< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

98/01/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علل غیبت/ امتحان خلق

اسرار و علل غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)آزمون مردم‌

ادامه بررسی سند روایت اول (عبدالله بن موسی):

روایتی در ذم عبد الله بن موسی بن جعفر:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ: لَمَّا مَاتَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) حَجَجْنَا فَدَخَلْنَا عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) وَ قَدْ حَضَرَ خَلْقٌ مِنَ الشِّيعَةِ وَ مِنْ‌ كُلِ‌ بَلَدٍ لِيَنْظُرُوا إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) فَدَخَلَ عَمُّهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى وَ كَانَ شَيْخاً كَبِيراً نَبِيلًا عَلَيْهِ ثِيَابٌ خَشِنَةٌ وَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ سَجَّادَةٌ فَجَلَسَ وَ خَرَجَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) مِنَ الْحُجْرَةِ وَ عَلَيْهِ قَمِيصُ قَصَبٍ وَ رِدَاءُ قَصَبٍ وَ نَعْلٌ جدد [حَذْوٌ] بَيْضَاءُ فَقَامَ عَبْدُ اللَّهِ فَاسْتَقْبَلَهُ وَ قَبَّلَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ قَامَ الشِّيعَةُ وَ قَعَدَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَلَى كُرْسِيٍّ وَ نَظَرَ النَّاسُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ وَ قَدْ تَحَيَّرُوا لِصِغَرِ سِنِّهِ فَابْتَدَرَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ فَقَالَ لِعَمِّهِ أَصْلَحَكَ اللَّهُ مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ أَتَى بَهِيمَةً فَقَالَ تُقْطَعُ يَمِينُهُ وَ يُضْرَبُ الْحَدَّ فَغَضِبَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِ فَقَالَ يَا عَمِّ اتَّقِ اللَّهَ اتَّقِ اللَّهَ إِنَّهُ لَعَظِيمٌ أَنْ تَقِفَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَقُولَ لَكَ لِمَ أَفْتَيْتَ النَّاسَ بِمَا لَا تَعْلَمُ فَقَالَ لَهُ عَمُّهُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ يَا سَيِّدِي أَ لَيْسَ قَالَ هَذَا أَبُوكَ ص فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) إِنَّمَا سُئِلَ أَبِي عَنْ رَجُلٍ نَبَشَ قَبْرَ امْرَأَةٍ فَنَكَحَهَا فَقَالَ أَبِي تُقْطَعُ يَمِينُهُ لِلنَّبْشِ وَ يُضْرَبُ حَدَّ الزِّنَا فَإِنَّ حُرْمَةَ الْمَيِّتَةِ كَحُرْمَةِ الْحَيَّةِ فَقَالَ صَدَقْتَ يَا سَيِّدِي وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فَتَعَجَّبَ النَّاسُ وَ قَالُوا يَا سَيِّدَنَا أَ تَأْذَنُ لَنَا أَنْ نَسْأَلَكَ قَالَ نَعَمْ فَسَأَلُوهُ فِي مَجْلِسٍ عَنْ ثَلَاثِينَ أَلْفَ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَهُمْ فِيهَا وَ لَهُ تِسْعُ سِنِين‌.[1]

« على بن ابراهيم بن هاشم گفت: پدرم برايم نقل كرده و گفت: چون ابو الحسن رضا (علیه السلام) درگذشت حج گزارديم. پس در حالى كه گروهى از شيعيان از جاهاى مختلف در سراى امام جواد (علیه السلام) گردآمده بودند تا او را ببينند، بر او وارد شديم. در اين ميان عموى او كه پيرمردى فرزانه بود، جامه‌اى خشن بر تن داشت و بر پيشانى‌اش نيز جاى سجده بود وارد شد و نشست. حضرت ابو جعفر (علیه السلام) در حالى كه پيراهن زربفت و كفش‌هايى نو و سفيد داشت از حجره خويش بيرون آمد. عبد اللّه‌ بن‌ موسى‌ برخاست، از او استقبال كرد، بر پيشانى‌اش بوسه زد و شيعيان هم به احترام برخاستند. ابو جعفر امام جواد (علیه السلام) بر كرسى‌اى نشست. مردم در حالى‌كه از خردسالى او شگفت‌زده و سرگردان بودند همديگر را نگاه می‌کردند. در اين ميان مردى از شيعيان شروع به سخن كرد و به عموى آن حضرت گفت: خدا تو را به راه دارد، درباره مردى كه با حیوانی نزدیکی کند، چه مى‌گويی؟ گفت: دست راستش را ببرند و بر او حد جارى كنند.

امام جواد (علیه السلام) خشمگين شد. سپس به او نگاه کرد و فرمود: اى عمو، از خدا بترس، از خدا بترسد! گران است كه در روز قيامت در پيشگاه خداوند بايستى و از تو بپرسد: چرا به آنچه نمى‌دانستى براى مردم فتوا دادى؟ عموى آن حضرت به ايشان گفت: سیدم، از خدا آمرزش بخواه! مگر نه ‌كه پدرت چنين فرمود؟ امام جواد (علیه السلام) فرمود: از پدرم درباره مردى كه قبر زنى را شكافته و با او آميزش كرده است پرسيدند و پدرم فرمود: دست راستش براى نبش قبر قطع مى‌شود و براى زنا هم حد بر او جارى مى‌شود؟ چرا كه حرمت مردگان همچون حرمت زندگان است. عموى آن حضرت در پاسخ گفت: سیدم، راست گفتى و اينك من از خدا آمرزش مى‌طلبم. مردم همه در شگفت شدند و گفتند: ای آقای ما! آيا اجازه مى‌دهيد از شما بپرسيم؟ فرمود: آرى. پس در آن مجلس درباره سى هزار مسأله از امام (علیه السلام) پرسيدند و او در حالى كه تنها نه‌ سال داشت به همه آن‌ها پاسخ گفت.»

این قضیه در بغداد اتفاق افتاد، هنگامی که مأمون خواست دخترش را به ازدواج امام جواد (علیه السلام) در آورد اعتراضات شروع شد، مأمون گفت: او را امتحان کنید. یحیی بن اکثم که بالاترین شخصیت علمی حکومتی مأمون بود را آوردند و امام (علیه السلام) او را در بحث محکوم کرد.

این روایت دلالت بر قدح عبد الله بن موسی بن جعفر ندارد بلکه بر عکس دلالت بر تابعیت او از امام جواد (علیه السلام) دارد و چنین اشتباهاتی در مورد دیگر اصحاب هم بوده است.

بعضی این روایت و روایت مناقب را در ذم عبد الله بن موسی بن جعفر نقل کردند که به نظر ما هیچ دلالتی بر مذمت ایشان ندارد.

پس عبد الله بن موسی بن جعفر مشکلی ندارد.

عبد الله بن بکیر:

ایشان مشترک بین دو نفر است: اگر عبد الله بن بکیر الارجانی باشد از اصحاب امام صادق (علیه السلام) است ولی ابن غضائری گفته است: مرتفع القول یعنی غالی است البته انتساب کتاب ابن غضائری به ایشان مورد بحث است، بعضی مثل آقا بزرگ تهرانی بر این نظرند که این کتاب توسط دشمنان تألیف شده و به شیعه نسبت داده شده است، اولین کسی که کتاب ابن غضائری را مطرح کرد ابن طاووس بود و ‌فرمود: من تعهدی نسبت به این کتاب ندارم، ابن طاووس از علمای قرن هفتم است و ابن غضائری از علمای قرن چهارم است لذا طریق سید بن طاووس به این کتاب مشخص نیست. اولین کسی که آراء ابن غضائری را مدون کرد مرحوم علامه حلی بود.

حمدویه نقل می‌کند:

وجدت‌ فى‌ كتاب‌ جبرئيل‌ بن احمد الفاريابى بخطّه حدّثنا ابو جعفر محمّد بن اسحق عن احمد بن عبد اللّه الكرخى عن يونس بن عبد الرّحمن عن يونس بن يعقوب عن عبد اللّه البرجانى قال دخلت على ابي جعفر (علیه السلام) و انا غلام فبكيت فقال ما يبكيك يا بنى ما كلّ من طلب هذا الامر اصابه ثم دخلت على جعفر (علیه السلام) بعد ابي جعفر (علیه السلام) فلما رئانى و انا مقبل قال اللّه يعلم حيث يجعل رسالته‌.[2]

« در کتاب جبرئیل بن احمد فاریابی به خط او یافتم که عبد الله برجانی گفت: بر ابو جعفر (علیه السلام) وارد شدم و من جوانی بودم. گریه کردم. حضرت فرمود: چرا گریه می‌کنی، فرزندم اینطور نیست که هر کس در طلب امری باشد به آن برسد. بعد ابو جعفر (علیه السلام) بر جعفر (علیه السلام) وارد شدم پس چون مرا دید فرمود: خداوند می‌داند که رسالتش را کجا قرار دهد.»

مرحوم خوئی می‌فرماید: ایشان امامی و موثق است.

و المتحصل أن الرجل إمامي و لم تثبت وثاقته، و الروايتان على فرض دلالتهما فمن نفسه، و ما عن ابن الغضائري لم يثبت على أنه لا دلالة فيه على التضعيف.[3] «خلاصه بحث اینکه رجل امامی لکن وثاقت او ثابت نیست و دو روایت بر فرض دلالت داشتن از خود او است، و آنچه از ابن غضائری در مورد او بیان شد ثابت نیست علاوه بر اینکه در آن ( غالی بودن) دلالتی بر تضعیف نیست.»

اما اگر عبد الله بن بکیر، همان معروف باشد بحثی در او نیست.

مرحوم خوئی می‌فرماید:

قال النجاشي:عبد الله بن بكير روى عن أبي عبد الله‌. و عده المفيد في رسالته العددية من الفقهاء الأعلام، و الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال و الحرام و الفتيا و الأحكام، الذين لا يطعن عليهم و لا طريق إلى ذم واحد منهم. روى عن أبي عبد الله (علیه السلام)، و روى عنه الحسن بن علي بن فضال، تفسير القمي: سورة الأنبياء، في تفسير قوله تعالى: (وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ). و قال الكشي (189) «عبد الله بن بكير بن أعين: «قال محمد بن مسعود: عبد الله بن بكير و جماعة من الفطحية هم فقهاء أصحابنا. عد عدة من أجلة الفقهاء العلماء. و عده ممن أجمعت العصابة على تصحيح ما يصح عنهم على ما تقدم في أبان بن عثمان.[4]

« نجاشی می‌گوید: عبد الله بن بکیر از ابو عبد الله(علیه السلام) روایت کرده است. و مرحوم شیخ مفید در رساله عددیه او را از فقهای سرشناس و بزرگانی که حلال و حرام و فتوا و احکام از آنان اخذ می‌شد، شمرده است و از کسانی که طعنی بر آن‌ها نیست و طریقی برای ذم هیچ یک از آن‌ها نمی‌باشد. و از او در تفسیر مرحوم قمی روایت نقل شده است، کشی گفت: محمد بن مسعود گفت: عبد الله بن بکیر و جماعتی از فطحیه فقهای اصحاب ما بودند و او را از اجلای فقهای شمرده‌اند و از کسانی است که بر تصحیح آنچه از آنان صحیح است اجماع دارند.»

نکته:

تصحیح ما یصح عنهم یعنی خود ابن بکیر دروغ نمی‌گوید اما راوی بعد صحیح می‌گوید یا نه باید بررسی شود.

پس عبد الله بن بکیر مشکلی ندارد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo