< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1402/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدّمة/امور سیزده گانه /الأمر الخامس: في دلالة الأفعال على الزمان - الأمر السادس: ما هي مادة المشتقات؟ - نظرية السيد الأُستاذ - الأمر السابع: ما هوالمراد من الحال؟ - المراد فعلية الاقتران عند الانتزاع

 

در جلسه ی گذشته مقدّمه ی پنجم از امر سیزدهم را بيان نمودیم. در این جلسه دلیل پنجم مرحوم آخوند خراسانی (ره) مبنی بر عدم دلالت افعال بر زمان در بحث مقدّمه ی پنجم و دلیل ششمِ امر سیزدهم و همچنین سایر مقدّمات امر سیزدهم خواهیم پرداخت.

دلیل پنجم مرحوم آخوند خراسانی (ره) در مقدّمه ی پنجمِ امر سیزدهم:

۵. مفهوم هَیَئات، «حَرْفي» می باشد. یعنی «هیئة» برای معنای حرفی وضع شده. شما می فرمایید افعال ماضی و مضارع دلالت بر زمان دارد؛ در حالی که این افعال دارای معانی اسمی می باشد. پس چگونه «هیئة» که مفادش هميشه «حَرْفيّة» می باشد، دلالت بر معنای اسمی می کند؟!

اشکال به این دلیل: شما در بیان مسامحه کردید. «ضَرَبَ» دلالت بر ماضی به معنای اسمی نمی کند یا «یَضْرِب» دلالت بر حال و مُسْتَقبل به معنای اسمی نمی کند بلکه از این صیغه ی افعال معنا و خصوصیّتی فهمیده می شود که بر ماضی و حال و مستقبل منطبق می شود. و این معنا «تَحَقّق و تَرَقّب» است. بنابراین از صیغه ی ماضی «تحقّق» فهمیده می شود و از صیغه ی مضارع «تَرَقّب» فهمیده می شود.

اشکال به این اشکال: خود «تَحَقّق» و «تَرَقّب» هم معنای اسمی می باشد! مثلاً در علم نحو می گویند: «من وَضِعَ للإبتداء» و این معنای اسمی است.

جواب به این اشکال: مراد ما از «تَحَقّق» و «تَرَقّب»، مصداق تَحَقّق (ماضی) و مصداق تَرَقّب (مستقبل)‌ است.‌ و این مصادیق، معنای حَرْفی هستند.

دلیل ششم: گاهی ماضی، معنای مستقبل دارد. و گاهی هم برعکس. مثل: «تَجیئُني زيدٌ بعد عامٍ و قد ضَرَبَ قَبْلَه بأيّامٍ». در اينجا فعل «ضَرَبَ» در عبارت «و قد ضَرَبَ قَبْلَه بأيّامٍ»، ماضی است در حالی که در معنا مستقبل است؛ زیرا «زید» بعد از یک سال یعنی دوازده ماه بعد می آید و آخر ماه دوازدهم، می زند.‌

اشکال به این دلیل: شما باید مُتَعلَّق را پیدا کنید و اگر پیدا شد، خواهید دید که معنای ماضی می دهد نه مضارع. لذا اگر «تَجیئُني» را بگیرید، «ضَرَبَ قَبْلَه» می شود ماضی. عین همین دلیل و اشکال در مورد فعل مضارع هم می آید.

بنابراین به نظر ما اشکالی ندارد که قائل شویم به این که افعال دلالت بر زمان دارد بر همان معنای مصداق «تَحَقّق و تَرَقّب» خود.

 

مقدّمه ی ششم: «ما هو مادّة المُشْتَقّات»؟

اقوال:

١. قول قوی: مادّه ی مُشْتَقّات، «مَصْدَر» است.

۲. قول ضعیف: مادّه ی مُشْتَقّات «اسم مَصْدَر» است.

فرق بین «مَصْدَر» و «اسم مَصْدَر»:

اگر در فاعل «انتساب» باشد، «مَصْدَر» است؛ مثل: «غَسَلْتُ غَسْلاً». و اگر «انتساب» در فاعل قطع شود، «اسم‌ مَصْدَر» است؛ مثل: «إغْتَسَلْتُ إغْتِسالاً».

ابن مالک: «مَصْدَر» ريشه ی فعل ماضی و مضارع است.

اشکالات:

الف) «مادّة» بايد عاری از «تَحَقّق» باشد. لذا نباید برای خودش یک نوع «تَشَخُّص» باشد تا بتواند با تمام فروع جمع بشود. اگر این طور نباشد، «مادّة» نيست. «مَصْدَر» براى خود، یک نوع «تَشَخُّص» دارد. از همین روی فلاسفه معتقدند که در این عالَم هیولایی دارد به نام «قُوّة الوجود» كه عاری از هر نوع تَخَصُّص است و لذا این هم با «عقول» و هم با «نفوس» سازگار است.

جواب به این اشکال: شما بین مسائل تکوینی و مسائل اعتباری خَلْط کرده اید. اين چیزی که فرمودید در مسائل تکوینی درست است نه مسائل اعتباری.

ب) «مَصْدَر» بر خلاف «اسم مَصْدَر»، دارای نسبت است و خودِ «مُشْتَقّ» كه فعل ماضی و مضارع باشد هم دارای نسبت است‌. بنابراین «یَلْزَم اجتماع النّسْبَتين».

جواب به این اشکال: نسبت «مَصْدَر» یک نسبت «مُبْهَم» است. لذا این نسبت با نسبت «مُشْتَقّ» ادغام می شود‌. اگر نسبت آن مُبْهَم نبود، اشکال شما وارد بود.

ج) «مَصْدَر» و «مُشْتَقّ» هر کدام برای خودشان دلالت دارند. بنابراین «یَلْزَم اجتماع الدّلالتين».

جواب به این اشکال: این همان اشکال قبل است لذا «الجواب، الجواب»! دلالت مَصْدَر، دلالت «تَهَیُّئ» می باشد. یعنی دلالت مُسْتقلّی نیست‌ بلکه آماده ی پذیرش است.

د) چرا نمی گویید «اسم مَصْدَر»؟! اسم مَصْدَر اصل كلام است.

جواب به این اشکال: «اسم مَصْدَر» خیلی كم است. لذا قلیل نمی تواند مَبْدأ مُشْتَقّات باشد.

مرحوم امام خمینی (ره): «مادّه ی مُشْتَقّات» فقط حروف است. مثل «ض_ر_ب» نسبت به «ضَرَبَ».

اشكال به مرحوم امام خمینی (ره): اين که قابل نُطْق نيست!

جواب مرحوم امام خمینی (ره): اصلاً هیئت، فقط برای «تَنَطُّق» است.

اشکال ما به مرحوم امام خمینی (ره):

کسی که واضع لُغَت است، فرد عامّی است. لذا واضع نمی تواند چیزی را وضع کند که قابل نُطْق نیست؛ بلکه چیزی را وضع می کند که در مُشْتَش باشد و قابل ملموس باشد.

نکته: البته ایشان بعداً از این نظر خود برگشتند و قائل به همان قول مشهور شدند.

 

مقدّمه ی هفتم: «هل المُشْتَقّ حَقيقةٌ في المُتِلَبّس بالمَبْدأ أو أعَمّ مِن المُتِلَبّس و مَنْ قَضَى عنه المَبْدأ»؟

مراد از «حال» در «هل المُشْتَقّ مُتِلَبّسٌ في الحال» چیست؟

احتمالات مُتصوّرة:

۱. مراد حال تَکَلّم است.

اشكال به این احتمال: کسی نگفته مراد حال تَکَلّم است.

۲. مراد حال تَلَبّس است.

۳. مراد حال نسبت است.

مرحوم آخوند خراسانی (ره): اگر زمان تَلَبُّس با زمان نسبت همگام شود، در همه ی زمان ها این حقیقت است. امّا اگر این زمان با هم مختلف شد، مَجاز است.

مثلاً «زیدٌ ضاربٌ غَدَاً»؛ این مثال در یک فرض حقیقت است، و در یک فرض مَجاز است‌. اگر بگوییم «زیدٌ المُتِلَبّس بالضَرْب غداً ضاربٌ غَدَاً»، اين حقيقت است. امّا اگر بگوییم «زیدٌ المُتِلَبّس بالضَرْب غَدَاً ضاربٌ اليوم». اين مَجاز است.

اشکال به این فرمایش مرحوم آخوند خراسانی (ره):

اوّلاً: در یک جا این فرمایش شما درست است. آن هم در جای می باشد که جمله، جمله ی خبری باشد نه جمله ی انشائی. لذا دو چیز نداریم به نام زمان تَلَبُّس و زمان نسبت.

ثانیاً: بحث ما در جُمَل نیست؛ بلکه بحث ما در «مُفْردات» است. لذا شما خَلْط فرمودید.

ثالثاً: ان شاءالله در آینده خواهیم گفت که مُشْتَقّ «بسيط» است. و لذا در مُشْتَقّ، نسبت وجود ندارد وگرنه می شود مُرَکّب.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo