< فهرست دروس

«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

1401/04/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: آناتومی بدن/خون /جلسه سی و یکم، ادامه بحث خون، نکاتی در مورد خون

 

بحث درباره ی خون است. البته بحث خون و هیجان خون و تبیغ و مشابه آن ها در بحث طبایع چهارگانه قبلا بحث شده است، می توانید به آن مراجعه کنید و همچنین در بحث حجامت هم مقداری ذکر شده است. البته این جا هم سعی می کنیم اشاره کنیم به چیزهایی که در گذشته به آن ها اشاره نشده است. درباره ی خود خون، عملکرد خون، صفات خون چند نکته عرض می کنم. چون موضوع واحدی نیست و نکات گوناگونی است.

نکاتی در مورد خون

۱. مستفاد از روایات این است که خون مانند باقی اعضای بدن، قدرت حفظ و نگه داری اطلاعات و داده ها و افعال را دارد، یعنی در خودش حفظ و نگه می دارد و طبقه بندی می کند، و در روایات این عنوان مطرح است که خون در روز قیامت برای انسان شهادت می دهد، شهادت می دهد یعنی چیزی دیده و مشاهده کرده و در محل خودش حفظ کرده و نگه داشته است و در روز قیامت همان چیزی که حفظ کرده است را بازگو می کند و نمایش می دهد و درست مانند عمل سی دی و فلش است. البته ما روایات متعددی در این زمینه داریم و در حالت های مختلف وارد شده است و یکی از این روایات می فرماید که:

قراءة.... شهد له يوم القيامة حتى شعره وبشره ولحمه ودمه وعروقه وعصبه وعظامه [1]

هر کسی فلان سوره را بخواند، برای او شهادت و گواهی می دهد. روز قیامت اعضای بدن او شهادت می دهند، حتی موها و پوست و گوشت و خون او شهادت می دهند. پس خون، قدرت درک، حفظ و نگه داری و شهادت و بازگو کردن را دارد. پس باید این مقدار را قبول کنیم که خون هم سلول هایی دارد و این سلول ها هسته هایی دارد که این هسته ها، ژن دارد و کروموزوم و اسید آمینه دارد که احتمال می دهیم، قطعی نیست. البته اطلاعات، اتفاقات و افعال در آن حفظ و نگه داری می شود که در روز قیامت بتوان این ها را نمایش داد. البته یک نکته ای وجود دارد و آن این است که سلول های انسان یا سلول هایی که در خون وجود دارد مانند گلبول های قرمز، گلبول های سفید و پلاکت و امثال این ها، همه عمر دارند و در مدت کوتاهی تلف می شوند، ولی در مقابل جایگزین می شود. بنابراین مطلبی که عرض شد، مسئله ی نقل و انتقال محقق می شود و این اوصاف از گلبول یا سلول یا هسته یا ژن یا کروموزوم یا اسید آمینه ی قبلی به هسته ی گلبول سفید یا هسته ی گلبول قرمز منتقل می شود یعنی کپی می شود و همان صفات و افعال و همان اطلاعاتی که طبقه بندی شده است و از آن سلول تلف شده به سلول جدید منتقل می شود که این آخرین سلول های عمر انسان، روز قیامت بیاید و شهادت بدهد. می فرماید گوشت و خون و عروق عصب ها و استخوان هایش شهادت می دهند، پس در همه ی موارد از جمله خون باید به وجود سلول و هسته ی نگه دارنده یا ژن، کروموزوم و اسید آمینه یا چیزهایی ممکن است باشد، قائل باشیم. مهم این است که این قدرت و توان حفظ افعال و اطلاعات و مشاهده ها را داشته باشد، پس این در حقیقت دارد یک مقدار از ترکیبات خون خبر می دهد. یک روایت دیگر می فرماید:

من قرأ القرآن وهو شاب مؤمن اختلط القرآن بلحمه ودمه [2]

کسی که قرآن می خواند، زمانی که جوان و مؤمن باشد، قرآن با گوشت بدنش و خونش مخلوط می شود. گوشت بدن و خون انسان قرآنی می شود و قرآن‌ با این ها عجین می شود. عجین شدنش شاید در هسته های سلول ها یا ژن ها و کروموزوم و هسته و اسید آمینه باشد، یعنی یک قرآن با آن معانی والا و با آن قداست، در حقیقت در سلول ها کپی شود و نگه داری شود، یعنی قرآن این قدرت نفوذ را دارد که در خون و در گوشت انسان مخلوط شود و آن جا می ماند. این معانی قرآنی یا معانی کلی قرآنی با گوشت و خون انسان عجین می شود و در حقیقت همان قرآنی که خوانده، آن صدای قرآن در داخل سلول ها محفوظ می ماند و آن جا، جا می گیرد و ممکن است آن جا در رفتار و کردار و پندار انسان مؤثر باشد، بعید نیست، بالاخره قرآن‌، آخرین معجزه ی خداوند روی زمین است و کلام خدا است و اساسا، قرآن خطاب به فطرت انسان و به محل نگه داری اطلاعات پایدار انسان است، به همین جهت قرآن با فطرت انسان، مناسب و سازگار است و یک اتحاد و یگانگی و همسویی وجود دارد که پذیرش بدن انسان، معانی و مفاهیم قرآنی و کلیات قرآن دور از ذهن نیست و این روایت هم براین مطلب دلالت دارد. البته یک روایت دیگر هم داریم که شاید به این معنا دلالت می کند و آن این است که خون از ژن های مادر است و ژن ها و کروموزوم های پدر در آن دخیل نیست. از چنین روایاتی می شود این معنا را استفاده کرد، پس خون از زن خانم و مادر است و این نشان می دهد که خون، حداقل باید ژن داشته باشد و ژن چیزی است که از مادر به فرزند منتقل شده است. البته یا خودش یا کپی آن در فرزند خواهد بود.

۲. نکته ی دوم که باید عرض کنم، این است که خون هر روز، هر ساعت، با یک عضو و یک قسمت از بدن انسان ارتباط دارد. ممکن است با یک قسمتی از رفتار انسان ارتباط داشته باشد. بالاخره هر روز با یک عضو انسان یا بیش تر، ارتباط دارد که آن عضو یا جزء از اجزای انسان به عنوان مثال در آن روز، فعال تر و با نشاط تر می شود و به تعبیری روزش است، که خودش سلطه پیدا می کند و خودش اداره کننده ی مملکت بدن است. چه بسا این معانی از روایات به دست می آید. البته این مطلب تفاصیل زیادی دارد، یک روزی بنده باید این مسئله را بررسی و بحث کنم و شاید یک کتاب شود و آن مسئله ی ساعات بیولوژیک بدن، ساعت بیولوژیک جهان، ساعت بیولوژیک زمین، آسمان ، ستاره ها است. البته بهتر است تعبیر به روزهای بیولوژیک شود. مراد از ساعت یعنی روز، هفته، ماه یا سال، و مهم زمان است، زمان بیولوژیک است. ان‌ شاء الله باید یک روزی این را بنویسیم و اگر افرادی علاقه دارند، می توانند در این زمینه کاوش و تحقیقی داشته باشند. بحث جالبی است، انسان اگر ساعات بیولوژیک بدنش و ساعت بیولوژیک دنیایی که در آن زندگی می کند و آن محیطی که در آن زندگی می کند و حتی اجتماعی که در آن زندگی می کند را بفهمد، خیلی چیزها در او حل می شود. می فهمد چرا این طور شد، چرا مردم این چنین شدند، چرا روزها این شکلی شدن، چرا روزگار تغییر کرده و خود انسان و رفتارهایش و مناسباتی که با کارها و ساعت هایش وجود دارد، می تواند گویای حقایق زیادی باشد و می تواند بشر، جهان، روزگار و اجتماع را تفسیر کند و حتی می تواند پیش بینی کند. درباره ی روز سه شنبه روایتی وارد شده است، البته روایات متعدد است:

يوم الثلاثاء يوم حرب و دم [3]

روز سه شنبه، روز جنگ و خون است. پس روز خون با روز سه شنبه ارتباط دارد و جنگ هم این ارتباط را دارد. چون بحث جنگ دیگر ساعت بیولوژی بدن نیست. جنگ، یک اجتماع و یک نظام هایی است و ممکن است سلطه هایی که آن ها هم ساعت های بیولوژیک خاص خود را دارند و ان شاء الله این بحث را روزی خواهیم کرد و خیلی مهم و مفید است و می تواند انسان را دانا کند و اذهان را بخواند و اطلاعات مفیدی در راستای درمان انسان کسب کند. البته روایتی داریم که پیامبر اکرم (ص) از حجامت در روز سه شنبه و از خون که در روز خودش به هیجان بیاورید، نهی کردند. روایت می گوید یک ساعتی در روز سه شنبه هست که اگر انسان در آن ساعت حجامت کند، دیگر خونش بند نمی آید و خون ریزی ادامه پیدا می کند و احتمال مرگ هم هست. البته این مطلب می تواند شامل عمل های جراحی هم باشد. از امام علیه السلام پرسیدند که نظرتان در مورد حجامت روز سه شنبه چیست. امام علیه السلام می فرماید که ساعتی در روز سه شنبه هست که هر کس حجامت کند خونش بند نمی آید و خون ریزی متوقف نمی شود. حال این سوال کننده، اعتراض می کند و می گوید مردم، حجامت روز سه شنبه را تایید و تشویق می کنند. امام می فرماید این ها دلیلشان چیست؟ آن آقا می گوید دلیلشان این است که سه شنبه، روز خون است، امام علیه السلام می فرماید حالا که روز خون است پس بهتر است در روز خودش دستکاری نکنید و به هیجان در نیاورید. البته این مسئله نیاز به بررسی و تحقیقات و آزمایش دارد که ان شاء الله رفته رفته افرادی پیدا شوند و این جزئیات را برای ما باز کنند. علم طب اسلامی، یک نوزاد تازه متولد شده است و میلیون ها دشمن دارد، حتی نزدیک ترین افراد دشمن آن هستند و به همین جهت اگر کسی بخواهد فعالیت کند و کاری انجام بدهد و تحقیقات میدانی و آزمایش و امثال این ها انجام دهد، برای او مشکل و خطر بسیاری دارد. حال ما به اهل بیت علیهم السلام اعتماد می کنیم و به آن ها پناه می بریم و از آن ها می خواهیم که از ما محافظت کنند تا بتوانیم این علوم و اطلاعاتی که دارند را برای مردم تشریح کنیم. واقعاً حیف است که این همه روایت و این همه آیه ی قرآن درباره ی طب، بلا استفاده بماند و مورد هجمه قرار بگیرد.

۳. سومین نکته این است که خون ممکن است در افرادی با هم یکسان باشد و یکی باشد، به خصوص در فامیل، خون می تواند یکی باشد و شاید بشود گفت این خون، آن خون است و گوشت هم همین طور، این گوشت، همان گوشت است، یعنی دارای تمام صفات آن خون و صفات آن گوشت است. روایت داریم از ائمه علیهم السلام، ائمه از خاندان پیامبر(ص) هستند:

أَهْلُهُ وَ لَحْمُهُ وَ دَمُهُ وَ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ مِنْهُ وَ هُوَ مِنَّا [4]

گوشتشان، گوشت پیامبر است و خونشان، خون پیامبر است و نفْسشان، همان نفس پیامبر است و ما از پیامبر(ص) هستیم و پیامبر(ص) هم از ما است، بعید نیست، ما کی می توانیم بگوییم خون آین آقا، خون آن آقا است؟ زمانی که تمام صفات را داشته باشد. شاید البته، الآن نمی توانم با یقین بگویم و باز هم نیاز به تحقیق و کاوش دارد. ممکن است نوع خون باشد، خون ها مختلف است مانند A و B و... که ممکن است از این جهت باشد. چون مشاهده شده است که خون خیلی از افراد با خون مادرهایشان یکی است. خون اهل بیت علیهم السلام با مادرشان حضرت زهرا سلام‌ الله علیها یکی است و خون از طرف مادر و ژن مادر است، ولی شاید در مورد پیامبر(ص) استثناء قائل بشویم، بشود که از طرف پدر به دختر هم در خصوص پیامبر(ص) انتقال پیدا کند که شکی نیست که حضرت زهرا(س) نفْسْ و جان پیامبر(ص) است و گوشت و خونش هم گوشت و خون پیامبر اکرم (ص) است، عینیت است و این عین آن است و نیاز به تحقیق دارد و هنوز علم جدید وارد این مقوله ها حتی نزدیک آن ها هم، نشده است.

۴. نکته ی چهارم این است که ماده ی روح انسان، از خون است و جامد شدن خون سبب می شود که روح از بدن خارج شود و جدا شود. در روایت داریم:

فأخبرني عن الروح أغير الدم؟ قال : نعم الروح على ماوصفت لك مادته من الدم ومن الدم رطوبة الجسم وصفاء اللون وحسن الصوت وكثرة الضحك فإذا جمد الدم فارق الروح البدن [5]

راوی از امام علیه السلام می پرسد به من خبر بده درباره ی روح، روح چیزی غیر از خون است؟ مردم می فهمند خون، اهمیتش و خطرش و بودنش و خارج شدنش، مساوی با مرگ است، خون چنین حالتی دارد. روح هم خارج شدنش مساوی با مرگ است. چیزی که عقل انسان می فهمد و درک می کند و می بیند، می گوید همان خون است، و می گوید این، پس همان روح است، چون با خروجش، انسان می میرد. پس سوال می پرسد که به من خبر بده آیا روح غیر از خون است؟ امام‌ فرمود آری، روح غیر از خون است. خون یک چیز است و روح چیز دیگری است. البته چیز مسلمی است. انسان زمانی که می میرد، خون در بدنش باقی می ماند ولی روح (جان) در بدنش باقی نمی ماند، پس روح غیر از خون است. سپس می فرماید روح به همان ترتیبی که بیان کردم و وصف کردم ماده اش از خون است، ماده اش از جنس خون و از ترکیبات خون است. حال باید بررسی کرد، کدام یک از ترکیبات خون، با روح ارتباط دارد. ماده ی اصلی روح از خون است یعنی معدنش، جوهرش از خون است و رطوبت بدن هم از خون است و رنگ صاف بدن و صورت هم از خون است و صدای زیبا و زیاد خندیدن هم از خون است و مسببش هم خون است. هر وقت خون منجمد شود، روح هم از بدن جدا می شود. پس از این روایت به عنوان توصیه می شود که اجازه نده خونت منجمد شود، و خون همیشه باید روان باشد و منجمد نشود. البته منجمد شدن خون عللی دارد که باید رعایت شود. یکی از این علل، بلغم است، بلغم چون سرد و جامد است ممکن است منجر به جامد شدن خون شود و در روایت داریم:

فبروده و جموده يكون فناء كلّ جسم [6]

به خاطر سردی و جامد بودن بلغم، همه ی بدن منجمد می شود و فنا و مرگ هم بر اساس بلغم و منجمد شدن بدن است. البته ممکن است چیزهای دیگر سبب شود که خون منجمد شود، مانند سردی شدید هوا و یا غلظت خون شدید، البته غلظت شدید خون می تواند از فضولات و مواد اضافه ای که در خون وجود دارد، باشد و باید خون از آن تصفیه شود، می تواند از زیاد شدن پلاکت ها باشد که این ها کار و وظیفه شان بستن زخم است که خون ریزی نکند ولی اگر زیاد شوند و بیکار شوند ممکن است رگ ها را ببندند و خون را غلیظ و منجمد کنند. این مسئله مهم است و انسان باید سعی کند حتی الامکان گرمی بدنش و روان بودن خونش را حفظ کند.

۵. نکته ی پنجم در این زمینه این است که در روایات از خوردن خون نهی شده است و این کار درستی نیست. خوردن خون صحیح نیست و صلاح نیست، خوردن طحال نیز صحیح نیست و حرام است. چون طحال هم، خون است و در روایات این طور آمده است که طحال نخورید زیرا طحال، خون است. خوردن خون ضررهای متعددی دارد. در یک روایتی از امام علیه السلام سوال شده است:

فلم حرم الدم المسفوح؟ قال : لانه يورث القساوة ويسلب الفؤاد رحمته ويعفن البدن ويغير اللون وأكثر مايصيب الانسان الجذام يكون من أكل الدم [7]

چرا خداوند تبارک و تعالی خوردن خون را منع کرد؟ امام علیه السلام فرمود خوردن خون سبب قساوت قلب می شود و انسان بی رحم می شود و رحمت و مهربانی را از قلب می گیرد و بدن را متعفن و بدبو می کند و چهره و رنگ انسان را تغییر می دهد، زرد رنگ می شود و بیش ترین مواردی که انسان مبتلا به جذام می شود از ناحیه ی خوردن خون است. در گذشته به خاطر گرسنگی شان زیاد بوده است و سبب می شود جذام بیش تر شود. البته در کشورهای شرقی مانند چین و تبت، خون قربانی را جمع می کنند و می پزند و می خورند، به همین جهت آن ها رنگ ندارند و بد رنگ هستند و خلاصه در معرض جذام هستند و در این روایت می فرماید بیش ترین موارد جذام به خاطر خوردن خون است. در یک روایت دیگر درباره ی مردار(ذبح نشده) می فرماید:

والميتة قد جمد فيها الدم وتراجع إلى بدنها فلحمها ثقيل غير مرئ لأنها يؤكل لحمها بدمها [8]

مردار حرام است، چرا حرام است؟ برای این که خون در بدن مردار منجمد شده و خون ها به سمت بدن برگشت، یا شاید به داخل بدن برمی گردد. چون ذبح نشده و خارج نشده است و به داخل بدن برگشته است و گوشتش سنگین است و به راحتی هضم نمی شود و جذب بدن نمی شود، چون گوشت همراه با خونش خورده می شود، از این جهت مردار حرام شده است. پس اصل ضرر و مشکل، خون است. اگر مردار هم حرام شد، به خاطر خون است. اگر طحال حرام شد، به خاطر خون است. پس حرام اصلی، خون است و باید مواظب بود. به همین جهت می فرماید گوشت را خوب بشویید و در یک صافی بگذارید تا خونش برود، بعد مصرف کنید.

۶. ششمین نکته این است که هر طبعی، اخلاقیات خاص خودش را دارد، مثلا صفرا موجب عصبانیت، بازیگوشی، گوشه گیری و امثال این ها است. خون هم اخلاقیات خاص خود را دارد و در روایات آمده است:

الدَّمُ فِي الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ فِي الْبَدَنِ مِنْ نَاحِيَةِ الْجَنُوبِ... وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِيَةِ الدَّمِ حُبُّ النِّسَاءِ وَ اللَّذَّاتِ وَ رُكُوبُ الْمَحَارِمِ وَ الشَّهَوَاتِ [9]

انسان از آب و خاک خلق شده است و از طبایع چهارگانه، خون است و صفرا و سودا و بلغم و ریح و این ها هر کدام سهمی در اخلاق خاص خود دارو و چون خون در بدنش است، چنین اخلاقی ظاهر می شود. لازمه ی وجود طبع خون در بدن انسان این است که خانم ها را دوست داشته باشد و لذت ها را دوست داشته باشد و ارتکاب حرام و تجاوز به حریم ها و حرمت ها و شهوت ها می شود، شهوت ران می شود. لازمه ی وجود خون در بدن این ها است و هر چه بیش تر شود این مسائل هم تسهیل می شود.

لازمه ی خون در بدن این است که انسان زن ها را دوست دارد، چرا زن ها را دوست دارد؟ چون خون در بدنش است و هر چه خون بیش تر شود میل او به خانم ها بیش تر می شود. در مورد لذت ها هم همین طور است که به خاطر وجود خون در بدن، میل به لذت و خوشگذرانی دارد. چون انسان دارای خون و طبع خون است، لذت ها را دوست دارد، اگر این خون بیش تر شد، این لذت ها هم بیش تر می شود و کارهای حرام و گناه و حریم ها و حرمت ها را مرتکب می شود. این خون است که انسان را وادار به این کارها می کند و شهوت ران می شود، چرا؟ به خاطر وجود خون در بدنش، ولی اگر همین خون زیاد شد و سلطه پیدا کرد، مسئله ی شهوت و تمامی این چیزها که عرض شد، تشدید خواهد شد.

۷. هفتمین نکته این است که این خون کارایی زیادی دارد. کارایی اصلی آن این است که به سلول ها و اعضای بدن غذا و اکسیژن می رساند تا آن ها فعالیت کنند و وظایفشان را به خوبی انجام دهند، ولی این خون اگر در بدن اضافه است و زیاد می شود و نباید در بدن بماند مانند خون حیض (قاعدگی)، این خون اضافه است که باید از خانم ها خارج شود و همین خون اگر خانم باردار شود، خارج نمی شود و به سمت جنین می رود و انبوهی از رگ ها هستند که به ناف جنین وصل می شوند و از ناف جنین آن را به بدن جنین می رسانند، تا رشد کند و بزرگ شود و بعد از تولد فرزند این خون به سینه ی مادر می رود تا آن جا عملیاتی روی آن صورت گیرد و از حالت خون خارج شود و تبدیل به شیر شود و رنگش عوض شود. البته همین خون در آهو تبدیل به مشک می شود و ناف آهو یک کیسه پر از مشک می شود و نجس ترین چیز همان خون است، کثیف است و خیلی این مسئله تشدید شده است، ولی همان خون کثیف و نجس کارایی زیاد دارد، یعنی حیات انسان به آن وابسته است و همه ی فعالیتش به خون وابسته است. جنین به این خون وابسته است و کودکی که متولد شده است هم به این خون وابسته است. انسان هم به دنبال مشک می گردد تا بدنش را خوش بو کند که این هم به خون آهو وابسته است، خون است که تبدیل به مشک می شود.

۸. نکته ی هشتم این است که گاهی خون به زرد است، در بعضی حالت ها یا در بعضی قسمت های بدن. درباره ی فرزندان یعقوب علیه السلام وارد شده است، آن ها وقتی عصبانی می شوند، موهای بدنشان سیخ می شود و خون زردی از آن ها خارج می شود.

وكان ولد يعقوب إذا غضبوا خرج من ثيابهم شعر ويقطر من رؤوسها دم أصفر [10]

فرزندان یعقوب (اسرائیل) علیه السلام هرگاه عصبانی می شدند موهای بدنشان سیخ می شد و از لباس هایشان خارج می شد و از سر همین موها، خون زرد به شکل قطره قطره خارج می شود. این روایت گفته در هنگام عصبانیت چنین اتفاقی می افتد پس بعید نیست چون عصبانیت به صفرا بستگی دارد این ماده، ماده ی صفرا در داخل خون باشد و غلبه ی صفرا است و همان غلبه ی صفرا خارج می شود و واقعاً خون نیست و همان ماده ی داخل کیسه ی صفرا است که به شکل قطره قطره خارج می شود.

۹.نکته ی نهم این است که یکی از پادشاهان فارس به نام روذین مبتلا به سردرد شدید شده و یک درد شدیدی در قسمت راست سر دارد که ما به آن میگرن می گوییم. مشکلش این بود که قابل درمان نبود و هر کسی را آوردند نتوانست این مشکل را حل کند و میگرن را درمان کند.

بعث الله نبيا فقال له : اذهب إلى روذين عبدي الجبار في هيئة الاطباء وابتدئه بالتعظيم له والرفق به و منه سرعة الشفاء بلا دواء تسقيه ولاكي تكويه فإذا رأيته قد أقبل بوجهه إليك فقل : إن شفاء دائك في دم صبي رضيع بين أبويه يذبحانه لك طائعين غير مكرهين فتأخذ من دمه ثلاث قطرات فتسعط به في منخرك الايمن تبرأ من ساعتك [11]

خداوند یک پیامبر مبعوث کرد و نزد این پادشاه فرستاد. خداوند به او فرمود که نزد روذین برو. بنده ی من است ولی آدم خوبی نیست و جبار است. با قیافه ی پزشک برو و وقتی رفتی، چون این پادشاهان تحمل ندارند انسان با آن ها طبیعی برخورد کنند وقتی با آن ها برخورد کنی مجبور هستی به آن ها تعظیم کنی، از بس به آن ها تعظیم کرده اند این کار برای آن ها معمولی است ولی لازم است. اگر تعظیم نکنی در خطر هستی، در ابتدای کار او را تعظیم کن و به او ارفاق کن و به او سخت نگیر و با ملایمت و ملاطفت و تعظیم و بگو من درمانت می کنم و خیلی زود خوب می شوی. چنین امیدی به او بده. البته این قانون طب اسلامی است که دکتر حتی الامکان به بیمار امید دهد، امید درمان و خوب شدن بدهد و همین خودش سبب درمانش می شود و به او بگو باید به تو دارو بدهم. اگر شما به او تعظیم کردی و با ملاطفت و مهربانی با او رفتار کردی و امیدوارش کردی و دیدی آن پادشاه به شما رو آورد. (البته بنده این روایت را بر عهده نمی گیرم و خطرناک است و به هیچ وجه توصیه نمی شود.)

مواظب باش زیاد صحبت نکنی که تحملش را ندارد و هر وقت از صحبت های شما خوشحال شد، و هر وقت دیدی که متوجه شما شد آن موقع استفاده کن و به او بگو درمان این دردت دارو نیست و چیز دیگری است. درمان آن در خون کودکی است که شیرخواره است و با پدر و مادر زندگی می کند و این ها به او محبت می کنند. این ها باید بچه را برای پادشاه ذبح کنند و باید به این کار راضی باشند بدون این که ناراحت باشند، باید آن ها را راضی کنی. از خون ان بچه سه قطره را در بینی راست می ریزی و همان لحظه خوب می شوی.

بعضی اوقات روایات این چنینی وجود دارد، اگر یادتان باشد در بحث چشم و نابینایی یک چیز مشابه ای داشتیم که گربه ای را باید بگیرند و مغزش را بسوزانند و از آن سرمه بکشند. آن جا گربه بو و قابل تحمل ولی این جا صحبت از بچه و انسان است و بنده این را بر عهده نمی گیرم و افرادی که چنین مشکلی دارند نروند بچه ای را پیدا کنند و ذبح کنند. این صرفا روایتی است که نقل شده است و توصیه نمی شود.

یک روایتی از پیامبر اکرم(ص) داریم که می فرماید:

إن عمارا مليء إيمانا من قرنه إلى قدمه واختلط الإيمان بلحمه ودمه [12]

به درستی که عمار از ایمان پر شده است، از نوک سرش تا نوک پایش. ایمان هم مخلوط شده، با گوشت و خونش عجین شده است. البته خون درک دارد و قدرت حفظ و نگهداری ایمان را دارد.

۱۰. دهمین نکته درباره ی بیماری ای صحبت کرده است که شبیه به سرطان خون است. عده ای یا گروهی می خواستند پیامبر(ص) را بکشند و یا کاری از این قبیل، و قصد ارتکاب جنایت داشتند. مسلمانان به پیامبر(ص) عرض کردند که آن ها را عقاب کن. پیامبر(ص) در روایتی در حق این گروه فرمودند:

إن الله يعذبهم بالدم ويميتهم به وإن كان لم يمت القبط فلم يلبثوا إلا يسيرا حتى لحقهم الرعاف الدائم وسيلان الدماء من أضراسهم فكان طعامهم وشرابهم يختلط بالدم فيأكلونه فبقوا كذلك أربعين صباحا معذبين ثم هلكوا [13]

نیازی نیست که من آن ها را بکشم، خداوند آن ها را با خون عذاب می کند و با خون مبتلایشان می کند و خون، آن ها را می میراند و اگر نمردند هم مدت زیادی زنده نخواهند ماند. بعد از مدت کوتاهی و شاید همان موقع مبتلا به خون دماغ و خون ریزی مداوم و مستمر شدند و خون از دندان هایشان جاری و خارج شد و خونریزی کرد و غذا خوردن و نوشیدنی هایشان با خون مخلوط می شد و چهل روز هم به این حال ماندند تا شکنجه بشوند و سپس مردند.

این چیزی شبیه به سرطان خون است که پلاکت ها کم می شود و ممکن است به کوچک ترین بهانه، انسان به خون ریزی مبتلا شود و ممکن است این خون ریزی در یک عضو حساس مثل مغز یا قلب اتفاق بیفتد و باعث مرگ انسان شود. علت بیماری سرطان خون، گناه است، گناهی که این ها قصد داشتن مرتکب شوند و یا مرتکب شدند. گناه، آن هم نسبت به پیامبر اکرم (ص)، شاید معجزه ی پیامبر(ص) باشد، یا شاید هم حالت عمومی داشته باشد. انسانی که غرق در گناه کردن باشد و قصد ارتکاب جنایت های بزرگ داشته باشد یا قصد گناه داشته باشد، ممکن است به بیماری سرطان خون مبتلا شود‌، بعید نیست. این یک بیماری سخت و به خاطر انواع خون ریزی منجر به مرگ می شود.

۱۱. حضرت امیر علیه السلام فرمود:

لوشاء: ادن مني قال: فدنوت منه فقال: امض إلى محلتكم ستجد على باب المسجد رجلا وامرأة يتنازعان فائتني بهما قال: فمضيت فوجدتهما يختصمان فقلت: إن أميرالمؤمنين يدعو كما فسرنا حتى دخلنا عليه فقال: يا فتى ما شأنك وهذه الامرأة؟ قال: يا أميرالمؤمنين إني تزوجتها وأمهرت وأملكت وزففت فلما قربت منها رأت الدم وقد حرت في أمري فقال: هي عليك حرام ولست لها بأهل فماج الناس في ذلك فقال لها: هل تعرفيني؟ فقالت : سماع أسمع بذكرك [14]

لوشاء کاری و حرفه ای است و این آقا هم حرفه اش این بوده است، حضرت امیر علیه السلام می فرماید بیا نزدیک، من هم نزدیک رفتم، فرمود برو و در محله ی خودتان خواهید یافت، دو نفر هستند که درب مسجد ایستاده و با هم جر و بحث و دعوا می کنند، من هم به محله ی خودم رفتم و این ها را پیدا کردم و گفتم حضرت امیر(ع) شما را می خواهد، همه با هم آمدیم و بر امام علیه السلام‌ وارد شدیم. امام فرمود ای جوان چه مشکلی با این خانم داری؟ ای حضرت امیر، من با این خانم ازدواج کرده ام و مهریه اش را هم داده ام و عقد و مراسمات را انجام داده ایم و علاوه بر کارهای عروسی و مقدماتی و زفاف را هم انجام دادیم وقتی نزدیک این خانم شدم، خون ریزی کرد و من هم مانده ام چه کار کنم، امام علیه السلام فرمود این خانم بر شما حرام است، شما اهلیتی نداری که با این خانم ازدواج کنی. مردم تعجب کردند و شروع به همهمه و حرف زدن و اعتراض بین خودشان کردند. امام (ع) به آن خانم فرمود من را می شناسی؟ آن خانم گفت درباره ی شما شنیدم، البته این روایت ادامه دارد و ادامه اش را بعدا ان شاء الله می خوانیم. ولی به نظر می رسد که چون این خانم بر این آقا حرام است، شاید خواهرش باشد یا خواهر شیری اش باشد، یا مادرش باشد، بالاخره یک دلیلی هست که این خانم به این شخص حرام است و اهلیتی ندارد با او ازدواج کند و به خاطر این مسئله این خانم مبتلا به خون ریزی شده است. این یک نشانه است، شاید افرادی که به این مشکل مبتلا می شوند و وقتی نزدیک خانم شوند مبتلا به خون ریزی شود، اگر روزهای قاعدگی نباشد باید یک بررسی کند، ممکن است حرمتی بین آن ها وجود داشته باشد.

۱۲. راوی می گوید روز پنج شنبه بر امام صادق علیه السلام وارد شدم:

وهو يحتجم فقلت له يا ابن رسول الله تحتجم في يوم الخميس قال نعم من كان منكم محتجما فليحتجم في يوم الخميس فإن كل عشية جمعة يبتدر الدم فرقا من القيامة ولا يرجع إلى وكره إلى غداة الخميس [15]

در حالی که امام (ع) حجامت می کرد، خیلی زود اعتراض کردم یابن رسول الله روز پنج شنبه حجامت می کنی؟ امام (ع) فرمودند بله، هرکسی می خواهد حجامت کند، روز پنج شنبه حجامت کند، پنج شنبه، خون سر جای خودش در محل حجامت است ولی شب جمعه که شد، خون متفرق می شود و جذب داخل بدن می شود، به خاطر ترس از روز قیامت شب جمعه خون از جای خود حرکت می کند و به محل خود، محل حجامت، بر نمی گردد و مگر در روز صبح پنج شنبه به محل خود بر می گردد.

در یک روایت دیگر می فرماید:

إن الدم يجتمع في موضع الحجامة يوم الخميس فإذا زالت الشمس تفرق فخذ حظك من الحجامة قبل الزوال [16]

خون در محل حجامت جمع می شود، در روز پنج شنبه هر وقت اذان ظهر گفته شد متفرق می شود و اگر خواستی حجامت کنی سهم خود را از قیامت قبل از ظهر بگیر و انجام بده.

۱۳. امام رضا علیه السلام فرمودند:

الحجامة بعد الأكل لأنه إذا شبع الرجل ثم احتجم اجتمع الدم وأخرج الداء وإذا احتجم قبل الأكل خرج الدم وبقي الداء [17]

بعد از غذا حجامت کن زیرا اگر انسان سیر شود و سپس حجامت کند، خون جمع می شود و بیماری را از بدن خارج می کند. ولی اگر قبل از غذا حجامت کند، خون خارج می شود و بیماری باقی می ماند. غذا سبب می شود خون بیش تر شود و خون بیش تری پمپاژ شود و رگ ها برجسته شود و ما در روایت خواندیم که این ها مجاری شیطان هستند و مجاری شیطان را با گرسنگی تنگ کنید. پس با خوردن گشاد می شود و با گرسنگی تنگ می شود. این جا می فرماید وقتی می خواهی حجامت کنی برو غذا بخور و سیر باش که رگ ها پر از خون می شود و حجامت، حجامت موفقی است و خون با زور و قدرت بیرون می آید و بیماری را با خود خارج می کند، یا خود بیماری خارج می شود، ولی اگر چیزی نخوردی و رگ ها برجسته نشده است و قلب هم ضعف دارد، پس خون خارج می شود ولی بیماری خارج نمی شود چون خروج بیماری نیاز به زور دارد. این رسوبات و لخته ها به راحتی خارج نمی شود و خون روان خارج می شود.

۱۴. یک خونی هست که سیاه است، می تواند سیاه باشد، البته شاید از غلبه ی سودا باشد، سودا وقتی بر بدن غالب می شود ممکن است خون تیره شود ولی درباره ی درمان رگ سیاتیک وارد شده است:

ثم يعمد إلى باطن خصر القدم التي فيها الوجع فيشدها ثم يعصره عصرا شديدا فإنه يخرج منه دم أسود ثم يحشى بالملح والزيت فإنه يبرأ بإذن الله عز وجل [18]

که از دور کمر می بندند و تا پایین ادامه می دهند تا برسد به کف پا، می رسد به کف پایی که درد می کند، آن را تیغ می زند و خراش ایجاد می کنند و آن را محکم فشار می دهند تا خون سیاهی خارج می شود. این زخمی که ایجاد شده با نمک و روغن زیتون پر می شود و خوب می شود، پس خون سیاه هم داریم.

۱۵. می فرماید که خون سفید هم داریم و در یک روایت مفصل است که احتمالا از بلغم باشد یا گلبول سفید باشد، جمع شدن این ها است. ولی روایتی داریم که یکی از امامان خواست فصد کند، یک فصد خاص در یک ساعات خاص شاید ساعت خاص نباشد. کسی که فصد می کرد را دعوت می کرد می فرماید خون را خارج کن، خارج می کند و بعد می گوید ببند، می بندد و می رود. دوباره دنبالش می فرستد و این کار را چند مرتبه انجام می دهد ولی در آخر کار یک خون سفید خارج شده و شبیه نمک است.

فخرج دم أبيض كأنه الملح [19]

پس خون هم می تواند در بعضی حالات سفید باشد.

۱۶. ما یک خون سوخته داریم یعنی زیاد مانده و در زمان خودش خارج نشده است، روایات متعددی داریم، یک روایت می گوید:

إن عامة هذه الأرواح من المرة الغالبة أو دم محترق أو بلغم غالب [20]

کل بیماری های سخت از خون سوخته یا بلغم غلبه کرده است ولی این جا خون سوخته را ذکر کرده است، البته معانی دیگری هم آمده است.

۱۷. از پیامبر (ص) نقل شده است:

إن الشيطان يجري من ابن آدم مجرى الدم [21]

شیطان در بدن انسان مانند برده های خون جریان دارد، البته نگفته است در خون جریان می کند، ممکن است در لنف جریان پیدا کند، مانند جریان خون در رگ، در بدن انسان جریان دارد و به وسیله ی گرسنگی مجاری او، چه مجاری خون و چه مجاری لنف، راه آن را تنگ کنید. کم کردن غذا باعث می شود بدن انسان در برابر شیطان مقاوم شود. نمی تواند لطمه بزند و انسان را آلوده کند.

۱۸. پیامبر(ص) فرمود:

الداء ثلاث والدواء ثلاث فالداء المرة والبلغم والدم فدواء الدم الحجامة [22]

بیماری ۳ تا است و درمان ۳ تا است‌ بیماری خون و مره و بلغم است و بعد می فرماید حجامت درمان است، پس خون با آن همه صفات و اهمیتی که دارد از آن به بیماری تعبیر شده است. زیادی خون یا خون سوخته در حقیقت می شود بیماری و یکی از بیماری های اساسی در بدن و بیماری های زیادی به او متفرع می شود.

۱۹.پیامبر(ص) دستور دادند که خون دفن شود. عرض کردم درباره ی خون که در روایات ازآن خیلی تنفر دارد و از باب نجس و کثیف و از آن تعبیر شده و شاید روزی این ها را جمع کردم. ولی نکته این است که چند چیز از گوسفند یا قربانی یا خود انسان اگر باشد، این ها باید دفن شود و از جمله ی این ها خون است، خون را در سطل آشغال نریزید، باعث انتقال بیماری و مشکلات می شود، به همین جهت آن را زیر خاک دفن کنید.

۲۰. درباره ی دنیا روایت مفصلی داریم راجع به بوداسف و کاهنی به نام بلوهر که خیلی فهمیده است و پسر پادشاه را موعظه کرد و می گفت:

كَيْفَ لَا يَكُونُ صِحَّتُهَا سُقْماً وَ إِنَّمَا صِحَّتُهَا مِنْ أَخْلَاطِهَا وَ أَصَحُّ أَخْلَاطِهَا وَ أَقْرَبُهَا مِنَ الْحَيَاةِ الدَّمُ وَ أَظْهَرُ مَا يَكُونُ الْإِنْسَانُ دَماً أَخْلَقُ مَا يَكُونُ صَاحِبُهُ بِمَوْتِ الْفَجْأَةِ وَ الذُّبْحَةِ وَ الطَّاعُونِ [23]

چگونه سلامتی در دنیا بیماری نباشد، سلامتی اش بیماری است و سلامتی در دنیا از ناحیه ی طبایع چهارگانه است یعنی اگر باهم برابر و مساوی بودند این جا سلامتی کامل می شود و بهترین طبعش و نزدیک ترین طبع به زندگی، خون است. خون باعث زندگی و رشد و نمو می شود و بهترین حالت خون که خودش را در بدن نشان می دهد، صاحب آن خون خیلی نزدیک به مرگ و سکته ی ناگهانی و طاعون است یعنی به طاعون مبتلا می شود، زمانی که خون خودش را نشان داد. پس سلامتی دنیا خودش بیماری است. حال انسان را در این دنیا بیان می کند مانند کسی است که در یک چاهی افتاده است و به طنابی چنگ زده است و پایین چاه چهار تا مار است و بالای چاه هم چند موش است که دارند آن طناب را می جوند. انسان چنین است و این دنیا چنین حالتی دارد. می گوید این چهار تا مار چه هستند؟ همان اخلاط و طبایع چهار گانه است. از این طبایع چهارگانه به زهر تعبیر می کند، زهرهای کشنده، مره یعنی صفرا و سودا، بلغم و ریح و دم. انسان نمی داند و خبر ندارد کی این به هیجان در می آید و هر ساعتی ممکن است این طبع به هیجان بیاید و انسان را بیمار کند و یا بکشد، پس خود انسان به این شکل، طبایع چهارگانه در انتظارش هستند و منتظر هستند اتفاقی برایش بیفتد تا او را از پا در بیاورند، آن دو موش که طناب را می جوند، روز و شب است که دارند تند تند تمام می شود و به همراه آن ها عمر انسان هم تمام می شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo