< فهرست دروس

«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

1401/06/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: آناتومی بدن/مغز و اعصاب /جلسه چهل و دوم، دستگاه عصبی، اعصاب مغزی، اعصاب نخاعی، اصل و منشاء عصب، وظایف عصب، ارتباط رگ های خونی با عصب، عصب در جنین، بیماری خود عصب، تقویت کننده های عصب، خشکی عصب و درمان آن، درمان بیماری های خود عصب، نقش عصب در بدن

 

دستگاه عصبی

بیش تر اعضای بدن را گفتیم تنها چیزی که باقی مانده است بحث دستگاه عصبی است و دستگاه تناسلی است.

امروز راجع به اعصاب و دستگاه عصبی بدن صحبت می کنیم. این رشته را مغز و اعصاب می گویند. ما درباره ی دستگاه عصبی بدن صحبت می‌کنیم و این شامل اعصاب مغزی و اعصاب نخاعی می شود و از رشته هایی تشکیل شده است، این حقیقت اعصاب است. اعصاب مغزی ۱۲ جفت رشته ی عصبی نامنظم در مغز است و ۳۱ جفت رشته ی عصبی نخاعی که از نخاع منشعب می شود و در بدن پخش می شود. کلا عصب یعنی مجموعه رشته ‌ای از اعصاب شبیه موی عصبی است.

اعصاب مغزی

اعصاب مغز ۱۲ جفت است و با حواس و با ماهیچه ها و حرکت بدن ارتباط دارد. اعصاب مغزی در واقع سه قسم هستند:

۱. خاصیت حسی دارد، مربوط به حواس است

۲. خاصیت حرکتی دارد، مربوط به ماهیچه و حرکت است

۳. هر دو خاصیت را دارد، یعنی هم خاصیت حسی دارد و هم خاصیت حرکتی دارد.

عرض کردیم که این رشته های عصبی شاید مربوط به حواس پنجگانه می‌ شود و ماهیچه هایی که عمدتا در سر و صورت و پیشانی و ماهیچه هایی که مربوط می ‌شود به دستگاه گوارش و دستگاه تنفسی، حنجره و حلق و مری هم هست. البته این هایی که مربوط به حواس می شوند، شاید یک جفت مربوط به حاسه ی بویایی می شود و یک جفت هم مربوط به حاسه ی بینایی می شود و یک جفت هم مربوط به حاسه ی شنوایی و... می شود. ممکن است بینایی مربوط به بیش تر از یک رشته شود. بعضی ها هم گفته شد مربوط می شود به ماهیچه های چشم، پلک و غیرپلک، خود چشم و حرکت چشم، مربوط به صورت و زبان و گردن، دهان، فک و بینی و... می شود. عرض کردم که بعضی ها به دستگاه تنفسی و بعضی ها هم به دستگاه گوارشی ارتباط دارند، بعضی ها هم ارتباط به حنجره و عضلات حنجره دارد، بعضی ها هم ارتباط به حلق و مری دارد. مهم این است که اعصاب مغزی ۱۲ جفت هستند اسم های مشخصی دارند، مثلاً جفت اول اعصاب بویایی، جفت دوم اعصاب بینایی و به همین شکل، این ها اسم های خاص خودشان را دارند. البته این اعصاب گاهی هم جزء خودِ حاسه است. مثلاً شاید جزء یک قسمتی از حاسه ی شنوایی یا قسمتی از حاسه ی بویایی یا قسمتی از حاسه ی بینایی باشد، شاید هم شامل همه ی حواس باشد. البته ما معتقدیم که این اعصاب مغزی شامل همه ی حواس و ماهیچه ها هست و بعضی ها هم حسی هم حرکتی است و ۱۲ هستند، و اعتقاد ما این است که این ها محل و مرکز اساسی نیست و این ها بیش تر حالت رابط دارند، و وسط قرار می‌گیرند، مثلا مابین حواس و قلب قرار می گیرند. مثل جعبه تقسیم برق که برق را تقسیم می کند، خودش مقصد و اساس نیست و صرفاً واسطه ای برای رساندن پیغام ها است. این اعصاب بدون این که درک و شعوری داشته باشد یا هاردی داشته باشد که طبقه بندی کند پیغام ها را می رساند، ولی خود درک در اساس برای قلب است. قلب است که می بیند، قلب است که می شنود، قلب است که بو و استشمام می کند، قلب است که می چشد. درست است که در مغز رشته های مختلف وجود دارد ولی این رشته ‌ها مرکز درک اساسی نیست و صرفاً به عنوان واسطه عمل می کنند و حتی می گوییم این ها در حقیقت جزئی از دستگاه حسی، بینایی، شنوایی، بویایی و چشایی است. در طب جدید شاید اعتقادشان چیز دیگری باشد و نظرشان این است که تمام فعالیت ها و درک و شعور و طبقه بندی و حفظ کردن برای مغز است. ولی ما در طب اسلامی معتقدیم مغز و رشته های عصبی مغز، صرفاً ابزار و وسیله ای است که مابین حس و قلب است. روایتی داریم که می فرماید:

ان الله تبارك وتعالى جعل القلب مدبرا للجسد ، به يسمع وبه يبصر وهو القاضي والامير عليه ، لا يتقدم الجسد إن هو تأخر ، ولا يتأخر إن هو تقدم ، وبه سمعت الحواس وأبصرت ، إن أمرها ائتمرت ، وإن نهاها انتهت ، وبه ينزل الفرح والحزن ، وبه ينزل الالم ، إن فسد شئ من الحواس بقي على حاله ، وإن فسد القلب ذهب جميعا حتى لا يسمع ولا يبصر [1]

خداوند تبارک و تعالی قلب را مدیر برای بدن قرار داده است. بدن به وسیله ی قلب، صداها را می شنود و به وسیله ی قلب اشیا را می بیند، درک می‌کند، تمیز می دهد. قلب است که قاضی، حاکم و داور است. قلب است که در بدن پادشاه است. تا آن جا که می فرماید به وسیله ی قلب، گوش می شنود بینایی به وسیله ی قلب می بیند. اگر قلب دستور به بینایی و شنوایی می دهد که خوب نگاه کنید، خوب بشنوید است، این ها فرمان بر هستند و هر چه قلب دستور می دهد، اطاعت می کند و انجام می دهد، و اگر آن ها را نهی می کند که نگاه نکن، نشنو، به نامحرم نگاه نکن، یا موسیقی را گوش نده، قلب است که نهی می کند و در مرحله ی بعد خودِ چشم یا گوش بسته می ‌شود و منصرف می ‌شود. روایت دیگری داریم که می فرماید:

ألا ترى أن جميع جوارح الجسد شرط للقلب وتراجمة له مؤدية عنه الأذنان والعينان والأنف واليدان والرجلان والفرج فإن القلب إذا هم بالنظر فتح الرجل عينيه وإذا هم بالاستماع حرك أذنيه وفتح [2]

آیا نمی بینی تمام جوارح انسان، تمام حاسه های انسان، خدمتگزار قلب هستند، و فراهم کننده ی غذای قلب هستند، این ها حکم مترجم دارند. چیزی که در خارج می بینند، ترجمه و تبدیل می کند، مثلاً به عنوان مثال به الکتریسیته تبدیل می کند، این الکتریسیته به قلب می رود و قلب او را درک می کند و می فهمد و تمیز می دهد. البته روایت در این معنا زیاد است و همه را نقل نکردیم ولی صرفاً خواستیم بگوییم که اصل و اساس کار، قلب است. مغز و اعصاب و رشته های عصبی و اعصاب مغزی بیش تر حالت یک وسیله و یک رابط است.

اعصاب نخاعی

عصب هایی که از نخاع کمر و گردن منشعب می شود. ۳۱ جفت هستند. برخلاف اعصاب مغزی، اعصاب نخاعی دارای یک نظمی هستند، از دو طرف خارج می شوند و یک نظمی دارند. شکی نیست که اعصاب نخاع که از نخاع منشعب می شود هم دارای رشته های عصبی مختلف باریک به هم تنیده ای هستند. بیش تر ارتباط اعصاب نخاعی با ماهیچه ها و پوست و مفاصل و استخوان ها و غدد است. بعدا روایاتی در این زمینه خواهیم خواند.

اصل و منشاء عصب

ما در طب اسلامی اعتقاد خاصی داریم که بعضی از اعضای فرزند از طرف پدر و بعضی هم از طرف مادر و بقیه هم از هر دو به او رسیده است. پس ما باید بدانیم منشاء عصب از کجاست؟ از پدر است یا از مادر؟ روایتی داریم:

مِن نُطفَةِ الرَّجُلِ يَكونُ العَظمُ وَ العَصَبُ [3]

از نطفه ی مرد استخوان و عصب به وجود می آید. استخوان و عصب و عروق و چیزهای سفت و محکم بدن از طرف مرد و از پدر است. البته روایات به این معنا متعدد است با الحان و الفاظ مختلفی وارد شده است. یک روایت دیگر داریم:

أما العظام والعصب والعروق فمن الرجل، وأما اللحم والدم والظفر والشعر فمن المرأة [4]

استخوان ها و عصب و عروق از مرد و اما گوشت و خون و ناخن و مو از زن و مادر است. اعصاب از کروموزوم های مرد و نطفه ی مرد است. به نظر می‌ رسد که این اعصاب در مراحل اول جنینی به وجود می آید. هر وقت قرار شد نطفه منعقد شود، اعصاب پدر در انعقاد نطفه مشارکت می کنند. روایتی داریم:

إذا أراد الله أن يخلق النسمة فجامع الرجل المرأة طار ماؤه في كل عرق وعصب منها فإذا كان اليوم السابع أحضر الله له كل عرق بينه وبين آدم [5]

هرگاه خداوند تبارک و تعالی بخواهد یک جنینی را خلق کند مرد با زن ها همبستر می شود. آب مرد در هر ژنی و هر رگی و هر عصبی می رود. البته ممکن است مراد این است که، به رگ های خون و اعصابی که در کل بدن مادر است، می رود. آن ها در بدن مادر، در هر رگ و هر عصب خواهند بود، وقتی روز هفتم شد خداوند تبارک و تعالی همه ی ژن ها از پدران گذشته را حاضر می کند و از میان آن ها ژنی را برای فرزند انتخاب می ‌کند. روایت دیگری درباره ی جنین آمده است:

ويدبره حتى يخرج سويا مستوفيا جميع ما فيه قوامه وصلاحه من الأحشاء والجوارح والعوامل [6]

خداوند تبارک و تعالی بچه را مدیریت و تدبیر می‌ کند. در شکم مادر، گوشت و استخوان و عصب و پوست و رگ هایی برای بچه به وجود می آورد و او را از هر جهت کامل می ‌کند و همه ی اعضا و ترکیبات اعضا را به وجود می ‌آورد. روایتی داریم:

إلى ما في تركيب أعضائه من العظام واللحم والشحم والمخ والعصب والعروق [7]

اعضا از استخوان ها و گوشت و پیه و مغز و اعصاب و عروق به وجود آمده است. خداوند همه ی این ها را در جنین ایجاد می کند. این جنین دارای این اعضا خواهد بود و وقتی به دنیا آمد، سریع رشد می کند همه چیز در بدنش شروع به رشد می ‌کند. پس این ها کاملا وجود دارد و فقط بعد از تولد رشد می کند و بزرگ تر می شود و به همین شکل و قیافه محفوظ می ‌ماند فقط بزرگ تر می شود.

وظایف عصب

۱. چیزی که امروزه می فهمند که وظیفه ی اول اعصاب، نقل و انتقالات و جریان اشارات مابین دستگاه عصبی مرکزی و اعضای بدن می شود. پس ما یک سری اعصاب وارد کننده داریم که کارشان این است که آن اشارات و پیام ها را از اعضا به مغز (دستگاه مرکزی عصب) منتقل می کنند. یک قسمت دیگر از اعصاب صادر کننده است یعنی پیام ها و اشارات و الکتریسیته را از مغز (دستگاه مرکزی عصب) را به اعضاء و غدد و ماهیچه ها و... منتقل می ‌کند. اعصابی داریم که حالت مختلط دارد و آن ماده ی روانی که در اعصاب جریان دارد که به آن سیاله می گوییم. این سیاله عصبی و یا حسی از اعضاء و جوارح به مغز منتقل می کند و باز هم پیغام ها و سیاله یعنی جریان های حرکتی را از مغز به اعضاء می رساند. در واقع دو کاره است، هم پیغام های حواس و هم پیغام های حرکتی مغز را می رساند. وظیفه ی انتقال و جابجایی پیغام ها و اشارات به سرعت در عصب بین عصب محیطی و دستگاه عصب مرکزی و اعضاء و جوارح صورت می گیرد.

۲. وظیفه ی دیگر اعصاب این است که بدن را محکم و جمع می‌ کند، تا بدن شل نباشد. اگر قرار باشد بدن فقط گوشت باشد، شل و خیلی نرم خواهد بود. قابل تا شدن هم خواهد بود. ولی در این گوشت ها، رگ های خونی و اعصاب وجود دارد که آن ها را از حالت رخوت و شلی بیرون می ‌آورد، که سفت و محکم شود. انسان به گونه ‌ای خلق شده است که نه خیلی نرم و افتاده مثل نرم تنان باشد و نه خیلی سفت و محکم که قابل انعطاف و خم شدن نباشد. حالت وسط دارد، که این حالت وسط این گونه است که گوشت آن نرم‌ است و خیلی راحت انعطاف پذیر است، ولی عصب و رگ و استخوان های آن محکم است. روایت داریم که می فرماید:

فالعروق هي التي تسقي الجسد كله والعظام تمسكها واللحم يمسك العظام والعصب يمسك اللحم [8]

رگ ها همان چیزی است که تمام بدن را آبیاری می کند، ولی استخوان ها، این گوشت ها و این بدن را نگه می دارد، و خودِ گوشت یا ماهیچه، این استخوان ها را نگه می دارد. این ها به همدیگر نیاز دارد، انسان بخواهد بایستد باید استخوان داشته باشد، ماهیچه ای که استخوان ها را راست نگه دارد، داشته باشد. ولی عصب، گوشت را محکم می‌کند و نگه می دارد و می گیرد. روایت دیگر این است که در این روایت بدن را به عروسک تشبیه می کند و یا عروسک را به بدن انسان تشبیه می ‌کند. در گذشته عروسک های پلاستیکی امروزی یا نبوده است یا خیلی کم بوده است و بچه ها مجبور می شدند خودشان عروسک درست کنند. یک چوب به شکل صلیب درست می کردند و با پارچه هایی آن را می ‌بستند و نخ هایی روی این پارچه ها می بستند که این پارچه ها محکم بماند و روی آن مقداری هم ماده چسبناک می گذاشتند. در این روایت بدن را به عروسک تشبیه می کنند. عروسکی که از چوب و پارچه و نخ و صمغ درست شده است:

فيكون العيدان بمنزلة العظام ، والخرق بمنزلة اللحم ، والخيوط بمنزلة العصب والعروق ، والطلا بمنزلة الجلد [9]

این چوب هایی که در این عروسک است به منزله ی استخوان در بدن است و پارچه‌ ها به منزله ی گوشت است و اما آن نخ هایی که عروسک را با آن می بندند به منزله ی اعصاب و عروق است. چگونه عصب و عروق، گوشت بدن را نگه می دارد، این نخ ها در عروسک هم، این پارچه ها را نگه می دارد. چیزی که عرض شد که عصب، گوشت بدن را نگه می دارد و محکم می کند، این تشبیه و این روایت مقرب این معناست که نخ، پارچه ها را محکم می بندد و جمع می کند، در بدن انسان هم، عصب این کارایی را دارد.

۳. وظیفه ی سوم آن ها محافظت است. بعضی اوقات اعصاب، محافظ می شود، مانند اعصابی که در سینه، میانه دنده ها است. به همین جهت روایتی که داریم:

يا مفضل من غيب الفؤاد في جوف الصدر وكساه المدرعة التي غشاؤه وحصنه بالجوانح وما عليها من اللحم والعصب لئلا يصل إليه ما ينكؤه [10]

ای مفضل! کیست که این قلب را در داخل سینه مخفی کرد؟ قابل دیدن نیست. کیست که از این قلب به وسیله ی دنده ها و گوشتی که روی دنده ها است و اعصابی که میان یا روی دنده ها است، محافظت کرده است؟ پس محافظ قلب سه چیز است:

۱. استخوان

۲. دنده ها

۳. ماهیچه یا گوشت و عصب

ارتباط رگ های خونی با عصب

البته بعضی روایات هم به ارتباطی مابین رگ های خونی و عصب و یا کلاً با اعضاء، اشاره می کند. در این روایت آمده است:

وأنه خالق الادواء التي تهيج بالانسان كالسمائم القاتلة التي تجري في أعضائه وعظامه ، ومستقر الاداء وما يصلحها من الدواء ، العارف بالروح ومجرى الدم و أقسامه في العروق واتصاله بالعصب والاعضاء العصب والجسد [11]

کسی که این بدن را خلق کرده است. گیاهان دارویی را کاشته و رشد داده است. کسی که گیاهان دارویی را کاشته و کسی که بدن انسان و بیماری هایش را خلق کرده است، باید یکی باشد، که بتواند بین داروها و بیماری ها و بدن انسان بتواند یک هماهنگی بکند. کسی که این بیماری ها را خلق کرده است، تب یا سردرد یا ضعف بینایی یا ضعف شنوایی یا بیماری های قلبی یا معده و هرچه که باشد. خداوند خلق کننده ی بیماری ها و خلق کننده ی چیزی که این بیماری‌ ها و آسیب ها را اصلاح می ‌کند یعنی به وسیله ی دارو، یعنی خالق بیماری ‌ها و خالق داروهای مصلح، کسی که انسان را خلق کرده است و گیاهانی که برای درمان بیماران خلق کرده است، باید برای درمان بیماری های انسان و و کاستی ها و معلولیت ها که خلق کرده است، باید با روح انسانی هم آشنا باشد. با جریان خون در بدن و جهت و مجاری آن را بشناسد و اقسام خونی که در رگ ها است، نشان می ‌دهد که خون می‌تواند متفاوت باشد از یک رگ به رگ دیگر، با اتصال خون و رگ خونی و عصب باید آشنا باشد. یک ارتباطی باهم دارند، مثلا رگ های خونی، عصب ها را تغذیه می‌ کنند و ارتباطی مابین عصب و اعضاء، دست و پا و چشم و... است و پیوندی که مابین عصب و بدن است. پس ارتباطی مابین اعصاب و خون و ارتباطی مابین اعصاب و اعضای بدن وجود دارد و این ها در هم تنیده هستند و ارتباط تنگاتنگی دارند.

 

عصب در جنین

یکی از ادله ای که می گوید عصب در جنین وجود دارد، این روایت است که به عنوان یک حدیث قدسی از خداوند تبارک و تعالی است که خداوند با انسان دارد حرف می زند. په اتفاق هایی می ‌افتد و چه کارهایی صورت می گیرد که خداوند، پدر را تحریک می کند تا با مادر همبستر شود. سپس نطفه در رحم مادر منعقد می شود. بعد می فرماید:

ثم أبعث إليك أمرا من أمري ، فتخلق عضوا عضوا وتقدر مفصلا مفصلا ، من عظام مغشية ، وعروق ملتوية ، وأعصاب متناسبة ، و رباطات ماسكة [12]

کسی یک چیزی را به طرف شما که در شکم مادر هستید، می فرستد. فرشته ای یا دستوری یا... است. اعضای آن یکی پس از دیگری خلق می ‌شود و به وجود می ‌آید و بالاخره این ها مقدر می شود مثلاً مفصلی به مفصل، استخوان ها که پوشیده شده است. و رگ های خون که پیچاپیچ است و اعصابی که بین خودشان و با هم تناسب دارند. این تناسب چیست؟ مثلاً گفتیم که در عصب نخاعی یک نظمی وجود دارد. این تناسب شاید به معنای نظم، شاید به معنای هماهنگ بودن باشد. شما را از رباط ‌ها و طناب ها و نخ های درهم تنیده ای خلق کرده است. متناسب به چه معناست؟ گفتیم که این ها یا شکل منظمی دارند، متناسب یعنی مقابل هم و موازی هستند، یا به معنای هماهنگی و توافقی است که این اعصاب با هم عمل می کنند. روایت دیگر:

إن الذي خلق في الرحم جنينا من ماء صاف وركب فيه ضروبا مختلفة من عروق وعصب وأسنان وشعر وعظام وغير ذلك [13]

آن خدایی که یک بچه ای در رحم مادر، از یک آب صاف خلق کرده است. در ابتدای کار، انسان آب بوده است، یا آب زن یا آب مرد بوده است. بعد که نطفه منعقد شد خداوند ترکیباتی در این نطفه به وجود می آورد. یکی رگ های خونی است که در مضغه به شکل سبز به وجود می آید و از رشته های عصبی و دندان و مو و استخوان و غیره خلق شده است. تا حدودی اطلاعاتی درباره ی عصب به دست آوردیم. عصب نوعا احساس درد و بیماری را به مغز منتقل می کند که در نهایت قلب درد را احساس کند. این بیماری، این معلولیت در اعضا است ولی پیغام هایش از طریق عصب به مغز و قلب می رسد.

بیماری خود عصب

گاهی خود عصب هم بیمار می شود و اعصاب انسان یا ضعیف می شود یا ملتهب می ‌شود یا پوششی از دست می دهد. روایتی داریم درباره ی بعضی حرزهای محافظ انسان و یک عوذه ای:

ومن كل داء داخل في جلد أو لحم أو دم أو عرق أو عصب [14]

هر بیماری که وارد پوست می شود یعنی بیماری پوستی، یا در گوشت وارد می شود مثلاً گوشت آبسه می‌ کند، آسیب می بیند یا ملتهب می ‌شود. یا وارد خون می شود، بعضی بیماری ها در خودِ خون است و خون مشکل پیدا می کند، یا در بعضی بیماری ها در خود رگ ها است که رگ ها مشکل پیدا می کن، یا این که بعضی بیماری ها داخل خودِ عصب است. پس عصب هم بیمار می شود، نه فقط پیغام اعضا درد و غیردرد و کاستی را می رساند. پیغامی از دردهای خودش معلولیت خودش را هم به مغز و قلب می رساند. این اعصاب ممکن است ضعیف شود و انسان مبتلا به ضعف اعصاب شود و بر اثر ضعف اعصاب، بدن انسان هم ضعیف و سست می شود و چه بسا هم مبتلا به لرزش مختصر دست می شود. البته اگر لرزش کل بدن باشد یا زیاد باشد، پارکینسون می شود و از مغز است. ولی اگر یک لرزش کمی باشد و ناشی از ضعف باشد، این ضعف عصب می شود.

تقویت کننده های عصب

روایاتی داریم که اموری را ذکر می‌ کند که عصب را محکم و قوی می‌ کند و ضعف عصب را برطرف می کند. پس معلوم می‌ شود که خود عصب ضعیف می شود و نیاز به تقویت کننده دارد. تقویت کننده های عصب عبارتند از:

۱. مویز (کشمش)، روایات مویز خیلی زیاد است و روایات متعددی در این زمینه داریم:

والاصطباح بإحدى وعشرين زبيبة حمراء يدفع الأمراض، وهو يشد العصب، ويذهب بالنصب، ويطيب النفس [15]

ناشتا انسان با این غذا شروع کند، با ۲۱ دانه مویز قرمز، این بیماری ها را دفع می کند و اعصاب را تقویت می کند. یعنی مویز بیماری ها را دفع می کند علاوه بر این هم، اعصاب را تقویت می کند. بعد هم خستگی را برطرف می کند. این خاصیت مویز قرمز است و بلکه این خاصیت مطلق است و کل انواع کشمش و انواع مویز است. در یک روایتی داریم:

عليكم بالزبيب فإنه يطفئ المرة ويسكن البلغم ويشد العصب ويذهب النصب ويحسن القلب [16]

بر شما باد مویز (کشمش)، زیرا مویز یا کشمش، مره یعنی صفراء و سوداء، (البته بیش تر صفرا) را خاموش می کند، و بلغم را هم تسکین می ‌دهد و اعصاب را قوی و محکم می ‌کند. خستگی را برطرف می کند و قلب را هم نیکو می کند. پس در حقیقت یکی از درمان ها و داروهای قلب، کشمش است. برای قلب مفید است و کار قلب را نیکو می کند. افرادی که اختلال در قلب دارند یا ریتم دارند یا در اثر بلغم، قلب نامنظم بزند یا حال بدی پیدا کند، ۲۱ دانه مویز که بخورد یا کلاً مویز و کشمش بخورد، قلب را نیکو و بهتر می کند در یک روایت دیگر می فرماید:

ويشد العصب ويذهب بالإعياء [17]

اعصاب را محکم می‌کند و خستگی و ناتوانی و شل بودن بدن را برطرف می کند. بیش تر روایاتی که تقویت کننده های عصب را ذکر می کند، همین گونه است که عصب را تقویت می کند و خستگی را برطرف می کند. پس معلوم می‌ شود، این عصب ارتباطی با خستگی دارد و این مویز و چیزهای دیگری که خواهیم خواند هم عصب را تقویت می کند و هم خستگی را برطرف می کند. پس خستگی هم می تواند از ضعف عصب باشد.

۲. برگ چغندر، روایتی داریم:

نعم البقلة السلق... وتشد العصب وتظهر الدم وتغلظ العظم [18]

چه قدر خوب است این سبزی، (برگ چغندر) ما همیشه و همواره بر این مسئله تاکید کردیم حتماً و بدون این که تنبلی کنید کم بیاورید کوتاه بیایید هر طور شده یا بخرید یا بکارید و سفارش کنید. حتماً و همواره در خانه یا در یخچال، باید برگ چغندر داشته باشید. چه قدر خوب است برگ چغندر، فواید زیادی برای آن ذکر می کند تا به آن جا می رسد که عصب را تقویت و محکم می کند و کاری می کند که خون به رو بیاید، مثلا انسان سرخ و قرمز نشان داده می ‌شود و استخوان ها را محکم و درشت می کند، یعنی استخوان ها را می سازد و درشت می کند.

۳. زرده ی تخم مرغ، روایت دیگری درباره پرنده ای که از تخم به وجود می آید:

و أنَّ العَظمَ وَ العَصَبَ مِنَ الصُّفرَةِ البيضِ [19]

این روایت می گوید استخوان و اعصاب از زردی تخم به وجود می ‌آید. پس بعید نیست که بتوانیم بگوییم زردی تخم مرغ هم، تقویت کننده و رشد دهنده ی عصب است.

۴. روغن زیتون، روایتی از پیامبر(ص) داریم که فرمود:

عليكم بالزيت فإنه... ويشد العصب ويحسن الخلق [20]

بر شما باد روغن زیتون، برای آن هم فواید زیادی ذکر شده است، زیرا روغن زیتون اعصاب را تقویت می‌ کند و اخلاق را نیکو می کند. در یک روایت دیگر راجع به روغن زیتون می فرماید:

الزيت... و يشد العصب ويذهب بالوصب ويطفئ الغضب [21]

اعصاب را تقویت می ‌کند و خستگی را برطرف می کند و عصبانیت را هم خاموش می کند.

۵. پیاز، روایت دیگر از امام صادق (ع) داریم:

البصل يذهب بالنصب ويشد العصب [22]

پیاز خستگی را برطرف می کند و اعصاب را تقویت می کند. روایات دیگر می‌گوید اعصاب را تقویت می ‌کند و بعد خستگی را برطرف می ‌کند یعنی با تقویت عصب، خستگی برطرف می شود. الا روایت پیاز که می فرماید پیاز اول خستگی را برطرف می کند و در مرحله ی دوم اعصاب را تقویت و محکم می کند.

خشکی عصب و درمان آن

اعصاب گاهی بر اثر کار زیاد، یا بر اثر خشکی مزاج بدن مثل غلبه ی صفراء و سوداء و بیش تر صفراء که گرمی و خشکی دارد و باعث می‌ شود که عصب از آن حالت عادی و نرمال و نرمی خارج شود و کمی سفت شود. بعضی اوقات به حدی سفت می شود که انسان نمی تواند دست هایش را باز کند چون اعصاب سفت شده است یا پایش را دراز کند عصب چنگ می زند. پس صلاح این است که این عصب ها را نرم کرد و نرم کردن عصب به وسیله ی حمام و اتاق گرم است. به همین جهت در روایت درباره ی حمام فواید زیادی ذکر می کند و در آخر می گوید:

ومنفعة الحمام عظيمة يؤدي إلى الاعتدال وينقي الدرن ويلين العصب والعروق ويقوي الأعضاء الكبار ويذيب الفضول ويذهب العفن [23]

فایده و منفعت حمام خیلی زیاد است. یکی از خواص حمام، اگر حمام امام رضایی باشد، یعنی چهار اتاق داشته باشد، اولین کاری که می کند مزاج ها را متعادل می ‌کند و اگر یکی زیاد است یا یکی کم است آن که زیاد است را کم می‌کند و آن که کم است را زیاد می کند. حمام، صبح ناشتا بلغم را دفع می کند و بعد از غذا هم صفراء را دفع می کند. پس منجر به اعتدال بدن می شود و چربی هایی که روی بدن است را پاک و تمیز می کند و عصب ها را نرم می کند. پس وسیله ی نرم کردن اعصاب، حمام است. رگ ها را نرم می کند و هر چه لخته و رسوب است را از بین می ‌برد و اعضای بزرگ بدن مثل دست و پا را تقویت می کند. پس از این روایت این معنا به دست می ‌آید که نرمی عصب چیز خوبی است، ولی خشکی و سختی و صلابت عصب شاید مطلوب نباشد.

درمان بیماری های خود عصب

البته عرض کردیم گاهی خود اعصاب بیمار می ‌شود بیماری اش مثل سفتی و سختی که عرض کردیم و گاهی هم بیماری به شکل ضعف و لرزش و گاهی به شکل درد، ظاهر می شود. خود عصب درد می کند، نه این که پیغام اعضا و درد را منتقل کند. پس خود عصب ممکن است به درد مبتلا شود و صرفا ناقل پیغام های درد نیست. به همین جهت روایت درباره ی شربت امام رضا (ع) داریم که خیلی مدح شده و فواید زیادی برای آن ذکر شده است. البته امام رضا (ع) در رساله ی ذهبیه دستوراتی راجع به تهیه و اندازه ی آن و مقدار غذا می فرمایند:

فإذا أكلت... مقدار ما وصفت لك من الطعام فاشرب من هذا الشراب مقدار ثلاثة أقداح بعد طعامك فإذا فعلت ذلك فقد أمنت بإذن الله تعالى يومك وليلتك ... من أوجاع العصب و الدماغ [24]

اگر غذا خوردی به اندازه ای که به تو گفتم خوردی. اندازه ای از غذا که گفتم، نه بیش تر. بعد از غذا یعنی غذا به اندازه ای که گفتیم، بعد از غذا نوبت به خوردن شربت امام رضا (ع) است به اندازه ی ۳ قدح یعنی ۶ لیوان، البته بعید به نظر می ‌رسد. بعد از غذا یک مقدار به اندازه ۳ لیوان بخورید. اگر چیزهایی که گفتم را رعایت کردی، اندازه ی غذا و مصرف شربت، از خیلی چیزها ایمن می شوی ولی آن که به بحث ما مربوط است این است که از بعضی دردهای خود عصب و خود مغز ایمن می شوی. شربت امام رضا (ع) خیلی با ارزش است. حتما این هایی که امکان دارند، چون گران است و درست کردن آن هم سخت است، شربت امام رضا (ع) را تهیه کنند و به جای نوشابه مصرف کنند، یک انقلابی در سلامتی انسان به وجود می آورد. نوشابه آسیب ‌های جدی به بدن می زند، ولی شربت امام رضا (ع) باعث سلامتی و برطرف شدن انواع دردهای عصب و درد مغز است.

نقش عصب در بدن

روایت دیگری راجع به عصب که بدن را می بندد و محکم می‌کند داریم، این روایت که بیش تر روی این مسئله تاکید دارد که بدنش نه خیلی شل باشد که روی زمین بیفتد و نه خیلی سفت که قابل خم شدن و انعطاف نباشد، حالت وسط مابين شل و سفت دارد:

فجعلت من لحم رخو تنثني ، تتداخله عظام صلاب ، يمسكه عصب وعروق تشده ويضم ببعضه إلى بعض [25]

من انسان را از یک گوشت نرم خلق کردم و داخل این گوشت، استخوان های سفت و محکم است. عصب این گوشت را نگه می ‌دارد و رگ هم این خاصیت را دارد. این را سفت و جمع می کند و از آن شل بودن، خارج می ‌کند. گوشت ها را با همدیگر جمع می کند و پیوندی قرار می دهد. پس بنابراین اگر کسی عصبش را تقویت کند و دارویی مصرف کند که عصب، تقویت شود، سبب می ‌شود که خود بدن محکم شود و آن سستی و رخوت در گوشت در افراد چاق را از بین می برد و همچنین ضعف و ناتوانی و لرزش را از بین می‌ برد. البته عصب همان گونه که پیغام ها را رد و بدل می کند، می تواند بعضی اطلاعات را در خودش نگه دارد و طبقه بندی کند و بعضی یا همه را هم حفظ کند. در یک روایتی آمده است:

من أكثر قراءة والشمس وضحيها... شهد له يوم القيامة حتى شعره وبشره ولحمه ودمه وعروقه وعصبه وعظامه [26]

کسی که سوره شمس و ضحی و چند سوره دیگر را بخواند، روز قیامت بدنش برای او شهادت می ‌دهد. موها و پوست وگوشت و خون و رگ ها و اعصاب و استخوان های انسان برای انسان شهادت می دهند. یعنی کار و افعال و اعمال انسان به شکل طبقه بندی در عصب محفوظ می ماند و در روز قیامت این ها به صدا تبدیل می ‌شود و شروع به شهادت دادن می کند که می گوید صاحب این عصب، این پوست و این استخوان و... مرتب قرآن می خواند، ما آهنگ قرآن را می شنیدیم، حفظ و طبقه ‌بندی می کند. پس بعید نیست که در خود اعصاب هم طبقه ‌بندی و محفوظ می شود، بعید نیست که گناهان، در روایات هم داریم، در عصب هم محفوظ شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo