< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

92/05/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 ﴿لَا الشَّمْسُ ينْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يسْبَحُونَ﴾ [1] .
 عرض کردیم که خداوند متعال ضمن این آیات، آیات قدرت خود را بیان می کند تا بشر از این قدرتهای ظاهری به آن قدرت بی پایان خدا پی برد. چند آیت را برای ما مطرح کرد.
 الف، در درجه اول زمین مرده را احیا کرد.
  ب، در درجه دوم ایجاد باغها کرد.
  ج، در درجه سوم انعام و ازواجی را ایجاد کرد.
  د، در درجه چهارم شب را از روز می‌کند و جدا می‌نماید.
  هـ، در درجه پنجم می‌فرماید «قمر» دارای منازلی است.
 و، در این آیه مورد بحث می‌فرماید: ﴿لَا الشَّمْسُ ينْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يسْبَحُونَ﴾ مفسرین این آیه را به دو صورت معنا می‌کنند:
 1:یک معنا این است که آفتاب نمی‌تواند ماه را درک کند، به این معنا که این نظام به هم نمی‌خورد، آفتاب نباید با قمر در یک جا جمع شود؛ چرا؟ این کار برای حفظ نظام است. برای حفظ این نظام شمس نباید در کنار قمر باشد، همچنانکه نباید شب در کنار روز قرار بگیرد، چون نظام موجود به هم میخورد.
 2:معنای دوم این است که که اصلاً حرکت شمس دور زمین کندتر است در حالی که حرکت ماه بر دور زمین تندتر صورت می‌گیرد. ماه در ضمن تقریبا 28 روز دور زمین می‌گردد و می‌چرخد، اما آفتاب از نظر حسّی اگر بخواهد منطقة البروج را سیر کند یکسال طول می‌کشد. منطقة البروج عبارت است از آن خط استوا، خط استوا نصفش شمال و نصف دیگرش در جنوب است، خیال می‌کردند که خورشید در این منطقة البروج‌ها در حال چرخش است در حالی که خورشید حرکت نداشت بلکه این زمین بود که سبب می‌شد که ما خیال کنیم آفتاب در حمل و جوزاست. به هر حال میگویند آفتاب اگر بخواهد این منطقة البروج را سیر کند ولو از نظر حسی یک سال طول می‌کشد. ولذا ﴿لَا الشَّمْسُ ينْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ﴾ هر دو بر گرد زمین می‌چرخند اما یکی در یکماه و دیگری در یکسال.
 البته باید حرکت شمس را حرکت واقعی نگیریم، حرکت حسّی ما بگیریم که ما منطقة البروج را حساب کردیم و خیال می‌کنیم که آفتاب در هر ماه در یکی از این برج‌های دوازده‌گانه است. حالا آیا معنای اول مراد است که قرآن می‌خواهد بگوید نظام نباید به هم بخورد؛ آفتاب در کنار ماه؟
  یا می‌خواهد شدت حرکت و ضعف حرکت را بیان کند که خورشید در یکسال و ماه در یکماه (العلم عند الله)؟.
  بعد می‌فرماید ﴿وَلَا اللَّيلُ سَابِقُ النَّهَارِ﴾.
  لیل نمی‌تواند از شب سبقت بگیرد، به این معنا که نظام به هم بخورد.
 پرسش
  حال سئوال اینجاست: چرا قرآن در اولی می‌گوید
  ﴿ تُدْرِكَ ﴾ آفتاب، ماه را درک نمی‌کند. ولی در دومی می‌گوید ﴿سابق النهار﴾؛ در اولی از کلمه ﴿درک﴾ و در دومی از کلمه ﴿سبق﴾ بهره گرفته است؟
 پاسخ
 «علی الظاهر» طبق معنای دوم درست است؛ آن معنا چیست؟ آن این است که «درک» در جایی می‌گویند که حرکت کند فلانی را درک کردیم. قوم موسی گفتند ﴿فَلَمَّا تَرَ‌اءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَىٰ إِنَّا لَمُدْرَ‌كُونَ﴾ [2] الآن فراعنه می‌آیند و ما را می‌گیرند. کلمه‌ی «درک» یک حرکتی است که بیاید بگیرد؛ کانّه در معنای دوم چه گفتیم؟ آفتاب نمی‌تواند قمر را درک کند، چرا؟ چون حرکت قمر تند است و حرکت شمس کند می‌باشد. کلمه‌ی ﴿درک﴾ را در جایی به کار می‌برند که سیر و حرکتی باشد، ولذا قوم موسی گفتند ﴿ إِنَّا لَمُدْرَ‌كُونَ﴾.
 اما در اینجا سابق النهار گفته، که سبقت بجوید، یعنی وارد نهار بشود، علتش این است که اولی مشتمل بر حرکت است، اما دومی مشتمل بر حرکت نیست ولذا در اولی می‌گوید ﴿تدرک القمر﴾، ولی در دومی می‌گوید ﴿سابق النهار﴾، ﴿ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يسْبَحُونَ ﴾.
 سابقاً منجمّین فلک را معنا می‌کردند به همان جلد ظرف بلورین که قمر در میان آن است، خورشید در میان آن است، مشتری در میان آن است، فلک را اینجور معنا می‌کردند. ولذا بطلمیوس می‌گفت جهان مانند طبقات پیاز است، پیاز یک مغزی دارد که روی آن چندین و چند پوسته قرار گرفته است، بطلمیوس می‌گفت جهان مغزش زمین است، معلوم می‌شود که خیلی خودخواه بودند، چون می‌خواستند خودشان را محور جهان معرفی کنند، یعنی میخواست بگوید مغز این پیاز زمین است؛ این نشانه خودخواهی انسان است. بعد از آن یک پوسته‌ای هست به نام فلک، و بعد از آن فلک دوم، سوم، چهارم؛ در هر یکی از این فلکهای بلورین یکی از این سیارات سبعه هست یکی خورشید است، یکی ماه است، یکی مشتری و هکذا... فلک را چنین معنا می‌کردند، به این آیه که می‌رسیدند می‌گفتند: (و کل من الشمس والقمر فی فلک) در جوف این ظرف بلورین (یسبحون) تسبیح می‌گویند؟ نه! (یسبحون) به معنای شنا است، یعنی شنا می‌کنند از سباحت است.
 در حالی که در لغت عرب «فلک» به معنای مدار شیء است، به مدار شیء فلک می‌گویند و هرگز به معنای جسم بلورین نیست، فلک مدار شیء است.
  بنابراین، حق نداریم آیه را بر هیئت بطلمیوس باطل تطبیق کنیم، تا خدای ناکرده قرآن اشکال پیدا کند. چون الآن دیگر مسئله حس است وقتی با تلسکوپهای قوی جهان را می‌بینند جهان و تمام ستاره‌ها را در فضا می‌بینند، از فلک به این معنا خبری نیست، مشتری، ستاره جوزا و ... در فضا است. (کل من الشمس والقمر فی فلک) در یک مدار (یسبحون) شناور هستند، از کلمه سباحة است. در روایت هست گویا پیامبر اکرم (ص) فرموده «علّموا اولادکم السباحة» به فرزندان خود شنا یاد بدهید، از وظایف پدر یاد دادن شنا به فرزندان است، همانطور که یکی دیگر از وظایف پدر این است که برای اولاد خود نام نیک انتخاب کند «ان یحسّن اسمه و یحسّن ادبه و یعلّمهم القرآن»، در بعضی از روایات «و یعلّمه الکتابة» و این را هم دارد که «سباحة» را به فرزندانتان یاد بدهید تا فرزندان شما شجاع و رشید باشند که اگر روزی در دریا و نهری دچار حادثه شدند، بتوانند خود و دیگران را نجات بدهند. ﴿ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يسْبَحُونَ ﴾ این فضا را به یک دریای بیکران تشبیه کرده که حرکت آنها مثل حرکت ماهی در دریاست. ﴿کل﴾ به ﴿شمس﴾ و ﴿قمر﴾ برمی‌گردد.
  البته ممکن است کسی بگوید ﴿و کلّ﴾ به همه ستاره‌ها برمی‌گردد ولی در آیه قرینه‌ای برایش وجود ندارد، ممکن است این معنا درست باشد، اما آیه که می‌گوید ﴿و کل﴾ اشاره به ماسبق دارد که آفتاب و ماه باشد. پس از اینجا فارق شدیم، ﴿شمس﴾، ﴿تدرک القمر﴾ دو معنا پیدا کرد، ﴿سابق النهار﴾ برود در ﴿نهار﴾، ﴿کل﴾ قمر و شمس ﴿فی فلک﴾ در یک مداری می‌چرخند، ماه در مدار زمین می‌چرخد. خورشید هم از نظر ظاهر در مدار زمین می‌چرخد، چون منطقة البروج دوازده ماه است و هر ماهی در یکی از این برج‌ها است، اگر ظاهری معنای کنیم؛ اگر معنای غیر ظاهری را در نظر بگیریم و بگوییم همان حرکت خورشید است با ستاره‌هایی که دارد در یک نقطه‌ی خاص حرکت می‌کند.
 باید توجه داشت که در این آیه مبارکه هم به حرکت انتقالی اشاره شده و هم به حرکت وضعی.
 فرق حرکت انتقالی با حرکت وضعی
  فرق حرکت انتقالی با وضعی چیست؟
  در حرکت انتقالی مبدأ غیر از منتها است. الآن شما از خانه خود به سمت مسجد حرکت کردید، این یک حرکت انتقالی است، مبدأ خانه، مقصد و منتها مسجد است. ولی در حرکت وضعی مبدأ و منتها یکی است دور می‌زند. قرآن در ﴿و کل فی فلک﴾ اشاره به حرکت وضعی‌می‌کند. اما اگر گفت: ﴿الشمس تجری لمستقر﴾ حرکت انتقالی مقصود است. در حرکت انتقالی جریان می‌گوید، اما در حرکت وضعی می‌گوید ﴿ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يسْبَحُونَ ﴾.
 خدا انشاءالله زیارت مکه را نصیب همه عزیزان بفرماید، در آنجا به غار حراء بروید و ببینید کجا هست، آن مکه قدیم نه مکه حالا که تا نزدیک غار حرا خانه سازی کرده‌اند بروید بالا ببینید مردی که در آنجا زندگی کند،‌می‌تواند این افکار را داشته باشد،‌که هم از حرکت انتقالی آفتاب و هم از حرکت وضعی آفتاب خبر بدهد، در انتقالی بگوید «و الشمس تجری» وضعی بگوید ﴿وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يسْبَحُونَ ﴾.
 ‌نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
 به غمزه مسئله آموز مدرس شد
 یتیمی که نخوانده ابجد درست
 کتب خانه‌ هفت ملت بشست
 ‌همه اینها معجزه های علمی قرآن است،‌همیشه اسلام دارای معجزه است و اینها معجزه های علمی قرآن است، هیچ خلاف ظاهری را هم نمی‌گوییم، بلکه عیناً عبارات قرآن را می‌گیریم و معنا می‌کنیم.
  تا اینجا بحث ما در آسمان بود، آیات دیگر باقی مانده، در زمین بحث کردیم، قرآن راجع به زمین بحث کرد، ﴿وَآيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْ‌ضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَ‌جْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ ﴿٣٣﴾ وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْ‌نَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ ﴿٣٤﴾ لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِ‌هِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلَا يَشْكُرُ‌ونَ﴾ ﴿٣٥﴾ .
 در فضا و کیهان هم بحث کرد، یعنی خورشید و ماه را گفت، اما یک جای دیگر مانده،بحثی در دریا،بالا را بحث کرد، زمین را هم بحث کرد، حالا می‌خواهد آیات خدا را در دریا برای ما بگوید،﴿‌وَآيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّ‌يَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ﴿٤١﴾ وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْ‌كَبُونَ ﴿٤٢﴾ وَإِن نَّشَأْ نُغْرِ‌قْهُمْ فَلَا صَرِ‌يخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ يُنقَذُونَ ﴿٤٣﴾ إِلَّا رَ‌حْمَةً مِّنَّا وَمَتَاعًا إِلَىٰ حِين﴾ ﴿٤٤﴾.
  یکی از آثار قدرت خدا این است که فرزندان این عباد را ، کدام عباد؟ ﴿يَا حَسْرَ‌ةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّ‌سُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ﴾ ﴿٣٠﴾.
 افسوس بر این عباد،‌ ﴿مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّ‌سُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ﴾.
 ﴿‌وَآيَةٌ لَّهُمْ﴾ بر این عباد، ﴿أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّ‌يَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُون﴾
 بچه های اینها را حمل کردیم در یک کشتی پر، این کدام آیه است؟
  «ذریه» به فرندان کوچک می‌گویند، البته کوچک را هم‌گویند اولاد را هم می‌گویند، فلذا الآن به سادات هفتاد ساله یا هشتاد ساله هم می‌گوییم ذریه حضرت زهرا ﴿سلام الله علیها﴾.
  «ذریه» به فرزندان کوچک می‌گویند، البته کوچک را می‌گویند اولاد را هم می‌گویند.
 خلاصه اینکه کلمه‌ی «‌ذریه» از «ذر» گرفته شده است، «ذر» یعنی کوچک، بچه ها را می‌گویند، ولی بعداً به همه اولاد ذریه اطلاق می‌شود ﴿‌وَآيَةٌ لَّهُمْ﴾ افسوس بر آن عباد، ﴿أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّ‌يَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ﴾
 یعنی در یک کشتی پر، این کدام است؟
 دیدگاه بعضی از مفسرین
  بعضی از مفسرین می‌گویند همین کشتی هاست‌، یعنی همین کشتی هایی که در دریا می‌گردند و می‌چرخند، چه کشتی های بادی که با باد کار می‌کرد و چه کشتی ها بخاری و چه کشتی هایی که با اتم کار می‌کنند.
 ‌خلاصه همه انواع کشتی ها در بر می‌گیرد.
  ﴿وَآيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّ‌يَّتَهُمْ﴾ ذریه آن عباد را که انبیا را تکذیب کرده‌اند، اولاد شان الآن در کشتی از مشرق به مغرب و از مغرب هم به مشرق می‌روند.
  معنای دیگر
  اما القرآن یفسّره بعضه بعضاً.
 باید توجه داشت که این آیه مبارکه کشتی نوح را می‌گوید،‌چرا؟ سوره مبارکه شعرا را ببینید، در آنجا در باره نوح بحث می‌کند و می‌گوید: جناب نوح گفت: ﴿قَالَ رَ‌بِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ * فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ * ثُمَّ أَغْرَ‌قْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ * إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُ‌هُم مُّؤْمِنِين﴾. [3]
  این مربوط حضرت به نوح است، ﴿فَأَنجَيْنَاهُ﴾ (نوح) را ﴿وَمَن مَّعَهُ﴾ یعنی آن ذریه ها را، ﴿فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ﴾ در یک کشتی پر از حیوانات، گیاهان و انسان ها.
 ‌بنابراین،‌این آیه‌ای که در سوره مبارکه شعرا است ( آیه 119،) قرینه براین است که: ﴿‌وَآيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّ‌يَّتَهُمْ﴾ ذریه ای آن انسان هایی که انبیا را تکذیب کردند، بچه های آنها را در کشتی حفظ کردیم، فلذا نسل بشر منقرض نشد.
  آب همه جای دنیا را گرفت، یعنی آسمان آبش را ریخت و از زمین هم آب جوشید، سراسر جهان آب، بر روی زمین فقط یک کشتی است که رانده‌اش نوح است، ذریه هم در میان آنهاست، پر از حیوان، گیاهان است،﴿‌وَآيَةٌ لَّهُمْ﴾ این قدرت خدا را ببینید که همه جا را آب گرفت، اما این کشتی را حفظ کرد.
  کشتی نوح چه کشتی بود؟
  خیال نشود که یک کشتی قاره پیما بوده است ، بلکه یک کشتی متعارفی بوده است که جناب نوح از تخته های مختلف میخ کند و اینها را بهم وصل کرد و روی آب ماند، اگر قدرت الهی نبود،‌این کشتی زیر آب می‌رفت، سوار کشتی نشدید؟
  آقایانی که سفر دریای کرده‌اند، هنگامی امواج دریا همانند کوه بلند می‌شود، این کشتی های قاره پیما را هم معلق می‌کند و بر می‌گرداند،‌کشتی های سنگین و بزرگ که می‌گویند قاره پیما، که آسیا، افریقا، آمریکا و جای دیگر برود، آنچنان امواج دریا کوبنده است که این کشتی ها را وارونه می‌کند و غرق، اما کشتی نوح با آن سادگی روی آب ماند و ﴿‌وَآيَةٌ لَّهُمْ﴾
  ‌چون اگر ذریه آنها را حفظ نمی‌کرد،‌نسل بشر قطع می‌شد،‌این آیت خداست،‌در زمین بحث کرد،‌در کیهان هم بحث کرد، حالا هم آمده است در دریا بحث می‌کند و می‌فرماید: ﴿‌وَآيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّ‌يَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ﴾. آن کشتی را می‌گوید نه این کشتی هایی را که الآن در خلیج فارس، بحر احمر یا در اقیانوسیه می‌گردند، آنها مطرح در این آیه نیستند.
  پس این آیه حتماً کشتی نوح را میگوید. چطور؟
  به قرینه‌ آیه مبارکه سوره شعرا ( آیه 119،) ﴿فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ﴾ .
 بلی، یک آیه دیگر داریم که ممکن است همه کشتی را شامل بشود.
 یک کشتی برای این انسان آفریدیم،‌این کدام کشتی است؟
  یک کشتی است که در دریاست، مانند کشتی نوح که می‌گردد و می‌چرخد،‌بعد می‌گوید: ﴿‌وَآيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّ‌يَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ * وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْ‌كَبُونَ﴾ [4] در اینجا میفرماید: ﴿وَخَلَقْنَا لَهُم﴾ ما آفریدیم برای این عباد یا فرزندان این عباد ﴿مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْ‌كَبُونَ﴾ ضمیر ﴿مِّثْلِهِ﴾ به فلک بر می‌گردد، ﴿مِّن مِّثْلِهِ﴾ یعنی مثل همان کشتی ، ﴿مَا يَرْ‌كَبُونَ﴾ «الجمل فلک الصحراء» ‌کشتی صحرا شتر است،‌شتر هم عیناً مثل فلک است، فلک را ببینید، آب که می‌رود، چه جوری می‌رود؟ بالا و پایین می‌رود، شتر هم هنگام رفتن عیناً مثل آب می‌رود، یعنی بالا و پایین می‌رود، اوج و حضیضی دارد، یعنی بالا می‌رود و پایین می‌آید، آن کشتی،‌کشتی صناعی است اما این کشتی،‌کشتی طبیعی است ﴿وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْ‌كَبُونَ﴾ می‌گویند: «الناقة فلک الصحراء» کشتی صحرا همان ناقه است که عبارت از جمل و ابل.
  برخی می‌گویند: ﴿وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْ‌كَبُونَ﴾ همه کشتی های امروز را در بر می‌گیرد.
  البته معنا احتمالش است، منتها قرآن دارد که: ﴿وَخَلَقْنَا لَهُم﴾
 ‌معلوم می‌شود که آفرینش مستقیم خداست،‌کشتی صناعی و قاره پیما و اتمی،‌بخاری،‌بادی و دودی، اینها ﴿وَخَلَقْنَا لَهُم﴾ نیستند، و لو به یک معنا به خدا منتسب‌اند.
  ‌اما جمل و ناقه ﴿وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْ‌كَبُونَ﴾.
  از آنجا که ما در لب دریا و آب بزرگ شده‌ایم و صحرا را ندیده‌ایم،فلذا صحرا منش نیستیم، اما کسانی که صحرا نشین هستند و آنهم قاهل که هر کجا نگاه کنیم رمل است و فوق رمل،‌در آنجا نه ماشین راه می‌رود و نه چیز دیگر، فقط شتر است که می‌تواند با پاهای خودش پا بگذارد و در آن رمل ها فرو برود و در بیاورد، غیر از جمل و شتر کار هیچ کسی نیست، ﴿‌وَآيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّ‌يَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ * وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْ‌كَبُونَ﴾ [5]
 در کجا؟ در خشکی.
  اما بشر! همان خدایی که کشتی را آفرید و بچه‌ها را حفظ کرد، بدایند خدا اگر بخواهد کشتی‌ها را غرق کند،‌هیچ کس جلوش نیست ﴿وَإِن نَّشَأْ﴾ اگر بخواهیم ﴿نُغْرِ‌قْهُمْ﴾ آنها را در دریا فرو می‌بریم و غرق می‌کنیم ﴿فَلَا صَرِ‌يخَ لَهُمْ﴾ هیچ جواب گویی بر آنها نیست ﴿وَلَا هُمْ يُنقَذُون﴾ کسی نیست که آنها را از آب نجات بدهد ﴿إِلَّا رَ‌حْمَةً مِّنَّا وَمَتَاعًا إِلَىٰ حِين﴾ [6] .
 این هم یکنوع بیداری است برای ما که وقتی در کشتی می‌نشینیم، بدانیم که اگر کشتی بخواهد غرق بشود، هیچ کس ناجی نیست، ناجی فقط حق تعالی است‌ ﴿فَإِذَا رَ‌كِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّـهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ‌ إِذَا هُمْ يُشْرِ‌كُونَ﴾ [7] .
  انسان وقتی در کشتی می‌نشیند خدا پرست می‌شود. ‌چرا؟ چون امواج دریا را می‌بیند که کشتی را از این طرف به آن طرف، بالا و پایین می‌برد،، خدا پرست می‌شود، پرده ها جهل و غرور کنار می‌روند، فلذا حتی ماتریالیست‌ها هم در کشتی می‌شوند خدا پرست. ‌چرا؟ چون ماتریالیست ها در خشکی ماتریالیست هستند ، چون ‌جهل، نادانی و غرور آنان را به سوی ماتریالیست کشیده است،‌اما هنگامی که در کشتی نشست و از همه جا دستش کوتاه و قطع شد،‌همان ماتریالیست‌ها می‌شوند خدا پرست و الهی به تمام معنا ﴿فَإِذَا رَ‌كِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّـهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ‌ إِذَا هُمْ يُشْرِ‌كُونَ﴾.
  یک مرد مسیحی (تقریباً) در یکصد و پنجاه سال قبل در اصفهان آمد، چند نفر از این جوانان را به عقیده خود مسیحی کرد، بنا شد که اینها به اروپا ببرد (یعنی در همان منطقه خودش)، و ناچار است که از طریق آب ببرد، اینها در یک منطقه‌ای رسیدند که کشتی در حال لرزان و غرق شدن است، هی کشتی بالا می‌رود و پایین می‌آید، فلذا ‌همه نگران هستند، آنهایی که مسیحی شدند و آنها را به عنوان گل سر سبد از اصفهان به روم می‌برد، یک مرتبه دید که همه آنها می‌گویند: «اللهم صلّ علی محمد و آل محمد، یا علی یا محمد»،‌این کشش و مسیحی خیلی ناراحت شد و با خودش گفت عجب ما گل سر سبد می‌بریم، معلوم می‌ شود که همان مسلمانان واقعی هستند، وعده هایی من یک پوششی است بر اسلام اینها.
  وقتی که این پوشش کنار می‌رود، واقع اینها تجلی می‌کند، وقتی که این پوشش کنار می‌رود،واقع اینها تجلی می‌کند و لذا قرآن می‌فرماید: ﴿وَإِن نَّشَأْ﴾ اگر بخواهیم ﴿نُغْرِ‌قْهُمْ﴾ آنها را در دریا فرو می‌بریم و غرق می‌کنیم ﴿فَلَا صَرِ‌يخَ لَهُمْ﴾ هیچ جواب گویی بر آنها نیست ﴿وَلَا هُمْ يُنقَذُون﴾ کسی نیست که آنها را از آب نجات بدهد ﴿إِلَّا رَ‌حْمَةً مِّنَّا وَمَتَاعًا إِلَىٰ حِينٍ [8] .
 مگر رحمت ما می‌تواند این بشر را نجات بدهد. اگر از این رحمت صرف نظر کنیم، هیچ کس نمی‌تواند این بشر را نجات بدهد.


[1] یس/سوره36، آیه36
[2] شعراء/سوره26، آیه61
[3] شعراء/سوره26، آیه117
[4] سور یس، آیه 41 و 42.
[5] یس/سوره36، آیه41
[6] یس/سوره36، آیه43
[7] عنکبوت/سوره29، آیه45
[8] یس/سوره36، آیه43

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo