< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

97/02/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سوره ی برائت آیات 1 تا 3

گفتیم که رسول خدا (ص) آیاتی از سوره ی برائت را به خلیفه ی اول داد تا آن را در مکه در روزی خاص بر مشرکین تلاوت کند. هنگامی که ابو بکر مقداری از مدینه دور شده بود جبرئیل امین بر حضرت نازل شد که این آیات را یا خودت و یا کسی که از توست بر آنها قرائت کند. رسول خدا (ص) امیر مؤمنان علی علیه السلام را خواست و فرمود که آیات را از ابو بکر بگیرد و خودش آن مسئولیت را بر عهده بگیرد.

ابو بکر برگشت و عرض کرد: من را برای یک پیامی اهل و قابل شمردی و بعد عزل کردی؟ رسول خدا (ص) فرمود که این مربوط به وحی الهی است و از دست من کاری بر نمی آید.

مفسرین در عزل خلیفه ی اول و نصب امیر مؤمنان علیه السلام نظرهایی دارند. برخی از اهل سنت می گویند که خلیفه ی اول مظهر رأفت و رحمت بود و امیر مؤمنان علیه السلام مظهر شجاعت و قدرت در نتیجه او بهتر می توانست این مأموریت را انجام دهد.

آلوسی وقتی این قول را نقل می کند می گوید: این با متن حدیث که یا پیامبر باید باشد و یا کسی از اوست سازگار نیست زیرا در روایت نیامده است که کسی که مظهر شجاعت است آن پیام را برساند.

توجیه دوم این است که عزل ابو بکر به سبب این بود که همیشه پیمان ها را مقام بالا می بندد و نادیده گرفتن پیمان را همان مقام بالا باید انجام دهد. از این رو این کار را خود پیغمبر اکرم (ص) می بایست انجام می داد و اما علت اینکه امیر مؤمنان علی علیه السلام را فرستاد این است اگر خود آن فرد حضور نمی یابد باید بستگان خود را بفرستد نه شخص بیگانه ای مانند ابو بکر را و امیر مؤمنان ع نیز پسر عموی رسول خدا (ص) بود و این در میان عرب مرسوم بود.

پاسخ آن این است که جبرئیل فرمود فقط خودت یا کسی که از توست باید این پیام را برساند و نمی گوید که آن کس که قوم و خویش توست باید آن را انجام دهد.

در واقع حق این است که وقتی مقام اول مملکت پیمانی را می بندد و می خواهد آن را بشکند یا شخص اول باید آن کار را انجام دهد یا شخص دوم مملکت. امیر مؤمنان ع هم شخصیت دوم مملکت بود و اینکه جزء بستگان حضرت بود یا نه دخالتی در این مأموریت نداشت.

این فضیلتی که در مورد علی علیه السلام است اگر در حق یکی از صحابه بود اهل سنت بسیار از آن سخن می گفتند ولی مشاهده می کنیم که بیشتر درصدد توجیه آن هستند تا نقصی بر خلیفه ی اول وارد نشود.

اما تفسیر آیه ی اول: ﴿بَراءَةٌ مِنَ‌ اللَّهِ‌ وَ رَسُولِهِ‌ إِلَى‌ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ[1]

﴿بَراءَةٌ﴾ از لحاظ ترکیبی مبتداء است و ﴿إِلَى‌ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ﴾ خبر آن می باشد. اشکال نشود که مبتدا باید معرفه باشد نه نکره زیرا می گوییم: چند مورد می توان با نکره ابتداء کرد و ابن مالک در الفیه به «عندی نمرة» مثال می زند.

به نظر ما ترکیب دیگری هم برای آن وجود دارد و آن اینکه ﴿بَراءَةٌ﴾ خبر برای «هذه» که مبتدای محذوف است باشد و «هذه» به آیات بر می گردد. یعنی این آیات اعلام برائت از سوی خداوند و رسول او برای مشرکینی است که با آنها پیمان بسته اید.

پیمانی که رسول خدا (ص) با مشرکین بسته بود در روز حدیبیه بود. این پیمان دارای چند بند بود و یکی از آنها این بود که مشرکین نباید علیه مسلمانان و کسی که با مسلمانان پیوند دفاعی دارند اقدام کنند. مشرکان این پیمان را شکستند و طائفه ی کنانه که هم عقیده با مشرکان قریش بودند با خزاعة که از طرفداران پیامبر اسلام (ص) وارد جنگ شدند و مشرکان مکه شبانه از طائفه ی کنانه حمایت کردند.

بحث دیگر این است که آین آیه حکم ولایی است یا تشریعی؟ واضح است که حکم تشریعی نیست و الا رسول خدا (ص) هم سطح با خداوند معرفی نمی شد. قانون گذاری مخصوص خداست و غیر او حق قانون گذاری ندارد. بنا بر این حکم مزبور ولایی است. رسول خدا (ص) قانون گذار نیست بلکه اجرا کننده ی قانون است.

سپس در آیه ی بعدی می خوانیم: ﴿فَسيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرينَ[2]

یعنی تا چهار ماه آزاد هستید و مهلت دارید (این علامت رأفت و رحمت اسلامی است). مکه در سال هشتم یعنی یک سال قبل فتح شده بود و رسول خدا (ص) می توانست در همان روز مشرکین را در تنگنا قرار دهد ولی این کار را انجام نداد و چهار ماه به آنها فرصت داد.

همچنین می گوید که شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ﴾ و اینکه شما اگر قبول نکنید از حالت شرک بیرون آیید مبتلا به ذلت می شوید: ﴿وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرينَ

این آیات در دهم ذی الحجة بر مشرکان خوانده شده بود و چهار ماه مهلت یعنی تا دهم ماه ربیع الثانی به اتمام می رسید.

در اینجا مشکلی وجود دارد و آن اینکه جنگ در ماه های حرام، جایز نیست. مهلت هنگامی معنا پیدا می کند که جای جنگ باشد و حال آنکه امکان جنگ در ما نحن فیه نیست زیرا ذی الحجة و محرم از ماه های حرام است.

پاسخ این است که در دوران جاهلیت با اشهر الحرم بازی کردند و زمان آن را جابجا می کردند. بنا بر این مشخص نیست که ذی الحجة و محرم در آن زمان جزء اشهر الحرم بوده باشد و آن شاء الله در ذیل آیه ی ﴿إِنَّمَا النَّسي‌ءُ زِيادَةٌ فِي‌ الْكُفْرِ[3] آن را بحث می کنیم که مشرکان گاه تحمل نداشتند چهار را به عنوان ماه حرام صبر کنند و جنگ نکنند در نتیجه از عشایر یا از متولین مکه پول می گرفتند و زمان اشهر الحرم را تغییر می دادند.

سپس در آیه ی بعد می خوانیم: ﴿وَ أَذانٌ‌ مِنَ‌ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَري‌ءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَليمٍ[4]

در اینجا این سؤال مطرح می شود که این تکرار علامت چیست؟ مفاد این آیه در آیه ی اول آمده بود.

پاسخ این است که خطاب در آیه ی اول سخن با مشرکین است. اما در این آیه سخن از ﴿النَّاسِ﴾ است و همگان را شامل می شود یعنی مشرکان باید بدانند که جانشان در خطر است و مسلمانان هم باید آماده ی پیکار باشند.

در ﴿يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ﴾ ﴿الْأَكْبَرِ﴾ صفت برای ﴿يَوْمَ﴾ است زیرا حج اکبر و اصغر ندارد. البته بعضی گفته اند که مراد از حج اصغر همان عمره است که توجیه صحیحی نیست. علی اینکه آن روز را «اکبر» می نامند این است که تمامی طوائف در آن سال اعم از مسلمانان و مشرکان در حج شرکت کردند.

در ﴿أَنَّ اللَّهَ بَري‌ءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ﴾ گویا امیر مؤمنان ع شنید که کسی «رسوله» را با کسر لام خواند که در نتیجه عطف بر مشرکین می شود. در نتیجه امام علیه السلام مبانی اولی نحو را پایه گذار کرد.

همچنین در روایت است که امیر مؤمنان ع در فکر فرو رفته بود. ابو الاسود دوئلی نزد حضرت آمد و علت آن را پرسید. حضرت فرمود: می بینم لحنی در قرآن آمده است (یعنی مردم قرآن را غلط می خوانند) در نتیجه علم نحو پایه گذاری شد و مقداری از قوانین را به ابو الاسود داد و فرمود: این را ادامه بده.

﴿رَسُولُهُ﴾ عطب بر ﴿اللَّهَ﴾ ولی چون عطف بر محل ﴿اللَّهَ﴾ شده است مرفوع شده است.

به عنوان نمونه در آیه ای دیگر می خوانیم ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ‌[5] در اینجا ﴿أَرْجُلَكُمْ‌﴾ منصوب است و حال آنکه عطف بر ﴿بِرُؤُسِكُمْ‌﴾ است که مرفوع می باشد. در اینجا ﴿أَرْجُلَكُمْ‌﴾ عطف بر محل ﴿بِرُؤُسِكُمْ‌﴾ است که مفعول ﴿وَ امْسَحُوا﴾ می باشد. اگر در این آی که آیه ی وضو است بگویند که عطف بر محل جایز نیست می گوییم در آیه ی سوم سوره ی توبه عطف بر محل آمده است.

در اینجا تاریخ تحریف شده ای وجود دارد و آن اینکه می گویند مردی شنید که فردی آیه ی سوم سوره ی توبه را «و رسولِه» خواند و او گفت: حال که خدا از رسولش برائت می جوید من هم برائت می جویم. کسی او را نزد خلیفه ی دوم آورد و در نتیجه خلیفه امر کرد که نحو را پایه گذاری کنند.

این تاریخ صحیح نیست و همه می دانند که پایه گذار علم نحو امیر مؤمنان ع بوده است که فرمود: الاسم ما انبأ عن المسمی، و الفعل ما انبأ عن حرکة المسمی و الحرف انبأ عن معنی فی غیره.

ابو الاسود دوئلی فرد فاضلی بود و از علماء بصره و از شاگردان امیر مؤمنان علی علیه السلام است و قرآن را نقطه گذاری و اعراب گذاری کرده.

سپس می فرماید: ﴿فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ

«تولی» دو معنا دارد گاه به معنای ولایت است و گاه به معنای اعراض و پشت کردن است در اینجا معنای دوم مراد است یعنی اگر حرف ما اعراض کردید بدانید که شما نمی توانید خدا را نعوذ بالله عاجز کنید. البته غالبا هر وقت «تولی» به معنای اعراض باشد بعد از آن از کلمه ی «عن» استفاده می شود که در آیه ی محل بحث «عن» نیامده است.

﴿وَ بَشِّرِ الَّذينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَليمٍ﴾ بشارت در مورد خبر خوب است چرا در اینجا آمده است؟ پاسخ این است که این از باب تحقیر است. مثلا به فردی مجرم می گویند که به تو بشارت می دهیم که می خواهیم تو را اعدام کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo