< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

1401/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الخمس/خمس معادن /استخراج معدن توسط اجیر

در مسئله دهم مرحوم سید ره فرمودند که ؛ يجوز استيجار الغير لإخراج المعدن فيملكه المستأجر، و إن قصد الأجير تملّكه لم يملكه [1] . که می شود کسی را اجیر کرد که معدنی را استخراج کند و مستاجر و کارفرما مالک آن می شود اگر چه اجیر قصد حیازت برای خود را کرده باشد .

و مفروض ما در این مسئله دهم هم این است که این معدن در ملک شخصی نیست و از در انفالی هست که اجازه داده شده است و این اجیر هم اجیر خاص باشد و کلیه منافع خود را در اختیار مستاجر و کارفرما گذاشته است.در این موارد اگر اجیر قصد تملک خودش را بکند ، فایده ای ندارد .

عرض کردیم سید در کتاب الخمس، این فتوا را داده و شقوق را مطرح نکرده است اما در کتاب الاجاره را مطرح کرده و در کنارش سه مبنا هم گفته است .

مبنای اول این بود که در باب حیازات مباشرت شرط است و حیازت مُمَلّک قهری می باشد و کس دیگری برای شخصی ، نمی تواند حیازت کند چه قصدآن را بکند یا نکند و قصد ها اثری ندارد و هر کسی حیازت کرد ، مالک می شود و اجاره در این مبنا باطل است . این مبنایی که بود که سید ره فرمود ما قبول نداریم.

مبنای دوم این است که دائر مدار نیت بود که نیت استخراج کننده را باید دید. البته یک قیدی هم بیان کردند که باید این موضوع ، قابلیت انتساب به غیر را داشته باشد و لذا فرمودند که اگر تبرعاً نیت کنند مال دیگری باشد ، این فایده ای ندارد ، باید اجاره ای باشد و در کنارش گفته شود که قصد هم لازم است .

مبنای سوم این بود که تابع منفعت استخراج است . اگر خودش مالک منفعت خودش باشد ، تبعاً این استخراج هم مال خودش خواهد بود و نیت دخیل نیست یا اگر اجیر شده است ، تبعاً منفعتش مال مستاجر هست .مرحوم سید را ظاهراً در باب خمس ، همان مبنای سوم را قبول دارند که نیت تاثیری ندارد و حیازت معدن را تابع ملکیت منفعت آن شخص و عمل او هست ، که اگر عملش ، مالک داشته باشد ، تبعاً این استخراج هم مال آن طرف هست و نیت اثری ندارد . لذا اگر اجیر شده برای معدن ، این معدن مال مستاجر خواهد بود.

بیان مبانی دیگر :

مرحوم اصفهانی ره : ایشان در حاشیه همین قسمت از کتاب الاجاره در عروه می فرماید : بل مبنيّة على أنّ الحيازة الّتي من أسباب تملّك المباح فعل مباشري أو أعمّ منه و من التسبيبي كتعمير المسجد و بنائه حيث يعمّ كونه بالمباشرة و التسبيب ببذل المال فيه و استئجار العملة و البنّاء له فعلى الأوّل لا يصحّ الاستئجار لها بل الحائز هو المباشر لها فإن بنينا على عدم اعتبار قصد التملّك و كونها من الأسباب القهريّة لتملّك الحائز ملك المباح سواء قصد لنفسه أو لغيره أو لم يقصد أصلًا و إن بنينا على اعتبار قصده كما هو الأقوى فما لم يقصده لنفسه لم يملكه سواء قصد لغيره أو لم يقصد أصلًا .

و على الثاني كما هو الأقوى فإذا ملك المستأجر عملَه الخاصّ و هو الحيازة الصادرة منه بالإجارة و ذلك إمّا باستئجاره لجميع منافعه أو من حيث الحيازة مطلقاً أو مقيّدة بزمان خاصّ فحاز في ذلك الزمان أو لحيازة عين شخصيّة فحازها ،تكون الحيازة الواقعة في الخارج ملكاً له(مستاجر) و منسوباً إليه بالتسبيب فكان المحوز له دون الأجير و إن قصد كونه له (اجیر) لأنّه لم يملك عمله حتّى يكون فائدته له كالعبد . نعم لو اعتبرنا قصد التملّك لا بدّ أن يكون المستأجر قاصداً له في استئجاره و أمّا إذا لم يكن قاصداً له بأن استأجره لها بغرض من الأغراض العقلائيّة يبقى المحوز على إباحته الأصليّة و لا يكون ملكاً للأجير و لا للمستأجر . [2]

بنابراین مبنای اصفهانی ره این شد : 4 صورت

     مباشرت شرط است :

     قصد تملک دخیل نیست : در این صورت اجاره صحیح نیست و هر چه حیازت بکند ، مال خودش خواهد بود .

     قصد تملک دخیل است : کما این که اقوی همین است ، اگر برای خودش قصد کند ، مالک می شود .

     اعم از مباشرت و تسبیب است :

     اگر قصد تملک را شرط بدانیم ، و مستاجر هم قصد تملک کرده ، مالک می شود

     اگر قصد تملک را شرط بدانیم و مستاجر هم قصد نکرده باشد ، محوز بر اباحه اصلیه می ماند که نه ملک اجیر و نه ملک مستاجر می شود.

طبق بیان مرحوم اصفهانی ره که در استخراج معدن ، مستاجر کسی را اجیر کرده است ، باید فتوای مرحوم سید ره را یک قیدی بزنیم و آن این است که باید مستاجر و کارفرما قصد داشته باشد .سید فرمود که قصد اجیر بی فایده است ولی قصد مستاجر ، باید باشد.

بیان مرحوم حکیم ره : 3 صورت [3]

الوجوه المتصورة بدواً في سببية الحيازة للملك ثلاثة:

الأول : أن تكون سبباً لملك الحائز مباشرة، و هو من قامت به الحيازة مطلقاً، سواء قصد نفسَه أم غيره أم لم يقصد.

الثانی : (این مبنای سوم سید است: تابع مالکیت منفعت است ) أن تكون سبباً لملك من كانت له الحيازة، فيكون المحاز تابعاً لها في الملكية، تبعية الثمرة للشجرة، و الحمل للدابة، و النماء لذي النماء، مطلقاً أيضاً.

الثالث : أن تكون سبباً لملك من جُعلت له و لو تبرعاً، (یعنی تابع نیت می شود) فتكون سببيتها متقومة بالقصد، فان‌ قصد الحائز بها نفسه ملك هو المحاز، و إن قصد غيره ملك غيره المحاز، و ان لم يقصد أصلا لم يملك المحاز مالك، و بقي على إباحته الأصلية.[4]

و المتحصل مما ذكرنا: أن مقتضى الجمود على ما تحت مفاد الأدلة الأولية هو عدم صحة النيابة في أمثال المقام، و أن المحاز ملك للحائز مباشرة. (مبنای اول) .

و بعد ملاحظة ما دل على قبول مثل ذلك للنيابة، و الجمع بينه و بين الأدلة الأولية، يتعين البناء على أن المحاز ملك لمالك الحيازة، (مبنای دوم) لا من قامت به‌ الحيازة، نظير: « من أحيا أرضاً » و « من بنى مسجداً ». و هذا الملك (چگونه دیگران مالک کار غیر می تواند باشند؟) تارة: يكون بالإجارة، و أخرى: يكون بغيرها من جعالة و نحوها، و قد يكون بالأمر بها مجاناً، فيحوز المأمور بنية ملك الآمر. أما تبرع الحائز بدون إذن من حاز له فلا أثر له في الملك ، لما عرفت من أنه خلاف قاعدة السلطنة ( الناس مسلطون علی انفسهم ). بل قد يُشكِل حصوله بمجرد الأمر بالحيازة مجاناً، لعدم الدليل على حصول الملك بمجرد ذلك (امر). و قبول الحيازة للنيابة لا يقتضي ذلك، لأن القابلية أعم من الفعلية، فما لم يقم دليل على النفوذ يكون المرجع أصالة عدم ترتب الأثر. اللهم إلا أن يدخل ذلك في الهبة، فيدل على ترتب الأثر ما دل على نفوذ الهبة. فتأمل . [5]

نتیجه کلام مرحوم مرحوم حکیم ره :

نتیجه نظر مرحوم حکیم ره درباره استخراج معدن ، موافق نظر سید ره در عروه خواهد شد که هر کس مالک عمل باشد ، مالک منفعت آن هم خواهد بود و نیت هم دخیل نیست .

بیان آقای خوئی ره :

آقای خوئی ره تشقیق شقوق می کنند و ادله را بررسی می کنند که مقتضای آنها چیست ؟ آیا مباشرت لازم هست یا نه؟ اجاره بردار هست یا خیر ؟ و... طبق نظر خودشان همراه با دلیل آقای خوئی ره مطرح می فرمایند .

جهت اول بیان آقای خوئی ره : [6]

این که مباشرت شرط است یا نیست ، به نظر ما مباشرت شرط نیست و دلیل کسانی که می گویند مباشرت را شرط می دانند یک دلیل بیشتر نیست و آن روایت هم این است : مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: فِي رَجُلٍ أَبْصَرَ طَيْراً فَتَبِعَهُ (آن را دنبال کرد تا او را بگیرد) حَتَّى وَقَعَ عَلَى شَجَرَةٍ فَجَاءَ رَجُلٌ فَأَخَذَهُ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لِلْعَيْنِ مَا رَأَتْ وَ لِلْيَدِ مَا أَخَذَتْ (یعنی او مالک می شود) . (وسائل الشيعة / ج‌23 / 391 / 38 - باب أن من أبصر طيرا فتبعه ثم أخذه آخر فهو لمن أخذه ..... ص : 391) . این روایت دلیل می شود که در حیازات مباحات مباشرت شرط است و آن کسی که آن را گرفته است مالک می شود .

جواب آقای خوئی ره از این روایت :

اولاً ؛ روایت در مقام بیان از این مطلب نیست که در حیازت آیا مباشرت شرط است یا نه ، در مقابل آن دیدن هست که برای آن کسی که پرنده را دیده ، چیزی نمی رسد اما نسبت به شرطیت مباشرت یا تسبیب کردن اصلاً در مقام بیان نیست .

ثانیاً ؛ للید ما اَخذت ، اخذ در این جا بالتسبیب هم صدق می کند. اگر این شخص اجیر بود و اخذ کرده بود ، می گفتند که آخذ همان مستاجر است . پس این روایت نمی تواند مباشرت را در ملکیت اموری که نیازی به حیازت دارد را ثابت کند .

وجه دومی که برای شرطیت آقای خوئی مطرح می کنند و آن را رد می کنند ، سیره است که هر کسی که استخراج کند ، مالک می شود و این سیره هم در جایی نیست که اگر کسی دیگری را اجیر کرده باشد و آن جا بگوئیم مستاجر هیچ کاره است . اتفاقاً سیره در آن جائی هست که اگر مستاجر کسی را اجیر کرد ، مستاجر حق پیدا می کند و او مالک می شود . پس دلیلی بر مباشرت ما نداریم . (مقرر. این بیان ، جهت ثالثه مرحوم خوئی هست که در کتاب خودشان مطرح کرده اند. موسوعة الإمام الخوئي، ج‌30، ص: 354‌. الجهة الثالثة) . [7]

پس آقای خوئی ره آن مبنای مالکیت قهری که مرحوم سید ره مطرح کردند و دیگران هم بیان کردند و نپذیرفتند، دلیلش را هم مضافاً مطرح کرد و آن را رد کرد و فرمود این مبنا و مباشرت دلیلی ندارد .

جهت دوم بیان آقای خوئی ره : [8]

تا این جا مرحوم آقای خوئی این مطلب را ثابت کردند که می شود شخصی ، دیگری را اجیر کند. اما اجیر بیاید قصد دیگری را (غیر از مستاجر) بکند ، این جا مرحوم آقای خوئی ره بحث نیت را مطرح می کنند که آیا نیّت ملکیت در باب حیازت دخیل است یا نیست ؟ ایشان می فرماید که قطعاً نیت اصل حیازت ، دخیل است . اگر کسی نیت حیازت نداشته باشد ، قطعاً معادنی که یکباره در حین کار ، در بیاید و استخراج کند ، مالک نخواهد شد . پس در حیازت اصل نیت حیازت ، ملاک است . اما قصد و نیت ملکیت چه طور ؟ این جا باز علماء اختلاف دارند . آقای خوئی می فرماید ما علاوه بر قصد حیازت ، قصد ملکیت را هم می پذیریم ولی در باب اجاره قصد این شخص اجیر ، بی اثر است چون این سبب هست که اقوی از مباشر است .

جهت چهارم بیان آقای خوئی ره : [9]

آیا اجاره ، وکالت ، نیابت در بحث ما صحیح است یا خیر ؟ ایشان می فرماید که گفتیم که اجاره صحیح است و اجیر قصد بکند یا نکند ، تاثیری ندارد و کالآلة است.

اما وکالت که کسی بگوید شما وکیل من هستی که معدن را استخراج کنید یا هیزم جمع کنید ، آیا صحیح است ؟ می فرماید که نه صحیح نیست . چون وکالت در امور اعتباری مانند خواند عقد ، خرید و فروش، پرداخت حواله ، ازدواج ، طلاق ، قبض کردن چیزی (قبض اگر چه تکوینی هست ولی تابع اعتبار است) و... هست ولی در امور تکوینی ما وکالت ندارد .

اما نیابت چطور ؟ فرق وکالت با نیابت این است که در وکالت این شخص ، برای موکلش انجام می دهد و موکل همه کار ها را می تواند به خودش نسبت می دهد چون کار وکیل نازل منزله کار موکل است ، ولی در نیابت این طور نیست . آقای خوئی می فرماید : حيث قلنا بأنّ العمل في مورد النيابة قائم بنفس النائب و لا يستند إلى المنوب عنه (موسوعة الإمام الخوئي، ج‌30، ص: 356‌) . نمی توان گفت که میت ما امسال رفته حج در حالی کسی از طرف او نیابتاً حج رفته باشد اما در وکالت می توان کار را نسبت داد . در نیابت ، کار را به نائب نسبت می دهند نه منوب عنه . البته ذمه او فارغ می شود . پس بین نیابت و وکالت فرق است . در مسئله نیابت ما دلیل می خواهیم که بگوئیم حیازت هم نیابت بر دار هست یا نه و تا وقتی که دلیل خاص نداریم ، نمی توانیم بگوئیم که حیازت هم نیابت بردار هست . بله در باب حج و نماز ما دلیل خاص داریم که نیابتاً می توان انجام داد اما جائی که دلیل نداشته باشیم ، عمل او مال خودش هست و چطور مال دیگری حساب بشود . پس در بحث ما نیابت هم فایده ای ندارد.

فلا يقال: إنّ زيداً المنوب عنه صلّى أو حجّ حتى بنحو التسبيب، كما كان كذلك في مورد الوكالة حسبما مرّ و بهذه العناية كانت النسبة بينهما التباين غاية الأمر أنّ نتيجة العمل ترجع إليه فتفرغ ذمّته باعتبار أنّ النائب يأتي بعمل المنوب عنه إمّا بتنزيل نفسه منزلته كما لعلّه المشهور، أو بقصده امتثال الأمر النفسي الاستحبابي المتعلّق بتفريغ ذمّة الغير.

و على أيّ تقدير فالعمل قائم بالنائب و الأثر عائد إلى المنوب عنه، نظير أداء دين الغير، و لا شكّ أنّ هذا على خلاف مقتضى القاعدة، يفتقر الإذعان به إلى قيام دليل قاطع، و لم ينهض عليه أيّ دليل في مثل المقام(حیازت)لامن الشرع و لا‌ من بناء العقلاء، بل لم يقم دليل على جواز النيابة عن الأحياء في غير باب الحجّ.( موسوعة الإمام الخوئي، ج‌30، ص: 356‌). [10]

پس بنابراین حیازت ، اجاره بردار هست ولی وکالت بردار و نیابت بردار هم نیست .

مرحوم آقای خوئی ره در این جا و در این مستند فرمودند که وکالت بردار نیست ولی در منهاج که رسیده اند که وکالت در حیازت مباحات صحیح است. (مسألة 964) : تصح الوكالة في حيازة المباحات فإذا وكل أحدا في‌حيازتها و قد حازها الوكيل لموكله كان المال المحوز ملكا للموكل دون الوكيل. [11] . این خلاف این مبنایی هست که در مستند ، فرموده اند .

اما جعاله چطور؟ ایشان می فرماید که جعاله اشکال ندارد .

بیان استاد : نتیجه بحث

باید ان شاء در باب اجاره بحث بکنیم و این که ایشان وکالت را محدود امور اعتباری کردند محل اشکال است و همان مبنایی که ایشان ودیگران هم فرمودند ، حیازت تابع عمل می شود و قابل اجاره و وکالت هم می باشد و مبنای سید ره در این جا ، مبتنی بر مبانی هست که اکثر بزرگان پذیرفته اند . البته برخی از بزرگان مثل مرحوم بروجردی اشکال کرده اند که اگر اجیر قصد مستاجر را نکند ، حیازت برای آن مستاجر واقع نخواهد شد .

 


[4] . (مقرر: ادامه متن مرحوم حکیم ره که استاد در کلاس قرائت نفرمودند در ذیل بیان می شود): هذا و لا ينبغي الإشكال في صحة الإجارة على الوجهين الأخيرين.نعم قد تشكل بناء على الوجه الأول، بل في المتن أن لازمه عدم صحة الإجارة. و كأنه لعدم رجوع المنفعة إلى المستأجر حينئذ. و فيه: أنه يكفي في صحتها ترتب غرض ما على حصول العمل المستأجر عليه، نظير الإجارة على النيابة عن ميت من أموات المستأجر، و الاستئجار لإرضاع الولد و تعليمه الكتابة و نحوها من الكمالات، فالوجوه كلها مشتركة في صحة الإجارة عليها، و لا فرق بين الأول و الأخيرين في ذلك.نعم تختلف في أمر آخر، و هو ملكية المحاز للمستأجر، فعلى الأول: لا يملكه المستأجر مطلقاً، و إنما يملكه الأجير الحائز، و على الثاني: يملكه المستأجر مطلقاً. إذا كانت الإجارة واقعة على المنفعة الخاصة وحدها أعني: منفعة الحيازة، أو مع غيرها بأن كان جميع منافعه ملحوظة في الإجارة، فإن الحيازة على هذا تكون ملكاً للمستأجر فيتبعها المحاز، و أما إذا كانت واقعة على ما في الذمة، فإن قصد الأجير تشخيص ما في ذمته الواجب عليه بالإجارة، كانت الحيازة الخارجية ملكا للمستأجر فيتبعها المحاز.أما إذا لم يقصد ذلك، بل قصد نفسه، كان المحاز له، و يكون قد فوت العمل المستأجر عليه على المستأجر، فيرجع المستأجر عليه بأجرة المثل لو لم يفسخ، أو بالمسمى إذا كان قد فسخ. و على الثالث: مقدمية الإجارة لتملك المحاز. تتوقف على وقوعها على الحيازة بقصد كونها للمستأجر» إذ لو وقعت على نفس فعل الحيازة مطلقاً استحق الأجير الأجرة و لو قصد نفسه، و يكون هو المالك حينئذ للمحاز، فالإجارة إنما يترتب عليها تملك المستأجر للمحاز، إذا وقعت على الحيازة بنحو خاص، أعني: بقصد كونها للمستأجر. و حينئذ فإن قصد الحائز ذلك استحق الأجرة، و كان المحاز للمستأجر. و إن قصد نفسه كان المحاز له دون المستأجر، من دون فرق بين وقوع الإجارة على منفعته الخاصة و وقوعها على ما في الذمة، و حينئذ يستحق المستأجر عليه المسمى أو أجرة المثل كما سبق.و كذا لو لم يقصد شيئاً، لكن في هذه الصورة يبقى المحاز على إباحته الأصلية.ثمَّ إن الوجهين الأخيرين يمكن إرجاع ثانيهما إلى أولهما، بناء على أنه يكفي في ملكية العمل صدوره عن فاعله بقصد أنه لزيد مثلا، فيكون ملكاً لزيد بمجرد ذلك، فإنه على هذا المبنى تكون ملكية المقصود للمحاز تابعة لملكية الحيازة، فالمتبرع عن غيره بالحيازة يملكها للمتبرع عنه، فيملك المتبرع عنه المحاز، كما يملك نفس الحيازة بالتبرع عنه فيها. فالحيازة تارة : تملك بعقد الإجارة للمستأجر. و أخرى : يملكها المتبرع عنه بالتبرع من الحائز عنه، فيملكها المتبرع عنه بذلك التبرع الراجع إلى فعلها بقصد كونها لغيره، فتكون حال وقوعها ملكاً للمتبرع عنه، فيتبعها المحاز. فالبناء على الثالث أيضاً راجع إلى تبعية المحاز للحيازة في الملكية. نعم إذا كانت منفعة الحيازة مملوكة على الحائز بالإجارة، لا سلطنة له على جعلها لغير المستأجر المالك لها. نعم بين الوجهين فرق من جهة أخرى، تظهر بالتأمل فيما ذكرنا.و كيف كان: لا ينبغي التأمل في أن الرجوع إلى المرتكز العرفي- الذي هو المعيار المائز بين ما تدخله النيابة و الوكالة و مالا تدخله- يقتضي البناء على كون العناوين المذكورة في المتن مما تدخله النيابة، فإنها عند العرف كذلك. بل التسالم على كون القبض مما تدخله النيابة، في كل مورد كان موضوعاً لحكم شرعي، يقتضي البناء عليه هنا، لأنها من أنواعه و أنحائه. فيبطل الوجه الأول.هذا و لأجل أن اعتبار النيابة عند العقلاء إنما يصح فيما إذا كان‌ للمنوب فيه أثر يترتب عليه، و إلا لم يكن للنيابة معنى، و لا مجال لاعتبارها عند العقلاء، فيكون بناؤهم على صحة النيابة في هذه العناوين كاشفاً عن كونها موضوعاً للآثار مطلقاً، فيتعين الوجه الثاني الذي هو ثالث الوجوه المذكورة في المتن، و يترتب عليه ما عرفت من أنه إذا استأجره بلحاظ المنفعة الخاصة- أعني: منفعة الحيازة- كان المحاز ملكا للمستأجر، تبعاً لملكية الحيازة و إن قصد الأجير الحيازة عن نفسه أو عن غير المستأجر، لعدم نفوذ قصده، لكونه تصرفاً في ملك المستأجر، كما لو حاز العبد بقصد غير مولاه.و في الشرائع في كتاب الشركة قال: «إذا استأجره للاحتطاب أو الاحتشاش أو الاصطياد مدة معينة، صحت الإجارة، و يملك المستأجر ما يحصل في تلك المدة». لكن قال في كتاب الوكالة: «إن الأمور المذكورة لا تقبل النيابة». و أشكل عليه: بأن البناء على أنها لا تقبل النيابة يقتضي المنع من صحة الإجارة عليها. و في الجواهر دفع الإشكال: «بأنه قد يمنع التلازم، و يكون حينئذ ملك المباح في الفرض من توابع ملك العمل بالإجارة، و هو غير التملك بالنيابة في الحيازة. ثمَّ قال: فتأمل» و لعله أشار بالأمر بالتأمل إلى أنه إذا لم تقبل العناوين المذكورة اختصت آثارها بالمباشر، فيكون المباح ملكاً له، فإذا بني على كونه ملكاً لمالك الحيازة و إن لم يكن هو المباشر، كان ذلك قولا بقبولها للنيابة، إذ ليس المراد من كونها قابلة للنيابة إلا هذا المعنى، بأن يكون الأثر لغير المباشر ثمَّ إنه قد استدل على الوجه الأول من الوجوه التي ذكرناها، بما دل على أن من حاز ملك، فان المضمون المذكور و إن لم يرد به نص بلفظه، فقد ورد ما يدل على معناه، مثل‌ قوله (ع): «لليد ما أخذت‌ و للعين ما رأت».و فيه: أنه إذا كانت المرتكزات العرفية قاضية بقبولها النيابة، فقد صدق ذلك بالنسبة إلى المنوب عنه و لا يصدق بالنسبة إلى النائب، كما يظهر من ملاحظة نظائره، فإذا ورد: «من صلى ركعتين فله كذا»، و قلنا بقبول الصلاة للنيابة، كانت الصلاة الواقعة من النائب منسوبة إلى المنوب عنه. لا إلى النائب، مثل: من باع أو تزوج أو قبض و غيرها. و نظير المقام باب إحياء الموات، فان‌ قولهم (ع): «من أحيا أرضا مواتاً فهي له». و إن كان مقتضى الجمود على عبارته تملك من قام به الاحياء، لكن ما دل على قبول الاحياء للنيابة يقتضي عمومه للمباشرة و النيابة، لأن فعل النائب فعل المنوب عنه، فمن أحيا عن غيره كان غيره المحيي لا المباشر، نظير‌ قوله (ع): «من بنى مسجداً كمفحص قطاة بنى اللّٰه له بيتاً في الجنة»، فإن الأثر المذكور يكون لمن ملك البناء و لو لم يباشر.نعم هنا شي‌ء و هو: أن ملك الحيازة هل يحصل بمجرد نية المباشر عن غيره كما يحصل بعقد الإجارة، أولا؟ فيه إشكال، و مقتضى أصالة عدم ترتب الأثر عدمه. بل العدم مقتضى قاعدة السلطنة على النفس. و من ذلك يشكل البناء على عموم صحة النيابة و لو تبرعاً.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo