< فهرست دروس

«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

99/12/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: آناتومی بدن/چشم /جلسه نهم، چشم؛ آناتومی، عملکرد و فوائد آن، ترکیب چشم

 

نکته

به مناسبت بزرگ مرد عالم، حضرت امیر المومنین علیه السلام و ارواحنا له الفدا نکته ای را عرض کنم:

حضرت امیر علیه السلام وسیله نجات ما از آتش جهنم، قبر و سختی مرگ است. هر کس می میرد، حضرت امیر علیه السلام را می بیند و در قیامت هم ساقی کوثر و قسیم بهشت و جهنم است. همه‌ی وجود و هستی و علم ما از او است. درب علم است، پیامبر ص می فرماید:

انا مدینه العلم و علی بابها[1]

من شهر علم هستم و علی ع درب آن است.

هرچه علم و دانش به ذهن بشر رسیده است، منبع آن علی ع است. بیشتر روایات ما (40 تا 45 درصد) در طب، از پیامبر ص است و بعد از آن، بیشتر روایات از امیر المومنین ع است. حضرت امیر ع اولین کسی است که در طب اسلامی رساله ای به نام «حدیث اربعماة» تالیف کردند که شامل پندهایی در مورد درمان و سبک زندگی و سلامتی است.

بعد از کتاب حضرت امیر ع، کتاب های فراوانی از خود ائمه ع و شاگردان ایشان در طب وارد شده است.

بحث اصلی

چشم

مباحث از مو، پوست، جمجمه و مغز گذشت و امروز در مورد آناتومی، عملکرد و نقش چشم در درمان بیماری ها صحبت می کنیم و بعد از آن انشاءالله در مورد گوش صحبت خواهیم کرد.

حکمتِ مکانِ چشم در بدن صرفا در کلام اهل بیت علیهم السلام است و در طب امروزی این بحث ها وجود ندارد.

چشم، در بالاترین عضو بدن (سر)، و تقریبا در بالاترین موضع آن قرار دارد. این جایگاه با ارزش و ضروری برای چشم است که مکان دیگر برای چشم مناسب نیست.

مفضل بن عمر دانشمند اهل بیت است که از جانب امام ع، برای دریافت علوم طب، فیزیک، زیست جانوری، زمین شناسی و ستاره شناسی و... اهل دانسته شده است و بیشتر این علوم را برای این شخص بیان کرده اند. در توحید مفضل، امام علیه السلام به مفضل بن عمر، در مورد جایگاه چشم می فرماید:

انظر الآن يا مفضل إلى هذه الحواس التي خص بها الإنسان في خلقه وشرف بها على غيره كيف جعلت العينان في الرأس كالمصابيح فوق المنارة ليتمكن من مطالعة الأشياء ولم تجعل في الأعضاء التي تحتهن كاليدين والرجلين فتعترضها الآفات ويصيبها من مباشرة العمل والحركة ما يعللها ويؤثر فيها وينقص منها ولا في الأعضاء التي وسط البدن كالبطن والظهر فيعسر تقلبها واطلاعها نحو الأشياء. فلما لم يكن لها في شيء من هذه الأعضاء موضع كان الرأس أسنى المواضع للحواس [2]

نگاه کن به این حواس که مختص به خلقت انسان قرار داده شده است و باعث شرف او نسبت به غیر خودش شده است چگونه چشم ها در سر مانند چراغ در بالای مناره قرار داده شده است تا بتواند اشیاء را نگاه کند و در جای دیگر بدن از اعضای پایین تر مانند دست و پا قرار نداده است تا از آفاتی که هنگام انجام کار و حرکت پیش بیاید محفوظ بماند تا علیل و بیمار نشود و در وسط بدن مانند شکم و پشت هم قرار داده نشده است تا از حرکت کردن و اطلاع پیدا کردن از اشیاء مانعی نباشد. به همین جهت سر بهترین موضع برای حواس است. سر برای حواس مانند صومعه (محل عبادت راهبان که در بالای کوه ها بنا می شود) است. حواس پنجگانه قرار داده شده اند که هر یک با یکی از پنج چیز (محسوسات) ملاقات می کنند و برای هر نوع از محسوسات، عضو خاصی قرار داده است تا از محسوسات چیزی برای او فوت نشود و چشم برای درک رنگ ها خلق شده است پس اگر رنگ ها باشد و بینایی که آن را ادراک کند نباشد، رنگ ها منفعتی ندارند پس به یک برابری بر می گردد پس اگر بینایی باشد اما رنگ نباشد، بینایی معنایی ندارد (زیرا انسان هیچی نمی بیند زیرا بینایی به علت سایه روشن ها است) پس نگاه کن بعضی از حواس با بعضی محسوسات ملاقات کنند و برای هر حاسه، محسوسی قرار داده است که در مورد آن کارکرد دارد و برای هر محسوسی، حاسه‌ی مخصوصی قرار داده شده است و با این حال چیزهایی واسط بین حاسه ها و محسوسات قرار داده شده است که حواس بدون آن واسطه ها کار نخواهند کرد پس اگر نوری نباشد که رنگ را برای دیده ظاهر کند، رنگ را درک نخواهد کرد ... ای مفضل فکر کن در مورد کسی که بینایی ندارد با چه آسیب ها و ضررها و نقص هایی در زندگی خود مواجه می شود زیرا نمی داند پای خود را کجا می گذارد و جلوی خود را نمی بیند و بین رنگ ها برای او تفاوتی وجود ندارد و بین منظره های زشت و زیبا تفاوتی نمی گذارد در هنگام راه رفتن حفره را نمی بیند و از دشمنی که به سمت او می آید خبردار نمی شود و نمی تواند کاری مانند نوشتن، تجارت و زرگری انجام بدهد و اگر هوش آن ها نبود مانند سنگی روی زمین می ماندند.

 

چشم ها در جایی قرار داده شده است که اشراف به اطراف داشته باشد.

اگر همه چیز در دنیا یک رنگ باشد، چیزی قابل دیدن نبود و دیدن به جهت بودن رنگ های مختلف است.

صرفا وجود رنگ و چشم کافی نیست و باید چیز سومی باشد که آن نور و هوا است. اگر نور نباشد اشیاء دیده نمی شود و اگر هوا نباشد صدا منتقل نمی شود.

خداوند به افراد نابینا هوشی اعطا می کند که به وسیله آن می توانند کارهای خود را انجام بدهند.

در بینایی، غیر از چشم و رنگ ها چیزهای دیگری نقش دارد. پیشانی، محل ریزش نور است، ابروها، تنظیم کننده نور هستند و بینی تقسیم کننده نور است:

خَلَتِ الْجَبْهَةُ مِنَ الشَّعْرِ لِأَنَّهَا مَصَبُّ النُّورِ إِلَى الْعَيْنَيْنِ وَ جُعِلَ فِيهَا التَّخْطِيطُ وَ الْأَسَارِيرُ لِيُحْتَبَسَ الْعَرَقُ الْوَارِدُ مِنَ الرَّأْسِ عَنِ الْعَيْنِ قَدْرَ مَا يُمِيطُهُ الْإِنْسَانُ عَنْ نَفْسِهِ كَالْأَنْهَارِ فِي الْأَرْضِ الَّتِي تَحْبِسُ الْمِيَاهَ وَ جُعِلَ الْحَاجِبَانِ مِنْ فَوْقِ الْعَيْنَيْنِ لِيَرِدَ عَلَيْهِمَا مِنَ النُّورِ قَدْرَ الْكِفَايَةِ أَ لَا تَرَى يَا هِنْدِيُّ أَنَّ مَنْ غَلَبَهُ النُّورُ جَعَلَ يَدَهُ عَلَى عَيْنَيْهِ لِيَرُدَّ عَلَيْهِمَا قَدْرَ كِفَايَتِهِمَا مِنْهُ وَ جُعِلَ الْأَنْفُ فِيمَا بَيْنَهُمَا لِيَقْسِمَ النُّورَ قِسْمَيْنِ إِلَى كُلِّ عَيْنٍ سَوَاءً وَ كَانَتِ الْعَيْنُ كَاللَّوْزَةِ لِيَجْرِيَ فِيهَا الْمِيلُ بِالدَّوَاءِ وَ يَخْرُجَ مِنْهَا الدَّاءُ وَ لَوْ كَانَتْ مُرَبَّعَةً أَوْ مُدَوَّرَةً مَا جَرَى فِيهَا الْمِيلُ وَ مَا وَصَلَ إِلَيْهَا دَوَاءٌ وَ لَا خَرَجَ مِنْهَا دَاءٌ[3]

پیشانی بدون مو آفریده شد تا نور چشم ها را تامین کند و شیارهایی در آن قرار داد تا عرق سرازیر شده از سر در این شیار ها محبوس شوند تا انسان بتواند عرق را برطرف کند مانند رودخانه هایی که آب ها را در خود حبس می کنند و دو ابرو بالای چشم قرار داده شده تا نور وارد در چشم را تنظیم کنند آیا نمی بینی کسی که نور بر او غلبه کند دست های خود را روی چشم های خود قرار می دهد تا نور را به اندازه کند و بینی در وسط دو چشم قرار داده شده است تا نور را برای دو چشم به طور مساوی تقسیم کند و چشم مانند بادام قرار داده شده است تا اینکه دارو را با میل در چشم استفاده کند (معلوم می شود راه درمان چشم به وسیله میله است که امروزه از قطره استفاده می کنند و امکان دارد قطره، کارآیی میل و سرمه کشیدن را نداشته باشد زیرا در روایات توصیه شده است داروهای مایع و آبکی مانند آب قارچ را به وسیله میل در چشم استفاده شود. زمانی که دارو برای چشم تجویز می شود مهم است که نحوه استفاده، میل باشد و شاید اگر چشم بادامی شکل نباشد، استفاده از قطره هم مفید نباشد و از چشم خارج بشود) و تا اینکه بیماری از چشم خارج بشود و اگر چشم مربع یا دایره می بود، میل در آن استفاده نمی شد و دارو به آن نمی رسید و بیماری از آن خارج نمی شد.

 

چشم مرکز نور است که با آن مشاهده می کند و معده با آتش غذا را می سوزاند و با آب غم را درک می کند و مزه ها را می فهمد و به وسیله هوا می شوند.

در روایت آمده است:

إنَّ ضوء الجسد في عينه فإن كان البصر مضيئاً استضاء الجسد كلّه ، وإن ضوء الروح العقل ، فإذا كان العبد عاقلاً كان عالماً بربّه ، وإذا كان عالماً بربّه أبصر دينه ، وإن كان جاهلاً بربّه لم يقم له دين ، وكما لايقوم الجسد إلّا بالنفس الحيَّة فكذلك لا يقوم الدين إلّا بالنيّة الصادقة ، ولاتثبت النية الصادقة إلّا بالعقل[4]

همانا نور بدن در چشم است و اگر چشم پر نور باشد همه بدن نورانی می شود و همانا نور روح عقل است و اگر عبد عاقل باشد به پروردگار خود عالم است ....

ترکیب چشم

پلک ها و مژه ها، سفیدی و سیاهی درون چشم، اجزاء چشم هستند. در مورد مژه ها قبلا در بحث مو صحبت کردیم. مژه، محافظ چشم است و جلوی گرد و غبار را می گیرد و نور را برای چشم تنظیم می کند.

پلک، روپوش و پوشش چشم است. پلک، شامل «اشفار» است. در لبه‌ی پلک ها خط برجسته ای وجود دارد که به آن اشفار گفته می شود. در محل اشفار، مژه رشد می کند. گاهی به خود مژه ها نیز اشفار گفته می شود. لبه‌ی پلک ها حکم بند (طناب) دارد:

تأمل يا مفضل الجفن على العين كيف جعل كالغشاء والأشفار كالأشراح وأولجها في هذا الغار وأظلها بالحجاب وما عليه من الشعر[5]

ای مفضل در پلک تامل کن که روی چشم است، چگونه مانند یک پوشش قرار داده شده است (پلک در برابر اشیاء خارجی، نور و هوا محافظ چشم است) و برجستگی هایی که در انتهای پلک است مانند بند (برای محکم کردن پلک ها) قرار داده است و آن ها را داخل گودی قرار داده است (گود قرار گرفتن چشم مانع از ضربه خوردن است) و روی چشم یک حجاب قرار داد و مژه هایی که روی پلک قرار دارد.

 

در روایت دیگر پیامبر ص می فرماید:

أن الله تبارك وتعالى خلق عيني ابن آدم من شحمتين فجعل فيهما الملوحة ولو لا ذلك لذابتا فالملوحة تلفظ ما يقع في العين من القذى[6]

خداوند چشم انسان را از دو شحم (پی) خلق کرده است و در چشم شوری (اشک شور) قرار دارد و اگر این آب شور (اشک) نبود، چشم ذوب می شد (به علت گرمای آفتاب) و این شوری اشیاء خارجی را از چشم خارج می کند. و اولین چیزی که نور از چشم انسان با آن برخورد می کند آب چشم است. چشم گوشت نیست و پی (شحم) است.

 

اگر پی را می خواهید حفظ کنید باید آن را در آب شور نگهداری کنید.

آب چشم کارآیی و فوائد زیادی دارد. اگر آب چشم شیرین می بود، اشیاء و قذورات خارجی به چشم می چسبیدند، اما آب چشم چون شور است، مانند آب دریا تمام اشیاء خارجی را به خارج پرتاب می کند.

پشت لایه‌ی اشکی، قرنیه قرار دارد که از اشک پوشیده شده است. اشک به تمرکز نور کمک می کند و اسباب حرکت راحت پلک را فراهم می کند و چشم را مرطوب می کند. برای افرادی که مبتلا به خشکی چشم هستند و پلک آن ها راحت حرکت نمی کند، عدس و سرمه کافوری درمان است.

نور بعد از اشک به طبقه ای به نام زلالیه می رسد و بعد از آن به مردمک چشم (عنبیه، قسمت رنگی چشم که آبی و سبز و قهوه ای و مشکی است) و بعد از آن به عدسی می رسد. عدسی نور را روی شبکیه متمرکز می کند. عدسی متناسب با دوری یا نزدیکی اشیاء بزرگ (در صورت نزدیکی) و کوچک (در صورت دوری) می شود و بعد از آن نور وارد کره‌ی چشم می شود که پر از مایع ژلاتینی است و نام آن زجاجیه است. بعد از آن به شبکیه در انتهای چشم می رسد. شبکیه مانند صفحه فیلم عکس ها را می بیند. شبکیه پیغام های عصبی ایجاد می کند تا به مغز برسد و به وسیله روح تفسیر می شود.

برخی روایات می گوید که تصاویر به قلب منتقل می شود و تفصیلی برای ترکیب و طبقات چشم داریم که انشاء الله در جلسه بعد عرض خواهیم کرد.

قال عمران: العين نور مركبة أم الروح تبصر الاشياء من منظرها قال: العين شحمة وهو البياض والسواد والنظر للروح دليله أنك تنظر فيه فترى صورتك في وسط والانسان لا يرى صورته الا في ماء أو مرآة وما أشبه ذلك قال صباح فإذا عميت العين كيف صارت الروح قائمة والنظر ذاهب قال عليه السلام كالشمس طالعة يغشاها الظلام قال أين تذهب الروح. قال عليه السلام: أين يذهب الضوء الطالع من الكوة إذا سدت الكوة[7]

عمران الصابی (عمران صابی یکی از زنادقه و ملحدین که به دستور مامون می آمدند تا با امام مناظره کنند و ایشان را محکوم کنند) به امام رضا علیه السلام، در حضور مامون عرض می کند آیا چشم مرکب از نور است و می بیند یا آنکه روح می بیند؟ امام ع می فرماید چشم یک پی است که همان سفیدی و سیاهی است و نگاه کردن برای روح است و دلیل آن این است که همانا تو چشم خود را در آینه می بینی و عکس خودت را داخل چشم خودت می بینی اما انسان عکس خودش را نمی بیند مگر در آب یا در آینه و شبیه آن (مانند فلزات صیقلی) صباح (شخص دیگری که از زنادقه است) می پرسد اگر کسی کور شود روح وجود دارد اما چیزی مشاهده نمی شود امام ع می فرماید مانند خورشیدی که تاریکی آن را می پوشاند از امام ع می پرسند که روح کجا می رود؟ امام ع می فرماید اگر سوراخی را که از آن نور می آید را ببنیدیم، نور کجا می رود؟

 

بنابراین حقیقت چشم یک آینه و شیشه است که پشت آن یک ماده ای اضافه شده است و قدرت دیدن ندارد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo