< فهرست دروس

درس خارج اصول حضرت آیت الله سبحانی

89/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده ی لا ضرر

بحث در قاعده ی لا ضرر است و در جلسه ی قبل گفتیم که لفظ (ضرر) در قرآن یک بار استعمال شده است که به معنای نقص آمده است و لفظ (ضرار) دوبار استعمال شده است. همچنین لفظ (لا تضار) هم یکبار آمده است همچنین (لا یضار) و (غیر مضار) و (لا تضاروهن).

ممکن است سؤال شود که چرا ما بین آنچه از ماده ی ضرر در قرآن آمده است بیش از سی و چند مورد است حال ما چرا از میان آنها فقط همان 6 مورد را انتخاب کرده ایم.

دلیل آن این است که ما بیشتر به خود ضرر و آنچه از باب مفاعله است است عنایت داریم تا با لفظ (ضرار) در حدیث نبوی که فرمود (لا ضرر و لا ضرار) هماهنگ باشد.

اما آیه ای از قرآن که در آن لا یضار آمده است: (وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهيدٌ) (بقره / 282)

همان دو احتمال که در (لا تضار والدة) گفتیم در اینجا هم وارد است و آن این است که لا یضار گاه معلوم است (لا یضارِر) و گاه مجهول است (لا یضارَر) در صورت معلوم معنا چنین است: کاتب یک معامله و یا کسی که شاهد معامله است نباید با نوشتن و یا با شهادت نادرست ضرر بزنند و اگر مجهول باشد معنا چنین است: کاتب و شهید را ضرر نزنید به این شکل نصف شب درب خانه ی کاتب را بزنند و از او بخواهند که متن معامله را بنویسد و یا از شاهد بخواهند که نیمه شب شهادت دهد.

مورد دیگر، عبارت (غیر مضار): (فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى‌ بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَليمٌ) (نساء / 12)

در این آیه عبارت (غیر مضار) هم می تواند صفت وصیت باشد و هم صفت دین و آن این است که ورثه می خواهند مال میت را تقسیم کنند ابتدا باید آنچه میت به آن وصیت کرده و آنچه که میت به آن مدیون بوده را جدا کنند و بعد مال را تقسیم نمایند البته در صورتی که وصیت و دین مضار نباشد. به این شکل که پدر در لحظات آخر زندگی است و از بچه ها ناراضی است از این رو به دروغ اقرار می کند که به فلانی فلان مبلغ زیاد را بدهکار است و یا وصیت کند که تمام مال را به امور خیریه بدهند تا با این کار به ورثه ضرر بزند.

مورد بعدی: (أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى‌) (طلاق / 6)

یعنی به زنان مطلقه فشار نیاورید تا عرصه را بر آنها تنگ کنید به این شکل که در ایام عده که باید به او محل سکونتی بدهد به عناوین مختلف او را تحت فشار می گذارد تا مجبور شود خانه را ترک کند.

در تمام این موارد که صیغه ی باب مفاعله استعمال شده است هیچ کدام بین الاثنینی نبوده است مانند ضرر مرد به زن مطلقه و یا ضرر مادر به فرزند و یا ضرر پدر به فرزند و ضرر رساندن وصی به ورثه و امثال آن در همه ی این موارد ضرر رساندن یک طرفه بوده است.

گفته شده است که آیة الله شیخ محمد حسین اصفهانی صاحب نهایة الدرایة دوبار قرآن را از اول تا آخر خوانده است تا معنای باب مفاعلة را استخراج کند.

ثم الکلام در آیاتی که حول کلمه ی لا ضرر و لا ضرار در قرآن آمده است.

اما الضرر و الضرار فی السنة: قاعده ی لا ضرر قاعده ای است که هم شیعه و هم سنی آن را از امام باقر علیه السلام نقل کرده اند. ابو داود هم در کتاب سنن حدیث مزبور را از امام باقر نقل کرده است.

این روایت را مشایخ ثلاثه (کلینی، صدوق و شیخ طوسی) نقل کرده اند از این رو این روایت در نهایت اعتبار است هر چند در سند آن فردی به نام (ابن بکیر) است که برادرزاده ی زراره است و واقفیه است ولی در در بیان حدیث صدوق است. (در حدیث باید به لسان راوی نگاه کنیم که اگر صدوق و راستگو است می توان به کلام او اخذ کرد و نباید در پذیرش حدیث مذهب فرد را دخالت دهیم هر چند اگر راوی امامیه باشد روایت صحیحه است و الا موثقه و اگر راوی ممدوح باشد روایت حسنة است.)

عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ سَمُرَةَ بْنَ جُنْدَبٍ كَانَ لَهُ عَذْقٌ (نخلی) فِي حَائِطٍ لِرَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ وَ كَانَ مَنْزِلُ الْأَنْصَارِيِّ بِبَابِ الْبُسْتَانِ فَكَانَ يَمُرُّ بِهِ إِلَى نَخْلَتِهِ وَ لَا يَسْتَأْذِنُ فَكَلَّمَهُ الْأَنْصَارِيُّ أَنْ يَسْتَأْذِنَ إِذَا جَاءَ فَأَبَى سَمُرَةُ فَلَمَّا تَأَبَّى جَاءَ الْأَنْصَارِيُّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَشَكَا إِلَيْهِ وَ خَبَّرَهُ الْخَبَرَ فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ خَبَّرَهُ بِقَوْلِ الْأَنْصَارِيِّ وَ مَا شَكَا وَ قَالَ إِذَا أَرَدْتَ الدُّخُولَ فَاسْتَأْذِنْ فَأَبَى فَلَمَّا أَبَى سَاوَمَهُ (خواست معامله کند) حَتَّى بَلَغَ بِهِ مِنَ الثَّمَنِ مَا شَاءَ اللَّهُ فَأَبَى أَنْ يَبِيعَ فَقَالَ لَكَ بِهَا عَذْقٌ يُمَدُّ لَكَ فِي الْجَنَّةِ فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلْأَنْصَارِيِّ اذْهَبْ فَاقْلَعْهَا وَ ارْمِ بِهَا إِلَيْهِ فَإِنَّهُ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ. (وسائل ج 17، باب 12 از ابواب احیاء موات، حدیث 3.)

خلاصه در داستان فوق سمرة درخت نخلی داشت که در حیاط منزل انصاری بود. سمرة بدون در زدن و اذن گرفتن وارد منزل می شود. انصاری به او تذکر داد و او قبول نکرد از این رو به پیغمبر شکایت کرد. پیامبر به سمرة تذکر داد و او وقتی قبول نکرد حضرت دستور قطع درخت را صادر کرد.

در تاریخ آمده است که سمرة بعدها سرکرده ی مغیرة بن شعبة و عامل او در بصره شد و هزاران نفر را به جرم ولایت علی علیه السلام به شهادت رساند.

البته در این روایت کلمه ی (مؤمن) و کلمه ی (فی الاسلام) وجود ندارد.

روایت دوم: این روایت را کلینی نقل کرده است ولی هم جامع نیست و هم سند آن مشکل دارد.

ح 4 باب 12: عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع نَحْوَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّكَ رَجُلٌ مُضَارٌّ وَ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ عَلَى مُؤْمِنٍ قَالَ ثُمَّ أَمَرَ بِهَا فَقُلِعَتْ (وَ رُمِيَ) بِهَا إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص انْطَلِقْ فَاغْرِسْهَا حَيْثُ شِئْتَ.

علی بن محمد بن بندار در رجال توثیق نشده است از این رو این روایت مهمل است (بله اگر اسمش هم در رجال نبود روایت مجمل می شد) احمد بن ابی عبد الله همان احمد بن محمد بن خالد است که فردی ثقه می باشد و روایت مرسله است زیرا در سند آن آمده است عن بعض اصحابنا.

در این روایت لفظ (مؤمن) آمده است و لفظ (انک رجل مضار)

روایت سوم: ح 1 باب 12: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ الصَّيْقَلِ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع كَانَ لِسَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ نَخْلَةٌ فِي حَائِطِ بَنِي فُلَانٍ فَكَانَ إِذَا جَاءَ إِلَى نَخْلَتِهِ يَنْظُرُ إِلَى شَيْ‌ءٍ مِنْ أَهْلِ الرَّجُلِ يَكْرَهُهُ الرَّجُلُ قَالَ فَذَهَبَ الرَّجُلُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص‌ فَشَكَاهُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ سَمُرَةَ يَدْخُلُ عَلَيَّ بِغَيْرِ إِذْنِي فَلَوْ أَرْسَلْتَ إِلَيْهِ فَأَمَرْتَهُ أَنْ يَسْتَأْذِنَ حَتَّى تَأْخُذَ أَهْلِي حِذْرَهَا مِنْهُ فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ص فَدَعَاهُ فَقَالَ يَا سَمُرَةُ مَا شَأْنُ فُلَانٍ يَشْكُوكَ وَ يَقُولُ يَدْخُلُ بِغَيْرِ إِذْنِي فَتَرَى مِنْ أَهْلِهِ مَا يَكْرَهُ ذَلِكَ يَا سَمُرَةُ اسْتَأْذِنْ إِذَا أَنْتَ دَخَلْتَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَسُرُّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ عَذْقٌ فِي الْجَنَّةِ بِنَخْلَتِكَ قَالَ لَا قَالَ لَكَ ثَلَاثَةٌ قَالَ لَا قَالَ مَا أَرَاكَ يَا سَمُرَةُ إِلَّا مُضَارّاً اذْهَبْ يَا فُلَانُ فَاقْطَعْهَا (او فاقلعها) وَ اضْرِبْ بِهَا وَجْهَهُ

سند صدوق به حسن بن صیقل مشکل دارد زیرا صدوق این روایت را از کتاب حسن بن صیقل گرفته است و آن کتاب دویست سال قبل از صدوق است و صدوق هم در آخر کتاب در مشیخه سند خودش را به آن ذکر کرده است که در آن سند فردی به علی بن حسین سعدآبادی است که توثیق نشده است. ولی در هر حال چون روایت متضافر است لازم نیست در سند آنها مناقشه کرد.

در آخر روایت آمده است (مَا أَرَاكَ يَا سَمُرَةُ إِلَّا مُضَارّاً)

روایت چهارم: اهل سنت هم این حدیث را نقل کرده اند و در کلام آنها لفظ لا ضرر و لا ضرار در موارد بسیاری ذکر شده است ولی به داستان سمرة اشاره نمی کنند زیرا آنها صحابة را عادل می دانند حتی سمرة را که در مقابل پیامبر ایستاده است.

ابو داود در سنن خود (ج 3 ص 315 در کتاب قضاء) این حدیث را با سندی و داستان را از امام باقر نقل کرده است: عن واصل مولی ابی عیینة قال سمعت ابا جعفر محمد بن علی یحدث عن سمرة بن جندب انه کانت له عضد من نخل فی حائط رجل من الانصار قال و مع الرجل اهله قال: فكان سمرة يدخل إلى نخله فيتأذى به و يشق عليه فطالب إليه أن يبيعه فأبى فطلب إليه أن يناقله (آن را با چیز دیگری عوض کند) فأبى فأتى النبي فذكر ذلك له فطلب إليه النبي أن يبيعه فأبى فطلب إليه أن يناقله فأبى قال: فهبه له و لك كذا وكذا أمرا رغبه فيه فأبى فقال: أنت مضار فقال رسول الله للأنصاري: اذهب فاقلع نخله.

البته در این حدیث لا ضرر و لا ضرار نیست ولی احمد در مسند خود آن را در چندین جا نقل کرده است.

روایت پنجم: عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ فِي تَفْسِيرِ وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى‌ قَالَ إِنَّ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ كَانَ لِرَجُلٍ فِي حَائِطِهِ نَخْلَةٌ وَ كَانَ يُضِرُّ بِهِ فَشَكَا ذَلِكَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَدَعَاهُ فَقَالَ أَعْطِنِي نَخْلَتَكَ بِنَخْلَةٍ فِي الْجَنَّةِ فَأَبَى فَبَلَغَ ذَلِكَ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ يُكَنَّى أَبَا الدَحْدَاحِ فَجَاءَ إِلَى صَاحِبِ النَّخْلَةِ فَقَالَ بِعْنِي نَخْلَتَكَ بِحَائِطِي فَبَاعَهُ فَجَاءَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدِ اشْتَرَيْتُ نَخْلَةَ فُلَانٍ بِحَائِطِي قَالَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَكَ بَدَلَهَا نَخْلَةٌ فِي الْجَنَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى نَبِيِّهِ ص وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‌ إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‌ يَعْنِي النَّخْلَةَ وَ اتَّقى‌ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‌ بِوَعْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى‌ إِلَى قَوْلِهِ تَرَدَّى الْخَبَرَ. (مستدرک الوسائل، ج 13، ص 363، ح 2.) و صاحب مستدرک این روایت را از قرب الاسناد نقل می کند.

این حدیث در واقع بر خلاف آن احادیث متضافر است که می گوید سمرة آن نخل را به هیچ وضع معاوضه نکرد و از طرفی آیه ی مزبور مکی است و داستان مذکور در مدینه اتفاق افتاده است از این رو چگونه می شود شان نزول آن آیه داستان سمرة باشد اللهم الا ان یقال که بگوئیم بعضی از آیات دو بار نازل شده باشد. و یا اینکه بگوئیم که سمرة دو نخل داشته است که یک نخل را نفروخت که این هم خیلی بعید است و این نخل دیگری بوده مضافا بر اینکه در این روایت اسمی از سمرة برده نشده است.

اما در جلسه ی بعد روایاتی را می خوانیم که از لا ضرر و لا ضرار سخن گفته شده است ولی داستان سمرة در آنها نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo