< فهرست دروس

«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

1401/04/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: آناتومی بدن/عروق /جلسه بیست و نهم، ادامه ی بحث عروق، اصل و ریشه ی رگ ها، تعداد رگ ها در بدن، تمرکز رگ ها، درمان به وسیله ی رگ ها

 

در این جلسه ادامه ی مباحث عروق و رگ های خونی و دستگاه گردش خون چه دستگاه گردش خون بزرگ و چه دستگاه گردش خون کوچک را بیان می کنیم.

اصل و ریشه ی رگ ها

نکته ای راجع به اصل و ریشه ی رگ ها وجود دارد و آن این است که چیزی که ما می شناسیم این است که اعضای جنین یا فرزند در اساس از ژن های پدر و مادر به وجود می آید، از کروموزوم های هردو، به این شکل که یک کروموزوم از پدر و یک کروموزوم از مادر که یک نردبان تشکیل می شود و صفات فرزند تشکیل و محقق می شود. ولی ما در تئوری اسلامی و در طب اسلامی یک استثناء داریم که بعضی از اعضا از پدر و مادر نیست یعنی با از پدر است و یا این که از مادر است. حال این ها را می خوانیم.

روایتی داریم از پیامبر(ص) که ظاهرا یهودیان این سوال را از پیامبر(ص) پرسیدند که من أین یکون الولد؟ منشا بچه از کجاست؟ پیامبر(ص) فرمودند:

أما العظام والعصب والعروق فمن الرجل وأما اللحم والدم والظفر والشعر فمن المرأة [1]

استخوان ها و اعصاب و رگ ها از مرد یعنی از پدر هستند و این ها سه عضو عمده هستند که توانایی و قدرت و هیکل و قد به وسیله ی این ها معین می شود و باعث تقویت و استواری بدن و راست قامتی بدن می شوند.

درباره ی رگ ها خواندیم که ۱۰۰ هزار کیلومتراست و بافتشان هم سخت تر از بافت گوشت است و به همین جهت گوشت و بدن را می‌بندند و به آن استحکام می دهند.

اما چیزی که مربوط به زیبایی و نرمی است از مادر است مانند گوشت و خون و ناخن و مو که همه از مادر است.

ما این را شاید این طور معنا کنیم که استخوان و عصب و رگ از ژن های پدر است و ژن مادر در آن شریک نمی شود، البته شاید به این معنا باشد. گوشت و خون و مو و ناخن از ژن های مادر است و ژن های پدر در آن شریک نمی شود. شاید به این معنا باشد یا به معنای اغلبیت است. شاید بتوانیم بگوییم ژن های هر دو یعنی پدر و مادر است. ولی در تشکیل جنین و نطفه، ژن مادری که مشابه ژن پدر است آن در تشکیل نردبان وراثتی جنین نقش ندارد هرچند در مادر ظاهر نیست، همان ژن پنهان مادر است که شبیه ژن ظاهر پدر است آن می آید و ژنی را تشکیل می دهد. در مورد چیزهایی که از مادر گفته می شود یعنی ژن پنهان یا غیرپنهان در پدر که مشابه ژن مادر است ژن را تشکیل می دهد، یعنی کروموزوم های پدر که شبیه کروموزوم های مادر است متحد می شوند و ژن را تشکیل می دهند، این احتمال هست. حال دو احتمال شد:

یک احتمال این است که فقط ژن پدر در تشکیل و تحقق استخوان و عصب و رگ نقش دارد یعنی ژن تقسیم به دو کروموزوم نمی شود و همان ژن کامل در تشکیل جنین شرکت می کند و همین طور در ژن گوشت و خون و ناخن و مو، ژن مادر یا دو کروموزوم مادر، این دو باهم ژنی هست که می آید و در ترکیب و تشکیل فرزند شرکت می کند.

احتمال دیگر این است که می گوییم تقسیم این ژن ها حتمی است و دوتا کروموزوم است منتها در صفات فرزند در آن اعضا که استخوان وعصب و رگ است، آن ژن ظاهر پدر در آن جا نقش دارد و در صفات فرزند تاثیر دارد، منتها با ژن مشابه مادر یعنی مادر با ژن مشابه ژن پدر می آید شرکت می کند، هر چند مادر پنهان است. این جریان در مورد گوشت و خون و مو به همین شکل است که ژن مادر با مشارکت ژن پنهان پدر که شبیه ژن مادر باشد در تشکیل جنین شرکت می کند.

این طور بگوییم که صفات استخوان و عصب و رگ فرزند شبیه صفات استخوان و عصب و رگ پدر است، هرچند ژن مادر در تشکیل آن سهیم باشد و صفات گوشت و خون و مو و ناخن همان صفات مادر است، هر چند پدر در تشکیل آن مشارکت می کند ولی ژنی که مشابه ژن مادر است مشارکت می کند هر چند پنهان است. البته بحث ژنتیک پیچیدگی دارد و نیاز به کار دارد. ممکن است نه احتمال اول درست باشد و نه احتمال دوم درست باشد. یک احتمال ثالثی وجود دارد و این در، در این جا بسته نمی شود و نباید بسته شود، چون بحث ژنتیک بحث ژرفی است و نیاز به کار دارد.

این راجع به اصل رگ ها بود، پس این شد که رگ از پدر است و دارای صفت رگ پدر است.

تعداد رگ ها در بدن

حال می رویم سراغ مسئله ی بعدی که این است که برای تعداد رگ های بدن یک شماره ای در روایات ما ذکر شده که این شماره، شاید در پزشکی امروز مطرح نیست و شاید هم مطرح باشد ولی ما ندیدیم و آن شماره این است که انسان دارای ۳۶۰ رگ در بدن است و کدام یک رگ مستقل حساب می شود و حتما شرایط و ضوابطی دارد که بتوانیم بگوییم این یک رگ است یا رگ آئورت است و آن رگ دوم و یا مثلا آن رگ سوم است تا برسد به ۳۶۰‌رگ و شاخه هایش شاید هر کدام یک رگ محسوب شود و این طور باید حساب کنیم. ۳۶۰ رگ البته شاید شامل مویرگ ها نباشد. بحث رگ است ولی این شماره وجود دارد و در روایات متعددی آن هم با کلمه ی عروق وارد شده است که انسان ۳۶۰ عرق دارد. البته ما گفتیم که کلمه ی عرق سه معنا دارد که یکی به معنای گوشت و یکی به معنای رگ خونی و یکی هم به معنای ژن است و به هر سه تای این ها عرق گفته می شود. حال این ۳۶۰ عرق آیا ۳۶۰ نوع ژن است یا این که ۳۶۰ رگ خونی است؟ که باید تمییز دهیم و چه محاسباتی دارد که یک رگ محسوب می شود و چه به معنای تکه گوشت باشد. این روایت متعددی دارد و یکی دوتا نیست و شاید تا ۱۰ روایت داریم که این شماره را ذکر می کند. حال در این جا این روایت را آوردیم که می فرماید:

كان رسول الله يحمد الله في كل يوم ثلاث مائة مرة وستين مرة ، عدد عروق الجسد [2]

پیامبر(ص) چنین بودند که هر روز ۳۶۰ مرتبه حمد و سپاس خدا را به اندازه ی رگ های بدن می گفتند و این نشانه ی مداومت بر این کار است و عمومیت دارد و رگ های بدن ۳۶۰ تا است و پیامبر(ص) هم به تعداد این رگ ها حمد خدا را می گفتند. البته روایت به این معنا که خواندیم زیاد است و مثلا یکی می گوید حمد می گوید یا یکی می گوید تسبیحات چهارگانه (سبحان الله والحمد الله ولا اله الا الله) را پیامبر (ص) روزی ۳۶۰ مرتبه به تعداد رگ های بدن می گفتند و همه در این متفق هستند که ۳۶۰ رگ در بدن وجود دارد. در روایت دیگر می فرماید:

إن الله خلق الإنسان على اثني عشر وصلا وعلى مائتين وثمانية وأربعين عظما وعلى ثلاثمائة وستين عرقا فالعروق هي التي تسقي الجسد كله والعظام تمسكها [3]

خداوند تبارک و تعالی انسان را چنین خلق کرد که ۱۲ تا وصل دارد. این مسئله در بحث مفاصل یا در بحث پیوندها باید بحث شود که این ۱۲ تا چیست؟

نمی توانیم بگوییم وصل همان مفصل است چون مفصل ها بیش تر از این ها است و هر انگشت چند مفصل دارد، یقینا این مراد نیست. این وصل یعنی محل اتصال، شاید در اندام های بزرگ بدن مثل زانو یا آرنج باشد. این ها یعنی مفصل های بزرگ و اگر بخواهیم دقیق حساب کنیم خواهیم دید که ۱۲ تا است که ۶ تا در پا و ۶ تا در دست است، پس بقیه درنظر گرفته نشده است.

در این روایت می فرماید خداوند انسان را براین اساس خلق کرد که ۱۲ وصل دارد و ۲۴۶ استخوان دارد. اگر روزی اسکلت انسان را در بحث استخوان خواندیم باید به این مسئله دقت کنیم که ببینیم چند تا استخوان دارد و این روایت می فرماید ۲۴۶ استخوان دارد و ۳۶۰ رگ دارد و بر این اساس خداوند انسان را خلق نموده است. در ادامه وظیفه ی این رگ ها را بیان می کند و نشان می دهد که مراد از رگ همان رگ خون است و نه به معنای گوشت و نه به معنای ژن.

این رگ ها کل بدن را آبیاری می کند. این وظیفه ی کیست که کل بدن را آبیاری می کند؟ مشخص است که وظیفه ی رگ های خونی است و بعد می فرماید استخوان این ها را نگه می دارد.

تمرکز رگ ها

بحث بعدی راجع به تمرکز رگ ها است. اندازه و تعداد رگ ها در جاهای مختلف بدن، متفاوت است و ممکن است در برخی جاها خیلی متراکم باشد و در برخی جاها کم باشد.

جاهایی هست که رگ ها متراکم و زیاد است و وظیفه ای دارد که یکی از این جاها، سر است که در روایات هست که می فرماید سر، مرکز خون است. آن جا محل تمرکز خون و رگ است. حال چه مغز انسان و چه چشم و شبکیه ی انسان و چه دهان انسان، همه، محل تمرکز رگ ها است و محل انباشته شدن رگ ها است به خصوص دهان و زیر زبان، چون ما گفتیم زیر زبان یک رنگ تیره دارد به خاطر رگ های زیادی که در آن جا وجود دارد و یکی از کارهای این رگ ها این است که داروها و یا بعضی مواد غذایی را از همان جا جذب می کند. پس اولین جایی که دارو دریافت می شود و وارد بدن می شود زیر زبان است. به همین جهت به بعضی داروها زیر زبانی می گویند و چون تراکم رگ در زیر زبان زیاد است به همین جهت رنگ زیر زبان ارغوانی است.

در داخل بینی هم رگ های زیادی وجود دارد. فاصله ی مابین دوبینی یا همان تیغه ی بینی (nasal septum ) وظیفه ای دارد و وظیفه اش این است که هوایی که می خواهد وارد دستگاه تنفسی شود به وسیله ی این رگ ها گرم می شود. علاوه بر این دارو به وسیله ی این رگ ها جذب می شود. یکی از راه های درمان در طب اسلامی سعوط است. سعوط ریختن دارو در بینی است که اثر آن خیلی سریع و خوب است . چون در این جا رگ ها انباشته شده است و زیاد است به همین جهت این ها دارو را جذب می کنند و هوای تنفسی را گرم می کنند، چون ریه ها تحمل هوای سرد را ندارند و این جا هم در حقیقت محل سرریز خون است. به همین جهت انسان که خونش زیاد می شود، خیلی زود و با کم ترین ضربه، خون دماغ می شود. چرا؟ به خاطر تراکم و انباشته شدن رگ ها در بینی است.

یکی دیگر از جاهایی که رگ ها در آن زیاد است، ناف جنین است که رگ های مادر به شکل انبوه به همین ناف فرزند وصل شده است. جنین هم رگ های زیادی در قسمت ناف دارد و خون مادر را از آن جا دریافت می کند و به همین جهت هم بعضی درمان ها از راه ناف است. مثلا کسی که ترک دست و پا دارد درمانش این است که روغن را در ناف بریزد. یعنی ناف آن را جذب می کند و به دست و پا می رساند. پس شاید چیز خوبی باشد که از راه ناف استفاده می شود به خصوص روغن ها و ناف چون دارای رگ های زیادی است این رگ ها دارو را جذب می کند و در بدن پخش می کند. تراکم رگ ها در جنین هم زیاد است، وقتی نطفه تشکیل می شود، این نطفه تبدیل به مضغه می شود. مضغه یعنی تکه گوشت که اطراف آن رگ های سبز رنگ زیاد و متراکم است. پس یکی از جاهایی که زیاد است در خود جنین است.

جای دیگری که رگ ها در آن تراکم دارد و زیاد است، سینه است. این سینه کار مهمی دارد که باید خون رسانی کند که این خون، تبدیل به شیر شود. مقدار شیری که بچه می خورد اگر دوشیده شود زیاد است، پس این نشان می دهد به آن جا خون زیادی می رسد و رگ های متعددی وجود دارد که خون رسانی می کند و این خون را تبدیل به شیر می کند.

درباره ی شیر چنین وارد شده است:

واستخلصته من بين جلد ولحم ودم وعروق [4]

این شیر را صاف و خالص کردم و جدا کردم مابین پوست و گوشت و خون و در میان رگ ها. پس معلوم می شود این خون از رگ ها و دیواره ی رگ هایی که در سینه است ترشح می کند و از آن جا هم تبدیل به شیر می شود.

یکی از جاهایی که رگ ها در آن تراکم زیاد دارند و انباشته شده اند، داخل طحال است. چون طحال کارش این است که صاف کننده ی خون است و قرار است کل خون بدن هر مقدار که وجود دارد را صاف کند. این یک رگ و دو رگ نیست بلکه رگ های زیادی است که به طحال می آید و آن مواد اضافه و فضولات کشته های گلبول های سفید و گلبول های قرمز یا پلاکت ها از آن جا خارج می شود و به همین جهت روایتی داریم که یکی آمده و پرسیده جگر چه فرق با طحال دارد که خوردن جگر حلال است و خوردن طحال حرام است؟

حضرت امیر علیه السلام فرمود: تفاوت دارد، دو لگن بیاورید و پر از آب کنید و این طحال و کبد را بشکافید و بگذارید داخل آب و با دست آنها را به هم بمالید. در نتیجه جگر، مقداری جمع شده و سفید شد ولی دیگر چیزی از آن خارج نشد. ولی طحال این طور نیست که جمع بشود، بلکه تمام محتویات آن تبدیل به خون شد و خارج شد.

فانقبضت الكبد و لم يخرج منها شيء و لم ينقبض الطحال و خرج ما فيه كلّه و كان دما كلّه و بقي جلده و عروقه [5]

جگر جمع شد و چیزی از آن خارج نشد ولی طحال جمع نشد و تمام چیزی که در آن خارج شده است همه تبدیل به خون شد و خارج شد. چیزی که مانده یک پوسته ی نازک و کلی رگ است. پس آن جا رگ زیاد است و طحال در حقیقت یک بافت از رگ ها است و رگ در آن جا زیاد است و تراکم دارد و تمرکز دارد. ما می توانیم از این مسئله کمک بگیریم برای درمان بیماری ها، در جایی که عروق آن جا تراکم دارد و تمرکز دارد.

درمان به وسیله ی رگ ها

ما آناتومی هر عضوی را که خواندیم نقش آن عضو را در درمان هم تا حدودی گفتیم و حال نقش رگ ها در درمان بیماری ها را می خوانیم. از راه رگ هم بعضی درمان ها وجود دارد و بدن را درمان می کند و یکی از این درمان های خیلی مهم اساسی، شاید یک سوم درمان است و آن بحث حجامت و فصد یعنی بریدن رگ ها است.

در حجامت قطع کردن مویرگ است ولی در فصد قطع کردن رگ های بزرگ است. علاوه بر این رگ ها محل عبور داروها است، یعنی دارو از داخل رگ عبور می کند و به عضو بیمار می رسد.

روایتی داریم که می فرماید:

وَ أَصْلُ الْحُزْنِ فِي الطِّحَالِ وَ أَصْلُ الْفَرَحِ فِي الثَّرْبِ‌ وَ الْكُلْيَتَيْنِ وَ فِيهِمَا عِرْقَانِ مُوصِلَانِ فِي الْوَجْهِ فَمِنْ هُنَاكَ يَظْهَرُ الْفَرَحُ وَ الْحَزَنُ فَتَرَى تَبَاشِيرَهُمَا فِي الْوَجْهِ وَ هَذِهِ الْعُرُوقُ كُلُّهَا طُرُقٌ مِنَ الْعُمَّالِ إِلَى الْمَلِكِ‌ وَ مِنَ الْمَلِكِ إِلَى الْعُمَّالِ وَ تَصْدِيقُ ذَلِكَ إِذَا تَنَاوَلَ الدَّوَاءَ أَدَّتْهُ الْعُرُوقُ إِلَى مَوْضِعِ الدَّاءِ [6]

اصل ناراحتی در طحال است. انسانی که ناراحت می شود، یک تغییری در طحال به وجود می آید که باعث می شود انسان محزون شود. اصل حزن در طحال است، بعد هم در صورت منعکس می شود. طحال اگر مشکل پیدا کرد، البته نباید مشکل جدی باشد چون حزن و اندوه ممکن است در حد یک ساعت یا پنج دقیقه باشد مثل تغییر ناگهانی در طحال به وجود می آید. البته چیزهای خارجی در آن موثر است مثل اخبار و اطلاعات یا یک اتفاقی رخ می دهد و انسان را محزون و اندوهناک می کند. آن علم و دانش و آن اطلاع در قلب انسان است و قلب آن را می فهمد و درک می کند و این یک پیغام به طحال می فرستد و طحال محزون می شود و حزن در آن جا متولد می شود و از آن جا به صورت منتقل می شود.

اصل و اساس اندوه و حزن در طحال است و اصل و اساس خوشحالی در کلیه ها (قلوه و قلوه پیه) است، آن جا هم یک تغییر و تحولی صورت می گیرد و می دانیم که غده ی آدرنالین آن جا است و آدرنالین ترشح می کند و این آدرنالین باعث نیرومندی بدن می شود و اگر کمتر ترشح شود باعث ضعف بدن است. انسانی که قوی و تنومند می شود قلبش شروع به ضربان می کند و تمام بدنش به هیجان در می آید و این یک جور خوشحالی است. از طحال یک رگ به صورت وصل است و از کلیه (قلوه) هم یک رگ به صورت وصل است و اصل خوشحالی در کلیه ها و اصل حزن و اندوه در طحال است ولی در صورت ظاهر می شود.

ما وقتی صورت شخصی را می بینیم متوجه می شویم ناراحت است به او می گوییم چرا ناراحت هستی؟ یا یک شخصی که صورتش شاد و خوشحال است می پرسیم چه خبر است، چرا خوشحالی؟

ما این روایت را به خاطر رگ هایی که وجود دارد خواندیم. پس رگی هست مابین طحال و صورت و رگی هم مابین کلیه و صورت و بدن انسان یک مملکت است و یک پادشاه دارد که قلب است و بقیه، همه کارگران او هستند و این رگ ها راه هایی هستند مابین پادشاه که قلب است و کارگران و یاران که شامل اعضای بدن مثل چشم و گوش و دهان و بینی و کبد و کلیه و طحال و معده و روده است. این ها از راه رگ خونی و یا شاید رگ عصبی، البته بیش تر رگ خونی به قلب که پادشاه بدن است وصل هستند. او دستور می دهد و او کاری می کند که تغییرات در آن عضو به وجود بیاید، اندوه و حزن در طحال حاصل شود و یا خوشحالی و شادی در کلیه (قلوه) حاصل شود. تمام این ها از قلب است و او پادشاه است و این ها به عنوان کارگران و یاران او هستند. تایید این مطلب این است که اگر شما دارو بخورید، این دارو به معده می رود و از معده به روده می رود و از روده به رگ ها رفته و این رگ ها، دارو را به آن عضو بیمار می رسانند. این روایت، نقش رگ ها در درمان را بیان می کند که هر کسی دارو بخورد این دارو از راه رگ ها به آن عضو بیمار می رسد و باعث می شود که بیماری و نقص و مشکلی که در عضو وجود دارد برطرف شوند.

یک روایت خیلی مفصل داریم که دارو وقتی وارد رگ ها می شود راهش را می گیرد و به سمت سر می رود و به سمت پاها نمی رود با این که بالا رفتن سخت تر از پایین رفتن است. این خاصیت خود دارو یا خاصیت رگ ها است، یا بعضی داروها را که مصرف می کنیم به سمت پا می رود و به سمت سر نمی رود، با این که پا خیلی از مرکز و قلب دور است و سر و سینه به قلب نزدیک است ولی دارو به سمت پا می رود. به هر حال یک روایت مفصلی است که نقش رگ در درمان را بیان می کند. پس رگ یک نقشی دارد، این نقش چیست؟ نقش آن این است که داروی سر را به سر می رساند و داروی پا را به پا و داروی چشم را به چشم و داروی بینی را به بینی و داروی دهان را به دهان و داروی غده ی بزاقی را به غده ی بزاقی و داروی تیرویید را به تیرویید و داروی مغز را به مغز و... می رساند.

پس رگ بالاخره در درمان این چنین نقش دارد و این خاصیت رفتن به عضوی مثلا دارویی که به چشم و یا به مغز یا به گوش می رود خاصیت خود دارو است که مثلا شناور است و در قسمت بالای بدن قرار می گیرد، یا این که خود رگ ها در تشخیص دارو و هدایت دارو نقش دارند. البته تا به حال چنین چیزی گفته نشده است و قابل بحث است. روایات را باید خیلی دقت کرد، البته جایش این جا است و اگر قرار باشد ما این را بحث کنیم بحث خیلی گسترده و مفصل می شود و مقداری خسته کننده است و ما سعی مان این است که چیزهایی که واقعاً در درمان نقش دارد و ما را در درمان کمک می کند، بیان شود ولی آن هایی که بحث های مفصل تر و دقیق تر و عمیق تر نیاز دارد جای دیگری دارد و اگر قرار باشد ما این چیزها را دقیق بحث و به نتیجه برسانیم شاید ۲۰ یا ۳۰ جلد کتاب شود. خیلی جای کار دارد و جا دارد که انسان مغز را به کار بیندازد و روایات را با دقت و با دید فنی نگاه کند، مطالب زیادی را می تواند به دست بیاورد و ما این روایات را سریع می خوانیم ولی هر کدام از این ها یک کتاب و یک دانشگاه است و به این سادگی نیست. اگر بخواهیم بحث ارتباط طحال و اندوه و بحث ارتباط کلیه و خوشحالی را بیان کنیم خودش یک کتاب می شود و باید بفهمیم. بشر که الان چیزی از این ها نمی فهمد و شاید هم تا هزار سال دیگر هم نفهمد چون این مسائل فقط با اخبار یک معصوم و با اخبار خداوندی که خالق این انسان است روشن می شود و این ها به این راحتی با دستگاه هایی که دارند نمی توانند بفهمند و بتوانند به جایی برسند.

در بحث حجامت هم روایات متعدد است و در این جا به یک روایتی اشاره می کنیم بالاخره مهم این است که درمان به وسیله ی رگ است:

واعلم... أن الحجامة إنما تأخذ دمها من صغار العروق المبثوثة في اللحم ومصداق ذلك ما أذكره أنها لا تضعف القوة كما يوجد من الضعف عند الفصد [7]

بدان که حجامت از مویرگ ها است. حجامت قطع کردن رگ بزرگ نیست و جایی که رگ های بزرگ وجود دارو آن جا حجامت انجام نمی شود. فقط جایی که مویرگ و رگ های ریز وجود دارد حجامت است والا قطع رگ بزرگ، فصد می شود و با حجامت فرق می کند. حجامت منحصرا خونش را از رگ های ریز می گیرد، آن رگ هایی داخل گوشت است، آن جا پخش شده است. رگ های داخل گوشت، مویرگ است. مؤید این مطلب این است که حجامت سبب ضعف انسان نمی شود ولی فصد باعث ضعف انسان می شود. این ضعفی که بر اثر فصد محقق می شود بر اثر حجامت محقق نمی شود.

روایات متعددی راجع به فصد داریم و روایت بعد در مورد فصد است که می فرماید:

وليعمد الفاصد أن يفصد من العروق ما كان في المواضع القليلة اللحم لأن في قلة اللحم من العروق قلة الألم

وأكثر العروق ألما إذا فصد حبل الذراع والقيفال لاتصالهما بالعضل وصلابة الجلد فأما الباسليق والأكحل فإنهما في الفصد أقل ألما إذا لم يكن فوقهما لحم [8]

کسی که فصد می کند وقتی می خواهد رگی را قطع کند باید رگی را پیدا کند که آن جا گوشت کم باشد. چون اگر برجسته و ظاهر باشد و اطراف آن گوشت نباشد وقتی قطع می شود درد کم تری دارد و اگر گوشت باشد درد آن بیش تر است. بیش تری رگی که در فصد ممکن است حاصل شود طناب ساعد دست است. چون به ماهیچه ها وصل است و با ماهیچه ها ارتباط دارد، و پوستی که روی آن است کلفت تر و سخت تر است. ولی رگ "باسلیق" و رگ "اکحل" هنگام فصد کم تر درد می کند به این شرط که گوشت روی آن ها زیاد نباشد یعنی انسان چاق نباشد.

البته بازهم رگ ها می توانند در درمان نقش داشته باشند در صورت درمان با فشار و ماساژ می تواند درمان کند. این فشارها و ماساژها یقینا به رگ می رسد و باعث می شود که خونی که در رگ است به جریان بیفتد و جریان این خون آن اندام های مشکل دار و بیمار را درمان می کند، یعنی خون رسانی که زیاد شود باعث ترمیم می شود. پس اگر کسی بدنش را فشار دهند، رشد می کند و چاق می شود و این فشار تاثیر دارد از این جهت که خون رسانی به طور بهتری انجام خواهد شد. در ماساژ هم مشابه این است و ممکن است این اتفاق بیفتد.

از جمله چیزهایی که مطلوب است و لازم است بحث نرم بودن رگ ها است. دیواره ی رگ ها نباید سفت و سخت و شکننده شود، چون باعث خون ریزی می شود و چه بسا باعث سکته ی مغزی یا سکته ی قلبی است. پس صلاح نیست که رگ و دیواره اش سخت باشد، یا مثلا تصلب شرایین به وجود بیاید. به همین جهت یک سری چیزها در روایات است که نشان می دهد این ها نرم کننده رگ هستند. یکی از این چیزهایی که باعث نرم شدن رگ ها در بدن می شود حمام رفتن است. ما می دانیم که حمام یک سوم درمان است، به خاطر آن روایت سه گانه که می فرماید بیماری سه تا است، خون و مره و بلغم است و درمان خون، حجامت است و درمان مره، استفاده از ملین است و درمان بلغم، حمام است. حمام درمان و یک سوم درمان است ولی اگر حمام اصولی و امام رضایی باشد به این صورت تمام مشکلات و بیماری را برطرف می کند و یک حمام رفتن مساوی با سالم شدن است.

در مورد حمام روایاتی وارد شده است، یکی از این روایات این است:

ومنفعة الحمام عظيمة يؤدي إلى الاعتدال، وينقي الدرن، ويلين العصب والعروق، ويقوي الاعضاء الكبار، ويذيب الفضول، ويذهب العفن [9]

منفعت حمام، بزرگ است و فوایدی زیادی دارد که سبب اعتدال بدن می شود. بهترین حالت بدن، اعتدال است، اعتدال طبایع یعنی طبایع یکسان می شود و هیچ کدام بر دیگری غلبه نکند و این بالاترین حالت سلامتی و خوبی و خوشی است. حمام باعث می شود که "درن" و چربی هایی که در بدن است پاک شود و بعید هم نیست که به خاطر گرمی حمام، چربی های درون رگ ها هم خارج شود و پاک شود. پس حمام به خصوص اگر گرم باشد و بخار داشته باشد بعید نیست حتی چربی خون را هم از بدن خارج کند و درمان شود. عصب ها را نرم می کند، عصب ها به مرور زمان بر اثر حرکت و تحرک زیاد سفت و سخت می شود و ممکن است عوامل دیگری هم در آن دخیل باشد، (بحث عصب را ان شاء الله خواهیم خواند)، این عصب ها سفت و متشنج می شود و می گیرد ولی حمام باعث نرم شدن آن می شود و آن حالت گرفتگی و کشیدگی از بین می رود. پس حمام هم عصب ها و هم رگ ها را نرم می کند. رگ ها بر اثر رسوب چربی روی دیواره هایش سخت و سفت شده و تصلب شرایین شده ولی حمام رفتن یعنی حمام خوب و حمام امام رضایی با بخار باعث می شود که این رسوبات و این چربی ها بر اثر گرمی حمام و بر اثر حرکتی که آن جا انجام می شود رفته رفته به صورت تدریجی این رسوب خارج شود و با گرم شدن آن و با حرکت خون و با از بین رفتن رسوبات و پاک شدن چربی ها رگ نرم می شود و رگ اگر نرم شد به راحتی پاره نمی شود و به راحتی خون ریزی نمی کند و به راحتی باعث سکته ی مغزی و قلبی نمی شود.

حمام سبب می شود که اعضای بزرگ بدن مثل دست ها و پاها تقویت شود و به نظر می رسد که باعث می شود خون رسانی به شکل بهتری برای دست ها و پاها صورت بگیرد و در نتیجه منجر به تقویت دست و پا شود. مواد زائد، چه رسوباتی که روی رگ باشد و چه موادی که در خون یا بافت ها وجود دارد همه ی این ها را آب می کند و "عفن" یعنی چیزهای بدبو و ناپسند را از بین می برد و منجر به نرمی رگ می شود.

روایت دیگری داریم در مورد بادمجان:

أكثروا من الباذنجان عند جذاذ النخل فإنه شفاء من كل داء يزيد في بهاء الوجه ويبين العروق ويزيد في ماء الصلب [10]

می فرماید بادمجان زیاد بخورید، این توصیه ها را جدی بگیرید چون این ها زمان دارد و معین می کند که در چه زمانی بیش تر مصرف کنید. وقتی خرما می خواهد زرد شود یعنی فصل خرماپزان، آن موقع بادمجان زیاد بخورید. کسی که می خواهد سکته ی مغزی و سکته ی قلبی نکند و یا رگ و دیواره های رگ هایش نرم شود به این توصیه ها عمل کند و جدی بگیرد. بادمجان یک میوه ی خوشمزه است و انسان نباید از این چیزها غافل شود و موقع رسیدن خرما یعنی خرماپزان یا قبلش در آن موقع زیاد بادمجان بخورید زیرا بادمجان در آن فصل درمان همه ی بیماری ها است، پس چه خوب است درمان به این سادگی که باعث می شود انسان کل بیماری هایش درمان شود، و باعث می شود صورت شاداب تر و برجسته تر و روشن تر شود و کسی که می خواهد صورت زیبایی داشته باشد این کار را حتما بکند و در فصل خرما پزان بادمجان زیاد بخورد که صورت زیبایی خواهد داشت. و رگ ها را نرم می کند یعنی باعث می شود رسوبی که روی دیواره های رگ جمع شده است و از بدن خارج شود. آب صورت را زیاد می کند یعنی صورت را شاداب و زیبا می کند پس کسی که علاقه دارد صورت زیبایی داشته باشد سراغ آرایش و این چیزها نرود چون ضرر دارد، ولی در مقابل عمل به این توصیه ها و استفاده از بادمجان در زمان خرما پزان به مقدار زیاد و روغن زیتون و روغن بنفشه و چیزهای طبیعی که صورت را زیبا می کند، استفاده کند.

پیامبر (ص) به جابر می فرماید:

إنها أول شجرة آمنت بالله اقلوه وأنضجوه وزيتوه ولينوه فإنه يزيد في الحكمة [11]

بادمجان اولین درختی است که به خداوند تبارک و تعالی ایمان آورده است. این را دقت کنید و بدان عمل کنید، در ادامه می فرماید سرخ کنید و آن را بپزید و روغن زیتون اضافه کنید و ماست به آن اضافه کنید. این غذایی است به اسم بورانی که باعث می شود انسان حکیم باشد تا نظرات درستی داشته باشد. پس بادمجان جامع است مابین چیزهای مادی مثل ظاهر زیبایی و شادابی صورت و سفیدی صورت و از طرفی هم حکمت را زیاد می کند پس جامع است مابین مادیات و معنویات و چیزهایی بالاتر از خیال انسان، شهادت به وحدانیت و شهادت به نوبت و امثال این ها و مخلوطی از چیزهایی است که جمع کردن آن در یک چیز شگفت انگیز است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo