عنایت داشته اند و برایش ارزش قائل بوده اند، یک حدیث مفصل هم در تحف از او نقل شده که امام توصیه هایی به او داشته است، معلوم می شود شخصیت ممتازی بوده است. به هاشم بن ابراهیم میگوید والله فقط برای برادران دینی ام دعا کرده ام، و این به خاطر این است که از امام کاظم شنیدم که کسی که پشت سر برادرش دعا کند از عرش ندا می رسد که صدهزار برابر دعایت را به تو خواهیم داد. پس من دوست نداشتم که صدهزار ضمانت شده را رها کنم بخاطر یک دعایی که نمی دانم اجابت می شود یا نه.

صدهزار برابر دعایش به او می رسد و حاجاتش برآورده می شود. لذا این دعاها اهمیت دارد و این ناشی از این است که دین اسلام به موالات بین مومنین اهمیت می دهد یعنی مومنین باید به هم توجه داشته باشند درد هم را احساس بکنند به همدیگر کمک کنند، بالاخره باید آن محبت در قلب انسان نسبت به برادران مومنش جا بگیرد و این جهت را اهمیت دهد. یکی از علامات دوستی با مومنین این است که پشت سر برادر مومنش دعا کند تا به حاجاتش برسد. این هم در سیره ائمه اطهار هم در سیره پیامبران هم در قرآن است که چقدر دعا می کنند برای مومنین و هم در بیاناتشان آمده که انسان حالت رافت و محبت به دیگران مخصوصا به مومنین داشته باشد.

ادامه بحث

در مقدمات بحث اجتماع بودیم. و مقدماتی را عرض کردیم:

مقدمه دهم: که تتمه مقدمه قبلی هم می تواند باشد این است که مرحوم صاحب فصول فرموده اند این بحث اجتماع امرو نهی فرعی است برای یک بحث فلسفی که در فلسفه عالیه مطرح است که اصالت وجود و ماهیت است، فرموده اند اگر کسی قائل باشد به اصالت وجود باید به امتناع اجتماع قائل بشود زیرا یک وجود نمی تواند هم امر داشته باشد و هم نهی داشته باشد، اما اگر کسی قائل به اصالت ماهیت باشدباید قائل به جواز بشود، چون فرض این است که اینجا دوتا ماهیت است، پس این بحث را فرع گرفته اند برای آن بحث اصالت وجود و ماهیت.

معروف این است که حکما قائل به اصالت ماهیت بوده اند، درخارج یک حقیقت داریم، بله وقتی در ذهن می آید ما تحلیل می کنیم دوچیز داریم، وجود و ماهیت، هم می گوییم موجود است و هم می گوییم انسان است درخت است، کل ممکن زوج ترکیبی، این ترکیب هم در ذهن است و نه در خارج، در خارج یک حقیقت است و آنوقت بحث کرده اند آن یک حقیقت چیست؟ آن یک حقیقتی که دومعنا از آن تحلیل و استفاده می شود چیست وجود است یا ماهیت؟

وجود عرض عام انتزاعی است یا ماهیت؛ مشهور گفته اند ماهیت اصالت دارد و وجود عرض عام انتزاعی است و این ماهیات متباینه با اضافه اشراقی که به خداوند دارند اینها محقق شده اند این نظر مشهور فلاسفه بوده است و گفته اند وجود را ذهن می سازد. البته همه قبول دارند که خداوند وجود است و ماهیت ندارد، اختلاف در ممکنات است، که مشهور حکما گفته اند ماهیت اصیل است و وجود اعتباری است.

آنهایی که قایل به اصالت ماهیت هستند قائلند موجودات با اضافه اشراقی حق موجود شده اند. اما برخی از فلاسفه گفته اند وجود اصیل است و ماهیات اعتباری اند و ذهن آنها را میسازد و آنچه که در خارج است وجود است، ولی دارای مراتب است، از وجودات ضعیف شروع می شود تا به بالاترین درجه وجود یعنی مجردات برسد و این اختلافات نه این است که به خاطر ماهیات است بلکه به جهت اختلاف در مراتب وجود است که دارای شدت و ضعف است. یک حقیقت نوریه در عالم است که دارای مراتب است یکی انسان است یکی شجر است و... می گویند آن حقیقت واحده البته به ذهن نمی آید بله مفهوم وجود به ذهن می آید ولی آن حقیقت واحده را نمی توانیم مستقیما درک کنیم فقط می توانیم به آن اشاره کنیم. مشارالیه مفهوم وجود اصالت دارد نه مفهوم وجود.

مرحوم صاحب فصول آمده و گفته که این بحث ما مبتنی بر اصالت وجود و اصالت ماهیت است، ولی اصولیون بعد از او گفته اند نه ارتباطی بین این دو مساله اصولی و فلسفی نیست برای اینکه محل بحث ما در ماهیات نیست زیرا متعلق اوامرو نواهی ماهیات نیست بلکه متعلق اوامرو نواهی مفاهیم انتزاعیه است یعنی آنها که قائل اند ماهیت اصیل است ممکن است بگویند از یک ماهیت می شود چند مفهوم انتزاع بشود، اینطوری نیست که هر مفهوم آمد در ذهن بگوییم خودش یک ماهیت است مثلا نماز یک ماهیت است غصب یک ماهیت است... نه اینطور نیست، پس ممکن است از یک ماهیت چند مفهوم برداشت کنیم، پس اصالت ماهیت ملازمه با قول به جواز اجتماع امرونهی ندارد. از آن طرف هم اگر اصالت وجودی باشیم، این وجود قطعا یک ماهیت برای خودش بیشتر ندارد این مسلم است، اگر در خارج یک وجود است خوب قهرا باید از آن یک ماهیت انتزاع بشود، آن دوتا مفهومی که در ذهن آمده مثل نماز و غصب ممکن است یکی همان ماهیت آن وجود باشد ودیگری مفهومی انتزاع شده از آن یا هردو انتزاع شده از آن ماهیت آن وجود باشند، یا در خارج دوتا وجود داشته باشیم، پس بنابراین اینکه شما بگویید حالا در نگاه ما این را یک وجود می بینیم ولی یکی نیست در واقع دو وجود منضم هستند، پس اگر بفرمایید اینجا دوتا مفهوم است این مانع نمی شود که در خارج اینها از یک وجود انتزاع شده باشند، و ما قائل به اصالت وجود هم باشیم، یا از دو وجود انتزاع شده اند که در خارج به هم منضم اند و ما آنها را یکی می بینیم.

پس بنا بر هر دو مسلک هم می توانیم جواز اجتماع را بپذیریم و هم می توانیم امتناعی بشویم. لذا این بیان صاحب فصول صحیح نیست.

مقدمه یازدهم: مطلبی است که مرحوم آخوند خراسانی بیان کرده اند در مقدمه هشتم[3] و نهم[4] مساله در کتاب خود، ایشان در صدد بیان فرق باب اجتماع امرونهی با باب تعارض هستند. یک بحث ثبوتی دارند و یک بحث اثباتی. چون ایشان بحث اجتماع امرونهی را داخل در تزاحم می دانند و قواعد باب تزاحم غیر از باب تعارض است لذا در صدد برآمده اند که فرق این مساله را با باب تعارض بیان کنند. پس این بحث که ما اجتماع را داخل در تزاحم بدانیم یا داخل در تعارض بدانیم خیلی مهم است وفرق پیدا می کند. لذا باید بررسی کنیم این مطلب را.

مرحوم آخوند می فرمایند: یا طوری است که هر دو این امرونهی ملاک دارند، هر دو متعلق ها ناشی از ملاک اند، یا در خود متعلق یا در خود امرونهی، یا هر دو ملاک ندارند، اگر هردو ملاک داشته باشند داخل در بحث همین بحث اجتماع امرونهی می شود داخل در بحث تزاحم می شود، پس اگر ما فهمیدیم هم نماز ملاک دارد و هم غصب، اگر اینطوری بود اینجا داخل در مساله ما نحن فیه است، خوب حالا که هر دو ملاک دارند باید چه کنیم، می فرمایند اگر قائل به جواز اجتماع شدیم که مشکل حل است و می گوییم از جهتی اطاعت کرده و از جهتی عصیان کرده است. اما اگر قائل به امتناع شدیم آنموقع باید رجوع کنیم به مرجحات باب تزاحم، اگر یکی از ملاک ها اقوا بود همان را اخذ می کنیم و آن یکی ملاک می رود کنارو از فعلیت می افتد، اما اگر ملاک ها مساوی بودند آنموقع هردوتا از فعلیت می افتد و می گویند بعدا تفصیلش خواهد آمد و بیانش را موکول به آینده می کنند.

این شق اول بود که در هردو ملاک باشد، اما اگر در یکی ملاک بود و در دیگری ملاکی نبود، می فرمایند این وارد در بحث تعارض می شود، باید این را ببریم کأنه در باب تعارض داخل کنیم. در قبلی یکی را اخذ می کردیم از باب اقوائیت ملاک، اما در اینجا یکی ملاک دارد و یکی ندارد در اینجا صاحب ملاک را می گیریم و دیگری را که ملاک ندارد کنار می گذاریم، این از باب تعارض است. فرض بفرمایید فرموده اکرم العالم، لا تکرم الفاسق، الان این آقا هم عالم است و هم فاسق است اینجا احراز کردیم یکی از این دو ملاک ندارد در عالم فاسق، یا اکرام ملاک ندارد یا عدم اکرام ملاک دارد، مثل نماز در مکان غصبی نیست که هر دو ملاک داشته باشند. اینجا تعارض می کنند و قواعد آن جاری می شود. اگر یکی اظهر است آن را می گیریم، و هکذا... می دانیم یکی مورد رضای شارع است وباید همان را بگیریم. این صوری است که آخوند در مقام ثبوت مطرح کرده اند.

اما در مقام اثبات می فرمایند که ما آیات و روایات و اجماعات داریم و میخواهیم از اینها بفهمیم این داخل در اجتماع امرونهی است تا داخل باب تزاحم بشود یا داخل باب تعارض است، می فرمایند یک وقت از خارج ما میفهمیم مثلا اجماع آمده که هر دو ملاک وجود دارد، برای ما روشن می شود هر دو ملاک هست و طبق آن عمل می کنیم، اما اگر فقط دوتا خطاب بود و چیزی دیگری نداشتیم، این دوخطاب بین شان عموم و خصوص من وجه است، اینجا چطور؟ مرحوم آخوند در اینجا یک مطلب را شروع می کنند که ذهنی است، می فرمایند این دو خطاب «صلّ و لا تغصب» که در اینجا وجود دارد، یا دلالت بر دوتا حکم اقضایی می کنند، یا دلالت بردو تا حکم فعلی می کنند، اگر دلالت بر دوتا حکم اقتضایی کردند می گوییم این دو خطاب داخل در بحث اجتماع امرونهی است، اگر از اطلاق اینها این را فهمیدیم کشف می کنیم دوتا ملاک همراه این دو خطاب است و داخل در بحث اجتماع خواهد بود، اگر قائل به جواز شدیم می گوییم هر دو هستند، اگر امتناعی شدیم آنکه ملاکش اقوا است مقدم می شود، اگر یکی ملاکش اقوا نبود و متکافئین بودند از نظر ملاک باید به دلیل دیگر رجوع کنیم به اصل عملی به خطابات فوقانی رجوع کنیم تا تکلیف معلوم شود. خلاصه این دو داخل در بحث اجتماع امرونهی هستند و ما هم همین را می خواهیم و مطلوب ماست و طبق مبانی و قواعد پیش می رویم و تکلیف را مشخص می کنیم.

اگر هر دوتا خطاب فعلی بودند، آنوقت می فرمایند اگر قائل به جواز بشویم مشکلی نیست و داخل تزاحم است، ولی اگر قائل به امتناع شدیم مساله داخل در باب تعارض می شود وباید با قواعد آن پیش بریم و مساله را حل کنیم. و دیگر به بحث اجتماع امرونهی مربوط نخواهد بود زیرا اجتماع در جایی است که دوتا ملاک فعلی وجود داشته باشد، ولی اینجا که ما قائل به امتناع شده ایم دوتا ملاک فعلی که نمی تواند باشد تکاذب دارند، یکدیگر را تکذیب می کنند، پس باید در باب تعارض داخل شود مگر اینکه یکی از نظر دلالت قوی باشد بفهمیم یکی از آنها فعلی است و دیگری فعلی نیست، بله در این صورت داخل در باب تزاحم است. این بیان آخوند است در اینجا.

شما که وارد ادله می شود باید مواظب باشید ببینید اگر دلالت شان اقتضایی است داخل در باب تزاحم است و اگر دلالت آنها فعلی است و شما قائل به جواز اجتماع هستید باز داخل در تزاحم است ولی اگر قائل به امتناع شدید دیگر در باب تعارض داخل است و قوعد آن جاری است.

آقای خوئی می فرمایند[5] از اول مقدمه هشتم تا آخر مقدمه نهم که در کفایه آمده همه اش قابل اشکال است و نادرست است، به این مضمون می فرمایند. می گویند محصلی ندارد این بیان آخوند. میفرمایند ملاک تزاحم این است که در جعل دوتا حکم با هم مشکل ندارند و چون قدرت براتیان هر دو نیست در مقام امتثال با هم نمی سازند اما در تعارض با هم تکاذب دارند و می دانیم یکی صادر نشده اگر چه در مقام عمل قابل جمع اند ولی ما می دانیم یکی مطابق واقع است و یکی مطابق واقع نیست، یعنی تزاحم و تعارض اصلا با هم جدا هستند اینکه شما بحث ملاکات را پیش کشیدید این درست نیست اینها دست شارع است و دست ما نیست که بگوییم اقتضایی است یا هر دو فعلی است و این مطالب... اصلا ادله در مقام بیان ملاک به این نحو نیستند مثلا دلیلی نداریم که بگوید ملاک من اقتضایی است و دیگری بگوید ملاک من فعلی است اینها دست شارع است دست ما نیست... چنین چیزی ما نداریم. می فرمایند اگر این دو دلیل اگر تکاذب دارند وارد تعارض است واگر تکاذب ندارند و مکلف قدرت ندارد این در باب تزاحم داخل است. توضیحش در جلسه بعدی.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo