< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

92/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل اخباری ها بر عدم حجیت ظواهر کتاب

ادله ی خود را در مورد حجیت ظواهر کتاب بیان کردیم. با این حال اخباری ها شش دلیل اقامه کرده اند و بر اساس آن گفته اند که ظواهر کتاب حجّت نیست. محقق خراسانی در کفایه این شش دلیل را ذکر کرده است.

دلیل اول ایشان این بود که قرآن هرچند ظواهر دارد ولی این ظواهر را کسی متوجه می شود که مخاطب قرآن است که همان معصومین هستند. دلیل ایشان دو روایت بود که بیان کردیم و جواب آن را دادیم و گفتیم که این دو روایت بیان می کرد که قرآن را نمی شود مستقلا و بدون مراجعه به اهل بیت تفسیر کرد. این را ما هم قبول داریم ولی این ارتباطی به عمل به ظاهر قرآن ندارد زیرا تفسیر به معنای کنار زدن پرده از معنای قرآن است و حال آنکه ما می خواهیم به ظاهر آیات قرآن عمل کنیم به عنوان نمونه به آیه ی تیمّم که می گوید: فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّبا[1] . عمل کنیم. این کار نیازی به پرده برداری ندارد. [2]

 

الدلیل الثانی: اشتمال القرآن علی مفاهیم عالیة [3] [4]

قرآن مجید دارای یک رشته مفاهیمی است که برتر از فکر افراد عادی می باشد.

فرق این دلیل با دلیل قبل در این است که مستشکل در دلیل قبل، قبول کرد که ظواهری برای قرآن وجود دارد ولی فهم آن مخصوص معصومین است ولی در این دلیل اصل صغری را قبول ندارد و می گوید قرآن در حدی است که از فهم ما بالاتر است کأنه حتی وجود ظواهر در قرآن هم محل اشکال است.

نقول: ما هم این نکته را قبول داریم که قرآن حاوی یک سری مفاهیم عالیه است.

مثلا در شش آیه ی اول به آیاتی برخورد می کنیم که از فهم بشر عادی بالاتر است مثلا در آیه ی دوم می خوانیم: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَليمٌ[5]
چگونه می شود هم اول بود و هم آخر و هم ظاهر بود و در عین حال باطن.

یا اینکه در آیه ی چهارم می خوانیم: وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ [6]
این آیه دو گونه تحریف شده است:

یک تحریف مربوط به صوفیه است که می گویند خداوند در اشیاء حلول کرده است. این عقیده باطل است زیرا خداوند جسم نیست تا در جسمی حلول کند. مراد از معیّت در آیه، معیّت قیومی است یعنی ما قائم با خداوند هستیم به گونه ای که اگر یک لحظه این قیمومت از بین برود کل جهان هستی معدوم می شود.

این مانند صور مرتسمه ای است که در ذهن مجسم می کنیم. این صورت، قائم به ما است و قیام آن هم قیّومی است به گونه ای که اگر یک لحظه غفلت کنیم از بین می رود.

تحریف دیگر مربوط به وهابی ها است. آنها تصور می کنند که خداوند جسم دارد و در آسمان بر روی تختی نشسته است و گاه بر اثر سنگینی، موجب می شود که تخت مزبور صدا کند.

آنها می گویند که مراد از معیّت، معیّت علمی است یعنی خداوند به ما علم دارد.

این عقیده نیز باطل است زیرا این معیّت غیر از علم است همان گونه که خداوند در آیه ی دیگری می فرماید: ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‌ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‌ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا[7]
امام سجاد علیه السلام می فرماید: خداوند این شش آیه را به ضمیمه ی سوره ی توحید برای متفکرانی است که در آخر الزمان می آیند:

ابْنُ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ عَنِ ابْنِ حُمَيْدٍ رَفَعَهُ قَالَ سُئِلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع عَنِ التَّوْحِيدِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى عَلِمَ أَنَّهُ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ وَ الْآيَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ إِلَى قَوْلِهِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ فَمَنْ رَامَ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ فَقَدْ هَلَكَ[8]
اما این منافات ندارد که قرآن در بخشی دیگر، ظواهری داشته باشد که عموم مردم بتوانند از آن استفاده کنند. یک نمونه از این آیات همان آیه ی تیمّم است که ذکر کردیم.

مستشکل تصور کرده است که قرآن همانند طلسمی است که مردم عادی از آن سر در نمی آورند.

 

الدلیل الثالث: الظواهر من المتشابهات [9]

در اوائل سوره ی آل عمران می خوانیم: هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‌ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ[10]
خداوند می فرماید: آیات قرآن بر دو قسم است: محکم و متشابه. [11]

مستشکل به آیات محکم کاری ندارد بلکه متشابهات را در نظر می گیرد و می گوید: تأویل متشابهات در نزد خداوند و راسخون در علم است و ظواهر قرآن جزء متشابهات است در نتیجه علم آن در نزد خداوند و راسخون که ائمه هستند می باشد.

یلاحظ علیه: این صرف یک ادعا است. قرآن محکماتی دارد که عبارت است از نصوص و ظواهر. و یک سری از آیات که متشابه است که نقطه ی مقابل محکمات و ظواهر است. مراد از متشابهات آیاتی است که مراد در آن روشن نیست و به تعبیر دیگر، آیاتی است که دلالت آن متزلزل و لرزان است. بر خلاف محکم که دلالت آن ثابت می باشد.

مثلا در آیه ای می خوانیم: وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُون‌[12] [13]
که ظاهر آن این است که خداوند نعوذ بالله دست دارد.

یا اینکه خداوند به ابلیس می گوید: قالَ يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ[14]
یعنی چرا به آدمی که با دو دستم آفریدم سجده نکردی.

یا اینکه در قرآن می خوانیم: الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‌[15]
که تصور می کنند استوی به معنای نشستن و جلوس است در نتیجه می گویند خداوند بر روی یک کرسی نشسته است.

این در حالی است که استوی به معنای حالت استحکامی است که انسان مالک خودش می شود.

البته معنای متشابه به وسیله ی رجوع به محکمات حل می شود. محکمات در حکم مادر و اصل قرآن است کما اینکه خداوند در آیه ی سوره ی آل عمران می فرماید: مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ[16]

نمونه ی دیگر بررسی دو آیه با هم است به عنوان نمونه در یک جا در قرآن می خوانیم: وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ[17]

یعنی زنان آبستن اگر طلاق گرفتند عده ی آنها با وضع حمل آنها پایان می پذیرد. بنا بر این گاه این عده، نه ماه است و گاه یک روز.

در آیه ی دیگری در سوره ی بقره می خوانیم: وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً[18]
در اینجا یک مسأله پدیدار می شود و آن اینکه اگر در مورد یک زن هر دو عنوان اتفاق افتد (یعنی هم باردار است و هم شوهرش از دنیا رفته است) باید به کدام آیه عمل کند.

فقهاء می گویند که عده ی او همان عده ی حامل است و عده ی آن بر عده ی ذکر شده بر سوره ی بقره حکومت دارد.

بعضی هم قائل به اقصی الاجلین هستند یعنی اگر مدت بارداری کمتر از چهار ماه و ده روز است او باید چهار ماه و ده روز صبر کند و الا همان مدت بارداری را باید صبر کند.

البته آیه ی فوق از آیات متشابه نیست.

 

الدلیل الرابع: العلم الاجمالی بالمخصص و المقیِد [19]

اخباریون این دلیل را از اصولی ها گرفته اند و می گویند: هیچ مطلقی نیست مگر این مقید شده است و هیچ عامی نیست مگر اینکه خاصی برای آن وجود دارد. بنا بر این به عام و مطلق در قرآن نمی توان عمل کرد زیرا علم اجمالی فوق مانع از انعقاد ظهور برای عام و مطلق نیست. البته علم اجمالی با ظهور آیات مزاحم نیست ولی جلوی حجیت آنها را می گیرد. (اگر مخصص و مقید متصل باشد مزاحم ظهور عام و مطلق است مانند اکرم العالم العادل و اگر منفصل باشد مزاحم با حجیت آن می باشد. چون منفصل است ظهور در عام و مطلق ایجاد می شود ولی چون بالاخره این مخصص و مقید وجود دارد مانع می شود عام و مطلق حجیت در عموم و اطلاق باشند.)

یلاحظ علیه: این کلام به شرطی صحیح است که علم اجمالی منحل نشود و الا اگر منحل شود از حجیت می افتد. مثلا علم اجمالی داشتیم که یکی از دو اناء غصبی است بعد بیّنه قائم شد و گفت که یکی از آن دو بعینه غصبی است. در این حال علم اجمالی منحل می شود به علم تفصیلی به اینکه آن اناء مخصوص غصبی است و شک بدوی که اناء دیگر آیا غصبی است یا نه که در آن برائت جاری می شود.

در ما نحن فیه هم علم اجمالی داریم که عمومات و مطلقات قرآن تخصیص خورده است ولی به گونه ای است که می دانیم اگر کتب اربعه را به عنوان نمونه بررسی کنیم به مقدار لازم به آن مخصصات و مقیدات دست می یابیم. سابقا هم گفتیم که مجتهد هنگامی که می خواهد به عمومات تمسک کند باید ابتدا در مورد مخصصات و مقیدات فحص کند. بعد که به مقدار لازم به آنها دست یافت، علم اجمالی او منحل می شود به اینکه علم تفصیلی دارد به آن مواردی که پیدا کرده است و در مورد سایر عمومات شک بدوی دارد که آیا تخصیص خورده اند یا نه که به آن اهمیت نمی دهد.

 

الدلیل الخامس: العمل بالظواهر تفسیر بالرأی [20] [21]

اهل سنت و شیعه از رسول خدا (ص) نقل کرده اند که فرمود: عَنِ التِّرْمِذِيِّ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ ص: مَنْ قَالَ فِي الْقُرْآنِ بِرَأْيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ. [22]
تبوأ به معنای مکانی را انتخاب کردن و جا گرفتن است. یعنی کسی که قرآن را به رأی خود تفسیر می کند از الآن مکان خود را در آتش جهنم مهیا کند.

یلاحظ علیه:

اولا: تفسیر به رأی ارتباطی به عمل به ظواهر ندارد. تفسیر به معنای رفع پوشش از آیات است. حتی می گویند که فسّر اشتقاق کبیر از سفر است. سافر به زنی می گویند که چادرش را بر دارد. مسافر را نیز مسافر می گویند زیرا کأنه شهر بر سر او مانند پرده ای است که وقتی بیرون می رود از این پرده خارج می شود.

تفسیر به معنای پرده بردای از آیه ای است که مفاد آن برای ما روشن نیست و این با عمل به ظواهر که مفاد آن برای ما روشن است فرق دارد.

ثانیا: روایت فوق سخن از تفسیر به رأی به میان می آورد. کسی که چنین می کند کسی است که ابتدا مدعا را برای خود در نظر می گیرد و بعد برای اثبات آن به سراغ دلیل می رود و آیات را به نفع خودش توجیه می کند. این بر خلاف مفسر است که ابتدا به سراغ آیات می رود تا به دلیل دست یابد.

مثلا بهائی ها به این آیه تمسک می کنند: وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ[23] و می گویند که بهاء الله پیغمبر است زیرا هزار سال بعد از غیبت امام حسن عسکری ظهور کرده است.

 

الدلیل السادس: قرآن تحریف شده است و این تحریف در ظواهر اثر گذاشته است. [24] [25]

چون قرآن تحریف شده است یک سری از قرائن متصله از بین رفته است و حجیت ظواهر را خراب کرده است.

محقق خراسانی بر این دلیل سه جواب ارائه می کند که عمق ندارد. جواب های او اصولی است می گوید:

از کجا معلوم که آیاتی که تحریف شده است ارتباطی با آیات الاحکام داشته باشد شاید آن آیات مربوط به عقائد بوده باشد.

حق این بود که ایشان مسأله ی تحریف را از ریشه منکر شود و بر آن دلیل اقامه کند نه اینکه اصل تحریف را بپذیرد.

ما ان شاء الله این بحث در جلسه ی قبل مفصلا بحث می کنیم.

با این حال این بحث مفصلا در مقدمه ی مجمع البیان ذکر شده است. هکذا علامه بلاغی در مقدمه ی آلاء الرحمان و علامه طباطبایی در تفسیر آیه: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ[26] و آیت الله خوئی در در کتاب البیان فی تفسیر القرآن این بحث را مطرح کرده است.

ما نیز این بحث را در کتاب المناهج التفسیریه تا حدی مفصلا متذکر شده ایم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo