< فهرست دروس

درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

91/06/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مهدویت

 

مقدمه

بحث راجع به بررسي روايات حكومت بعد از امام زمان علیه السلام است و اينكه آيا ائمه طاهرين علیهم السلام‌ رجعت و حكومت مي‌كنند يا نه؟ آيا ائمه طاهرين علیهم السلام‌ در كنار حضرت و يا بعد از حضرت، رجعت كرده و يا اصلاً آن بزرگواران، رجعتي دارند؟ و يا روايات در اين زمينه، مبهم است؟

اما در اينكه ائمه طاهرين رجعتي نداشته باشند، اين حرف، سخن نادرستي است چون ما روايات متعدد داريم كه مفادش رجعت انبياء و ائمه مي‌باشد. ولي اينكه آيا، ائمه معصومين علیهم السلام بعد از امام زمان علیه السلام حكومت كرده و به اصطلاح بعضي‌ها حكومت امام زمان روحي فداه مقدمه‌ي حكومت اميرالمؤمنين علیه السلام، و‌ حكومت ائمه ديگر باشد، حرف درستي مي‌باشد يا نه؟ نياز به بررسي داشته و ما در پي آن مي‌باشيم.

آيا از روايات چنين مطلبي استفاده مي‌شود يا نه؟ كه تا كنون چنين چيزي بدست نيامد.

منابع روايي

عمده‌ي روايات در اين موضوع به دو كتاب تفسيري قديم برمي‌گرد. يكي از آن دو، كتاب تفسير قمي و ديگري تفسير فرات بن ابراهيم كوفي هست. اما تفسير قمي را، مفصلاً بحث خواهم كرد، « انشاء‌ الله»، اما در ارتباط با تفسير فرات؛ اجازه بدهيد، مقداري راجع به ايشان صحبت كنم.

بيان مرحوم مجلسي راجع به تفسير فرات الكوفى

"و تفسير فرات و إن‌ لم‌ يتعرض‌ الأصحاب لمؤلفه بمدح و لا قدح لكن» (بزرگان ما راجع به ايشان هيچ حرفي نزده‌اند، مدح و قدحش نكرده‌اند)- پس علي القاعده با يد مجهول باشد، ولي - «كون أخباره موافقة لما وصل إلينا من الأحاديث المعتبرة» (1- روايات اين تفسير مطابق و موافق با احاديث معتبري كه به دست ما رسيده است، مي‌باشد. يعني ما روايات در اين كتاب را با روايات معتبري كه از طريق ديگري وارد شده، مقايسه كرديم و ديديم كه، موافق است. )«و حسن الضبط في نقلها» (2- به لحاظ حسن ضبط و دقت نظر در نقل) مما يعطي الوثوق بمؤلفه و حسن الظن به (به اين دو جهت ما به وثوق كتاب مي‌رسيم)

و قد روى الصدوق رحمه الله عنه أخبارا بتوسط الحسن بن محمد بن سعيد الهاشمي و روى عنه الحاكم أبو القاسم الحسكاني في شواهد التنزيل و غيره.» (علماي اهل سنت مثل حسكاني صاحب كتاب شواهد التنزيل هم از ايشان روايات بسياري نقل كرده است.)

كلام استاد

تا اينجا كه ما تحقيق كرديم اولين كسي كه اين تفسير را مؤلِفا و مؤلَفا پذيرفته و صريحا در اين مورد، اظهارنظر كرده، علامه مجلسي است.

مي‌خواهم در تأييد فرمايش مرحوم مجلسي عرض كنم - هرچند فرات كوفى به حسب ظاهر مجهول است و اصل و نسب، عشيره، طائفه و مذهبش هم نا معلوم مي‌باشد – كه ما از اعتماد صدوق پدر و فرزندشان به روايات صاحب تفسير فرات و اعتماد شخصيت‌هاي معروف و نقل روايات از ايشان، (نه يك روايت، نه دو روايت، نه صد روايت بلكه مكرر در مكرر، از اين بزرگوار روايت نقل شده) اعتبار اين شخص را (مانند مرحوم علامه مجلسي ولي از طريق ديگر) كشف مي‌كنيم.

سخن الذريعه پيرامون تفسير فرات

تفسير فرات بن إبراهيم بن فرات الكوفي المقصور على الروايات عن الأئمة الهداة عليهم السلام

)اين تفسير روايي است و فقط روايات ائمه طاهرين علیهم السلام در آن آمده است. (

منابع فرات كوفي

وقد أكثر فيه من الرواية عن الحسين بن سعيد الكوفي الأهوازي نزيل قم والمتوفى بها الذي كان من أصحاب الإمام الرضا والجواد والهادي عليهم السلام... (منبع اول فرات كوفي: آقاي حسين بن سعيد اهوازي شخصيت بزرگ و معتبري است. از اصحاب چند امام معصوم است كه در قم كلاس درس داشت و در قم هم، فوت شد. آقاي فرات در تفسيرش از اهوازي زياد، روايت نقل مي‌كند)

وكذلك أكثر فيه من الرواية عن جعفر بن محمد بن مالك البزاز القزاري الكوفي (المتوفى حدود 300 ) وكان هو المربى والمعلم لأبي غالب الزراري (المولود 285 ) بعد اخراجه عن الكتب وجعله في البزازين كما ذكره أبو غالب في رسالته إلى ابن ابنه، )منبع دوم فرات كوفي: شيخ دوم كه آقاي فرات، از او زياد روايت نقل مي‌كند جعفر بن محمد بن مالك البزاز القزاري الكوفي متوفي 300 است.پس مدارك اول فرات، روايات حسين بن سعيد است كه از اصحاب 3 امام بوده و مدرك دومش، آقاي جعفر بن محمد بن مالك البزاز القزاري بوده كه سال حدود 300 فوت شده است، جعفر بن مالك هم، استاد ابو غالب زراري بوده است، يعني اساتيد ش افراد معمولي نبوده‌اند.(

وكذلك أكثر من الرواية عن عبيد بن كثير العامري الكوفي (المتوفى 294 ) مؤلف كتاب " التخريج " الذي ذكرناه في (ص 1 ) من هذا الجزء (منبع سوم فرات كوفي: فرات در كتابش، از عبيد بن كثير عامري كوفي هم زياد روايات نقل كرده است. عامري در سال 294 فوت كرده است.يعني در زمان غيبت صغري بوده است. ايشان مؤلف كتاب التخريج مي‌باشد.)

وقد ذكر لكل من هؤلاء مشايخ كثيرة وأسانيد عديدة، وكذلك يروى فيه عن سائر مشايخه البالغين إلى نيف وماية كلهم من رواة أحاديثنا بطرقهم المسندة إلى الأئمة الأطهار عليهم السلام وليس لأكثرهم ذكر ولا ترجمة في أصولنا الرجالية (منبع چهارم فرات كوفي: مشايخ ديگري هم دارد كه در اين كتاب از آنان نقل مي‌كند كه تعداد آن‌ها، بيش از 100 نفر مي‌باشد. اين مشايخ همگي جزء روات احاديث اهل بيت هستند. هرچند، معمولاً در كتاب اصولي رجالي ما نامي از آن‌ها به ميان نيامده، ولي اينها جزء معاريف هستند)

ولكن من الأسف أنه عمد بعض إلى اسقاط أكثر تلك الأسانيد واكتفى بقوله مثلا (فرات عن حسين بن سعيد معنعنا عن فلان (متأسفانه، اكثر سندها را حذف كردند و در بيان سند، فقط اكتفا كردند به نقل فرات عن حسين بن سعيد، پس سند بوده ولي حذف كرده‌اند)

وهكذا في غالب الأسانيد فأشار بقوله معنعنا إلى أن الرواية التي ذكرها فرات كانت مسندة معنعنة، وانما تركتها للاختصار (اشاره به اين است كه روايتهايي را كه فرات نقل مي‌كند همه‌اش مستند و معنعن بوده است. ناسخ مي‌گويد من بخاطر اختصار اين را ترك كردم. الان به اين كتاب برچسب به اصطلاح ارسال خورده است. در حاليكه اين كتاب مرسل نيست. ايشان مرسل نقل نكرده، بلكه همه را با سند آورده است ولي متأسفانه چرا بعضي اين كار را مي‌كنند من نمي‌دانم. به چه انگيزه‌اي؟ آيا مي‌خواهد زودتر استنساخش تمام بشود ويا مي‌خواهد پول كمتر خرج كند و يا مي‌خواهد به اصطلاح تلخيص كند. براي چه تلخيص مي‌كند؟)

ناقلين از فرات كوفي

ويروى التفسير عن فرات والد الشيخ الصدوق، وهو أبو الحسن على بن الحسين بن بابويه (المتوفى 329 ) كما أنه يروى والد الصدوق أيضا عن علي بن إبراهيم المفسر القمي، الذي توفى بعد، ولعل فرات أيضا بقى إلى حدود تلك السنة (1- پدربزرگوار شيخ صدوق بنام علي بن الحسين، متوفي 329 - فرزندشان محمد بن علي است كه در قم مدفون است - است از كتاب فرات كوفي، زياد نقل مي‌كند همانطور كه ايشان از قمي هم نقل روايت مي‌كند.)

وأما الشيخ الصدوق فيروى في كتبه عنه كثيرا اما بواسطة والده أو بواسطة شيخه الحسن بن محمد بن سعيد الهاشمي، وكما يروى الهاشمي هذا عن فرات كذلك يروى عن والد أبى قيراط جعفر بن محمد (الذي توفى 308... (2- شيخ صدوق از ناقلين ديگر از فرات مي‌باشد كه روايات بسياري را از فرات، باواسطه يا بدون واسطه (واسطه‌اش مرحوم والدصدوق و يا شيخ والد، حسن بن محمد بن سعيد هاشمي) نقل مي‌كند. همچنين آقاي سعيد هاشمي كه مرحوم صدوق تفسير فرات را از ايشان نقل مي‌كند، خودش- سعيد هاشمي- از شخص ديگري كه متوفي 308 مي‌باشد، روايات نقل مي‌كند. - مشايخ و كساني كه از ايشان روايت نقل مي‌كنند شخصيتهاي بزرگ و متعبر هستند. لذا اين‌ها اگر موجب قطع نشود، لااقل براي ما، ظن مي‌آورد. مگر توثيق كتب رجالي وقتي براساس چه مي‌باشد؟ آيا بيش از اين‌هاست؟ به استناد همين مستندات و كنار هم گذاشتن اين قرائن به وثاقت و ياعدم وثاقت شخص پي‌مي برند-.)

واعتمد عليه من القدماء بعد الصدوقين الشيخ الحاكم أبو القاسم الحسكاني، فينقل عن هذا التفسير في كتابه " شواهد التنزيل " وينقل عنه غياث بن إبراهيم في تفسيره الذي مر آنفا وهو من مآخذ كتاب البحار» (3- از علماء‌ اهل سنت هم آقاي حاكم أبو القاسم حسكاني در كتاب شواهد التزيل خود از تفسير فرات نقل مي‌كند. و همچنين، غياث بن إبراهيم در تفسيرش از فرات نقل مي‌كند. - شخصيت غياث را مطالعه كنيد. از اهل سنت است غياث عامي است ولي از آن عامي‌هايي است كه خيلي‌ از امام صادق  روايت نقل مي‌كند- ضمن اينكه، تفسير فرات يكي از منابع بحارالانوار هم مي‌باشد.

نتيجه بحث

البته يك‌سري تأملات و نكاتي هم در مورد ايشان وجود دارد.ايشان، ظاهراً عصمت را فقط براي خمسه طيبه قائل است و براي ائمه ديگر عصمت قائل نیست، البته بنده، اين مطلب را نديدم ولي اينگونه، بعضي‌ها استنباط كرده‌اند.اين شخصيت زيدي و اعتقادات خاص خودش را دارد، اما زيدي مورد وثوق است مثل ابن عقده كه زيدي است ولي زيديي كه هم شيخ طوسي و هم مرحوم نعماني در مقدمه‌ي كتابشان توثيقش كرده‌اند. پس شخص فرات معتبر و تفسيرش هم مورد توجه و مورد اعتماد است. اما اينكه بگوييم تمام آنچه در تفسيرش آمده، معتبر است، ما نسبت به هيچ كتابي چنين حرفي را نمي‌زنيم حتي كتاب كافي شريف؛ بنابراين بايد همه روايات آن را بررسي سندي و دلالي نماييم. پس تفسير فرات، تفسيري معتبر و قابل قبول است كه نمي‌توانيم از آن دست برداريم. در اين تفسير روايات متعددي در ارتباط با رجعت ائمه طاهرين علیهم السلام و رجعت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم رسيده است كه ما تعدادي از آن‌ها را بازگو كرديم و اكنون سراغ روايت بعدي مي‌رويم.

روايت دهم

«أخبرنا أحمد بن إدريس عن أحمد بن محمد عن عمر بن عبد العزيز عن جميل عن أبي عبد الله علیه السلام قال قلت قول الله تبارك و تعالى ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ﴾ (غافر، 51) ؛ قال ذلك و الله في الرجعة، أ ما علمت أن أنبياء كثيرة لم ينصروا في الدنيا و قتلوا و الأئمة بعدهم قتلوا و لم ينصروا ذلك في الرجعة»

جميل بن دراج روايت كرده كه گفت: تفسير آيه ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ﴾ - ما فرستادگان خود و كسانى را كه ايمان آورده‌اند، در دنيا و روزى كه شهيدان برمى‌خيزند، يارى ميكنيم- از حضرت صادق علیه السلام پرسيدم، فرمود: بخدا قسم اين در رجعت است. نمى‌دانى كه بسيارى از پيغمبران در دنيا يارى نشدند و كشته گشتند و ائمه هم كشته شدند و كسى آنها را يارى نكرد؟ تأويل اين آيه در رجعت است.

دلالت روايت

از اين روايت ما چه استفاده‌اي مي‌كنيم؟ انبياء و ائمه برمي‌گردند. رجعت همه انبياء و همه ائمه از اين روايت استفاده نمي‌شود. ما نمي‌خواهيم در رجوع ائمهعلیهم السلام تشكيك كنيم، چون بحث ما در اين موضوع نيست. بحث ما در تفاصيلات رجعت و تفاصيل رجوع ائمه است. آيا از روايات استفاده مي‌شود كه هر كدام از ائمه، چندين سال حكومت كرده و حكومت امام زمان مقدمه‌ي حكومت ائمه ديگر و خصوصاً‌ اميرالمؤمنين مي‌باشد يا نه؟ ما چنين استفاده‌اي را از روايات بدست نياورديم. اما باز تكرار كنم كه ما نياز به بررسي سندي نداريم. چون روايات از حد استفاضه كه بگذرد و يا در حد استفاضه باشد، براي اثبات موضوع كفايت مي‌كند. اين منبا مبناي پذيرفته شده است. مرحوم آقاي خويي در دو، سه جا از كتاب شريف رجال شان ظاهراً اين مبنا را متعرض مي‌شوند.

سند روايت

«أخبرنا أحمد بن إدريس عن أحمد بن محمد عن عمر بن عبد العزيز عن جميل عن أبي عبد الله...»

منظور از عمر بن عبدالعزيز در سند روايت، آن شخص اموي نيست كه در موردش گفته‌ شده است: الممدوح في الارض و الملعون في السماوات. ، بلكه مراد، عمر بن عبدالعزيز ابوحفص معروف به زُحَل است. نجاشي در موردش فرموده است: «مخلط» . اين كلمه از عبارات تضعيف فرد است. يعني قدرت تشخيص درست ندارد. يك سند را از جايي گرفته و به حديث ديگري وصل مي‌كند و مخلوط مي‌كند. ابن شاذان در مورد او مي‌گويد: «سمعت الفضل بن شاذان، يقول: زحل أبو حفص، يروي المناكير و ليس بغالٍ و طريق الشيخ إليه ضعيف» كمي لغزيد ولي جزء غاليان نيست.

اگر خواسته باشيم در اين روايت، بحث سندي كنيم، چنين مشكل سندي را دارد ولي ما نياز به بحث سندي نداريم.

ناقلين ديگر روايت

• مختصر البصائر،: حلى، حسن بن سليمان بن محمد، متوفي: قرن هشتم، روايت را باكمي اختصار نقل مي‌كند.

•‌ تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، استرآبادى، على‌، متوفي: 940ق‌

• نوادر الأخبار فيما يتعلق بأصول الدين(للفيض)، فيض كاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى‌، متوفي: 1091 ق‌

• الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، شيخ حر عاملى، محمد بن حسن‌، متوفي: 1104 ق‌

• البرهان في تفسير القرآن‌، بحرانى، سيد هاشم بن سليمان‌، متوفي: 1107 ق‌

• بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‌، متوفي: 1110 ق‌

روايت يازدهم

«قال حدثنا أبو القاسم العلوي [قال حدثنا فرات‌] معنعنا عن أبي عبد الله ع [في قوله‌] ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ الرَّاجِفَةُ﴾ الحسين بن علي و الرَّادِفَةُ علي بن أبي طالب ع و هو أول من ينفض رأسه من التراب الحسين بن علي في خمسة و تسعين ألفا و هو قول الله ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ﴾»

امام صادق عليه السّلام در تأويل اين آيه شريفه: ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ يعنى: آن روز كه زلزله‌هاى وحشتناك همه چيز را به لرزه درمى‌آورد، و بدنبال آن، حادثه دومين [صيحه عظيم محشر] رخ مى‌دهد، فرمود: «راجفه»، حسين بن على و ديگرى كه از پى او مى‌آيد على بن ابى طالب عليهما السلام است نخستين كسى كه در رجعت از قبر بيرون مى‌آيد و خاك از سر و روى خود ميتكاند حسين بن على است كه با نود و پنج هزار نفر برانگيخته ميشوند. چنان كه خداوند ميفرمايد: ما پيغمبران خود و مردم با ايمان را در زندگى دنيا و در روزى كه شهيدان برمى‌خيزند يارى مى‌كنيم روزى كه عذر ستمگران سودى بحال آنها ندارد، لعنت خدا و عاقبت بد؛ براى آنهاست‌.

سند روايت و ناقلين آن

اگر خواسته باشيم اين روايت را بررسي كنيم معنعن است ولي سندش نقل نشده است.

• اولين كسي كه روايت را نقل مي‌كند مرحوم فرات بن ابراهيم است

• تأويل ما نزل من القرآن الكريم فـي النبـي وآلـه 7، ابن حجام، محمد بن عباس، ايشان روايت را با سند ذكر بيان مي‌كند. ابن حجّام (متوفاي 328 ) از قدماست.مرحوم نجّاشي در مورد ايشان مي‌فرمايد: «ثقةً ثقةٌ من اصحابنا عينٌ سديد الحديث، لَهُ (سپس اسم كتابهايش را مي‌برد) و كتاب ما نزل من القرآن في اهل البيت. قال جماعة من اصحابنا (در وصف اين كتاب) إنه كتابٌ لم يُصَنّف في معناه مثله ، (نظير اين كتاب نوشته نشده است).پس اگر تفسير فرات از نظر سند مقداري دچار اشكال باشد اين منبع، ديگر مشكل سندي ندارد.

• الفضائل(لابن شاذان القمي)، ابن شاذان قمى، أبو الفضل شاذان بن جبرئيل‌، متوفي: حدود 600 ق‌

روايت دوازدهم

«قال و حدثني أبي عن الحسين بن خالد عن أبي الحسن الرضا علیه السلام قال المساجد الأئمة...‌ قَوْلُهُ‌ حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ‌ قَالَ الْقَائِمُ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فِي الرَّجْعَةِ فَسَيَعْلَمُونَ‌ مَنْ‌ أَضْعَفُ‌ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً

(تاويل قول خداوند كه مي‌فرمايد: تا آنكه وقتى آنچه بآنها وعده داده‌اند ببينند؛ مقصود قائم آل محمد و امير المؤمنين عليهما السّلام در رجعت است و بزودي خواهند دانست كه چه كسى ياورش ضعيف‌تر و در شماره اندك است.

قَالَ هُوَ قَوْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ لِزُفَرَ: وَ اللَّهِ يَا ابْنَ صُهَاكَ! لَوْ لَا عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ‌ لَعَلِمْتَ أَيُّنَا أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً

وقتي كه درگيري شد وفلاني به خانه اميرالمؤمنين حمله كرد، حضرت علي علیه السلام آنجا اين مطلب را به او فرمود كه اگر پيمان و قراري از پيامبر اكرم و كتاب خدا نبود، مي‌دانستي كه ضعيف‌تر چه كسي است؟

قَال فَلَمَّا أَخْبَرَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا يَكُونُ مِنَ الرَّجْعَةِ قَالُوا مَتَى يَكُونُ هَذَا- قَالَ اللَّهُ‌ قُلْ‌ يَا مُحَمِّدُ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ ما تُوعَدُونَ- أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً وَ قَوْلُهُ‌ عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً..

(پس هنگامي كه پيامبر(ص) آن‌ها را از رجعت خبر داد گفتند: اين رجعت چه زماني است؟ خداوند فرمود: بگو: «من نمى‌دانم آنچه به شما وعده داده شده نزديك است يا پروردگارم زمانى براى آن قرار مى‌دهد؟ داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى‌سازد.)

قَالَ يُخْبِرُ اللَّهُ رَسُولَهُ الَّذِي يَرْتَضِيهِ- بِمَا كَانَ قَبْلَهُ مِنَ الْأَخْبَارِ- وَ مَا يَكُونُ بَعْدَهُ مِنْ أَخْبَارِ الْقَائِمِ ع وَ الرَّجْعَةِ وَ الْقِيَامَةِ»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo