< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

1400/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: طهارت/آب راکد /وزن آب کر

 

مرحوم صاحب عروه می فرمایند:

(مسألة 2): الكرّ بحسب الوزن ألف و مائتا رطل بالعراقيّ‌، و بالمساحة ثلاثة و أربعون شبراً إلّا ثُمن شبر فبالمنّ‌ الشاهيّ‌ و هو ألف و مائتان و ثمانون مثقالاً يصير أربعة و ستّين منّاً إلّا عشرين مثقالاً. [1]

بحث در اندازه آب کر بود، که عرض کردیم که مشهور فرموده اند از نظر وزن 1200 رطل عراقی است، 1200 رطل را هم ابتدا به درهم، و بعد به مثقال شرعی، و بعد به مثقال صیرفی، و بعد به کیلو گرم عرض کردیم، که اینها را چطور تبدیل کنیم تا برسیم به اینکه آب کر چند کیلو گرم است. البته در بعد اشاره خواهیم کرد که مدرک اینکه می گوییم هر رطل عراقی 130 درهم است چیست.

تحلیل بیان مرحوم حکیم در مقام

عرض کردیم وجوهی ذکر شده برای اثبات اینکه مراد از 1200 رطل در معتبره ابن ابی عمیر، رطل عراقی هست، یکی از آن وجوه، وجهی بود که مرحوم حکیم ذکر کردند، ایشان فرمودند که ما اینجا دو تا روایت داریم. یکی روایت ابن ابی عمیر، که فقط بیان کرده 1200 رطل، دیگر بیان نکرده چه رطلی. یک روایت دیگر از محمد مسلم است، که فرموده 600 رطل، ایشان می فرماید که ما اگر روایت ابن ابی عمیر را حمل نکنیم بر عراقی، به هر معنایی حمل کنیم با روایت محمدبن مسلم ناسازگار خواهد بود، مثلا بگوییم مراد از این 1200 رطل مدنی است، دیگر با آن 600 رطل که آمده سازگاری ندارد، زیرا اگر 600 رطل را عراقی بگیریم، باز با این 1200 رطل مدنی سازگاری ندارد، و اگر 600 را مکی بگیریم باز با 1200 رطل بر فرض مدنی سازگاری ندارد، اگر مدنی بگیریم باز تفاوتش روشن است، زیرا یکی گفته 1200 رطل مدنی دیگری گفته 600 رطل مدنی. همه این فرض ها سازگاری باهم ندارند.

پس اگر روایت ابن عمیر را ما عراقی نگیریم این ناسازگاری ها پیش خواهد آمد، پس یا باید 1200 رطل را عراقی بگیریم و یا اینکه روایت محمدبن مسلم را کنار بگذاریم تا مشکلات رفع بشود، حال اینکه این روایت حداقل در یکی از این معانی نص بود و ما نمی توانیم این را کنار بگذاریم. و همچنین عکسش، یعنی اگر 600 رطل را ما مکی نگیریم، باید روایت ابن ابی عمیر را بگذاریم کنار، چون هر معنایی بکینم با آن تطابق پیدا نخواهد کرد.

اگر بگوییم روایت ابن ابی عمیر 1200 رطل عراقی را بیان می کند، آن یکی را، یعنی 600 رطل را مکی نگیریم، در اینجا فقط یک روایت را مجبوریم کنار بگذاریم نه هر دو روایت را، به هر حال اگر ما این دو روایت را قرینه بر هم نگیریم یا یکی از آنها از کار می افتد و یا هر دو از کا ر می افتند. و لذا در چنین موردی مرحوم حکیم می فرماید که باید ما یکی از این دو را قرینه بر دیگری بگیریم، کلامی که از متکلم صادر شده باید یکی را بر دیگری قرینه بگیریم تا هر دو با هم سازگاری پیدا کنند، و حفظ بشوند و طرح نشوند.

بعد در ذیل کلام شان فرموده این که گفتیم در صورتی است که یکی از این روایات ظهور داشته باشد، اگر یکی ظهور نداشته باشد، که دیگر نیازی به این نیست که به دنبال سازگار کردن این دو باشیم. بعد می فرمایند هر دو ظهور دارند، و می توان آنها را باهم سازگار نمود، زیرا این جمع از راه قرینه عرفیه است.

بعد می فرمایند که شما چطور خاص را قرینه بر عام می گیرید در زمانی که با هم تعارض می کنند، در اینجا شما عام را در کنار خاص می فهمید و با خاص در عام تصرف می کنید، از عمومش دست می کشید، خوب در اینجا هم که دو تا روایت داریم درباره وزن کر، فقط یکی از معانی را می خواهیم تعیین بکنیم، بگوییم مراد از رطل، رطل عراقی است، نمی خواهیم تصرفی در ظهور اینها بکنیم، مثل تصرفی که در عام می شود بواسطه خاص، اینجا که راحت تر است از تخصیص عام، چطور خاص می تواند قرینه بر عام بشود، ولی در اینجا یکی از روایات نمی تواند قرینه تفسیر روایت دیگر باشد، از چند معنای مشترک یکی را تعیین کنیم! اینجا که راحت تر است و مشکل کمتری دارد، عرفی تر از حمل عام بر خاص است، تصرف کمتری صورت می گیرد. ایشان می فرمایند که ما باید این دو تا روایت را با هم معنا کنیم، یکی را قرینه بر دیگری بگیریم تا مجبور نباشیم از روایات دست بکشیم.[2]

اشکالی بر ایشان شده فرمودند آقا، این فرمایش شما فوقش در جایی قابل پذیرش است که هر دو روایت قطعی الصدور باشند، اگر متکلم دو تا کلام قطعی الصدور داشته باشد، بله در آنجا باید ملاحظه کرد و به طریقی به آنها جمع کرد، اما در جایی که دو تا کلام، قطعی الصدور نیست بلکه ظنی الصدور است، در غیر موارد جمع عرفی مثل حکومت و ورود و... نمی توانید یکی را بر دیگری قرینه بگیرید، این صورت داخل در جمع عرفی نیست، جمع عرفی مواردش مشخص است، در غیر این موارد شما نمی توانید یکی را قرینه بر دیگری بگیرید، این اشکالی است که بر ایشان کرده اند.

ما عرض می کنیم ظاهرا کلام حکیم قابل تقویت است، اینجا هم داخل جمع عرفی می شود، وقتی برای شما از دو تا عادل خبری را نقل می کنند، نمی توانید بگویید که به صرف اینکه اینها با هم مخالفند نمی شود بین شان جمع کرد، حال اینکه یکی قابلیت قرینه شدن برای دیگری را دارد، ما عرض می کنیم این عرفی است، بنده مثال هایی ذکر کرده ام، مثلا فرض کنید کسی گفته که مولا فرموده ساعت 14 بیا، دیگری آمده گفته که ساعت 2 بیا، اینها را متعارض می گیریم یا یکی را قرینه بر دیگری می گیریم؟ یکی را قرینه بر دیگری می گیریم و می گوییم مراد از 2 همان ساعت 2بعداز است، نه چیز دیگر زیرا مطابق ساعت 14 است.

چون اگر غیر از این بگوییم اینها متعارض می شوند و باید از آنها دست بکشیم. اگر دو کلام اینطوری به دست ما رسید عقلا بین شان جمع می کنند و یا هر دو را طرح می کنند؟ معلوم است که بین آنها جمع می کنند.

فرض کنید یک عادل بگوید مسافت بین مشهد و تهران یک ساعت است و دیگری بگوید 18 ساعت است، ما می توانیم بگوییم اینها متناقض است؟ نه نمی توانیم چنین بگوییم، زیرا آن که گفته یک ساعت مرادش مسافرت با هواپیماست، و آن دیگری که گفته 18ساعت مرادش مسافرت با ماشین است.

در این چنین مواردی که جمع راه دارد، چه قرینه داخلیه باشد مثل روایت ها در باب وزن کر، چه قرینه خارجیه باشد مثل این مثال که ما زدیم. به نظر ما این موارد داخل در جمع عرفی است. پس این بیان مرحوم حکیم به نظر ما درست است و البته باید روی آن تامل بیشتری شود و اصل کبری در کلام ایشان صحیح است.

وجه سوم برای تایید قول مشهور

مرحوم آقا رضا همدانی در مصباح الفقیه فرموده اند وقتی ما بررسی می کنیم می بینیم رطل عراقی متعارف بوده هم در مکه و هم در مدینه و هم در خود عراق، اول رطلی که مطرح بوده رطل عراقی بوده است، نه اینکه رطل در غیر عراقی استعمال نمی شده بلکه عند الاطلاق مراد از رطل، عراقی آن بوده. روایتی هم بر این مطلب ذکر شده، روایتی در کافی نقل شده مرحوم شیخ حر هم آن را در وسائل الشیعه آورده، این روایت از نظر سند دوتا اشکال دارد:

1.یکی کلبی نسّابه، این شخص مهمل است، یعنی تضعیفی یا توثیقی درباره او وارد نشده است.

2.یکی محمد بن علی، کنیه اش ابو سمینه است، این را مرحوم نجاشی فرموده ضعیف جدا، فاسد الاعتقاد بوده، غالی بوده، عبارت نجاشی این چنین است:

894 . محمد بن علي بن إبراهيم بن موسى أبو جعفر القرشي‌ مولاهم، صيرفي، ابن أخت خلاد المقرئ، و هو خلاد بن عيسى. و كان يلقب محمد بن علي أبا سمينة، ضعيف جدا، فاسد الاعتقاد، لا يعتمد في شي‌ء. و كان ورد قم- و قد اشتهر بالكذب بالكوفة- و نزل على أحمد بن محمد بن عيسى مدة، ثم تشهر بالغلو، فجفا، و أخرجه أحمد بن محمد بن عيسى عن قم، و له قصة. له من الكتب: كتاب الدلائل، و كتاب الوصايا، و كتاب العتق. أخبرنا أبو الحسين علي بن أحمد قال: حدثنا محمد بن الحسن قال: حدثنا محمد بن أبي القاسم ماجيلويه عنه بكتابه (بكتاب) الدلائل، و أخبرنا محمد بن جعفر قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا جعفر بن عبد الله المحمدي عنه بكتبه. و كتاب تفسير عَمَّ يَتَساءَلُونَ‌، و كتاب الآداب. أخبرنا ابن شاذان قال: حدثنا أحمد بن محمد بن يحيى قال: حدثنا أبي قال: حدثنا محمد بن أبي القاسم ماجيلويه عنه.[3]

مرحوم کشی هم فرموده:

و ذكر الفضل في بعض كتبه: الكذابون المشهورون أبو الخطاب و يونس بن ظبيان و يزيد الصائغ و محمد بن سنان و أبو سمينة أشهرهم.[4]

پس این محمدبن علی که در روایت هست، این ضعیف است و قابل اعتماد نیست. این بحث سندی روایت، اما بحث دلالی آن، اگر لغتی در متن آن آمده از لحاظ بحث لغوی، در فهم معنای لغت قابل تمسک است، و لو روایت ضعیف باشد، روایت این چنین است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ أَخْبَرَنِي سَمَاعَةُ بْنُ مِهْرَانَ وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْهَمْدَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخَيَّاطِ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْكَلْبِيِّ النَّسَّابَةِ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ النَّبِيذِ فَقَالَ حَلَالٌ فَقَالَ إِنَّا نَنْبِذُهُ فَنَطْرَحُ فِيهِ الْعَكَرَ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَقَالَ شَهْ شَهْ تِلْكَ الْخَمْرَةُ الْمُنْتِنَةُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَيَّ نَبِيذٍ تَعْنِي فَقَالَ إِنَّ أَهْلَ الْمَدِينَةِ شَكَوْا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص تَغَيُّرَ الْمَاءِ وَ فَسَادَ طَبَائِعِهِمْ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَنْبِذُوا فَكَانَ الرَّجُلُ يَأْمُرُ خَادِمَهُ أَنْ يَنْبِذَ لَهُ فَيَعْمِدُ إِلَى كَفٍّ مِنْ تَمْرٍ فَيَقْذِفُ بِهِ فِي الشَّنِّ فَمِنْهُ شُرْبُهُ وَ مِنْهُ طَهُورُهُ فَقُلْتُ وَ كَمْ كَانَ عَدَدُ التَّمْرِ الَّذِي فِي الْكَفِّ فَقَالَ مَا حَمَلَ الْكَفُّ فَقُلْتُ وَاحِدَةً أَوِ اثْنَتَيْنِ فَقَالَ رُبَّمَا كَانَتْ وَاحِدَةً وَ رُبَّمَا كَانَتِ اثْنَتَيْنِ فَقُلْتُ وَ كَمْ كَانَ يَسَع‌ الشَّنُّ مَاءً فَقَالَ مَا بَيْنَ الْأَرْبَعِينَ إِلَى الثَّمَانِينَ إِلَى مَا فَوْقَ ذَلِكَ فَقُلْتُ بِأَيِّ الْأَرْطَالِ فَقَالَ أَرْطَالِ مِكْيَالِ الْعِرَاقِ.[5]

عَکَر یعنی وقتی می خواهد حالت اسکار پیدا کند اینطور می شود[6] . می گوید ما عکر آن را در آن آب می ریزیم، امام فرمود چه کار بدی این همان خمر است، خمری که نجس است، کثیف است، گندیده است.

بعد از امام سوال کرد که شما چه نبیذی را می گویید که حلال است، بعد امام فرمود اهل مدینه به پیامبر از تغیّر آب شکایت کردند و گفتند این آب تلخ است یا املاح زیادی دارد، یا مزه اش خراب است، که باعث می شود طبیعت مردم فاسد بشود، مریض بشوند، پیامبر هم امر کرد که داخل آب مقداری خرما بریزید، آنها هم یک کف خرما داخل آب می ریختند، و از آن آب، داخل کوزه می ریختند و از آن می خوردند و وضو می گرفتند... بعد از مقدار خرما پرسید و امام هم فرمود یک کف خرما.... ولی بحث عکر در کار نبوده است، بعد می پرسد مقدار آن مشک چقدر بوده است، امام هم فرمود 40 تا 80 رطل یا مافوق آن، بعد می پرسد به اندازه چه رطل، امام می فرماید رطل عراقی.

شاهد در اینجاست که اگر سائل نمی پرسید کدام رطل، امام مطلق می فرمود و نمی فرمود رطل عراقی، زیرا رطل به صورت مطلق فقط در رطل عراقی استعمال می شده است. این کاشف از این است که رطل وقتی به صورت مطلق به کار رود مراد از آن رطل عراقی است.

این روایت می گوید 40 یا 80 رطل و اگر سائل سوال نمی کرد امام هم این رطل را مطلق می گذاشت زیرا مراد از آن معلوم بوده و آن همان رطل عراقی است، البته سائل پرسیده تا دقیق تر متوجه بشود. لذا روایت شاهد است بر اینکه عند الاطلاق مراد از رطل همان نوع عراقی آن است. پس روایت ابن ابی عمیر را حمل می کنیم بر همان رطل عراقی، زیرا عرفا در همه جا مراد از آن عند الاطلاق همان رطل عراقی است.

وجه چهارم در تایید قول مشهور

خود ابن ابی عمیر روایتی دارد که در آن نقل کرده کر 600 رطل است، یعنی هم روایت 1200 رطل را دارد و هم روایت 600 رطل را دارد. این روایت این چنین است:

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ قَالَ رُوِيَ لِي عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ الْكُرَّ سِتُّمِائَةِ رِطْلٍ.[7]

حال که این دو روایت را ابن ابی عمیر نقل کرده می گوییم معنا ندارد، که یک نفر متخالف حرف بزند، هم بگوید 600 رطل است و هم بگوید 1200 رطل است، پس معلوم می شود مراد از 1200 همانی است که مطابق 600 رطل است و این ها در واقع یکی هستند، و آن نمی شود مگر اینکه 1200 را رطل عراقی بگیریم، و 600 رطل را مکی بگیریم. این وجوهی هست که مطرح شده.

وجه پنجم در تایید قول مشهور

بگوییم ابن ابی عمیر کوفی بوده، عراقی بوده، و مشایخ او هم از اهل کوفه بوده اند، و او هم از آنها نقل کرده، لذا امام به عرف سائل جواب داده است، اما روایت محمد بن مسلم را بر مکی حمل می کنیم زیرا او اهل طائف بوده است و امام در اینجا هم طبق عرف سائل جواب داده است، درست است ایشان ساکن کوفه بوده ولی اهل طائف بوده است که نزدیک مکه است، و این شهر در اوزان تابع مکه بوده، این هم یکی از قرائن است.

این وجه خالی از اشکال نیست:

اولا: احتمال دارد بگوییم مراد از رطل در همه جا همان رطل عراقی بوده است.

و ثانیا: این چه دلیلی است که ما می گوییم امام عرف سائل را در نظر گرفته است ممکن است چنین نباشد و امام عرف عمومی در در نظر گرفته و طبق آن جواب داده است.

و ثالثا: اینکه بفرمایید محمد بن مسلم اهل طائف است، این هم ثابت نیست، زیرا در کوفه بوده و آسیاب داشته و تاجر بوده، لذا اینکه بگوییم اهل طائف بوده ثابت نیست، یا ممکن است بگوییم نسلش به طائف می رسد، ولی امام او را به عنوان اینکه از کوفه می آمده و سوال میکرده مورد نظر قرار می داده است و به این عنوان ایشان را می شناخته، لذا او هر سال می آمده مکه و سوالات را از امام می پرسیده، بخصوص مسائل حج را.

به امام عرض کرد که من چهل سال است می آیم خدمت شما و درباره حج سوال می کنم ولی باز مسائلش تمام نشده است، امام هم به او فرمود حج چند هزار سال است که انجام می شود و تو می خواهی در چهل سال مسائل آن را تمام کنی، نه مسائل حج فراوان است.

به هر حال این وجه قابل تقویت نیست، ولی وجوه دیگر قابل تقویت است، تقریبا در اینکه مراد از رطل همان عراقی است مجمع علیه است، و ما در این مساله هیچ شکی نداریم که کر از لحاظ وزن 1200 رطل عراقی است، که البته باید آن را تبدیل به کیلوگرم کنیم.

وجه ششم در تایید قول مشهور

در اینجا روایات دیگری هم هست که اگر توانستیم آنها را با این مطلب مشهور همخوانی بدهیم که خوب است و الا مشهور از آنها اعراض نموده اند، ما هم به آنها عمل نمی کنیم. تعدادی از این روایات این چنین است:

1.وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع- إِذَا كَانَ الْمَاءُ أَكْثَرَ مِنْ رَاوِيَةٍ لَمْ يُنَجِّسْهُ شَيْ‌ءٌ تَفَسَّخَ فِيهِ أَوْ لَمْ يَتَفَسَّخْ إِلَّا أَنْ يَجِي‌ءَ لَهُ رِيحٌ تَغْلِبُ عَلَى رِيحِ الْمَاء.[8]

می گوید آب اگر از مقدار آب در یک راویه بیشتر باشد چیزی آن را نجس نمی کند، خوب مراد از راویه هم آن مشک های خیلی بزرگ است که شتر حمل می کرده است زیرا شتر 400 کیلو را معمولا می توانند حمل کند، چنین مشک هایی هم به اندازه کر هستند، پس این روایت هم با آن 1200 رطل عراقی قابلیت هماهنگی دارد.

2.وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا حَاضِرٌ عَنْ غَدِيرٍ أَتَوْهُ وَ فِيهِ جِيفَةٌ فَقَالَ إِنْ كَانَ الْمَاءُ قَاهِراً وَ لَا تُوجَدُ مِنْهُ الرِّيحُ فَتَوَضَّأْ.[9]

3. وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الدَّجَاجَةِ وَ الْحَمَامَةِ وَ أَشْبَاهِهِمَا تَطَأُ الْعَذِرَةَ ثُمَّ تَدْخُلُ فِي الْمَاءِ يُتَوَضَّأُ مِنْهُ لِلصَّلَاةِ قَالَ لَا إِلَّا أَنْ يَكُونَ الْمَاءُ كَثِيراً قَدْرَ كُرٍّ مِنْ مَاءٍ.[10]

4. وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنِ ابْنِ قُولَوَيْهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ لَا تَشْرَبْ مِنْ سُؤْرِ الْكَلْبِ إِلَّا أَنْ يَكُونَ حَوْضاً كَبِيراً يُسْتَقَى منه.[11]

اینها قابل حمل اند بر مطلب ما که گفتیم مراد همان 1200 رطل عراقی است.

5. وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْكُرُّ مِنَ الْمَاءِ نَحْوُ حُبِّي هَذَا وَ أَشَارَ إِلَى حُبٍّ مِنْ تِلْكَ الْحِبَابِ الَّتِي تَكُونُ بِالْمَدِينَةِ.[12]

یک خمی آنجا بوده امام فرموده اگر آب به مقدار این خم باشد این کر است، این خم ممکن است خم بزرگی بوده و کر در آن، جا می گرفته است، ما در نجف خم هایی دیدیم که بسیار بزرگ بودند، و به اندازه قد یک انسان هم بلندتر بودند، به طوری که انسان باید چیزی را زیر پا می گذاشت و داخل آن را نگاه می کرد.

6. مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَبَّاسِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا كَانَ الْمَاءُ قَدْرَ قُلَّتَيْنِ لَمْ يُنَجِّسْهُ شَيْ‌ءٌ وَ الْقُلَّتَانِ جَرَّتَانِ.[13]

قلتین معیار اهل سنت است برای انداز آب، ما می گوییم کر آنها می گویند قلتین. قله چی هست؟ شافعی گفته مراد از آن 500 رطل عراقی است، اگر این مراد از قلتین باشد، این روایت تقیه ای می شود، زیرا خیلی از معیار ما کمتر است. برخی هم گفتن مراد از آن 700 رطل عراقی است. والحمدلله رب العالمین.

 


[6] . در مجمع البحرین ج3، ص411، آمده: (عكر): فِي الْحَدِيثِ" إِنَّا نَطْرَحُ فِيهِ الْعَكَرَ". هو بفتحتين دردي الزيت و دردي النبيذ و نحوه مما خثر و رسب‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo