< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

91/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث ما درباره واجبات وضو بود. در بین مسائلی که در این باب مطرح است، استاد ما در تحریر یک مرتبه یکی از اقسام وضو که وضوی ارتماسی باشد را مورد بحث قرار میدهد و حال آنکه هنوز مسائل واجبات وضو تمام نشده است. به هر حال ما هم این مسأله را مطرح میکنیم.
 وضوی ارتماسی
  • مسأله 9: «يصح الوضوء بالارتماس مع مراعاة الأعلى فالأعلى، لكن في اليد اليسرى لا بد من أن يقصد الغسل حال الإخراج حتى لا يلزم المسح بماء جديد، بل و كذا في اليمنى، إلا أن يبقي شيئا من اليسرى ليغسله باليمنى حتى يكون ما يبقى عليها من ماء الوضوء».. تحرير الوسيلة، ج:‌1، ص: 22
 قسمت اوّل این مسأله که قبلاً مورد بحث قرار گرفته است. امّا در قسمت دوم مطلبی وجود دارد که میخواهم آن را طرح کنم. لذا خوب دقّت کنید. ابتدا این مطلب را توضیح میدهم تا بعد ادلّه را بررسی کنیم.
 کیفیّت غسل یدین در غسل ارتماسی
 در غسل یدین در وضوی ارتماسی اینطور است که ابتدا دست را باید در آب فرو برد و بعد آن را بیرون کشید. ایشان درباره غسل دست چپ میفرماید که وقتی دست در آب فرو میرود، نباید قصد وضو کرد؛ بلکه موقعی که دست از آب بیرون کشیده میشود باید قصد وضو کرد. دلیل آن را هم بیان میکنند؛ به دلیل اینکه اگر هنگام ورود در ماء این قصد انجام شود، دست تا مرفق غسل میشود، امّا هنگامی که میخواهد دست را بیرون بکشد، آبی که با این دست برخورد میکند، به منزله غسل جدید است و قصد وضو هم که نکرده است، لذا این ماء هم میشود ماء جدید؛ بعد اگر فرد بخواهد مسح بکند، باید با این ماء مسح کند و حال آنکه مائی که برای مسح استفاده میشود، باید بقیّه ماء خود وضو باشد و نه ماء جدید و این بقیّه ماء وضو نیست. لذا مسح او اشتباه است.
 لذا ایشان در این مسأله میفرماید که در باب دست چپ باید این کار را بکند که وقتی فرد میخواهد دست خود را بیرون بکشد، تا آن آخرین قطرهای که در حال خارج کردن دست از آب وجود دارد، باید نیّت وضو کند که وقتی دست بیرون کشیده میشود، این ماء جدید به حساب نیاید و ماء وضو باشد تا با آن بتواند مسح کند.
 در ادامه ایشان میفرماید: «بل و كذا في اليمنى». در مورد دست راست هم همین مطلب را میفرماید که هنگام دخول دست در آب قصد وضو نکند، بلکه هنگام خروج قصد وضو کند تا آبی که در دست اوست، آب وضو باشد و نه آب جدید.
 در ادامه میفرماید: «إلا أن يبقي شيئا من اليسرى ليغسله باليمنى حتى يكون ما يبقى عليها من ماء الوضوء».
 ایشان میفرماید شخصی که میخواهد وضوی ارتماسی بگیرد، در غسل یدین دو کار میتواند بکند. یک کار این بود که وقتی میخواهد دست را از آب بیرون بکشد، تا آخرین جزئی که دست را از آب بیرون میکشد، قصد وضو کند تا آب مانده در دست، آب وضو به حساب آید.
 کار دیگری که میتواند بکند این است که وقتی میخواهد دست را از آب بیرون بکشد، قصد وضو بکند، امّا تا مچ دست را قصد وضو کند و از مچ به پایین را قصد وضو نکند، بلکه وقتی کشید بیرون، با دست راست بر روی دست چپ آب بریزد و از مچ تا انگشتان را به عنوان وضو غسل کند و وقتی این کار را کرد، میشود آب وضو و با آن میتواند مسح کند.
 پس ایشان دو تصویر ارائه داد برای اینکه ماء جدید در دست ایجاد نشود و شخص بتواند با رطوبتی که در دست اوست مسح انجام دهد:
 تصویر اوّل اینکه وقتی دست چپ را از آب بیرون میکشد، تا جزء آخر قصد وضو کند و تصویر دوم اینکه تا مچ دست قصد وضو کند و از مچ به پایین را قصد نکند و وقتی دست را بیرون کشید با دست راست بر روی مچ آب بریزد و از مچ تا سر انگشتان را غسل کند و وقتی این کار را کرد، آبی که در دست چپ او باقی میماند آب خود وضو خواهد بود و برای مسح هم میتواند استفاده میکند.
 دلیل صحّت وضوی ارتماسی
 در اینجا یک بحث مطرح است که آن را در جلسه قبل هم مورد اشاره قرار دادم و آن بحث این است که ما اصلاً در ادلّه دو نوع وضو نداریم که یکی ترتیبی باشد و دیگری ارتماسی؛ حتّی در غسل هم به این معنا چنین تفکیکی نداریم. لذا دلیلی که بر صحّت وضوی ارتماسی دلالت میکند، فقط همان ادلّه عامّهای است که در باب وضو وارد شده است. مثلاً دلیل آمده است که باید صورت را غسل کرد و غسل هم بر دو قسم است: تدریجی و دفعی. ما داریم به این بحث شکل طلبگی میدهیم. آنچه در آیه شریفه آمده این است که «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ». فقط آمده است که صورت و دستهای خود را غسل کنید. لذا میگوییم غسل بر دو قسم است: تدریجی و دفعی.
 بنابراین دلیل بر جواز صحّت وضوی ارتماسی، همان ادلّه وارده در باب وضو است.
 اشکال به صدق قصد غسل در حین خروج ید از ماء
 بحث دیگری که در اینجا مطرح است این است که آیا قصد غسل در حین خروج دست از آب، برای غسل در وضو کافی است یا خیر؟ یعنی موقعی که فرد دارد دست خود را از آب بیرون میآورد، ـ اصلاً بحث مچ به پایین هم مطرح نیست، بلکه به طور کلّی عرض میکنیم ـ آیا قصد غسل در این موقع، برای قصد غسل در وضو کافی است که این غسل، غسل برای وضو محسوب شود یا خیر؟
 قد یقال که قصد غسل در حین خروج ید از آب، برای قصد غسل در وضو کافی نیست. به دلیل اینکه ظاعر هر امری که از ناحیه شارع متوجّه مکلّف میشود و به هر فعلی از افعال مکلّف تعلّق میگیرد، ایجاد و احداث آن فعل توسّط مکلّف است؛ یعنی مکلّف باید متعلّق امر را بعد از آن که معدوم بوده است، ایجاد و حادث کند. ظاهر از امز نماز بخوان و وضو بگیر این است که قبلاً که این افعال را انجام نداده بودید، حالا احداث و ایجاد کنید. پس ظاهر این اوامر، احداث است و نه ابقاء و استمرار؛ یعنی نمیخواهد بگوید آنچه را که موجود است ابقاء کن و نگه دار. در ما نحن فیه که بحث وضوی ارتماسی است، وقتی شخص دست خود را در آب فرو میبرد، غسل را احداث و ایجاد میکند و در این شبههای نیست. امّا به این فرض اشکال میکنند که ما گفتیم در هنگام فرو بردن آب در ماء، قصد وضو نباید بکند، بلکه هنگام خروج قصد وضو کند و این قصد را هم تا لحظه آخر که دست را دارد از آب بیرون میکشد حفظ کند، تا آبی که در دست او باقی میماند آب وضو باشد و بتواند با آن مسح کند. یا تا مچ قصد وضو کند و بعد با دست راست بر مچ به پایین آب بریزد و غسل نماید.
 اشکالی که به تصویر اوّل کردهاند این است که گفتهاند وقتی شخص دست خود را در آب فرو میبرد، قصد غسل میکند و این قصد هم صحیح است و ایجاد و احداث یک عملی است که قبلاً نبوده و استمرار و ابقاء عملی هم نیست. امّا چه بسا این غسل، وضو محسوب نشود؛ چون قصد وضو همراه آن نیست. در هنگام بیرون کشیدن، اگرچه این عمل غسل هست و امرار ماء بر بشره است، امّا بحث در این است که این غسل، ایجاد و احداث غسل جدید نیست، بلکه ابقاء و استمرار غسل سابق است و در اینجا است که شخص قصد وضو هم کرده است؛ امّا این قصد وضو برای ما مفید نیست. چون ما گفتیم که ظاهر اوامر شارع احداث و ایجاد یک امر جدید است و نه ابقاء و استمرار عمل سابق و در اینجا، وقتی در هنگام بیرون کشیدن دست از آب، قصد وضو میکند، غسل جدیدی را ایجاد و احداث نکرده است؛ بلکه ابقاء و استمرار غسل سابق است؛ لذا این نحوه از وضو، نمیتواند مکلّفٌبه در باب وضو باشد و اگر در هنگام بیرون کشیدن دست از آب، تا قسمت آخر هم قصد وضو کند، این قصد به درد نمیخورد. چون ابقاء همان غسل سابق است که در آن قصد وضو نداشته است و لذا این آبی که در دستان او باقی مانده است، ماء جدید به حساب میآید و با آن نمیتواند مسح کند. فقط یک راه باقی میماند و آن این است که شخص فقط تا مچ دست خود را قصد کند.
 البتّه در اینجا هم باز همان اشکال قبلی جاری است که غسل مچ به تنهایی، غسل جدید نیست، بلکه ابقاء همان غسل سابقی است که در هنگام بیرون کشیدن دست از آب حادث شده است.
 این اشکال در بین معاصرین هم مطرح شده و به آن فتوا هم دادهاند.
 این اشکال مبتنی بر این نکته ریشهای است که شارع وقتی امری میکند، احداث و ایجاد امر جدید میخواهد و نه ابقاء و استمرار امر سابق را.
 شارع از ما صرف غسل وجه و ید خواسته است
 ما از قائلین به این اشکال، سؤال میکنیم که در ادلّه باب وضو چه آیه و چه روایات، که مورد بحث ما هم همین ادلّه است، آیا چیزی بیشتر از این نکته آمده که شارع از ما غسل وجه و ید میخواهد. بیشتر از این که نمیخواهد؛ شما هم اعتراف دارید که در هنگام بیرون آوردن دست از آب، دست غسل میشود.
 ـ چون به این اقرار دارند؛ ولی میگویند اگر در هنگام این غسل، قصد وضو هم بکند، این قصد به درد او نمیخورد. حتّی تعبیر «لا شکّ» هم میآورند که این کار غسل ید محسوب میشود؛ امّا قصد وضو نمیتواند بکند؛ چون در باب وضو ما از ناحیه شارع امر داریم و مأمورٌبه باید فعل احداثی باشد و نه استمراری.ـ امّا آنچه در این ادلّه آمده این است که «فأغسلوا» و این حرفهایی که قصد شما باید احداثی باشد و ابقائی نباشد، حرفهایی است که ما در مدرسه ساختهایم و بافتهایم.
 وقتی شخص دست خود را از آب بیرون میکشد، عرف به این غسل میگوید و خود شما هم اعتراف دارید که این غسل است. چون امرار ماء بر بشره غسل محسوب میشود و این امرار هر طور که میخواهد باشد، حتّی تحریک را هم میگویند نوعی غسل ست؛ چون تکان دادن دست در آب هم نوعی امرار ماء بر بشره محسوب میشود.
 امّا راجع به این مطلب که گفتند اگر در هنگام بیرون کشیدن دست از آب، قصد وضو کند، این قصد به درد نمیخورد باید عرض کنم که این مطلب هم صحیح نیست. به چه دلیل این قصد به در نمیخورد؟ شما هم غسل میخواهید و هم قصد و در اینجا هم غسل فراهم شده و هم قصد. شما میگویید که این قصد باید جدید و حادث باشد؛ ما به شما عرض میکنیم علیک بالدّلیل و شما هیچ دلیلی در این باره ندارید.
  • مسأله 10: «يجب رفع ما يمنع وصول الماء أو تحريكه بحيث يصل الماء الى ما تحته، و لو شك في وجود الحاجب لم يلتفت إذا لم يكن له منشأ عقلائي، و لو شك في شي‌ء أنه حاجب وجب إزالته أو إيصال الماء الى ما تحته».
 کیفیّت شک در مانعیّت برای وضو
 در اینجا دو بحث اساسی وجود دارد. واقع این است که باید بگوییم درباره شک در مانعیّت دو تصویر وجود دارد:
 تصویر اوّل اینکه یقین به وجود شیئی در موضع وضو داریم، امّا شک در مانعیّت و عدم مانعیّت شیئ موجود داریم. مثلاً انگشتر به دست داریم یا دستبند در دست خانم هست. در این موارد، یقین به وجود شیئی در موضع وضو داریم، امّا شک در مانعیّت و عدم مانعیّت آن از رسیدن آب به بشره داریم؛ یعنی شک در صفت حاجبیّت بعد از قطع به اصل وجود داریم.
 تصویر دوم این است که شک در اصل وجود شیئی در موضع وضو داریم، نه یقین به وجود و شک در مانعیّت آن.
 درباره هر کدام از این دو تصویر بحث مجزّایی مطرح است.
 شک در مانعیّت شیئی برای وضو
 درباره تصویر اوّل که شیئی هست ولی شک در مانعیّت داریم، از نظر قواعد یک بحث مطرح است و از نظر ادلّه اجتهادی، بحث دیگری مطرح میباشد.
  • بررسی قواعد
 از نظر قواعد باید عرض کنیم که مقتضای قاعده، جریان اشتغال در مقام است؛ چون میدانیم که شیئی هست، ولی نمیدانیم حاجب است یا حاجب نیست. در اینجا باید یقین به غسل تمام بشره تحصیل شود و با بودن این شیئ، شخص شک میکند که آیا ماء به بشره رسیده است یا خیر. مصبّ اشتغال هم شک در مکلّفٌبه و یقین به تکلیف است. ما یقین داریم که تمام دست باید غسل شود و الآن انگشتری به دست ماست که باید یقین کنیم ماء به پوست دست ما رسیده است. لذا وقتی شک داریم، باید این شیئ را برطرف کنیم تا یقین به وصول ماء به بشره حاصل شود؛ یعنی اشتغال ذمّه یقینی، برائت ذمّه یقینی میخواهد. بنابراین قاعدهای که در اینجا جاری است، اشتغال است.
  • بررسی ادلّه اجتهادی
 امّا از نظر ادلّه در ما نحن فیه صحیحه «علیبنجعفر» وجود دارد که حدیث اوّل باب چهل و یکم از ابواب وضو است. این روایت ذیلی دارد که به این ذیل تمسّک کردهاند و گفتهاند اگر در مانعیّت موجود شک داشتیم، بر طرف کردن این شیئ لازم نیست: در صدر روایت آمده است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ عَلَيْهَا السِّوَارُ وَ الدُّمْلُجُ فِي بَعْضِ ذِرَاعِهَا- لَا تَدْرِي يَجْرِي الْمَاءُ تَحْتَهُ أَمْ لَا- كَيْفَ تَصْنَعُ إِذَا تَوَضَّأَتْ أَوِ اغْتَسَلَتْ- قَالَ تُحَرِّكُهُ حَتَّى يَدْخُلَ الْمَاءُ تَحْتَهُ أَوْ تَنْزِعُهُ». در ذیل روایت آمده است: «- وَ عَنِ الْخَاتَمِ الضَّيِّقِ- لَا يَدْرِي هَلْ يَجْرِي الْمَاءُ إِذَا تَوَضَّأَ أَمْ لَا-كَيْفَ يَصْنَعُ قَالَ- إِنْ عَلِمَ أَنَّ الْمَاءَ لَا يَدْخُلُهُ فَلْيُخْرِجْهُ إِذَا تَوَضَّأَ». [1]
 در این ذیل آمده که انگشتر تنگی به دست دارد و نمیداند که آب به زیر آن میرسد یا خیر؛ در واقع شک دارد. حضرت میفرماید اگر بداند که آب به زیر آن نمیرود، باید انگشتر را خارج کند تا یقین به وصول ماء به بشره پیدا کند؛ یعنی حضرت یک جمله شرطی بیان کردهاند و مفهومش این است که اگر علم نداشت که آب به بشره نمیرسد، لازم نیست که انگشتر را خارج کند. پس در صورت شک لازم نیست که انگشتر را در بیاورد. به این ذیل تمسّک کردهاند و گفتهاند در صورتی که شک در مانعیّت موجود پیدا شود، یعنی علم نداشته باشد که آب به بشره نمیرسد، بر طرف کردن آن شیئ لازم نیست. جواب این استدلال را در جلسه آینده عرض میکنم.


[1] . وسائل الشيعة، ج:‌1، ص: 468

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo