< فهرست دروس

«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

1401/04/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: آناتومی بدن/عروق /جلسه بیست و هشتم، ادامه بحث عروق، عروق، وجود بیماری در عروق، فواید رگ، نقش رگ ها در صفات وراثتی، نقش رگ ها در ایجاد بیماری، نقش رگ ها در انعقاد نطفه

 

عروق

صحبت راجع به عروق خون، سرخرگ و سیاهرگ و مویرگ و دستگاه گردش خون است. در جلسه ی قبل مقداری راجع به عِرق صحبت کردیم و در این جلسه به ادامه آن می پردازیم. بحث های خیلی گوناگون و مختلفی دارد که به تدریج این بحث را نظم می دهیم تا تمام شود. چیزی که الآن می خواهم عرض کنم بحث بیماری عروق است، آیا خود عروق جدای از خونی که در آن ها جریان دارد هم بیماری دارند؟ البته به یک سری بیماری ها قبلا اشاره کردیم مثل تصلب شرایین، واریس، بسته شدن و تنگ شدن رگ ها است.

وجود بیماری در عروق

ما به طور کل می خواهیم بگوییم که خود عروق هم بیماری دارند. روایات متعددی که از این ها این معنی استفاده می شود را می خوانیم و بعد می رویم سراغ بحث دیگر. روایتی داریم راجع به کسی که آب باران می نوشد، البته در یک روایت خیلی مفصل است که بعضی جاهای آن را انتخاب کردیم:

ثم يشرب منه قدحا بالغداة ، وقدحا بالعشي قال رسول الله صلى الله عليه و آله أجمعين : والذي بعثني بالحق لينزعن الله ذلك الداء من بدنه وعظامه ومخخه وعروقه [1]

می فرماید از آن آب باران یک لیوان (یا یک کاسه) صبح بخورد و یک لیوان شب بخورد. پیامبر(ص) فرمود قسم به آن کسی که من را به حق مبعوث کرد، خداوند آن بیماری را از بدن آن کسب که آب باران نوشیده و از استخوان های او و مغز او و رگ های او خارج می کند.

شاید این معنا از این روایت استفاده می شود که در رگ، بیماری وجود دارد و با خوردن و نوشیدن آب باران این بیماری از رگ خارج می شود. البته بعید می دانم که مراد بیماری ای که در خون است باشد چون خون در رگ ثبات ندارد و جریان دارد، مگر این که مراد بیماری خون در هر قسمتی از بدن باشد، چون بالاخره خون در رگ ها جریان دارد ولی گویا این روایت از رگ خاصی که بیمار است و مبتلا به بیماری است، از آن رگ خاص بیماری را خارج می کند. پس معلوم می شود که رگ هم بیمار می شود و بیماری دارد و درمان آن هم با رسیدن آب باران همراه با خون به آن رگ بیمار است و باعث می شود که آن رگ، درمان شود و بیماری از آن خارج شود، حال می خواهد لخته خون باشد یا هر چیز دیگر.

در روایتی از حضرت امیر (ع) داریم که در یک دعایی می فرماید:

الْحَمْدُ لِلَّه الَّذِي لَمْ يُصْبِحْ بِي مَيِّتاً ولَا سَقِيماً ولَا مَضْرُوباً عَلَى عُرُوقِي بِسُوءٍ [2]

این دعا را وقتی انسان صبح از خواب بیدار می شود می خواند که از خدا تشکر می کند و حمد و سپاس خدا برای این که در طول آن شب و مدت خواب از دنیا نرفت یعنی نمرد.

من را به صبح نرساند در حالی که مرده باشم و بیمار باشم و نه این که روی رگ های من مثلا ضربه وارد شده و وسیله ی بیماری شده است. رگ های من یا مبتلا به ضربان یعنی درد نشده و یا این که بسته نشده است. چون در قرآن درباره ی اصحاب کهف داریم که ﴿فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا﴾ [3]

ما روی گوش های آن ها در غار سال های متمادی زدیم یعنی در حقیقت بستیم.

ممکن است ضرب یا زدن روی رگ به معنی پارگی و خونریزی باشد و شاید چیز دیگر مراد باشد. ضربان رگ یعنی درد با احساس نبض.

روایت دیگری است که رقیه ی حیوان است، مثلا برای اسب و قاطر و گاو و شتر و امثال این ها است. در این رقیه می خوانیم:

خرج عين السوء من بين لحمه وجلده وعظمه وعصبه وعروقه [4]

آن چشم بد از گوشت این حیوان خارج شود و از پوست و استخوان و عصب و رگ های آن حیوان خارج شود. پس شاید معنای این روایت این است که چشم زخم و آثار آن ممکن است به رگ ها برسد و البته چشم زخم در خون مسلم است و در دعای حجامت آمده است: أعوذ بالله الكريم في حجامتي من العين في الدم [5]

یعنی چشم زخم در خون است. ولی این روایت بحث خروج چشم زخم از رگ است یعنی چشم زخم هم به رگ می رسد و هم باعث می شود که رگ بیمار شود.

روایت دیگری هم داریم که دال براین است که خود رگ هم بیمار می شود. یک دعایی است که می فرماید:

اللهم بحق محمد وآله أن تكشف عني العلل الغاشية في جسمي وفي شعري وبشري وعروقي وعصبي وجوارحي [6]

خداوندا به حق پیامبر و آل پیامبر، بیماری هایی که ما را پوشانده است در بدنم و در موهایم و در پوستم و در رگ هایم و در عصبم و جوارحم مثل بینایی و شنوایی و ...

این روایت دال بر این است که علل بیماری ها از رگ هاست و می فرماید این ها را برطرف کن، پس معلوم می شود رگ ها هم بیماری دارد و نیاز به برطرف کردن دارد.

در یک دعای دیگر می فرماید درد در رگ ها است. این دعا برای آلام عروق (درد رگ ها) است. پس معلوم می شود که رگ درد و بیماری دارد. در این دعا می فرماید:

يَقْرَأُ: بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ‌ وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‌ عَمَّا يُشْرِكُونَ‌ [7]

پس این روایت برای رگ ها درد جداگانه ای فرض می کند و البته یک مشکلی است که کلمه ی عِرق سه معنی دارد: تکه های گوشت بدن، رگ های خونی و ژن های داخل سلول.

یک بحثی هست که از بحث قبل متفرع می شود و در حقیقت احتیاج به کار و تحقیق دارد و آن با استفاده از روایات این است که یک ارتباطی مابین بیماری و رگ و مابین درد و رگ وجود دارد که بعضی بیماری ها موجب می شود که رگ شروع به ضربان و نبض و احساس درد می کند. لااقل بعضی از انواع بیماری ها و یا درد ها همراه با ضربان، رگ از حالت سکون خارج می شود و شروع به ضربان و زدن نبض می کند و بیمار، این ضربان را احساس می کند. البته بیش تر در شقیقه این اتفاق می افتد ولی ممکن است در هر رگی از رگ های بدن باشد. به همین جهت اگر گفتیم یک ملازمه و ارتباطی مابین بیماری یا درد و ضربان رگ وجود دارد، شاید این معنا به دست می آید اگر رگ ساکن باشد و ضربان نداشته باشد این به معنی سلامتی است و ضربان یعنی بیماری است. این احتمال وجود دارد و از مجموع روایات این معنا به دست می آید که ضربان در دست و بیماری است ولی ساکن بودن و آرام بودن و بدون ضربان بودن خودش یک سلامتی است و بر خلاف بیماری یک آرامش و یک سکون دارد و در حقیقت بدن در حالت نرمال و سلامتی به سر می برد.

البته مسئله ی ضربان روایات متعددی دارد و شاید تا ده روایت هم می رسد. انواع مختلف ضربان و جاهای مختلف بدن، شاید اسم های مختلفی هم دارد و به نظر می رسد نیاز به بحث مستقلی دارد که این ضربان چیست؟ ارتباط آن با بیماری و درد چیست؟ صلاح این است که کل روایات ضربان و درد کنار هم گذاشته شود تا موضوع واحد و یک نتیجه ی واحدی به دست آید. چون در روایت راجع به رگ ساکن و درخواست و طلب و دعا برای سکون و آرامش رگ داریم و تشکر برای سکون رگ است.

در یک روایتی داریم که متضمن یک دعا است:

فأسئلك سؤال... غافل بسكون عروقه ، وذكره قليل [8]

این روایت می گوید سوال می کنم یعنی درخواست کسی است که از یاد و ذکر خدا غافل شده است. به خاطر ساکن بودن رگ هایش کمتر ذکر می گوید و خدا را یاد می کند. پس معنایش این است که ساکن بودن رگ منجر به غفلت است و معلوم می شود که ساکن بودن رگ، سلامتی و آرامش و خوشی است، زیرا این ها باعث می شود انسان از یاد خدا غافل نشود ولی اگر درد و بیماری و ناراحتی و دارد به یاد خدا می افتد و دعا می کند و از خدا می خواهد که بیماری او را برطرف کند. براساس این روایت ما می توانیم بگوییم که سکون یعنی آرامش و عدم بیماری و عدم درد است.

البته روایت دیگری هم هست که درباره ی بی خوابی است. کسی که بی خوابی می کشد و دعای کوتاه و خوب در این دعا آمده است:

يا مشبع البطون الجائعة ، ويا كاسي الجنوب العارية ، ويا مسكن العروق الضاربة ، ويا منوم العيون الساهرة ، سكن عروقي الضاربة واذن لعيني نوما عاجلا [9]

ای سیر کننده ی شکم های گرسنه و ای پوشاننده بدن های برهنه و ای تسکین دهنده ی رگ هایی که می زند و در حال ضربان است، ای خواب کننده ی چشم های بیدار و چشم هایی که بی خوابی می کشد، رگ های مضطرب، رگ هایی که در حال ضربان هستند را تسکین بده و اجازه بده تا چشمم زود بخوابد.

پس معلوم می شود که رگ اگر نزند یک مشکلی به وجود می آورد که انسان نتواند بخوابد و مانع خواب می شود. ما قانون کلی داریم که آدم بیمار در بعضی حالات شاید نتواند بخوابد و آدم سالم می خوابد. اگر نتواند بخوابد پس معلوم می شود زدن رگ ها اضطراب رگ ها است و این یک بیماری است که مانع خواب است و این دعا کننده از خدا می خواهد که این رگ ها ساکن و آرام شود تا بتواند بخوابد. پس ساکن بودن رگ نعمتی در سلامتی است و منجر به خواب می شود.

روایت بعدی در مورد نوشیدن آب فاتر(ولرم) و افطار کردن با آب فاتر است

إنه ينقي الكبد والمعدة ، و... ويسكن العروق الهائجة... [10]

از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که فرمودند این (آب فاتر) کبد را پاک می کند و معده را پاک می کند و رگ هایی که به هیجان در آمده است را تسکین می دهد و آرام می کند و این آب فاتر به عنوان یک درمان برای کبد و معده و رگ ها است، رگ هایی که به هیجان در آمده است یعنی بیماری و مشکل است و ساکن شدن آن یک نعمت و سلامتی و درمان است.

در یک روایت دیگر می فرماید:

خلق الليل لتسكن فيه العروق الفاترة التي أتعبتها في نهارك [11]

در این روایت می فرماید شب برای این خلق شده است که رگ های فاتر در شب تسکین شود و آرام بگیرد، رگ هایی که تلاش و کار و فعالیت روزانه او را خسته کرده است. پس رگ ها با فعالیت و دوندگی مضطرب می شود ولی خواب این رگ ها را آرام می کند و تسکین می دهد.

روایتی از امام صادق (ع) خطاب به مفضل داریم که می فرماید:

قال خذ عني يا مفضل عوذة الاوجاع كلها من العروق الضاربة وغيرها قل بسم الله وبالله كم من نعمة الله في عرق ساكن وغير ساكن على عبد شاكر وغير شاكر وتاخذ لحيتك بيدك اليمنى بعد الصلاة المكتوبة وقل اللهم فرج كربتي وعجل عافيتي واكشف ضري ثلاث مرات واجهد ان يكون ذلك مع دموع وبكاء [12]

این عوذه را از ما یاد بگیر برای تمامی دردهایی که از رگ هایی که به هیجان در آمده است و ضربان دارد. چقدر خداوند نعمت هایی را ارزانی کرده است در مورد رگی که ساکن است و رگی که ساکن نیست. نعمت خدا هم برای بنده ی شکرگزار و هم غیر شکرگزار است. البته این روایت هم رگ ساکن و هم رگ غیر ساکن را نعمت قرار داده است و تمام مقدرات الهی نعمت است ولی این احتمال وجود دارد که ما بتوانیم رگ ها را به دو قسم تقسیم کنیم. یکی رگ ساکن یعنی سیاهرگ که از قلب دور است و ضربانی ندارد و خون در آن به آرامی و نرمی جریان دارد و دیگری رگ غیر ساکن یعنی مضطرب و ضربان دار که سرخرگ است و به قلب نزدیک است و ضربان در آن مشخص است چون این رگ، خون را با فشار مستقیم از قلب می گیرد. پس تقسیم رگ ها امکان دارد و هر دو یعنی هم سرخرگ و هم سیاهرگ نعمت است و هر کدام کار خودش را دارد.

در یک دعایی که از امام صادق(ع) است برای کسانی که پیاده می روند مثل افرادی که برای حج پیاده می روند می فرماید:

اللَّهُمَّ احْمِلْهُمْ عَلَى أَقْدَامِهِمْ وَ سَكِّنْ عُرُوقَهُمْ‌ [13]

این قدرت را به آن ها بده که روی پاهایشان راه بروند و رگ های آن ها را تسکین بده. راه رفتن و حرکت، با زحمت و با خستگی باعث هیجان و ضربان رگ می شود و امام این دعا را می کند که رگ ها تسکین داده شود و آرام شود و از مجموع روایات شاید این معنا به دست بیاید که راه رفتن و فعالیت همراه با ضربان رگ گردش خون را قوی تر و محکم تر و تندتر خواهد کرد و باعث می شود که رگ ها نبض داشته باشد برخلاف خوابیدن که تسکین می دهد و آرام می کند. ما به این صحبت بعدا نیاز داریم.

باز هم ادله ای داریم که برای خود رگ است. روایتی از امام (ع) که می فرماید:

لا والله لا يكون المؤمن مؤمنا أبدا حتى يكون لاخيه مثل الجسد : إذا ضرب عليه عرق واحد تداعت له سائر عروقه [14]

مؤمن، مؤمن نیست هرگز، تا این که برای برادر مؤمنش مانند بدن باشد، هر گاه یک رگ ضربان و درد پیدا می کند تمامی رگ ها با این رگ بیمار، همدردی می کنند و انسان بیدار می ماند. البته این احتمال وجود دارد که مراد از رگ، گوشت بدن باشد یا مراد ژن های بدن باشد. این بحث تمام شد.

فواید رگ

بحث بعدی راجع به یکی از کارها و فواید رگ است. یکی از فواید و کارهای رگ، نگه داشتن بدن است. اگر قرار باشد بدن فقط گوشت و پیه باشد، خیلی نرم می شود و می افتد و اگر چیزی این گوشت ها را در عین نرمی نگه می دارد و محکم می کند، عروق و عصب است. البته عروق چون از گوشت و پیه محکم تر و سخت تر است و از طرف دیگر هم مقدارش زیاد است. ۱۰۰ هزار کیلومتر است و این ۱۰۰ هزار کیلومتر رگ سفت و قدری سخت در بافت و گوشت بدن وجود دارد و یقینا این گوشت را نگه می دارد و می بندد و باعث نمی شود شل شود و بیفتد. البته استخوان ها هم این کار را انجام می دهند ولی رگ ها و عصب ها کارهای دیگر و از ناحیه ی دیگر بدن را محکم می کند و می بندد و باعث می شود بدن سفت تر و محکم تر نشان دهد.

البته درباره ی بدن ها روایتی در توحید مفضل گفته شده است که خیلی زیباست و به نظر بنده این باید مستقل بحث شود. چگونه بدن انسان را وصف می کند و به چیزهایی اشاره می کند که کمتر به ذهن خطور می کند. البته این روایت مقدمات زیادی دارد تا به این جا برسد که می فرماید:

فلا هي صلاب كالحجارة ولو كانت كذلك لا تنثني ولا تتصرف في الأعمال ولا هي على غاية اللين... فجعلت من لحم رخو ينثني تتداخله عظام صلاب يمسكه عصب وعروق [15]

این بدن آن قدر سفت و سخت نیست که مانند سنگ باشد که نتواند خم شود و نتواند راه برود و در نهایت نرمی هم نیست. هر دو حالت بد است زیرا اگر مانند سنگ باشد نمی تواند فعالیت کند و خم شود و بخوابد و اگر خیلی نرم باشد این حالت هم بد است زیرا نه استحکام دارد و نه قیافه دارد. در ادامه روایت می فرماید بدن ها از گوشت درست شده است ، گوشتی که نرم است و قدرت خم شدن دارد و در داخل این بدن، استخوان های محکم وجود دارد ولی چیزی وجود دارد که بدن و گوشت بدن را نگه می دارد و اجازه نمی دهد بیفتد و آن رشته های عصب به رگ های خون است و گفته شد که رگ از گوشت سفت تر است و با توجه به این که خیلی زیاد است،(۱۰۰ هزار کیلومتر است) سبب می شود که بدن محکم باشد و خیلی شل نباشد.

روایت دیگری داریم که عروسک هایی که بچه ها درست می کنند را وصف می کند:

ومن أشباه ذلك هذه التماثيل التي تعمل من العيدان وتلف بالخرق تشد بالخيوط ويطلى فوق ذلك بالصمغ فيكون العيدان بمنزلة العظام ، والخرق بمنزلة اللحم ، والخيوط بمنزلة العصب والعروق [16]

مشابه بدن انسان این عروسک ها(مجسمه ها) است. آن زمان مثل الآن پلاستیک نبوده است و بچه ها خودشان با چوب عروسک درست می کردند. چوب ها را می بندند و دور آن را هم پارچه می بندند بعد هم با نخ می بندند و روی آن هم صمغ (ماده چسبناک) می زند که آن را نگه دارد. این چوب ها مانند استخوان است و پارچه ها هم حکم گوشت را دارد و این نخ هایی که عروسک را با آن می بندد که از هم نپاشد مانند عصب و رگ ها است.

این مسئله یک وظیفه و کار و نقشی برای رگ ها در بدن علاوه بر کارهای اصلی آن است که انتقال خون و اکسیژن و مواد غذایی است، و به عنوان یک نگه دارنده ی بدن است که جلوی شل بودن و نرم بودن را می گیرد.

نقش رگ ها در صفات وراثتی

بحث دیگر نقش رگ ها در صفات وراثتی و در انعقاد نطفه است. در حقیقت این رگ ها ژن دارد و صفات وراثتی و انتقال این صفات به فرزندان است. روایتی داریم از بکیر بن أعین که امام صادق (ع) می فرماید:

قال قبض أبوعبدالله على ذراع نفسه وقال يا بكير هذا والله جلد رسول الله ، وهذه والله عروق رسول الله ، وهذا والله لحمه وهذا عظمه [17]

امام صادق (ع) دست خودش را با دست دیگرش گرفت و فرمود ای بکیر، این پوستی که در این دست می بینی پوست پیامبر است و این رگ هایی که می بینی این ها رگ های پیامبر است و گوشتی که در این دست می بینی گوشت پیامبر است و استخوانی که می بینی استخوان پیامبر است. پوست پیامبر و گوشت پیامبر و رگ و استخوان پیامبر به چه معناست؟ معنایش این است که این ها صفات پوست و گوشت و استخوان و رگ پیامبر را دارد، و بالاخره آن ژن هایی از پیامبر است که به حضرت زهرا (س) رسیده و از حضرت زهرا(س) به فرزندانش می رسد، این ژن ها تقسیم می شود و زیاد می شود. این ها است که به خود امام صادق(ع) رسیده است. پس می فرماید این رگ من رگ پیامبر است یعنی رگ پیامبر در انتقال صفات به فرزندان خود نقش دارد و بحث وراثت و انتقال صفات است.

یک روایت دیگر داریم که می فرماید:

قال من أكثر قراءة و الشمس و...في يومه أو في ليلته لم يبق شي‌ء بحضرته إلا شهد له يوم القيامة حتى شعره و بشره و لحمه و دمه و عروقه و عصبه و عظامه [18]

کسی سوره ی شمس (سوره های دیگری هم هست) را زیاد بخواند روز قیامت شاهد دارد و این شاهد موهای بدنش و پوستش و گوشتش و خونش و رگ هایش و اعصاب و استخوان هایش است یعنی خواندن این سوره را دیده اند و درک کرده اند و در خود حفظ و طبقه بندی کرده اند تا وقتی انسان بمیرد و آن ژن ها که از آن به طینت تعبیر می شود، این طینت در قبر می ماند و روز قیامت انسان بر می گردد و این طینت محفوظ مانده و در بدنش است و تمام اطلاعات کارها و صفاتش را دارد و روز قیامت شهادت می دهد. پس این مسئله، مشارکت رگ ها در مسائل ژنتیکی و انتقال وراثتی و یا انتقال اطلاعات است. ما علاوه بر انتقال صفات وراثتی و بیماری ها یک چیز دیگری در طب اسلامی به آن معتقدیم دیگران هنوز به آن نرسیده اند و آن این است که این بدن و ژن های بدن و اسید آمینه و هرچه که باشد به طینت تعبیر می شود و این تمام افعال انسان را در خودش حفظ و طبقه بندی و نگه داری می کند و روز قیامت رگ و ژن و طینت بشر همه مثل سیلی عمل می کند و این اطلاعات و کارها و گفتارها را برای حسابرسی و حساب دادن دوباره اعاده می کند پس سلول ها و ژن های رگ نقشی در انتقال اطلاعات دارد.

در یک روایت دیگر می فرماید:

وَ أَنْتُمُ ابْنَ حَرْبٍ وَ أَشيَاعَهُ تَعْتَمِدُونَ، وَ ايَّانَا تَخْذُلُونَ، أَجَلْ وَاللَّهِ الخَذْلُ فِيكُم مَعْرُوفٌ، وَ شَجَتْ عَلَيْهِ عُرُوقُكُمْ، وَ تَوَارِثَتْهُ اصُولُكُمْ [19]

شما یعنی بنی امیه و افرادی که از شما تبعیت می کنند، شما به آن ها اتکا دارید و به آن ها اعتماد می کنید ولی ما را رها می کنید و ما را یاری و کمک نمی کنید. قسم به خدا، "خذل" یعنی رها کردن و یاری نرساندن و کمک نکردن در میان شما فرزندان و یاران بنی امیه معروف و شناخته شده است. روی این منوال رگ های شما بافته شده است که اصول شما این را به ارث برده است، البته در این روایت به احتمال زیاد، مراد همان ژن ها است.

نقش رگ ها در ایجاد بیماری

بحث بعدی راجع به این است که رگ ها ممکن است در ایجاد بیماری سهم و نقش داشته باشند. ما قبلا گفتیم که خود رگ ها بیمار می شوند و ممکن است به یک بیماری مبتلا شوند و ادله و روایتش را خواندیم، حال می خواهیم بگوییم که این رگ ها می تواند اعضای بدن را بیمار کند نه خودش را.

جوارح الإنسان وعروقه وأعضاؤه جنود لله مجندة عليه فإذا أراد الله به سقما سلطها عليه فأسقمه من حيث يريد به ذلك السقم [20]

جوارح انسان مثل دست و پا و چشم و گوش و امثال این ها و رگ های انسان و اعضای انسان همه سربازان خدا هستند، سربازانی که بر انسان مسلط هستند و هر وقت خداوند بخواهد شخص را بیمار کند همین جوارح و رگ ها و همین اعضا را بر انسان مسلط می کند و او را از هر قسمتی از بدن که می خواهد به وسیله ی رگ، بیمار می کند. پس رگ هم در تحقق بیماری نقش دارد و مراد خود رگ است نه خونی که داخل رگ است، زیرا خون بحث مستقلی دارد. البته دخالت رگ ها در تحقق بیماری قدری نامفهوم است و نیاز به تحقیق دارد ولی نقش خون مشخص است. ممکن است وقتی رگ شروع به زدن و هیجان و ضربان کند، باعث درد عضو شود. شاید نقششان در این حد است. دست اگر قرار است بیمار شود و درد کند، رگ های دست شروع به ضربان و هیجان می کند که منجر به احساس درد می شود، همان گونه که شاید مثلا دیواره ی رگ سفت و سخت شود (تصلب شرایین) یا بسته شدن رگ و یا تنگ شدن رگ باعث صدماتی است که به اعضای بدن برسد و به وجود بیاید.

روایاتی داریم که می گوید ممکن است رگ ضربان و هیجان داشته باشد و مفید هم باشد، البته ما روایت آن را نخوانده ایم و تا به حال هر چه خوانده ایم روایات ضربانی است که مضر بوده است و روایات متعددی دارد. ولی یک ضربانی وجود دارد که مفید است و مناسب و مطرح شده است و روایتی داریم که این معنا را می رساند. وارد شده است که امام کاظم (ع) به دستگاه هارون الرشید احضار شد، قصد داشت امام را بکشد. امام دید که هارون الرشید آشفته ، منفعل و عصبانی است و قصدی دارد امام سریع به هارون الرشید فرمود:

إلى النبي: أن الرحم إذا مست رحما تحركت واضطربت فان رأيت أن تناولني يدك ، فأشار بيده إلي.

ثم قال : ادن ، فدنوت فصافحني وجذبني إلى نفسه مليا ثم فارقني وقد دمعت عيناه فقال لي : اجلس ياموسى ، فليس عليك بأس ، صدقت وصدق جدك وصدق النبي لقد تحرك دمي ، واضطربت عروقي وأعلم أنك لحمي ودمي [21]

پیامبر (ص) فرموده است که رحم یعنی کسانی که ارحام هستند مثل پسرعمو، اگر همدیگر را لمس کنند رگ هایشان شاداب می شود و حالت خوشی پیدا می کند و به حرکت در می آید، اگر خواستی دستت را بده که با هم مسامحه کنیم. هارون در حال عصبانیت بود و حرفی هم نزد و فقط اشاره کرد که بیا جلو، من هم رفتم جلو و به او نزدیک شدم و او هم مسامحه کرد و من را به سمت خودش کشاند، یک مدتی معانقه و مصافحه ای بین ما دو تا برقرار شد و بعد هم از هم جدا شدیم. وقتی جدا شدیم، دیدم اشک هایی از چشم هارون الرشید سرازیر شد و آرام گفت بنشین موسی، نترس در امانی و مشکلی نیست، راست گفتی و پیامبر هم راست گفت، خونم به حرکت در آمده است و رگ هایم مضطرب شده و هیجان و جنب و جوش دارد. حالا فهمیدم گوشت تو گوشت من است و خون تو خون من است. این اضطراب رگ ها شاید معلول حرکت خون است و حرکت خون هم معلول نشاط و شادابی قلب است و نشاط و شادابی قلب در لمس کردن ارحام و از عاطفه ای بین ارحام خودش باعث شده تا قلب به حرکت در بیاید، این بعید نیست. این اضطراب و ضربان است ولی ضربان خوب است و منشأ آن صله ی رحم است یا دست دادن رحم است.

در راستای همین داستان روایتی داریم:

واضطربت عروقي حتى غلبت علي الرقة وفاضت عيناي [22]

عروقم مضطرب شده و به هیجان در آمده است تا این که رقت و مهر و عطوفت بر من غالب شده و اشک هایم سرازیر شده است. این بحث تمام شد.

نقش عروق در انعقاد نطفه

روایاتی داریم دال بر این است که رگ های خون در انعقاد نطفه نقش و سهم دارد.

النطفة التي يخرج منها الولد ترعد لها الأعضاء والعروق کلها [23]

آن نطفه ای که بچه از آن به وجود می آید، از بدن پدر خارج می شود ولی وقتی خارج می شود تمام بدن و اعضای بدن پدر می لرزد و تمام رگ ها می لرزد. پس رگ با این لرزیدن نشان می دهد که یک چیزی از آن خارج شده است و یا یک ارتباطی به مسئله ی انعقاد نطفه دارد.

در روایت دیگر می فرماید:

إن آدم لما أكل من الشجرة دب ذلك في عروقه و شعره وبشره فاذا جامع الرجل أهله خرج الماء من كل عرق وشعرة ، فأوجب الله على ذريته الاغتسال من الجنابة إلى يوم القيامة [24]

زمانی که حضرت آدم (ع) از آن درخت ممنوعه (گندم یا هر چیز دیگر) خورد. آن غذا یا میوه ای که خورد داخل خون او شد و به تمام بدن رسید و در رگ هایش و در موهایش و در پوستش رفت و هرگاه با خانمش همبستر شدن آب از هر رگ و از هر مویی خارج شد و به همین جهت خداوند تبارک و تعالی واجب کرد و دستور داد که ذریه و فرزندان حضرت آدم (ع) بعد از همبستر شدن غسل کنند.

یک مطلب دیگری که می خوانیم و این بحث تمام می شود این است که این رگ ها برای به وجود آمدن فرزند از ژن های پدر و مادر به وجود می آید و یا تنها از ژن های پدر و یا تنها از ژن های مادر است و شاید در پزشکی امروز چنین تقسیمی نداشته باشند ولی ما چنین تقسیمی داریم.

در روایات داریم که از پیامبر(ص) سوال شده است که "من أین یکون الولد؟" (بچه از کجاست؟)

أما العظام والعصب والعروق فمن الرجل ، وأما اللحم والدم والظفر والشعر فمن المرأة [25]

پیامبر(ص) فرمود: استخوان ها و اعصاب و رگ ها از پدر است، یعنی از ژن های مرد است و ژن های مادر در این ها هیچ دخلی ندارد ولی گوشت و خون و ناخن و مو از مادر است و از ژن های مادر درست می شود. پس یک سری چیزها از پدر است و یک سری هم از مادر است و این روایت دال بر این است که رگ ها از پدر است.

بحث دیگری هم داریم که درباره ی تعداد رگ ها است. در روایات بسیار زیادی آمده است که تعداد ۳۶۰ رگ در بدن است.

كان رسول الله يحمد الله في كل يوم ثلاث مائة مرة وستين مرة ، عدد عروق الجسد [26]

پیامبر (ص) هر روز ۳۶۰ مرتبه حمد و سپاس خدا را می گوید، به اندازه ی رگ های بدن.

روایت دیگری داریم که می فرماید:

إن الله خلق الإنسان على اثني عشر وصلا وعلى مائتين وثمانية وأربعين عظما وعلى ثلاثمائة وستين عرقا فالعروق هي التي تسقي الجسد كله والعظام تمسكها [27]

خداوند تبارک و تعالی انسان را خلق نمود بر ۱۲ مفصل (محل وصل شدن) و ۲۴۶ استخوان و ۳۶۰ رگ، این رگ ها است که تمام بدن را آبیاری می کند و استخوان های بدن را نگه می دارد تا بتواند بایستد و بنشیند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo