< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

1402/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الخمس/ما یفضل عن مئونه سنته /تقریر ادله قول به عدم تعلق خمس به مملوک از راه خمس و...

بحث در این مسئله بود که خمس و دیگر حقوق شرعیه مانند زکات و صدقات مندوبه، آیا متعلق خمس واقع می شوند به عنوان مازاد بر مئونه یا خیر؟ این بحثی هست که علماء در آن اختلاف دارند.

برخی از بزرگان مانند سید ره و آقای بروجردی ره نظرشان این است که حقوق شرعیه مانند خمس، متعلق خمس قرار نمی گیرند . خودش خمس هست و از خمس خمس نمی گیرند . برخی از بزرگان دیگر مانند مرحوم آقای خوئی ره می فرماید ادله شامل این خمس هم می شود و یک فایده ای هست که به دستش رسیده است و آن هم تعلق خمس واقع می شود .

ادله عدم تعلق خمس به خمس

به وجوهی که خمس به حقوق شرعیه تعلق نمی گیرد استدلال شد . فرمودند اصل عدم که اگر شک کنیم که اصلاً چنین وجوبی این جا هست یا نیست ، اصل بر عدم است که جواب دادیم الاصل دلیل حیث لا دلیل ، و در این جا دلیل داریم و فایده در این جا صدق می کند . همچنین فرموده اندکه این جا فائده هم باشد از این موارد به دلیل واجب بودن ، منصرف است و وجوب باعث می شود که آن فائده در روایات ، این جا را شامل نشود . وجوب باعث می شود که این حق می شود و در اقع دارد حق خودش را می گیرد و بر حق ، فائده صدق نمی کند . همچنین فرمودند که در این جا ملکیت هست و در جایی که ملکیت (ملک فقراء ، ملک سادات) باشد خمس متعلق نمی شود و کسی که ملک خودش را می گیرد ، فایده بر آن صدق نمی کند . این هم باز جواب داده شد که اولاً ملک نیست مصرف است و ثانیاً ملک هم باشد ، ملک با وجوب سازگاری دارد مانند باب اجارات .

یک وجه دیگری ممکن است گفته شودکه در اموال عمومی خمس معنا ندارد مانند اموالی که مربوط به شهرداری هاست ، از آنها که مالیات نمی گیرند و مالیات بر دارایی های اشخاص می گیرند نه دارایی های عمومی .

جواب : دارایی عمومی، تا مادامی که دارایی عمومی هست از آن مالیات نمی گیرند ولی دارایی های عمومی به دارایی شخصی تبدیل می شود وقتی که به اشخاص داده شد ، دارایی های شخصی می شود . وقتی به اشخاص داده شد آن شخص مالک زکات می شوند و از بیت المال بودن در می آید و لذا خمس به آن متعلق می شود .

وجه دیگری را اشاره کردیم که هیج دلیلی برای خودش موضوع سز نیست . در این جا اگر ادله خمس(آیه و روایت) بخواهد این جا را شامل بشود ، معنایش این می شود که دلیل برای خودش موضوع بسازد چون فرض این است این شخص مالک این فائده و غنیمت نبود و آیه غنیمت بیان کرد که غنیمت را به این افراد بدهید و وقتی که به او داده شد ، یک غنیمتی پیدا شده است و در حقیقت از حکمش به موضوع رسید . بله این ادله کجاها را شامل می شود؟ قبل از این که آیه و دلیل بیایید ، غنیمت و فائده صدق بکند ولی فائده ای که مترتب بر این حدیث هست و تا این حدیث نبود ، آنها خمس نمی دادند ، تازه فایده می شود و در این جا حکم برای خودش موضوع می سازد که درست نیست .

در اصول هم نظیر این حرف آمده است مانند شمول آیه نبأ و ادله حجیت خبر ثقه بر خبر مع الواسطه ، گفته اند که زید به شما خبر می دهد که عمرو به او خبر داده است . خبر زید وجدانی هست و واقعاً خبر داد و صدّق العادل این را می گیرد ولی این را باید تصدیق کنیم ، در این جا خبر عمرو را که ما نداشتیم و از این صدق العادل خبر عمرو تولید شد و نمی شود با حکم ، موضوع درست کرد . پس خبر مع الواسطه را نمی شود تصدیق کرد.اگر حجیت خبر ثقه را قبول بکنیم ، فقط در اخبار بدون واسطه هست بگونه ای که یک نفر از پیش امام ع بیایید که امام ع این گونه فرمود ولی بیایید بگوید که زید بگوید که عمرو به من خبر داده که امام ع این گونه نقل کرده است و این نمی شود چون خبر عمرو برای ما وجداناً ثابت نیست .

جواب : این صدّق العادل و آیه نبأ به صورت قضایا حقیقیّه و انحلالیّه هستند و در این جا که می گوید الخمس لکل فائدةٍ ، به این معناست که هر وقت فائده ای بود خمس بر آن واجب است . حالا آن فائده واقعاً ولو اینکه در طول این امر درست شده باشد ، اشکال ندارد . این صدق العادل باعث شده که خبری درست شود و این آن اشکال دور را ندارد و آن اشکال اخذ علم در موضوع و تقدم الشی علی نفسه را ندارد . در این جا دور نیست بلکه ترتب موضوع بر حکم است . پس چون قضیه به صورت حقیقیه و شرطیه انحلالیه هست ، همه این ها را شامل می شود.مثل این می شود که کلما وجد هناک خبرٌ عن ثقةٍ فیجب تصدیقه . این شامل آن خبر ثقه ای هم می شود که بواسطه این وجوب تصدیق بوجود بیاید. پس در ما نحن هم می گوئیم که آیه و اعلموا انما غنمتم .... حتی این غنیمتی که از اطلاعت و امتثال این آیه پیش می آید ، آنها را هم شامل می شود . پس این اشکال دفع می شود.

پس تا این جا ما دلیلی پیدا نکردیم که اگر در خمس ، زیادی بر مئونه داشت ، خمس واجب نباشد .یا در زکات ، که رفت زکات گرفت و زیادی بر مئونه داشت، خمس بر آن واجب نباشد .

استاد : به نظر می رسد که ما یک وجه صحیحی داریم ، البته این وجه در باب زکات نیست و فقط در باب خمس است . روایتی داریم که آن دلیل بر مطلب می شود.

روایت : مرحوم کلینی ره نقل می کند : سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى (عُبید/ اظهر بر ثقه بودن است،گرچه مرحوم صدوق ره و استادش به این شخص اشکال کرده اند) عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ (ثقه) قَالَ: سَرَّحَ (یعنی أرسَلَ : فرستادند) الرِّضَا ع بِصِلَةٍ إِلَى أَبِي ، فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَبِي هَلْ عَلَيَّ فِيمَا سَرَّحْتَ إِلَيَّ خُمُسٌ فَكَتَبَ إِلَيْهِ لَا خُمُسَ عَلَيْكَ فِيمَا سَرَّحَ بِهِ صَاحِبُ الْخُمُسِ . [1]

مرحوم کلینی روایت را با سهل بن زیاد شروع می کند چون در روایت قبلی [2] ، راوی از سهل بن زیاد را گفته و لذا در این جا از تعلیق استفاده کرده است . در روایت قبلی ، کلینی ره از آن کسی که روایت نقل کرده را گفته است و در روایت بعد، تا آن شخص را دیگر ذکر نکرده و فقط صاحب کتاب (سهل بن زیاد در این روایت) را ذکر کرده است .

امام رضا ع در این روایت می فرماید «لَا خُمُسَ عَلَيْكَ فِيمَا سَرَّحَ بِهِ صَاحِبُ الْخُمُسِ» یعنی چیزی که صاحب خمس برای شما می فرستد خمس تعلق نمی گیرد .

استفاده علماء از این روایت :

این روایت را بزرگان و علماء در دو جا مورد استناد قرار داده اند :

یکی در این که در هدایا خمس هست.در روایت صحبت از صله ای هست که به شخصی رسیده است و بعد امام ع در جواب نفرمود که در صله خمس نیست بلکه فرمودند که آن صله ای که صاحب خمس بفرستد ، در آن خمس نیست . از این که عدم خمس را مقید به صاحب خمس بفرستد ، می فهمیم که در هدایا و صله های دیگر خمس هست . این قید هم احترازی هست . پس در مطلق صله ها اگر خمس نبود ، آوردن این قید اثری نداشت پس در مطلق، خمس باید باشد و الا چرا امام ع قید را بیان کردند؟ یعنی باید امام ع می فرمود لَا خُمُسَ عَلَيْكَ فِيمَا سُرَحَ الیک . این که در تعلیل و بیان حکم ، عنوان صاحب الخمس آورده است ، فهمیده می شود که این در حکم دلیل است والا نیازی به قید نبود و قید هم غیر احترازی میشد و حال آن که اصل در قیود احترازی بودن است و این قید هم دخیل است. مطلقش صله ها پس خمس دارد .

همین بیان هم شیخ انصاری ره دارند که در هدایا خمس وجود دارد و هم دیگر بزرگان مانندمرحوم حائری ره، در این جهت تمسک کرده اند .

عبارت مرحوم حائری ره : « فإنّه لو كان أصل الهديّة و الصلة غير متعلّق للخمس كان التقييد ب‌ « ما سرح به صاحب الخمس» خالياً عن الفائدة الفعليّة، إلّا أنّ السند غير واضح » [3] .

مرحوم اشتهاردی نوشته است که : قال في الحدائق: فإنّه يشعر بوجوب الخمس فيما يُسَرِّحُ به غير صاحب الخمس و الا، كتب إليه: انه لا خمس فيما يسرّح به مطلقا (انتهى) و هو جيّد. ( مدارك العروة (للإشتهاردي)، ج‌23، ص: 349‌) .

پس از این روایت یک استفاده این است که مطلق هدیه خمس دارد.

استفاده دوم در مقام است . از این روایت برداشت می شودکه اگر خود خمس به دست کسی رسید و مازاد بر مئونه بود ، آن خمس ندارد . این را مرحوم صاحب وسائل و برخی از بزرگان مانند صاحب عروه ره این برداشت را کرده است و دلیلشان هم این روایت است .

آقای خوئی ره قائل هست که در خمس ، اگر مازاد بر مئونه باشد ، خمس هست و از این روایت جواب داده اند . فرموده اند که این روایت یک قضیه شخصیه هست و امام ع که صاجب خمس است به کسی یک هدیه ای فرستاده است و بحث ما نه در هدیه است و نه در امام ع است و بحث ما این است که کسی خمس گرفته و از مئونه اش اضافه بیایید و این روایت خارج از بحث ما هست و این روایت مربوط به شخص امام ع هست که هدیه ای برای کسی فرستاده است در آن جا امام ع فرموده که نیاز نیست خمسش را بدهد . فوق این روایت این است که بگوئیم نائب الامام ع هم اگر به کسی هدیه ای فرستاد خمس ندارد ولی شامل خمسی که سادات می گیرند، نمی گردد و روایت این را نمی گوید .

جواب : عمده فرمایش آقای خوئی ره همین است که عرض شد ولی کلام و متنشان اجمال دارد . جوابی که عرض می شود این است که
اگر مرادشان این باشد که این روایت مخصوص هدیه است و غیر هدیه را شامل نمی شود ، ظاهراً این درست نیست . چون حدیث این بود «لَا خُمُسَ عَلَيْكَ فِيمَا سَرَّحَ بِهِ صَاحِبُ الْخُمُسِ» درست است که در سوال کلمه صله آمده است ولی در جواب حضرت نفرمود که «لا خمس فی صلة او هدیه » بلکه حضرت فرمود که «لَا خُمُسَ عَلَيْكَ فِيمَا سَرَّحَ بِهِ... » یعنی هر چیزی که صاحب خمس بدهد ، آن خمس ندارد .پس این جواب حضرت مطلق است و شامل خصوص هدیه نمی شود .

اگر مرادشان این است که شخص امام باید آن را بدهد و هدیه و غیر هدیه را شامل کار نداریم ، آن هم باز جوابمان ین است که نفرمود الامام ع ، بلکه فرموده صاحب الخمس . صاحب خمس هم شامل امام ع می شود و هم فقیه جامع الشرایط را شامل می شود .البته اگر آقای خوئی ره نیابت فقیه را از امام ع در این جا و از این جهت بپذیرند، اشکال ما وارد نیست ولی اگر نپذیرند ، ظاهر حدیث(صاحب الخمس) این است که خمس از طرف امام ع باشد یا من یقوم مقام الامام ع فی هذه المسئله باشد.

پس از این روایت ما برداشت می کنیم که خمس اگر از طرف صاحب الخمس باشد ، ولو از مئونه اش بیشتر باشد ، به آن خمس تعلق نمی گیرد . دلیل هم همین روایت هست که نقل شد .

روایت دیگر: مرحوم صدوق و مرحوم کلینی و مرحوم شیخ ره : 1657- وَ رُوِيَ عَنْ أَبِي عَلِيِّ بْنِ رَاشِدٍ (وکیل امام ع) قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ (امام هادی)ع إِنَّا نُؤْتَى بِالشَّيْ‌ءِ فَيُقَالُ هَذَا كَانَ لِأَبِي جَعْفَرٍ(امام جواد) ع عِنْدَنَا فَكَيْفَ نَصْنَعُ ، فَقَالَ مَا كَانَ لِأَبِي ع بِسَبَبِ الْإِمَامَةِ فَهُوَ لِي وَ مَا كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ فَهُوَ مِيرَاثٌ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ ص‌. [4]

این حدیث نشان می دهد که ائمه ع یک شخصیت حقوقی داشتند به عنوان امامت هست ، که آن مربوط به شخصشان نمی باشد« مَا كَانَ لِأَبِي ع بِسَبَبِ الْإِمَامَةِ فَهُوَ لِي وَ مَا كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ فَهُوَ مِيرَاثٌ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ ص ». پس این روایت هم که آقای خوئی ره بفرماید شخص امام ع هست ، عرض می کنیم خیر و مراد صاحب خمس یک عنوان عام است که شامل امام ع و نواب عام آنها می شود . پس اشتدلال به این روایت درست خواهد بود .

استاد سبحانی دام ظله هم نظیر اشکال را به گونه دیگر مطرح کرده اند که شخصی که آن را می گیرد ،آیا مستحق گرفتن هست یا مستحق گرفتن نبوده است ، اگر مستحق بوده ، می توان به روایت استناد کرد اما یک شخصی بوده(عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ) که امام ع به او داده است، و حال او را نمی دانیم ، در ان صورت نمی توان به روایت استناد کرد .

عبارت استاد سبحانی حفظه الله تعالی : و بعبارة أُخرى: هل الإمام بعطائه حاول تطبيق آية الخمس على موردها ، أو أنّه حاول تسريح وكلائه بالخمس فأهداه شيئاً من مال الخمس ولاية؟ فعلى الأوّل يدل على المطلوب و أنّ المأخوذ خمساً لا خمس فيه، و على الثاني يدلّ على أنّ المملوك من مال الخمس هديّة لا خمس فيه. نعم لا يدل على عدم الخمس إذا أهداه من أموالهم الشخصية، و الرواية ظاهرة في الصورة الثانية. [5]

جواب : عرض می کنیم که روایت مطلق است . فرمود در چیزی که صاحب خمس فرستاده ، خمس ندارد ، مطلق است و فرق نمی کند که از کسانی باشد که به او خمس می رسد یا نمی رسد هر کسی می خواهد باشد . و هر نوع دادنی از صاحب خمس ، خمس ندارد . پس با اطلاق و شمولیت این روایت ، حدیث قابل استدلال خواهد بود.

 


[2] . مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ يَا سَيِّدِي رَجُلٌ دُفِعَ إِلَيْهِ مَالٌ يَحُجُّ بِهِ هَلْ عَلَيْهِ فِي ذَلِكَ الْمَالِ حِينَ يَصِيرُ إِلَيْهِ الْخُمُسُ أَوْ عَلَى مَا فَضَلَ فِي يَدِهِ بَعْدَ الْحَجِّ فَكَتَبَ ع لَيْسَ عَلَيْهِ الْخُمُسُ..(الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌1، ص: 547)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo