< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت‌الله مجتبی تهرانی

مبحث الفاظ

89/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: موضوع علم اصول

آقایان پیش از آن که وارد مباحث اصولی شوند، پنج مسأله را مطرح می‌کنند که ما سه مطلب آن را گفتیم. بحث چهارم این است که موضوع علم اصول چیست؟ در این‌باره تقریباً شش نظریّه مطرح شده است.

1. الأدلّة الأربعة بما هی أدلّة

نظریه اوّل؛ این نظریّه که منسوب به مشهور است و مرحوم میرزای قمیّ هم آن را مطرح می‌فرماید، این است که موضوع علم اصول «ادلّه اَربعه بما هی ادلّه» است.

به ایشان اشکال شده که بنا‌بر‌ تعریف شما، بسیاری از مباحث اصولی از بحث اصولی خارج می‌شوند؛ نظیر بحث در حجیّت ظواهر کتاب، حجیّت خبر واحد، حجیّت اجماع و شهرت. چون اینها هنوز حجّیتشان ثابت نشده و دلیلیّت ندارند. اگر بحث از «ادلّه اَربعه بما هی ادلّه» است، پس دلیل بودن خبر واحد و اجماع و ... در این علم مورد بحث واقع نمی‌شود. مثلاً آیا خبر واحد حجّت است یا نه؟ در این علم باید در مورد چه چیزی بحث کرد؟ چیزی که هنوز حجیّت آن اثبات نشده و دلیلیّت ندارد! «ثَبَّتِ الأَرض ثُمَّ انقُش»! اوّل باید دلیلیّت یک چیز ثابت شود تا بعداً در مورد آن دلیل «من حیث هو دلیل» بحث شود. باید اوّل دلیل را اثبات کرد، چون بحث مترتّب بر این است که آیا این مطلب دلیل است یا خیر؟

پس با این تعریف، بحث درباره انواع ادلّه و دلیل بودن آنها، داخل در مسائل اصولی نیست، بلکه بحث در مبادی اصول ـ‌چه تصوریّه و چه تصدیقیّه‌ـ است. این اشکال به تعریفی که مشهور ارائه داده‌اند و مرحوم میرزای قمی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) بیان می‌فرمایند، مطرح شده است.

2. الأدلّة الأربعة بما هی هی

نظریّه دوم؛ صاحب فصول وقتی که این اشکال را به نظر مشهور وارد می‌بیند، می‌فرماید: «موضوع علم اصول، نفس ادلّه بما هی هی است، نه به وصف دلیلیّت». ایشان برای فرار از این اشکال می‌فرمایند ما در اصول درباره نفس خبر واحد، ظواهر و ... بحث می‌کنیم که آیا اینها حجّت است یا نه؛ نه این‌که درباره قضیه‌ای که حجّت است، بحث کنیم.

اشکال عدم جامعیّت موضوع

مرحوم آقای آخوند(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) به صاحب فصول اشکال می‌کنند که مراد از سنّت چیست؟[1] سنّت را برای ما تعریف کنید! شما می‌گویید موضوع علم اصول «نفس ادلّه بما هی ادلّه است، نه به وصف دلیلیّت». یکی از ادلّه اربعه هم سنّت است. حال بفرمایید که مراد شما از سنّت چیست؟ اگر طبق همین مطلبی که مصطلح است بگویید منظور از سنّت «نفسِ قول، فعل و تقریر معصوم» است، بسیاری از مباحث علم اصول از تعریف خارج می‌شود. چون بحث هر علمی پیرامون عوارض موضوع آن علم است و شما موضوع علم اصول را «نفسِ قول، فعل یا تقریر معصوم» بیان کردید.[2] در حالی که بسیاری از مباحث اصولی، از عوارض ذاتی نفسِ قول، فعل و تقریر معصوم نیست. چون واضح است که بحث در مباحث تعادل و تراجیح، حجیّت خبر واحد و... بحث از سنّت به این معنایی که شما گفتید نیست.

معانی دوگانه سنّت

حالا من این مطلب را کمی توضیح می‌دهم تا معلوم شود ایشان می‌خواهد چه مطلبی را بفرماید. مراد از سنّت همان قول، فعل و تقریر معصوم است، نه اعمّ از آن. ما یک خبر داریم که به آن می‌گوییم سنّت و یک طریق حاکی از سنّت داریم که غیر از خود سنّت است؛ یعنی خبر حاکی از سنّت است نه خودِ سنّت. «طریق الی السنّة لا نفس السنّة». این بحثی اصولی است که در تعریف شما داخل در مباحث اصول نمی‌شود. ایشان بعد از این حرف به سراغ اجماع و شهرت رفته و می‌گوید: شما در باب حجّیّت اجماع و شهرت بحث می‌کنید که اینها آیا حجّت است یا خیر. در آنجا می‌گویید: حجیّت اجماع و شهرت از این باب است که کاشف از قول معصوم است. چون محتوای سنّت به دست نیامده‌است به سراغ این حرف‌ها رفته و می‌گوییم تمام این‌ها «طرق حاکی از سنّت» هستند. خبر، اجماع و شهرت و حتّی ظنّ این خصوصیّت را دارند و همه طریق به سوی سنّت است. اصلاً بحث «ظن» عمده مباحث اصولی ما را تشکیل می‌دهد و آقایان در این زمینه بسیار مطلب دارند.

مرحوم آخوند اشکالشان را این‌طور بیان می‌فرماید که در هر علمی، بحث از عوارض موضوع آن علم است، وگرنه بحث خارج از موضوع خواهد بود. موضوع علم اصول هم نفس قول، فعل و تقریر معصوم است؛ حال آن‌که در علم اصول از مباحثی بحث می‌شود که عوارض موضوع علم نیست؛ بسیاری از اینها طریق به سنّت است نه عوارض سنّت. اشکال آقای آخوند این است که با این تعریف شما همه این مسائل، با آن‌که اعمّ مباحث اصولی را تشکیل می‌دهند، باید از اصول خارج شوند. لذا ایشان می‌گوید: بحث از عوارض خبر حاکی از سنّت است؛ نه عوارض سنّت به عنوان یکی از ادلّه.

این خدشه به تعریف صاحب فصول وارد است. یعنی صاحب فصول برای فرار از اشکالی که به مرحوم آقای قمّی می‌شد، فرمود: موضوع ادلّه اربعه بما هی ادلّه نیست بلکه ادلّه به ذات ادلّه و بما هی هی است. از آن طرف هم آقای آخوند به ایشان این‌طور اشکال می‌کند.

پاسخ شیخ در رسائل

حالا من در اینجا نکته‌ای را عرض می‌کنم. مرحوم شیخ(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در مقدّمه اُولی بحث خبر واحد در کتاب الرسائل یک دفع دخل مقدّر می‌کند،[3] یعنی توجّه به این اشکال داشته و برای این‌که بحث حجیّت خبر واحد را وارد مسائل اصولی کند و کاری کند که این بحث هم جزو عوارض سنّت شمرده شود، به این اشکال این‌طور جواب می‌دهد که برگشت بحث از خبر واحد به این است که سنّت چیست و آیا با خبر واحد ثابت می‌شود یا نه. بحث ما در اینجا که پیرامون حجیّت خبر واحد صحبت می‌کنیم، این است که آیا سنّت با خبر واحد ثابت می‌شود یا نه؟ ما باید قطع پیدا کنیم که این چیزی که به دست ما رسیده است، سنّت است؛ حال این قطع گاهی به وسیله تواتر حاصل می‌شود، گاهی به وسیله قرینه و امثال اینها. حال آیا خبر واحد، سنّت را ثابت می‌کند یا نه؟

پس بازگشت بحث از حجیّت خبر واحد به بحث از ثبوت قول معصوم به وسیله خبر واحد است که آیا قول معصوم با خبر واحد ثابت می‌شود یا نه؟ ایشان در باب در باب تعادل و تراجیح هم می‌گوید که در مقام تعارض ادلّه، آیا سنّت با یکی از دو خبر، ثابت می‌شود یا خیر؟ بنابر‌این موضوع، نفس سنّت است و بحث هم از عوارض آن است. ایشان می‌گوید: این‌که «آیا سنّت ثابت می‌شود یا نه؟» بحث از سنّت است. شیخ در این بیان به نوعی از مرحوم صاحب فصول دفاع می‌کنند.

اشکال آخوند به شیخ

مرحوم آقای آخوند(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) به این مطلب توجّه داشتند و به جواب مرحوم شیخ اشکال وارد می‌کنند که ارجاع بحث در باب تعادل و خبر واحد به بحث از ثبوت سنّت به وسیله خبر واحد، بحث از حجّیّت خبر واحد بوده و غیر مفید است.[4] یعنی این توجیه، نمی‌تواند آن اشکال را دفع کند. چون بحث در هر علمی بحث از عوارض ذاتیّه آن موضوع است و این مباحث همچنان در مورد عوارض ذاتی موضوع اصول نیست.

من یک مطلب را به عنوان مقدّمه عرض می‌کنم تا حرف آخوند روشن شود. بحث درباره یک موضوع گاهی پیرامون اصل تحقّق موضوع است که این بحث از «مفادّ کان تامّه» است و گاهی درباره عوارض موضوع تحقّق یافته است که این بحث «مفادّ کان ناقصه» است. اینها با هم فرق دارند. مثلاً گاهی می‌گوییم: آیا زید، موجود است یا نه؟ این سؤال مفادّ به کان تامّه است ولی یک وقت می‌گوییم: آیا زیدِ موجود، عادل است یا نه؟ این مفاد کان ناقصه است. اشکال آقای آخوند به مرحوم شیخ این است که بحث ما این است که آیا این مباحث از عوارض موضوع اصول است یا نه؛ لذا شما باید اوّل این موضوع را ثابت کنید تا بتوانید این حرف‌ها را بزنید. اوّل باید مفاد کان تامّه تحقق پیدا کرده باشد تا بحث مفاد کان ناقصه بررسی شود. شما موضوع را سنّت فرض کردید. بنا‌بر‌این اوّل باید سنّت بودن سنّت درست شود سپس راجع به آن بحث کنیم که آیا این مباحث بحث از عوارض ذاتیّه سنّت هست یا نه. جواب شما اشکال را بر طرف نمی‌کند.

ایشان به مرحوم شیخ می‌گوید: شما می‌گویی: «هل یثبت السُّنَّه بالخَبَرِ الواحد أم لا؟» این مفاد کان ناقصه است؛ امّا بحث ما مفاد کان تامّه است. در علوم بحث از عوارض ذاتیّه موضوع است و این نیازمند اثبات موضوع است؛ این اثبات، مفاد کان تامّه است. شما اینجا بحث‌ها را خلط فرموده‌اید.

اشکال آخوند به سخن خود

مرحوم آخوند در اینجا یک اشکال به خودش می‌کند که بحث در ثبوتِ سنّت که از مفاد کان تامّه است، از عوارض ذاتیّه موضوع نیست و کسی نمی‌گوید که این مطلب در مورد ثبوت واقعی سنّت است. یعنی بحث در این نیست که آیا چنین قولی واقعاً صادر شده است یا نه؟ که مفاد کان تامّه باشد. این‌که سنّت از معصوم صادر شده است یا نه، ثبوت واقعی است و اشکال وارد است. ولی ما در اینجا بحث‌مان در ثبوت تعبّدی است. مثلاً در باب خبر واحد و تعارض اخبار، همین ثبوت تعبّدی مطرح است، نه ثبوت واقعی. مطالبی جزو مباحث اصولی است که در حقیقت مفادّ کان ناقصه باشد؛ ما به ثبوت واقعی آن کاری نداریم، چون ثبوت تعبّدی زائد بر ثبوت حقیقی سنّت است. پس بحث در اینجا هم از عوارض سنّت است.[5]

پاسخ آخوند به اشکال

ایشان در جواب این اشکالی که خودشان به سخن خودشان وارد کرده بودند، می‌فرماید: ما هم قبول داریم که ثبوت تعبّدی، عارض بر سنّت نمی‌شود. ایشان مطلب را جدا‌سازی می‌کند و می‌گوید ثبوت تعبّدی، عارض بر «خبر حاکی از سنّت» می‌شود.[6] حال سؤال این است که این خبر حاکی ازسنّت حجّت است یا نه؟ ثبوت تعبّدی از عوارض خود سنّت نیست، چون بازگشت ثبوت تعبّدی، به وجوب عملی است که سنّت حکایت‌شده به وسیله خبر، آن وجوب را ثابت کرده است. لذا ثبوت تعبّدی از عوارض خبر است، نه سنّت. خبر هم طریق رسیدن به سنّت بود. این از عوارض اخباری از قبیل «صَدِّقِ العَادِلَ» است. و بالجمله ایشان می‌فرماید: ثبوت واقعی اصلاً از «عوارض» نیست. ثبوت تعبّدی هم اگرچه از عوارض است ولی عارض سنّت نیست، بلکه عارض خبر است.

اگر مراد از سنّت نفسِ قول، فعل و تقریر معصوم باشد و اعمّ از آن، یعنی هم خود سنّت و هم خبر حاکی از سنّت مدّ نظر باشد، هر چند که در بحث خبر واحد خلاف این نظر را دارید، این اشکال در مورد این مسائل حل می‌شود و اینها وارد در مباحث اصول می‌شوند ولی اشکال دیگری مطرح است و آن این است که بسیاری از مسائل اصولی اختصاص به ادلّه اربعه نداشته و از موضوع علم اصول خارج خواهند بود؛ مثل مباحث الفاظ.

اشکال مرحوم نائینی به پاسخ آخوند

مرحوم آقای نائینی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) به مرحوم آقای آخوند(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در مورد این شقّ دومی که درست کردند و سنّت را اعمّ از نفس سنّت و حکایت از آن گرفتند، اشکال می‌کند و می‌گوید: اگر مراد از سنّت اعمّ بوده و حکایت را نیز شامل شود، مسلّماً این مراد شیخ نیست. چون بطلان آن بدیهی است. سنّت چیزی جز نفسِ قول، فعل یا تقریر نیست و ظاهر کلام مرحوم شیخ هم این نیست که سنّت را به معنای اعمّ گرفته است. نسبت دادن این معنا به شیخ مشکل است.

3. الكلّي المنطبق على موضوعات مسائله المتشتّتة

نظریه سوم؛ حال از آقای آخوند می‌پرسیم شما که این نظریه را رد کردید، خودتان چه می‌فرمایید و موضوع اصول را چه می‌دانید؟ مرحوم آقای آخوند می‌فرماید: موضوع علم اصول کلّی منطبق بر موضوعات مسائل متشتّته است. این کلام آن‌قدر مجمل است که جای هیچ اشکالی باقی نمی‌گذارد. «کلّی منطبق بر موضوعات مسائل متشتّته»[7] [8] [9] چیزی را برای ما روشن نمی‌کند و اصلاً موضوع اصول را مشخّص نمی‌کند. قبلی‌ها گفتند: «ادلّه اربعه بما هی ادلّه» یا «نفس ادلّه»؛ امّا چیزی که شما می‌فرمایید یک حرف مجملی است که هیچ کاری نمی‌توان با آن کرد. اصلاً شما چیزی از آن سر در می‌آورید‌؟! این تعریف جایی برای اشکال نمی‌گذارد! این کلّی منطبق چیست؟ اوّل کلّی منطبق را تعریف کنید تا پیش برویم.

4. أمرٌ وسيعٌ أخذ موضوعاً للعلم مقيّداً بحيثيّة الإستنباط

نظریه چهارم؛ گویا مرحوم آقای نائینی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) هم ملتفت این معنا شده است، لذا تعریف دیگری را مطرح می‌فرماید: هر چیزی که عوارض او در طریق استنباط حکم شرعی واقع شده است یا در مقام عمل، به آن منتهی گردد.[10] [11] [12] دوباره «کلّ شیء» آن‌قدر مجمل است که چیزی دست ما نمی‌دهد. این تعریف هم مثل کلام آخوند است و ما آن را کنار می‌گذاریم.

5. موضوع ندارد!

نظریه پنجم؛ قائلین این نظریه، بسیار با صفا بر‌خورد کرده‌اند و گفته‌اند: علم اصول اصلاً موضوع ندارد. خوب دیگر بحثی نیست که به آن اشکال شود.

6. الحجّة فی الفقه

نظریه ششم؛ از خلال فرمایشات استاد ما(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) نظریه دیگری به دست می‌آید که از فرمایشات مرحوم آقای بروجردی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) هم می‌فهمیم ایشان نیز متمایل به این نظر هستند. البتّه این مطلب را یکی از علمای عامّه مطرح کرده‌ است که موضوع علم اصول حجّت در فقه است.[13] [14] [15] به نظر می‌آید این نظر «الحجّةُ فی الفقه» صحیح است و من بعد در مورد آن بحث خواهم کرد.

گزیده:

از خلال فرمایشات استاد ما(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) نظریه دیگری به دست می‌آید که از فرمایشات مرحوم آقای بروجردی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) هم می‌فهمیم ایشان نیز متمایل به این نظر هستند. البتّه این مطلب را یکی از علمای عامّه مطرح کرده‌ است که موضوع علم اصول حجّت در فقه است. به نظر می‌آید این نظر «الحجّةُ فی الفقه» صحیح است...

[1] . این اشکال هم صاحب فصول وارد است و هم به میرزای قمّی، ولی ایشان مرحوم صاحب فصول را هدف‌گیری کرده است.

[2] . «نفس الأدلّة بما هی هی لا بوصف الدلیلیة» یعنی نفسِ قول، فعل یا تقریر معصوم.

[3] . من احتمال می‌دهم که آقای آخوند این اشکال را خودشان ابداع نفرموده و از مطلب مرحوم شیخ به این اشکال منتقل شده‌اند.

[4] . کفایة‌الأصول، ص 8؛ (البحث في الحقيقة عن حجية الخبر في هذا الحال غير مفيد فإن البحث عن ثبوت الموضوع و ما هو مفاد كان التامة ليس بحثا عن عوارضه فإنها مفاد كان الناقصة)

[5] . كفايةالأصول، ص 9؛ (لا يقال هذا في الثبوت الواقعي و أما الثبوت التعبدي كما هو المهم في هذه المباحث فهو في الحقيقة يكون مفاد كان الناقصة. فإنه يقال نعم لكنه مما لا يعرض السنة بل الخبر الحاكي لها فإن الثبوت التعبدي يرجع إلى وجوب العمل على طبق الخبر كالسنة المحكية به و هذا من عوارضه لا عوارضها كما لا يخفى)

[6] . همان؛ (و بالجملة الثبوت الواقعي ليس من العوارض و التعبدي و إن كان منها إلا أنه ليس للسنة بل للخبر فتأمل جيدا)

[7] .

[8] کفایة‌الأصول

[9] ، ص 8

[10] .

[11] اجودالتقریرات

[12] ، ج 1، ص 10؛ (أمر وسيع أخذ موضوعاً للعلم مقيدا بحيثية الاستنباط فيكون جميع المباحث المذكورة داخلة في المسائل لأجل دخلها في الاستنباط.

[13] .

[14] تهذیب‌الأصول

[15] ، ج 1، ص 156

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo