< فهرست دروس

استاد سيدابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1402/01/17

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت‌های نهج‌البلاغه/ مجموعه‌ی سیری در حکمت‌های نهج‌البلاغه با نگرش جامعه‌سازی و جامعه‌پردازی(ویژه ماه رمضان 1444) /شرح حکمت سی و یکم: نشانه‌ها و ارکان ایمان کامل، جلسه سوم

 

وَسُئِلَ× عَنِ الْإِيمَانِ، فَقَالَ×: «الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ وَالْيَقِينِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهَادِ؛ فَالصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ وَالشَّفَقِ وَالزُّهْدِ وَالتَّرَقُّبِ؛ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ، وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ، وَمَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ، وَمَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ فِي الْخَيْرَاتِ. وَالْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ، وَتَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ، وَمَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ، وَسُنَّةِ الْأَوَّلِينَ؛ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ، وَمَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ، وَمَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الْأَوَّلِينَ. وَالْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ، وَغَوْرِ الْعِلْمِ، وَزَهْرَةِ الْحُكْمِ، وَرَسَاخَةِ الْحِلْمِ؛ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ، وَمَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُكْمِ، وَمَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ، وَعَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً. وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَالصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ، وَشَنَآنِ الْفَاسِقِينَ؛ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ، وَمَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْمُنَافِقِينَ، وَمَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَيْهِ، وَمَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ وَغَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَأَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. وَالْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ، وَالتَّنَازُعِ، وَالزَّيْغِ، وَالشِّقَاقِ؛ فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ، وَمَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ، وَمَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ، وَحَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ وَسَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ، وَمَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَأَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ، وَضَاقَ مَخْرَجُهُ. وَالشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمَارِي، وَالْهَوْلِ، وَالتَّرَدُّدِ، وَالِاسْتِسْلَامِ؛ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ، وَمَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلى‌ عَقِبَيْهِ، وَمَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ، وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا»[1] .

روز میلاد امام حسن مجتبی× ان‌شاءالله بر همه‌ی شما مبارک باشد. اولین فرزند منزل فاطمه زهرا و امیرالمومنین‘، به‌تعبیری چشم‌روشنی خانه پیامبر| است، چشم‌روشنی خانه امیرالمؤمنین و حضرت صدیقه طاهره‘ است. بدون شک و به‌طور طبیعی این‌گونه است که در این روز پیامبر اسلام، امیرالمؤمنین و حضرت صدیقه طاهره^ همگی از حضور اولین نوه پیامبر اسلام| خوشحالند. البته جای حضرت خدیجه÷ در این‌چنین روزی خالی است؛ اگرچه روح ایشان هم حتماً شادمان است.

امیدواریم که این روز برای عالم اسلام و بر همه‌ی مسلمانان و شیعیان مبارک باشد و بتوانیم سعی و تلاش کنیم سیره امام مجتبی× را بیاموزیم، چون امام×، مدرسه است و در مدرسه بایستی درس‌آموزی نمود؛ نمی‌شود انسان در مدرسه وقتش را به بطالت بگذراند. لذا باید از سیره امام مجتبی× و از آن دسته از روایاتی که از آن حضرت واردشده و می‌تواند به‌عنوان الگویِ عملی در جامعه باشد درس‌آموزی نمود؛ چراکه هراندازه خودمان را به این الگوها نزدیک کنیم، حتماً به‌همان اندازه به نقطه‌ی سعادت و بهروزی نزدیک شده‌ایم.

با عرض تبریک مجدد و آرزوی مبارک قرار دادن این روز از خدای عزوجل برای امت اسلام و برای شیعیان، در روز میلاد امام مجتبی× و به چشم‌روشنی پیامبر اسلام، امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه زهرا^ صلواتی را اهدا می‌کنیم.

کلام در حکمت 31 نهج‌البلاغه بود. با توجه به این کلمه‌ی قصار مولا×، عنوان این حکمت را «نشانه‌ها و ارکان ایمان کامل» قرار دادیم.

بدان جهت که کلمه‌ی مولا× طولانی است، صدر آن‌را مورد ملاحظه قرار می‌دهیم. در صدر این کلمه، مولا× چهار رکن برای ایمان بیان می‌فرمایند. از سید رضی منقول است که فرمود: از امیرمؤمنان× «سُئِلَ عَنِ الْإِيمَانِ»؛ از ایمان سؤال شد، امام× فرمود: «الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ»؛ فرمود: ایمان بر چهار پایه و چهار رکن استوار است، «عَلَى الصَّبْرِ وَالْيَقِينِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهَادِ»؛ صبر، یقین، عدل و جهاد، چهار پایه و رکن ایمان هستند. در دو جلسه‌ی گذشته تعبیر کردیم و گفتیم که این چهار رکن در چهار بُعد از ابعاد زندگی بشر است. صبر، رکن اخلاق است، یقین، رکن اعتقاد و باور است، عدالت، رکن اجتماعی است و جهاد هم اگر به‌معنای مطلق الجهاد و بذل الجهد باشد، رکن اقتصادی است؛ و اگر به‌معنای جهاد و دفاع باشد [کما این‌که هست] رکن دفاعی و مبارزاتی انسان در جامعه هست؛ لذا این‌ها چهار بُعد اساسی از ابعاد زندگی جامعه هست و امام× در مقام تبیین چگونگی پیاده کردن ایمان در عرصه‌های زندگی است. این‌که چگونه می‌توانیم ایمان را از ذهنمان و از قلبمان خارج کنیم و آن‌را در جامعه پیاده کنیم. مهم این است که ایمان در جامعه پیاده‌سازی بشود؛ که ترتیبش را دیروز بیان کردیم و گفتیم که ایمان باید بعد از اقرار به‌زبان، به‌قلب نفوذ کند؛ و اگر نفوذ نکند، اسلام تنها خواهد بود؛ و اگر در قلب خلاف «ما جری علی اللسان»؛ باشد نفاق خواهد ‌شد؛ اما اگر بعد از اقرار به‌زبان، به‌قلب نفوذ کرد، ایمان می‌شود؛ بعد از نفوذ در قلب نباید باید در جامعه تأثیر بگذارد و پیاده شود و این چهار رکن(صبر، یقین، عدل و جهاد)، ارکان پیاده‌سازی ایمان در جامعه است.

مقصود امام× از ارکان ایمان چیست؟ (مطلق ایمان یا ایمان کامل؟)

تابه‌حال چند بحث را مطرح کردیم و گفتیم که قبل از اصل مسئله‌ی این حکمت و پرداختن به آن، باید نکاتی را موردتوجه و بررسی قرار دهیم.

یکی دیگر از مباحثی که بایستی در این‌جا مطرح کرده و بدان پرداخته شود این است که وقتی از امام× درباره‌ی ایمان سؤال می‌شود و حضرت در جواب از این سؤال، ارکان و علائم ایمان را بیان می‌نماید، می‌خواهیم بدانیم؛ مقصود امام× در این‌جا کدام ایمان است؟ آیا مقصود حد ابتدایی ایمان است یا نه، حضرت در این‌جا حد کمال ایمان را اراده کرده است؟

چون ایمان ازجمله مقولاتی است که ذو مراتب و ذو درجات است؛ یعنی ایمان چیزی نیست که یا باشد و یا نباشد، بلکه ایمان دارای درجاتی است. برخی از آن‌ها، ارکان تأسیسیه‌ی ایمان هستند که شکل‌دهنده‌ی ایمان می‌باشند؛ یعنی رکنی است که وقتی آمد، ایمان هم می‌آید. وقتی‌که آمد ایمان را شکل می‌دهد؛ اما برخی از ارکان هم، ارکانی هستند که اصل ایمان را تأسیس نمی‌کنند، بلکه مایه‌ی رشد ایمان می‌شوند و کمال ایمان را شکل می‌دهند. حال سؤال این است که مقصود امام× در این‌جا کدام است؟

به‌تعبیری دیگر، آیا مقصود امام× از بیان ارکان ایمان، همان ارکان شکل‌دهنده‌ی ایمان است که اگر نباشند، ایمان شکل نخواهد گرفت؟ یا این‌که نه، مقصود امام× ایمان کامل است؛ یعنی اگر این ارکان نباشند، ایمان هست؛ ولی کامل نیست، بلکه ایمان ناقص است؟

چراکه در تعریف ایمان این‌گونه رفتارها و عمل‌ها مطرح نیست، بلکه تنها به سه رکن پرداخته‌اند که عبارت است از: (اقرار با زبان. تصدیق به‌قلب و عمل بالارکان).

و همین‌جا نیز این بحث قابل‌طرح است که جزء و شرط، آیا برای ایمان کامل است، یا این‌که برای مطلق الایمان می‌باشد؟ کدام‌یک از این‌هاست؟ چون وقتی‌که ایمان دارای مراتبی شد، می‌توانیم آن‌را به ایمان کامل و ایمان ناقص تقسیم کنیم. ایمان کامل و ایمان ناقص هم دارای درجاتی است. برخی از این درجات و مراتب به‌سبب تقویت خود باور است و برخی از آن‌ها هم به‌سبب تقویت اعمال ایمانی است که در انسان باید ایجاد بشود.

آن‌چه که به‌عنوان رکن تأسیس بیان‌شده غیر از چیزهایی است که در کلام امام× است. وقتی‌که از رکن تأسیسی ایمان سخن می‌گوییم، می‌گوییم: چه چیزی ایمان را به‌وجود می‌آورد و آن‌را شکل می‌دهد؟

سه رکن تأسیسی برای ایمان بیان کرده‌اند که عبارت‌اند از: 1. اقرار به لسان، با زبان گفتن(شهادت زبانی)؛ 2. تصدیق بالجنان، تصدیق با قلب، آن‌چه که بر زبان جاری شد در دل هم باید نفوذ کند؛ یعنی قلب هم باید همان را باور داشته باشد؛ 3. عمل بالارکان که به آن اشاره کردیم.

و حتی در این باب نیز در علوم مختلف و در رشته‌های گوناگون از علوم دین مطرح‌شده که آیا عمل بالارکان جزء ایمان است، یا شرط ایمان؟ که پرواضح است اگر جزء ایمان باشد، داخل در مفهوم ایمان است؛ و اگر شرط ایمان باشد خارج از مفهوم ایمان خواهد بود که در مقام مقایسه می‌شود جزء را به رکوع برای نماز و شرط را به وضو برای نماز مقایسه کرد که رکوع داخل در نماز است و جزء نماز می‌باشد؛ ولی وضو شرط است و خارج از نماز می‌باشد؛ ولی در نماز مؤثر است؛ چراکه نماز بدون وضو فایده‌ای ندارد.

این‌جا هم اگر این شرط بود، دوباره بحث کرده‌اند که آیا شرط صحت ایمان است یا شرط کمال ایمان؟ یعنی اگر ایمان بخواهد باشد، آیا باید عمل داشته باشیم؟ به‌عنوان‌مثال، اگر کسی عمل صالح نداشته باشد و نماز نخواند، ابداً مؤمن نیست؟! یا اگر نماز نخواند، ایمان دارد؛ اما ایمانش ناقص است؟! کدام مقصود است؟ آیا شرط صحت است یا شرط کمال است؟

این مباحث در فهم کلام امیرمؤمنان× مؤثر است و دخالت دارد.

چنانکه واضح و روشن است، ایمان از مقولات دارای مراتب و درجات گوناگون است که مرتبه‌ی اقل و مرتبه‌ی اکثر دارد.

و افراد مؤمن که به وصف ایمان متّصف می‌شوند نیز مراتب گوناگونی دارند، برخی‌ها در کف ایمان و برخی‌ها هم در درجات بالاتر از ایمان قرار دارند.

به‌عبارت‌دیگر ایمان قابلیت زیادی و نقضان دارد و فرد مؤمن هم می‌تواند در مسیر رشد ایمان سیر کند و هم در مسیر نقصان ایمان خود حرکت کند.

این مطلب که ایمان دارای مراتبی است، هم در قرآن کریم و هم در روایات به‌طور صریح بدان پرداخته شده است.

به‌تعبیری دیگر، دارای مراتب بودن؛ یعنی ایمان مفهومی است که قابل زیاده و نقصان است؛ مفهومی است که هم می‌شود کم بشود و ناقص گردد؛ و هم می‌شود زیاد بشود؛ یعنی عواملی هم در زیادی ایمان تأثیر دارد و هم در نقصان ایمان مؤثر است.

این اصل پذیرش زیادی و نقصان ایمان تقریباً جزء مواردی است که قرآن و روایات در مورد آن اتفاق دارند. در این‌جا به‌جهت شفافیت بیشتر موضوع، نمونه‌هایی از آن‌را بیان می‌کنیم.

    1. خداوند متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی انفال فرمود: {وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا ...}[2] ؛ هرگاه نام خدا برده شود، دل‌هایشان ترسان می‌گردد؛ و هنگامی‌که آیات او بر آن‌ها خوانده می‌شود، ایمانشان فزون‌تر می‌گردد؛

پس این صریح قرآن است که ایمان قابل زیادشدن است؛ و هر چیزی که قابل زیادشدن است، به‌طور طبیعی قابل نقصان هم خواهد بود.

    2. خداوند در سوره‌ی آل‌عمران فرمود: {إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا}[3] ؛ «مردم [= لشکر دشمن] برای (حمله به) شما اجتماع کرده‌اند؛ از آن‌ها بترسید!» اما این سخن، بر ایمانشان افزود.

این آیه هم به زیادی ایمان تصریح دارد.

    3. یا در سوره‌ی مبارکه احزاب فرمود: {وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ۚ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا}[4] ؛ و خدا و رسولش راست گفته‌اند!» و این موضوع جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود.

این‌ها زیادی ایمان و زیادی تسلیم داشتند که این‌جا در ذیل این آیه باز این بحث مطرح است؛ و مفسرین گفته‌اند، مقصود از این‌که دو تا(ایمان و تسلیم) را بیان کرده، چیست؟ آیا دلالت بر این می‌کند که ایمان صرف تصدیق است و تسلیم، به‌معنای تسلیم عملی است، یا نه، چیزی غیر از این است؟ که در این‌جا به این بحث ورود پیدا نمی‌کنیم.

خلاصه این‌که با اندک تأملی در قرآن و همچنین با اندک تأملی در تجربه‌ی میدانی مطالعاتی‌مان معلوم و مسلم می‌شود که ایمان مفهومی است که در هر دو جهت عقیده و عمل قابل‌افزایش و نقصان است؛ یعنی هم باور مؤمن کمال و نقصان دارد و هم اعمال ایمانی کم‌وزیاد می‌شود.

و همین‌طور در دو عرصه‌ی عقیده و عمل در هر دو بخشش فی الجانبَین چگونه می‌توانیم ایمان انبیاء و اولیاءالله و آن‌هایی‌که حتی برای لحظه‌ای معصیتی نکرده، و حتی فکر گناه هم به‌ذهنشان خطور نکرده و در قلبشان تمایلی به گناه ایجاد نشده است را با ایمان کسی‌که مؤمن است؛ ولی برخی از واجبات را ترک می‌کند مقایسه نمود و یکسان دانست!

چنانچه در باور و عقیده توجه کنیم، به این مطلب پی می‌بریم که تا چه اندازه میان عقیده و باور اولیاء و انبیای الهی و سایر مردم فاصله هست؛ بنابراین هرگز کسی نمی‌تواند این دو بخش را با هم یکسان بداند؛ چراکه انبیاء و ائمه معصومین^ و حتی افراد عادی در جامعه پیدا می‌کنیم که این‌ها در اوج‌اند؛ آن‌هایی‌که مؤمن حقیقی و ازنظر ایمان کامل‌اند؛ افرادی همچون شهید حججی(شهید مذبوح) که داعش سر وی را از بدنش جدا کرد؛ شهیدی که مقام معظم رهبری هم درباره‌ی وی فرمودند: خداوند او را حجتی بر همگان قرار داد[5] . چهره‌ی ایشان، آن صلابت و مظلومیت و اطمینان و طمأنینه ایشان در آن لحظه‌ای که ایشان را گرفته بودند و می‌بردند تا سر از بدنش جدا کنند و او می‌دانست؛ ولی با طمأنینه و آرامش خاطر بود، این حرکت وی عالم را تکان داد.

زمانی‌که بنده سوریه بودم، خانواده‌ی ایشان بعد از شهادت این شهید بزرگوار در سفری که به کشور سوریه داشتند، پدر، مادر، همسر و برخی دیگر از نزدیکان این شهید، ازجمله یکی از بستگان ایشان که عالم است و از مجاهدین بود و آلان هم هست و از دوستان خودمان هم می‌باشد در آن‌جا ملاقات کردیم، یک روز با این عالم مجاهد ملاقاتی داشتم، از ایشان درباره‌ی رابطه‌ی فامیلی‌شان پرسیدم، ایشان گفت: محسن حججی پسرعمه [یا پسردایی] من است. از ایشان پرسیدم که شهید حججی را چه‌قدر می‌شناختید؟

ایشان گفت: ما علاوه بر این‌که با هم فامیل بودیم، اگرچه چند سالی با یکدیگر اختلاف سنی داشتیم؛ ولی با هم رفیق بودیم. بعد ایشان برای من نقل کرد، گفت: روزی با آقا محسن در شهر خودشان (نجف‌آباد اصفهان) قدم می‌زدیم درحالی‌که او جوانی بیست‌وچندساله بود، به آقا محسن گفتم که آیا شما در زندگی‌ات گناهی هم مرتکب شده‌ای؟ ایشان ابتدا سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت، بعد از چند لحظه رو به من کرد و گفت: من هیچ‌وقت فکر گناه هم نکرده‌ام!

[این عجیب است! این افسانه نیست، این قضیه برای هزار سال پیش نیست، این قضیه در همین زمان خودمان اتفاق افتاده است.] بنابراین دوره‌ی ما هم ‌دوره‌ی قحطی مؤمن واقعی نیست! بله، مشکلات و انحرافات در جامعه زیاد شده است؛ ولی انسان‌های با ایمانی هم در همین جامه حضور دارند.

در جامعه امروزی، چگونه می‌شود تصور کرد، یک جوان بیست‌وچندساله بگوید که من حتی فکر گناه هم نکرده‌ام! آیا می‌شود ایمان افرادی همچون امثال شهید حججی‌ها را -چه در حوزه‌ی باور و عقیده، و چه در حوزه‌ی عمل- با ایمان ناقص برخی از افراد کنار هم گذاشت؟ ابداً شدنی نیست.

پس ایمان قابل زیادی و نقصان است.

مشابه همین مطالب در روایات نیز به‌صورت صریح بدان اشاره کرده‌اند که ایمان قابل زیادی و نقصان است.

به‌عنوان‌مثال، امیرمؤمنان علی× در نهج‌البلاغه، بعد از این‌که حکمت 260 را بیان می‌کند، 9 روایت ذکر می‌کند از مولا علی× نقل می‌کند که نیاز به شرح و توضیح دارد.

پنجمین روایت آن این‌گونه دارد:

«إِنَّ الْإِيمَانَ يَبْدُو لُمْظَةً فِي الْقَلْبِ كُلَّمَا ازْدَادَ الْإِيمَانُ ازْدَادَتِ اللُّمْظَة»[6] .

لکن این روایت در جاهای دیگر به‌صورت مفصل‌تر آمده است؛ به‌عنوان‌مثال، أحمد بن الحسين بن علي بن موسى الخُسْرَوْجِردي الخراساني، أبو بكر البيهقي (متوفاى 458 هـ) در کتاب خود با عنوان «شعب الإيمان» که کتابی اخلاقی است این روایت را موسع‌تر از نقل سید رضی در نهج‌البلاغه آورده است.

ایشان این‌گونه آورده است:

عن الامام علی×: «إنَّ الإِيمانَ يَبدَأُ لُمظَةً بَيضاءَ فِي القَلبِ، فَكُلَّمَا ازدادَ الإِيمانُ عِظَما، ازدادَ ذلِكَ البَياضُ. فَإِذَا استُكمِلَ الإِيمانُ ابيَضَّ القَلبُ كُلُّهُ»[7] .

مولا على× فرمود: ايمان، چون نقطه سفيدى، در دل آغاز می‌شود. پس هر چه ايمان زيادتر شود، آن سفيدى نيز زيادتر می‌شود و چون ايمان كامل گردد، تمام دل سفيد می‌گردد.

برخی‌ها گفته‌اند: مثل وقتی‌که انسان غذایی می‌خورد یک ذره غذا کنار لبش می‌آورد، زبانش را بیرون می‌آورد و این غذا را پاک می‌کند، به این حرکت لمظه می‌گویند. عمدتاً دراین‌باره گفته‌اند که «لُمظَةً» کنایه از یک نکته است؛ برخی‌ها مثال زده‌اند به «لُمظَة الفرس»؛ می‌گویند این تعبیر به‌خاطر آن است که اگر روی پوزه‌ی پایینی اسبی نقطه‌ی سفیدی باشد، وقتی‌که این اسب سرش را بالا می‌آورد، آن نقطه‌ی سفید معلوم می‌شود. در ایمان نیز گفته‌اند که ایمان، نقطه‌ای است که در قلب ایجاد می‌شود، و هر چه که ایمان در قلب انسان زیاد بشود، این نقطه‌ی سفید هم در قلب بزرگ‌تر می‌شود تا جایی‌که فرمود: «استُكمِلَ الإِيمانُ ابيَضَّ القَلبُ كُلُّهُ»؛ وقتی‌که ایمان کامل شد، سفیدی و نورانیت قلب زیاد می‌شود.

این‌ها نشانه‌ی این است که ایمان قابلت نقصان و ازدیاد دارد.

روایت دیگری که درباره‌ی نقصان و زیادی ایمان هست، روایتی است که مرحوم کلینی در کتاب «کافی» آورده است. مرحوم کلینی در کتاب «کافی» دو باب را کنار هم تأسیس کرده که یک باب آن به‌نام «بَابُ السَّبْقِ إِلَى الْإِيمَان‌» و دیگری «بَابُ دَرَجَاتِ الْإِيمَان‌» است و چندین روایت را در این دو باب ذکر نموده است.

روایت این‌گونه دارد:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَيْدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو الزُّبَيْرِيُّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ: قُلْتُ لَهُ: «إِنَّ لِلْإِيمَانِ دَرَجَاتٍ وَ مَنَازِلَ، يَتَفَاضَلُ الْمُؤْمِنُونَ فِيهَا عِنْدَ اللَّهِ؟

قَالَ: نَعَمْ. قُلْتُ: صِفْهُ لِي رَحِمَكَ اللَّهُ حَتَّى أَفْهَمَهُ.

قَالَ×: إِنَّ اللَّهَ سَبَّقَ بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ كَمَا يُسَبَّقُ بَيْنَ الْخَيْلِ يَوْمَ الرِّهَانِ، ثُمَّ فَضَّلَهُمْ عَلَى دَرَجَاتِهِمْ فِي السَّبْقِ إِلَيْهِ، فَجَعَلَ كُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ عَلَى دَرَجَةِ سَبْقِهِ لَا يَنْقُصُهُ فِيهَا مِنْ حَقِّهِ، وَ لَا يَتَقَدَّمُ مَسْبُوقٌ سَابِقاً، وَ لَا مَفْضُولٌ فَاضِلًا، تَفَاضَلَ بِذَلِكَ أَوَائِلُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ أَوَاخِرُهَا، وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لِلسَّابِقِ إِلَى الْإِيمَانِ فَضْلٌ عَلَى الْمَسْبُوقِ إِذاً لَلَحِقَ آخِرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَوَّلَهَا. نَعَمْ وَ لَتَقَدَّمُوهُمْ إِذَا لَمْ يَكُنْ لِمَنْ سَبَقَ إِلَى الْإِيمَانِ الْفَضْلُ عَلَى مَنْ أَبْطَأَ عَنْهُ، وَ لَكِنْ بِدَرَجَاتِ الْإِيمَانِ قَدَّمَ اللَّهُ السَّابِقِينَ وَ بِالْإِبْطَاءِ عَنِ الْإِيمَانِ أَخَّرَ اللَّهُ الْمُقَصِّرِينَ، لِأَنَّا نَجِدُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ الْآخِرِينَ مَنْ هُوَ أَكْثَرُ عَمَلًا مِنَ الْأَوَّلِينَ، وَ أَكْثَرُهُمْ صَلَاةً وَ صَوْماً وَ حَجّاً وَ زَكَاةً وَ جِهَاداً وَ إِنْفَاقاً وَ ...

قُلْتُ: أَخْبِرْنِي عَمَّا نَدَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُؤْمِنِينَ إِلَيْهِ مِنَ الِاسْتِبَاقِ إِلَى الْإِيمَانِ. فَقَالَ: قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: {سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ}[8] ؛ ...»[9] .

به نقل از ابو عمرو زبيرى ـ: به امام صادق× گفتم: آيا ايمان درجات و مراتبى دارد كه مؤمنان با آن‌ها نزد خدا، بر يكديگر برترى داشته باشند؟

امام× فرمود: «آرى». گفتم: رحمت خدا بر شما باد! برايم توضيح دهيد تا بدانم.

حضرت فرمود: خداوند، ميان مؤمنان مسابقه گذاشت، همان‌گونه كه در روز مسابقه، اسبان را به مسابقه می‌گذارند. سپس آن‌ها را برحسب درجه‌ای كه در پيش افتادن به‌سوی او، به‌دست آوردند، برترى بخشيد و هر يك از آنان را در درجه‌ی سبقتش قرار داد كه از حقّ او در آن درجه، كاسته نمی‌شود. نه هيچ عقب‌افتاده‌ای بر جلو افتاده‌ای پيشى می‌گیرد، و نه هيچ كمترى بر آن‌که برتر است. بدین‌سان، پيشينيان اين امّت، بر پسينيان آنان، برترى دارند و اگر پیش‌گام در ايمان، بر آن‌که ديرتر ايمان آورده، برترى نداشت، آخر اين امّت، در رديف اوّل آن جاى می‌گرفت. آرى، اگر پیش‌گام در ايمان، بر آن‌که بعد ايمان آورده، برترى نداشت، آن آخرین‌ها بر اولین‌ها پيشى می‌گرفتند؛ امّا به‌سبب درجات ايمان، خداوند، پیش‌گامان را مقدّم داشت و به‌سبب پس گامى در ايمان، خداوند، كوتاهى كنندگان را مؤخّر داشت؛ زيرا در ميان مؤمنانِ پسين، كسانى را می‌بینیم كه پُر عمل‌تر از پیشینیان‌اند و نماز و روزه و حج و زكات و جهاد و انفاقشان، از آنان بيشتر است ...

گفتم: مرا از پيشى گرفتن به‌سوی ايمان ـ كه خداوند عزوجل مؤمنان را به آن فراخوانده است ـ، آگاه فرما.

امام صادق× فرمود: «خداوند عزوجل فرموده است: «به‌پیش تازید برای رسیدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتی که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است و برای کسانی‌که به‌خدا و رسولانش ایمان آورده‌اند؛ آماده شده است، ...

حضرت این آیه را آیه‌ی مسابقه دانست. این هم نشان دیگری در روایات دال بر این‌که ایمان دارای مراتب و درجاتی است.

در روایت دیگری نیز مرحوم شیخ صدوق در «خصال» از امام صادق× نقل کرده که حضرت فرمود:

«الْمُؤْمِنُونَ عَلَى سَبْعِ دَرَجَاتِ، صَاحِبِ دَرَجَةٍ مِنْهُمْ فِي مَزِيدٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُخْرِجُهُ ذَلِكَ الْمَزِيدُ مِنْ دَرَجَتِهِ إِلَى دَرَجَةِ غَيْرِهِ، وَ مِنْهُمْ شُهَدَاءُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ، وَ مِنْهُمُ النُّجَبَاءُ، وَ مِنْهُمُ الْمُمْتَحَنَةُ، وَ مِنْهُمُ النُّجَدَاءُ، وَ مِنْهُمْ أَهْلُ الصَّبْرِ، وَ مِنْهُمْ أَهْلُ التَّقْوَى، وَ مِنْهُمْ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»[10] .

فرمود: مؤمنان به هفت درجه تقسيم می‌شوند كه صاحب هر درجه‌ای، در افزايشى از جانب خداوند عزوجل است؛ امّا اين افزايش، او را از درجه‌ای كه دارد، به درجه ديگرى نمی‌برد: [حضرت مثال‌ها و نمونه‌هایی می‌آورند] برخى از ايشان گواهانِ خدا بر خلق او هستند، برخى از ايشان برگزیدگان‌اند، برخى از ايشان آزموده شدگان‌اند، برخى از ايشان دستگيرى کنندگان‌اند، برخی‌شان اهل شکیبایی‌اند، برخی‌شان اهل پرهیزگاری‌اند، و برخی‌شان اهل بخشایش‌اند.

هرکدام از این‌ها یک درجه‌ای است. این روایت هم نشانه‌ی این است که ایمان دارای مراتب و درجات است.

در روایت دیگری نیز از امام کاظم× در بيان این‌که ايمان قابل كاهش و افزايش هست يا نه، منقول است که حضرت فرمود:

«إِنَّ الْإِيمَانَ حَالاتٌ وَ دَرَجَاتٌ وَ طَبَقَاتٌ وَ مَنَازِلُ، فَمِنْهُ التَّامُّ الْمُنْتَهَى تَمَامُهُ، وَ مِنْهُ النَّاقِصُ الْمُنْتَهَى نُقْصَانُهُ، وَ مِنْهُ الزَّائِدُ الرَّاجِحُ زِيَادَتُهُ»[11] .

فرمود: ايمان، داراى حالات و درجات و طبقات و مراتبى است؛ درجه‌ای از آن، كامل و در نهایت كمال است، درجه‌ای ناقص و در نهايت نقص است و درجاتى [ميان اين دو] كه يكى بر ديگرى فزونى دارد.

بنابراین، ایمان از مقولاتی است که درجه‌بندی دارد و قابل زیادی و نقصان است. لذا نیازمند این هستیم که ببینیم مقصود امام× در بیانشان که ارکان ایمان را بیان فرمودند، کدام مرتبه و درجه از ایمان بوده است؟ آیا امام× در این بیان، مطلق الایمان را اراده فرموده است یا این‌که درجات عالیه‌ی ایمان مد نظر مولا× است؟

اما نکته مهم‌تری که در این بحث وجود دارد این است که روشن بشود، این زیاده و نقصان در چه چیزی رخ می‌دهد؟ آیا این زیاده و نقصان در حقیقتِ ایمان راه دارد، یا این‌که این زیاده و نقصان در لوازم ایمان است؟

یعنی این‌که آیا خود تعریف ایمان و حقیقت ایمان قابل زیاده و نقصان است که می‌شود ایمان قوی و ایمان ضعیف، و یا این‌که اصل ایمان یک حقیقت بیش ندارد و آنچه که قابل زیاده و نقصان است، عمل ایمانی است که از لوازم ایمان به‌شمار می‌آید؟

در این‌جا باید مسئله را از این نگاه بررسی نمود که آیا عمل درحقیقت ایمان تأثیر دارد یا درحقیقت ایمان تأثیری ندارد؟ حقیقت و تعریف ایمان چیست، و وقتی‌که چیستی حقیقت ایمان روشن شد، می‌شود درباره‌ی آن به قضاوت نشست که آیا خودِ آن حقیقت قابل زیاده و نقصان است، یا نه؟

چراکه این‌جا درباره‌ی این‌که آیا عمل دخالت در ایمان دارد یا ندارد، مباحث زیادی میان خوارج و مرجئه مطرح است. عده‌ای گفته‌اند که عمل جزء ایمان است و انسانی که عمل نداشته باشد، اصلاً مؤمن نیست. اندک گناهی هم انسان را از ایمان خارج می‌کند. یا عده‌ای دیگر نیز گفته‌اند که عمل، تصدیق است، هر گناهی که انجام دادی، ایرادی ندارد، بااین‌حال باز هم مؤمن هستی.

این‌که کدام قول درست است؟ آیا عمل درحقیقت ایمان دخالت دارد یا ندارد؟ مباحثی دراین‌باره مطرح است که بایستی نظر صحیح اسلام و با قرائت اهل‌البیت را درباره‌ی این موضوع استخراج نمود.

در جلسه بعدی این مطلب را تکمیل می‌کنیم تا به پایه‌های ایمان در کلام امیرمؤمنان علی× برسیم.


[5] - برگرفته از بیانات معظم له در دیدار با جمعی از مسئولان و فعالان فرهنگی استان‌های یزد و همدان 30/05/1396.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo