< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

96/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تجدید حکومت عباسیان قبل از ظهور

روایت یازدهم

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ فِي مَنْزِلِهِ بِبَغْدَادَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ سَبْعٍ وَ عِشْرِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مَابُنْدَاذَ سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثَمَانِينَ وَ مِائَتَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْجَرِيرِيُّ عَنْ أَبِيهِ‌ عَنْ أَبِي صَادِقٍ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام أَنَّهُ قَالَ: مُلْكُ بَنِي الْعَبَّاسِ يُسْرٌ لَا عُسْرَ فِيهِ‌ لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِمُ التُّرْكُ وَ الدَّيْلَمُ وَ السِّنْدُ وَ الْهِنْدُ وَ الْبَرْبَرُ وَ الطَّيْلَسَانُ‌ لَنْ يُزِيلُوهُ وَ لَا يَزَالُونَ فِي غَضَارَةٍ مِنْ مُلْكِهِمْ حَتَّى يَشِذَّ عَنْهُمْ مَوَالِيهِمْ وَ أَصْحَابُ دَوْلَتِهِمْ‌ وَ يُسَلِّطُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ عِلْجاً يَخْرُجُ مِنْ حَيْثُ بَدَأَ مُلْكُهُمْ لَا يَمُرُّ بِمَدِينَةٍ إِلَّا فَتَحَهَا وَ لَا تُرْفَعُ لَهُ رَايَةٌ إِلَّا هَدَّهَا وَ لَا نِعْمَةٌ إِلَّا أَزَالَهَا الْوَيْلُ ذلِمَنْ نَاوَاهُ‌ فَلَا يَزَالُ كَذَلِكَ حَتَّى يَظْفَرَ وَ يَدْفَعَ بِظَفَرِهِ إِلَى رَجُلٍ مِنْ عِتْرَتِي يَقُول‌ بِالْحَقِّ وَ يَعْمَلُ بِهِ.

قال أبو علي‌ يقول أهل اللغة العلج الكافر و العلج الجافي في الخلقة و العلج اللئيم و العلج الجلد الشديد في أمره-

وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه‌السلام لِرَجُلَيْنِ كَانَا عِنْدَهُ إِنَّكُمَا تُعَالِجَانِ عَنْ دِينِكُمَا وَ كَانَا مِنَ الْعَرَب‌[1]

ابو صادق از امير المؤمنين علیه‌السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «دولت بنى عبّاس به آسانى و بدون اينكه مشكلى در آن باشد صورت مى‌گيرد، اگر ترك و ديلم و سند و هند و بربر و طيلسان عليه آنان با هم گرد آيند نيز نمى‌توانند آن را از قدرت بر كنار كنند و پيوسته در نعمت و كامكارى حكومت خويش به سر خواهند برد تا اينكه طرفداران و كاركنان دولتى ايشان از آنان كناره‌جوئى كنند و خداوند بر آنان علجى (يعنى کافر غیر عرب) را چيره گرداند او از همان جا خروج مى‌كند كه حكومت ايشان از آنجا آغاز شده (از خراسان)، بر هيچ شهرى نمى‌گذرد مگر آنكه آن را مى‌گشايد، و هيچ پرچمى برابر او برافراشته نمى‌شود مگر اينكه آن را سرنگون مى‌سازد، و هيچ نعمتى نمى‌ماند مگر اينكه آن را از بين مى‌برد، واى بر كسى كه با او به ستيز برخيزد، پس پيوسته اين چنين خواهد بود تا به پيروزى رسد و پيروزيش را به مردى از خاندان من بسپارد، كه به حقّ سخن گويد و بدان عمل كند».

ابو علىّ (محمّد بن همّام بن سهيل) گويد: اهل لغت مى‌گويند علج به معنى كافر است.

و باز كسى است كه خشن باشد، و باز به معنى فرومايه، و نيز به معنى كسى است كه در كارش جدّى و سختگير باشد و امير المؤمنين علىّ بن ابي طالب علیه‌السلام به دو نفر كه نزد او بودند فرمود: شما از دين خود به كفر روى مى‌آوريد، و آن دو نفر از عرب بودند.

لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِمُ التُّرْكُ وَ الدَّيْلَمُ وَ السِّنْدُ وَ الْهِنْدُ وَ الْبَرْبَرُ وَ الطَّيْلَسَانُ‌:

مراد این است که اگر تمام کفار بر عایه آنان اجتماع کنند، قادر به شکست آنان نیستند.

عجل: معلق کتاب الغیبة در توضیح عجل می‌نویسد:

قد يطلق في لسان أهل اللغة على الكفّار من العجم دون العرب.منابع روایت:1. الغیبة، مرحوم نعمانی، ص2572. بحار الانوار، ج31، ص531 از الغیبة نعمانی3. اثبات الهداة، ج3، ص502 از الغیبة نعمانی4. بشارة الاسلام، ص45 از الغیبة نعمانی5. عقد الدرر، ص77دلالت روایت:

این روایت نیز مربوط به سقوط اول حکومت بنی العباس به دست هلاکو خان مغول میباشد و اصلا مدعای کسانی که به آن استناد کردهاند بر حکومت مجدد عباسیون قبل از ظهور را اثبات نمیکند مگر قسمت آخر روایت (فَلَا يَزَالُ كَذَلِكَ حَتَّى يَظْفَرَ وَ يَدْفَعَ بِظَفَرِهِ إِلَى رَجُلٍ مِنْ عِتْرَتِي يَقُول‌ بِالْحَقِّ وَ يَعْمَلُ بِهِ.) که خواستند مردی از عترت امام علیه‌السلام را بر یمانی یا سید خراسانی تطبیق دهند. در حالی که کسی که در روایت بیان شده که امر را به یکی از خاندان امام علیه‌السلام میسپارد، طبق صفات مذکور برای او در روایت (بر هيچ شهرى نمى‌گذرد مگر آنكه آن را مى‌گشايد، و هيچ پرچمى برابر او برافراشته نمى‌شود مگر اينكه آن را سرنگون مى‌سازد، و هيچ نعمتى نمى‌ماند مگر اينكه آن را از بين مى‌برد،) شخص مثبتی نمیباشد، پس شخصی هم که حکومت را از او تحویل میگیرد، نمیتواند شخص مثبتی باشد اگر چه ذیل روایت دلالت دارد بر اینکه او شخصی مثبت و دنبال حق است امّا این ذیل با ماقبل آن در معرفی خراسانی منافات دارد در حالی که مستدلین به این روایت قائلند که خراسانی مثبت است لذا دلالت روایت بر مدعای مستدلین به روایت، ضعیف است.

بررسی سند روایت:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ فِي مَنْزِلِهِ بِبَغْدَادَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ سَبْعٍ وَ عِشْرِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مَابُنْدَاذَ سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثَمَانِينَ وَ مِائَتَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْجَرِيرِيُّ عَنْ أَبِيهِ‌ عَنْ أَبِي صَادِقٍ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام أَنَّهُ قَالَ:

احمد بن مابنداد: ایشان مهمل است.ابو صادق: ایشان مجهول است.احمد بن هلال العبرتائی:

مرحوم مامقانی میفرماید:

أقول: و الروايات الّتي أشار إليها في ذمّه، روى واحدة منها الكشّي‌ بقوله: قال عليّ بن محمّد بن قتيبة، قال: حدّثني أبو حامد أحمد بن إبراهيم المراغي، قال: ورد على القسم [القاسم‌] بن العلاء نسخة ما كان خرج من لعن‌ ابن هلال، و كان ابتداء ذلك أن كتب علیه‌السلام إلى قوّامه بالعراق: «احذروا الصوفي المتصنّع». قال: و كان من شأن أحمد بن هلال أنّه كان قد حجّ أربعا و خمسين حجّة، عشرون منها على قدميه. قال: و كان رواة أصحابنا بالعراق لقوه، و كتبوا منه، فأنكروا ما ورد في مذمّته، فحملوا القسم [القاسم‌] بن العلاء على أن يراجع في أمره، فخرج إليه: «قد كان أمرنا نفذ إليك في المتصنّع ابن هلال- لا رحمه اللّه- بما قد علمت لم يزل- لا غفر اللّه له ذنبه، و لا أقاله عثرته- يداخل في أمرنا بلا إذن منّا و لا رضى، ليستبدّ برأيه‌ فيتحامى من ديوننا، لا يمضي من أمرنا إيّاه إلّا بما يهواه و يريد، أراده‌ اللّه بذلك في نار جهنّم، فصبرنا عليه حتى بتر اللّه بدعوتنا عمره، و كنّا قد عرّفنا خبره قوما من موالينا في أيّامه- لا رحمه اللّه- و أمرناهم بإلقاء ذلك إلى الخاصّ من موالينا، و نحن نبرأ إلى اللّه من ابن هلال- لا رحمه اللّه- و من‌ لا يبرأ منه.

و أعلم الإسحاقي‌- سلّمه اللّه و أهل بيته- بما أعلمناك‌ من حال هذا الفاجر، و جميع من كان سألك و يسألك عنه من أهل بلده و الخارجين، و من كان يستحقّ أن يطّلع على ذلك، فإنّه لا عذر لأحد من موالينا في التشكيك فيما يروي‌ عنّا ثقاتنا، قد عرفوا بأنّنا نفاوضهم سرّنا، و نحمله إيّاه إليهم، و عرفنا ما يكون من ذلك إن شاء اللّه تعالى.»

قال: و قال أبو حامد: فثبت قوم على إنكار ما خرج فيه، فعاودوه فيه، فخرج: «لا شكر اللّه‌[2] قدره، لم يدع المرء ربّه بأن لا يزيغ‌[3] قلبه بعد أن هداه، و أن يجعل ما منّ عليه به مستقرا و لا يجعله مستودعا، و قد علمتم ما كان من أمر الدهقان- عليه لعنة اللّه- و خدمته، و طول صحبته، فأبدله اللّه بالإيمان كفرا، حين فعل ما فعل فعاجله اللّه بالنقمة، و لم يمهله و الحمد للّه لا شريك له، و صلّى اللّه على محمّد و آله و سلّم». انتهى ما رواه الكشّي رحمه اللّه.».[4]

گویم: روایاتی در ذم او وارد شده، از جملهی آن روایات، روایتی است که کشی روایت کرده: احمد بن ابراهیم مراغی گفت: توقيع مباركى از جانب حضرت مهدى درباره لعن و نفرين بر او صادر يافت، ابتدای آن چنین بود که امام براى وكلاى عراق نوشتند: «از صوفى رياكار بپرهيزيد»!

جایگاه احمد بن هلال چنان بود که 54 حج بجا آورد كه بيست سفر آن با پاى پياده بوده است و نزد شيعيان عراق جايگاه خاصّى يافته بود، از او روایت کتابت میکردند پس آنچه در مذمت او وارد شده بود را انکار میکردند و از قاسم بن علا تقاضا كردند مجددا درباره وى از ناحيه مقدسه استفسار نمايد. در پى آن توقيع ديگرى به اين مضمون صادر شد:

«امر ما درباره ابن هلال رياكار- كه رحمت خدا از او دور باد- بدان صورت كه مى‌دانى، براى تو صادر شد. و او كه خداوند گناهش نيامرزد و از لغزشش نگذرد، همواره بدون اذن و رضايت ما دخالت در امر ما مى‌نمود؛ و استبدادى در رأى داشت؛ و از پرداخت ديون و اموال ما پرهيز داشت؛ و جز طبق هواى نفس و خواسته خودش، به امر ما عمل نمى‌كرد؛ كه خداوند بدين سبب او را در جهنم افكند. پس ما بر رفتار وى صبر كرديم تا آن‌كه خداوند با دعاى ما، عمرش را تمام ساخت؛ و ما همواره جريان او را- كه از رحمت خدا به دور باشد- در زمان حياتش براى گروهى از مواليان و پیروانمان باز مى‌گفتيم؛ و آنان را امر كرديم كه اين خبر را به خواص از مواليان ما برسانند. و ما از ابن هلال- كه از رحمت خدا دور باد- و از هر آن‌كه از او دورى و برائت نجويد، به خدا تبرّى مى‌جوييم. و اسحاقى- كه خداى او را در سلامت بدارد- و اهل بيت او را، از آنچه تو را درباره اين فاجر مطلع ساختيم، آگاه كن؛ و همين‌طور تمامى آنان كه درباره ابن هلال از تو سؤال كرده يا مى‌كنند؛ چه از همشهریان او و چه ديگران؛ و هر آن‌كه استحقاق آگاهى يافتن در اين باره را دارد از امر وى آگاه ساز؛ چرا كه هيچ عذرى براى أحدى از مواليان ما در تشكيك نسبت بدان‌چه افراد مورد وثوق ما به آنان‌ مى‌رسانند، پذيرفته نيست؛ در حالى كه مى‌دانند اين افراد موثق، همان‌هايى هستند كه ما سرّ خود را بدانان بازگو مى‌كنيم؛ و آنچه را در اين جريان جزو اسرار بود و گفتنش لازم بود، شناسانديم و آشكار كرديم؛ ان شاء الله تعالى»

ابو حامد گوید: پس قوم بر انکار آنچه از حضرت رسیده بود، باقی ماندند، پس برای بار سوم توقیع آمد: « او کاری کرد که مستحق این شد که قلبش منحرف شود بعد از آنکه هدایت یافته بود، و کاری کرد که ایمانش مستقر نشود و انجام داد آنچه سبب می‌شد که ایمانش مستودع نباشد، و به تحقیق شناختید امر او (که لعنت خدا بر او باد ) و خدمت و مدت همراهی او را، پس خداوند ایمان او را به کفر تبدیل کرد در اثر آن کارهایی که انجام داد پس خدا او را عذاب کرد و مهلت نداد و شرک خدائی که برای او شریک نیست و درود خداوند بر محمد و آل او باد.

یکی از این تعبیرات وارد شده در این توقیع برای تضعیف احمد بن هلال کافی است؛ چه رسد به تمامی عبارات این توقیع شریف.

نظر مرحوم خويى:ايشان با پذيرفتن اين‌كه احمد بن هلال، اعتقادى فاسد دارد او را ثقه مى‌داند و فساد عقيده او را در صحت روايات، مؤثر نمى‌داند.قول به تفصيل:

البته در مقابل، گفته ديگرى است كه در آن، بين رواياتى كه پيش از انحراف نقل كرده و روايات پس از انحراف، تفاوت قائل شده، دسته نخست را مورد عمل و اعتبار و دسته دوم را مردود دانسته است. اگر بودن روایات او قبل از انحرافش اثبات شود، میتوان حکم به صحت آنها کرد مگرنه روایات او اعتباری ندارد. به هر حال ایشان از نظر ما معتبر نمیباشد.

 


[2] الظاهر أنّ في العبارة سقط، و ينبغي أن تكون: لا شكر اللّه سعيه و لا رفع قدره.
[3] كذا في المصدر، و في المتن: لم يدع المرزية بأن لا يزيغ.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo