< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1402/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/مقدمة الواجب /القول الخامس: وجوب المقدّمة الموصلة - المقام الأوّل: أدلّة القول بوجوب المقدّمة الموصلة - المقام الثاني: إشكالات القول بوجوب المقدّمة الموصلة - الإشكال الأوّل: انقلاب الواجب النفسي إلى الغيري - الإشكال الثاني: عدم سقوط وجوب المقدّمة بالإتيان بها

 

در جلسه ی گذشته قول پنجم یعنی نظر مرحوم صاحب فصول (ره) را در مورد وجوب مقدّمه ی «موصلة» در بحث مقدّمه ی واجب، همراه با نقد و بررّسی بیان نمودیم. در این جلسه به ادامه ی این مباحث خواهیم پرداخت.

 

ادامه ی بحث قول پنجم: آیا مطلق مقدّمه واجب است ولو «موصلة» نباشد، یا یا مقدّمه‌ای واجب است که موصل به ذي المقدّمة باشد؟

مرحوم صاحب فصول (ره): مقدّمه موصلة واجب است.

ایشان برای مدّعای خود سه دلیل آورنده اند.

مرحوم سیّد یزدي (ره) نیز یک دلیل می‌آورند برای این مدّعاء.

از این چهار دلیل، روحشان به دو دلیل برمی‌گردد.

دلیل اوّل و سوم دلیل وجدانی است. بنابراین قائلين به اين قول ادّعاء می‌کنند که وجداناً کسی که مقدّمه را طلب می کند، خود مقدّمه را نمی‌خواهد بلکه برای این می‌خواهد که او را به مقصد برساند.

دلیل دوم و چهارم نیز روحشان با هم یکی است. در این دو دلیل بُرهان اقامه شده است بر این که مقدّمه موصلة واجب است.

مرحوم آخوند خراساني (ره) در ردّ این قول پنج اشکال را بیان فرموده اند.

مرحوم صاحب فصول (ره): بین مقدّمه موصلة و ذي المقدّمة، وجداناً ملازمه برقرار است. صِرْف ادّعای وجدان بدون دلیل و بُرهان دليل كافی نیست.

مرحوم آخوند خراساني (ره): وجدانا ملازمه بین مطلق مقدمه و ذي المقدّمة است است.

ما باید ببینیم کدام یک از این دو دلیل وجدانی درست است.

قاعده:

میزان در شناسایی غرض اصلی از غرض فرعی چیست؟ هر کجا که سؤال کردن قَبیح شد، آن غرض اصلی است. اما هر جا که جای سؤال باقی باشد، غرض فرعی است. مثلاً از دانشجویی که درس می‌خواند می پرسیم که چرا درس می‌خوانی؟ می‌گوید می‌خواهم امتحان بدهم.‌ چون جای سؤال باقیست دوباره از او می‌پرسیم چرا امتحان می‌دهی؟‌ می‌گوید می‌خواهم در امتحان قبول شوم و مدرک بگیرم. بعد دوباره چون جای سؤال باقیست از او سؤال می‌پرسیم چرا می‌خواهی مدرک بگیری؟ می‌گوید چون می‌خواهم در جایی استخدام بشوم و نیاز به مدرک است. چون دوباره جای سوال باقی هست می‌پرسیم خب پس چرا می‌خواهید استخدام بشوی می‌گوید می‌خواهم امرار معاش کنم و زندگی کنم در اینجا دیگر جای سؤال باقی نیست و سؤال پرسیدن تمام می‌شود. و لذا اگر از او بپرسیم چرا زندگی می‌کنی، این سؤال پرسیدن دیگر غلط است؛ پس معلوم می‌شود در اینجا غرض ذاتي است.

همین مثال را در مسأله مقدّمه پیاده می‌کنیم. یک طرف ما مرحوم صاحب فصول (ره) می‌باشد و یک طرف مرحوم آخوند خراساني (ره) می‌باشد. مثلاً از مولی می‌پرسیم چرا مقدّمه را واجب می‌کنی؟ جواب می‌آید که مقدّمه می‌تواند ما را به مقصد برساند. بعد دوباره از او می‌پرسیم چرا مطلق مقدّمه را واجب نمی‌کنی بلکه موصلة را واجب می‌کنی؟ جواب می‌دهد که بعد از موصلة ديگر جای سؤالى نمی باقی نمی‌ماند. اگر بگوییم چرا مطلق مقدمه که مرحوم آخوند خراساني (ره) می فرماید را واجب می‌کنی، جای سؤال باقیست كه چون مطلق مقدّمه شما را به مقصد نمی‌رساند چرا موصلة را واجب نمی‌کنی؟ اما اگر بگوییم چرا موصلة را واجب می‌کنی، دیگر سؤال مُنْقَطِع است. بنابراین این وجدان ادّعايى را ما با اين سؤال، برهانی کردیم.

دليل بُرهانى مرحوم صاحب فصول (ره): مولى می تواند بگوید مَن مقدّمه موصلة را می‌خواهم امّا نمی‌تواند بگوید مَن مطلق مقدّمه را نمی‌خواهم. و نمی‌تواند بگوید مقدّمه موصلة را نمی‌خواهم. امّا می‌تواند بگوید مقدّمه غیر موصلة را می‌خواهم.

نکته: این دلیل برهانی ایشان دلیل برهانی نرمی می‌باشد.

دلیل بُرهانی مرحوم سیّد یزدي (ره):

«للمولى أن يُحَرّمَ المقدّمةَ غير الموصلة». اگر مطلق مقدّمه میزان بود تحريم مقدّمه غیر موصلة توسّط مولى غلط بود.

نكته: دلیل برهانی ایشان دقیق‌تر است.

اشكال مرحوم آخوند خراساني (ره) به این دلیل برهانی:

الف) در آن جایی که مقدّمه غیر موصولة را مولی تحریم می‌کند، نه به خاطر این است که ملاک مقدمیّت در آن نیست بلکه به خاطر این است که مقرون به مانع می‌باشد. مثلاً کسی که دارد غرق می‌شود و رهگذری می‌خواهد او را نجات بدهد ولی تنها راه او عبور از زمین غصبی می‌باشد، مولی در اینجا ممکن است بگوید من مقدّمه غیر موصلة را نمی‌خواهم حقّ نداری بُردی به سراغ غریق؛ لذا او را نهي می‌کند. و این نهي مولی به خاطر مانع بودن زمین غصبی می‌باشد نه این که مقدمیّت ندارد.

جواب به این اشکال ایشان: این اشکال شما در آیت مورد درست است امّا گاهی مقدّمه مُحَرّمه نیست بلکه مقدّمه حلال است. مثلاً راه رفتن به پیدا کردن غریق حلال است. لذا می‌تواند بگوید من غیر موصلة را تحریم می‌کنم اما موصلة را می‌خواهم.

ب) اگر مولى بگوید مَن غیر موصلة را حرام کرده‌ام، یکی از این دو اشکال به آن وارد است:

١. «تحصيلُ الحاصل»

٢. «تفويت للواجب»

لذا اگر این که مولى می‌گوید مقدمه موصلة می‌خواهم آیا منظورش این است که مقدّمه موصلة خارجی می‌خواهد به طوری که اين مقدّمات چیده شده‌اند تا به ذي المقدّمة برسند، این تحصیل حاصل است. اما اگر مقدمه‌ای است که هنوز اوّل کار است و چیده نشده است آن شخص اگر بخواهد شروع کند، «تفویت للواجب» می‌باشد؛ زیرا هنگامی که می‌خواهد اوّلین جزء را ایجاد کند، چون هنوز وصف موصلیّت ندارد لذا حرام است.

جواب به اين اشکال ایشان: «نحن نَختارُ القِسْم الثّاني». زیرا قِسْم اوّل معلوم است که اگر مقدّمه موصلة در خارج هست، دیگر موضوعی باقی نمی‌ماند.

به عبارت دیگر آیا ایصال به ذي المقدّمة شرط جواز است، یا صفت واجب است؟ شما خیال کرده‌اید که ایصال شرط جواز است. در صورتی که ایصال صفت واجب است.

به عبارت فنّی تر، این ایصال شرط متقدّم و مقارن است نه شرط متأخّر. لذا إيصال در آخر می آید.

إن شِئْتَ قُلْتَ: مولى نگاه می‌کند در خارج می‌بیند دو جور ما مقدّمه داریم یکی مقدّمه نیمه کاره و دیگری به تمامه. لذا مولی آن مقدّمه تمام را می‌خواهد.

بنابراین به نظر ما قول مرحوم صاحب فصول (ره) و سیّد یزدي (ره) درست است.

بيان اشكالات پنج گانه مرحوم آخوند خراساني (ره) به قول مرحوم صاحب فصول (ره):

اشکال نخست: «یلزم انقلاب الواجب النّفْسي إلى واجب الغيري»

توضيح ذلک: مثلاً مولی می‌گوید واجب است بر تو این که مقدمه موصلة را بجا بیاوری. چون مرادش در اینجا موصلة بالفعل است و مقدمه را کنار موصله بیان می‌کند معنایش این است که ذي المقدّمة را جزء موضوع أمر غیري (يجب) قرار داده. «یجب» دو جزء دارد. یکی مقدّمه و دیگری موصلة بالفعل.

جواب به این اشکال: مراد از موصلة در اینجا به معنای این نیست که موصلة به معنای ذي المقدّمة باشد. بلكه مراد از این موصلة یعنی آن چیزی که در طریق ذي المقدّمه باشد. اگر این شد این انقلابی که شما فرمودید لازم نمی‌آید.

مرحوم امام خمیني (ره): آن چیزی که جز واجب غیري می‌باشد امر انتزاعي است (الإيصال). اما اين أمر انتزاعي كه يک «مُنْتَزَعٌ مِنه» که خودِ ذي المقدّمه (مثلاً نماز) باشد، نمی تواند جُزء باشد.

جواب به اين فرمايش ايشان: اگر «مُنْتَزَع» در «عنوان إنْتزاعي» جزء شد، قهراً «مُنْتَزَعٌ منه» هم جزء خواهد شد.

اشكال دوم: شما که می‌گویید مقدّمه موصلة واجب است، اگر کسی مقدّمه را تا پای ذي المقدّمة بجا آورد. مثلاً تا لب آن دریایی که غریق دارد دست و پا می‌زند آمد اما وارد دریا نشد و او را نجات نداد، در اینجا باید بگویید این أمر مقدّمي ساقط نیست در حالی که بالوجدان أمر مقدّمي ساقط است. پس معلوم می‌شود ایصال شرط نيست.

جواب به اين اشكال ايشان: أمر مقدّمي ساقط نیست شما از کجا می‌گویید که أمر مقدّمي ساقط است؟! آن کسی که می‌گوید مقدّمه موصلة واجب است می‌گوید أمر هنوز ساقط نیست این نمی‌تواند مؤثّر باشد. لذا تا وارد دریا نشده، آن أمر ساقط نیست.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo