< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1402/11/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/مقدمة الواجب /لتعريف الثاني للواجب النفسي والغيري - دوران الأمر بين الواجب النفسي والغيري - المقام الأوّل: ما هو مقتضى الأصل اللفظي؟ - أدلّة المتمسّكين بإطلاق الهيئة

 

در جلسه ی گذشته در تقسیم سوم یعنی تقسیم واجب به «نَفْسي و غيري»، تعریف نخست مرحوم شیخ انصاري (ره) را همراه با اشکال و پاسخ آن بیان نمودیم. در این جلسه تعریف د‌وم ایشان از واجب «نَفْسي و غيري» را مورد بررّسی قرار می دهیم.

 

تعریف دوم مرحوم شیخ انصاري (ره) از «واجب نَفْسي و غيري»:

«الواجب الغَیْري هو الواجبُ الّذي بُعِثَ لِيُتِوَصِّلَ به إلى واجبٍ آخَر أو أُمِرَ به لِيُتِوَصِّلَ إلى واجبٍ آخَر و إلّا فهو نَفْسيٌّ».

این تعریف یک قضیّه ی «شَرْطیّة» را تشکیل می دهد و تعریف خوبی است؛ امّا ذیلی آن چیزی دارد که موجب اشکال شده‌. ایشان در ذیل فرموده مکلّفی که واجب نَفْسي را انجام می دهد، گاهی آن را به خاطر کمال خودش بجا می آورد (مثل معرفة الله)، و گاهی کمال در خودش نیست بلکه مقدّمه ی دیگری مانند «معراج مؤمن» است (مثل نماز).

اگر ایشان این مطلب را در ذیل نمی فرمود، خیلی تعریف خوبی می شد.

مرحوم آخوند خراساني (ره): اگر این طور می فرمایید، واجب نَفْسي ما به خاطر همان «معراج مؤمن» است لذا «يَصيرُ واجباً غيْريّاً».

اشکال به مرحوم آخوند خراساني (ره): اگر این مطلب را نمی فرمودید، این اشکال به ظاهر وارد نبود ولی در واقع این اشکال وارد نیست؛ زیرا مرحوم شیخ انصاري (ره) دو مطلب فرموده. یک مطلب این است که میزان در شناسایی واجب نَفْسي از واجب غيري اين است که اگر «لِیَتَوَصَّلَ بها»، باشد، می شود واجب غيري وگرنه واجب نَفْسي می باشد و مطلب دومی که فرموده این است که واجبات نَفْسي بر دو نوع است؛ گاهی در خودش کمالی دارد و گاهی مقدّمه ی کمال دیگر است. شما این دو مطلب را به هم مربوط کردید.

اشکالات نَقْضي به تعریف دوم مرحوم شیخ انصاري (ره):

الف) علی هذا، برخی از واجبات نَفْسي می شود. مانند نماز ظُهْر كه مقدّمة ی نماز عصر است‌. یا نماز مغرب که مقدّمه ی نماز عَشاء است.

جواب به این اشکال نَقْضي: نماز ظُهْر براى خودش، «بُعِثَ». امّا تقدّم الظُّهر، مقدّمه است برای نماز عصر.

ب) این تعریف شما در واجبات غيري هم اشکال وارد می کند‌. مثل «مقدّمات مُفَوّته» که مقدّمه واجب است ولی ذي المقدّمة واجب نيست. بنابراین اين واجب غيري است و حال این که «لایَتَوَصَّل إلى واجبٍ آخَر». يعنی هنوز واجب آخر نیامده.

جواب به این اشکال نَقْضي: درست است که هنوز واجب آخر نیامده ولی در ظرف خودش خواهد آمد. لذا لازم نیست که حتماً عنوان همیشه کنار آن باشد. «یُتَوَصّل بها إلى واجبٍ آخَر سواءٌ أكان واجب الآخَر حاليّاً أو مُسْتَقْبليّاً».

به نظر ما هر دو تعریف مرحوم شیخ انصاري (ره)‌ درست است.

 

مسألةٌ: «هل الأصل في الواجب، الواجب النَّفْسي أو الواجب الغَيْري»؟

هر أمرى را که دیدیم، چشم بسته باید بگوییم، اصل در واجب، «نَفْسي» است إلّا دلیلی بیاید که دلالت کند بر واجب غيري. این بستگی دارد به این که آیا «أوامر» إطلاق دارد که از إطلاق آن «نَفْسي بودن» را إثبات کنیم یا إطلاق ندارد.

إطلاق در اینجا یعنی «بُعِثَ». امّا «بُعِثَ لِیُتَوَصّل بها واجبٍ آخَر»، قید می باشد.

مرحوم شیخ انصاري (ره) و مرحوم آقا ضیاء عراقي (ره): «جملات إنْشاييّة»، قابليّت چنین قيدی ندارد تا نگفتنش دلیل بر «عدم» باشد‌ و نتیجه «نَفْسي» باشد.

ادلّة:

۱. دلیل مرحوم شیخ انصاري (ره): شکی نیست که صیغه ی «إفْعَل يا صَلّ» ما را أمر می کند به «طَلَب جدّي» نه «طَلَب مفهومي». زیرا طلب جدّي برای مولاست که عبدش را به سوی انجام آن سوق می دهد. این طلب در حقیقت در قلب مولاست. و این طلب چون از قبیل «معاني حَرْفيّة» می باشد، در واقع قابلیّت إطلاق را ندارد؛ زیرا طلب و إراده ى جدّي أمر شخصي است و اين أمر، قابل إطلاق و تقييد نيست.

اشكال مرحوم آخوند خراساني (ره) به این دلیل: اصلاً این إراده ی شخصی، «أمر تکویني»، قابل تقييد نيست؛ لذا شما جای مشکل را گُم کردید. ما به «طَلَب إنْشايي» تَمَسّک می کنیم؛ زیرا این طلب، «أمر إعتباري» است و لذا قابل تقیید است‌.

به نظر ما از یک طرف حقّ با مرحوم شیخ انصاري (ره) می باشد؛ زیرا ایشان فرمود مفهوم طلب درد مولی را دوا نمی کند‌. این کلام ایشان درست است. امّا از آن نظر که فرمود این إراده ی شخصی قابل إنشاء نيست، كلام مرحوم آخوند خراساني (ره) درست است‌ و حقّ با ایشان است. مرحوم آخوند خراساني (ره) نیز از یک نظر کلامش اشکال دارد و از یک نظر کلامش درست است. از آن نظر که فرمود إراده‌ ی شخصی و جدّی أمر تکویني است، درست است.

امّا اين که فرمود ما به طلب إنْشایی تمسّک می کنیم، درست نیست. بلکه باید بگوید به «طلب إعْتباري» تمسّک می کنیم؛ زیرا طلب إنْشايي كلّي است. و لذا بايد به فردى از طلب إنْشايي که طلب إعْتباري باشد، تمسّک کرد.

۲. دلیل مرحوم آقا ضیاء عراقي (ره): مفاد هيئة، از «معاني حَرْفيّة» است‌ لذا قائم به غیر است‌ و أمور آلي و حرفي مورد توجّه نيست تا انسان مُقَيّد كند. به عبارت دیگر أمور حرفي، «مغفول عنه» است و وقتی مغفول عنه شد، چه طور می خواهید بگویید مطلق است یا مُقیّد.

اشکال به این دلیل: معاني حرفيّة، مغفولٌ عنه نيست؛ زیرا انسان اصولاً به معاني حرفیّة توجّه دارد امّا نه توجّه «إسْتقلالي» بلكه توجّه «آلي» دارد.

مرحوم آخوند خراساني (ره) مرحوم بروجردي (ره) و سایر فُقهاء: جملات إنْشايي، قابلیّت إطلاق دارد.

أدلّة:

دلیل مرحوم آخوند خراساني (ره): گاهی انسان می گوید «إفْعَل»؛ اگر واجب نَفْسي باشد، «إفْعل» كامل است. امّا اگر واجب غيري باشد، شارع قید می آورد‌. بنابراین اگر منظور شارع واجب نَفْسي باشد و قید نیاورد، بیانش ناقص است‌. از این که مولی قید را نگفته، می فهمیم واجب نَفْسي است. این همان إطلاق است.

اشکال به این دلیل: این بیان، «یلزم أن يكون القِسْمُ، مَقْسَم»؛ بنابراین معنا ندارد که واجب غيري قید داشته باشد ولی واجب نَفْسي قید نداشته باشد وگرنه لازم می آید که قِسْم، مَقْسَم باشد.

جواب به این اشکال: فرق است بین مقام «ثبوت» و مقام «إثْبات». از نظر ثبوت، هر دو قید دارند. «الواجب النَفْسي ما بُعِثَ لِنَفْسِه؛ الواجب الغَیْري ما بُعِثَ لغَيْره». دو عبارت «لِنَفْسه و لِغَيْره» قيد هستند. امّا از نظر «إثْبات» فهم عُرْف می گوید واجب نَفْسي قيد نمی خواهد ولی واجب غيري قيد نياز دارد.

نظر ما: ما کلام مرحوم آخوند خراساني (ره) در مقام ثبوت را نمی پذیریم امّا در مقام إثبات می پذیریم. پس اصل در واجبات، «نَفْسي» است.

دلیل مرحوم بروجردي (ره): ظاهر أوامر در واجبات نَفْسي این است که «بُعِثَ لِمُتِعَلَّقه». امّا در واجبات غيري «بُعِثَ لِمُتِعَلَّق المُتِعَلَّق الآخَر».

اشکال به مرحوم بروجردي (ره): مطلب شما ثبوتاً درست است. امّا در مقام إثبات، واجب غيري هم براى خودش اندرونی و بیرونی دارد! مثل آیات جهاد:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ﴾[1]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo