< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1402/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدّمة/اوامر سیزده گانه /علامات الوضع: العلامة الثانية: صحّة الحمل وعدم صحّة السلب

 

در جلسه ی گذشته سه اشکال مطرح شده مربوط به «تبادر»، یکی از علامات وضع را بیان نمودیم و دو اشکال را جواب دادیم. در این جلسه به بیان اشکال سوم و سایر علامات تشخیص حقیقت از مَجاز خواهیم پرداخت.

 

ج) اشکال سوم: شما در معنای تبادر فرمودید: «انسباق المعنی بلاقرینةٍ»؛ از کجا معلوم که قرینه ای نیست؟! به عبارت دیگر معنا را می دانیم ولی نمی دانیم این معنا حقیقی می باشد، اگر قرینه نباشد و یا این معنا مَجازی است، اگر قرینه باشد.

لذا در صورت شک در وجود قرینه هم اگر بخواهیم به اصل عدم قرینه تمسّک کنیم، این «اصل مُثْبِت» می شود.

بیان دیگر این اشکال از زبان مرحوم آخوند خراسانی (ره): در اینجا اصل عدم قرینه در اینجا جاری نیست؛ «لأنّها لكَشْف المراد لاالإستناد».

شرح ذلک:

اصل عدم قرينه يک اصل عُقلایی می باشد لذا ما باید ببینیم عُقلاء این اصل عدم قرینه را در کجا به کار می گیرند. عُقلاء این اصل را در «کشف المراد» (یعنی در جایی که نمی دانند آیا معنا و قرینه هست یا نیست)، به کار می بَرند و می گویند اصل، عدم قرینه است. امّا ما در اینجا مراد را می دانیم ولی نمی دانیم این حقیقت است یا مَجاز؛ لذا این کاری به عُقلاء ندارد.

 

«صحّة الحَمْل و عدم الصّحة السَلْب في كشف معنى الحقيقي، صحّى السَلْب في كشف معنى المَجاز»:

مثال:

انواع حمل:

الف) حَمْلُ الأوّلي: معنای حیوان مفترس را در نظر می گیریم و در جایی دیگر لفظ اسد را در نظر می گیریم و بعد می گوییم: «الحیوان المُفْتَرِس أَسَدٌ»؛ اگر دیدیم این حمل صحیحی است می فهمیم که لفظ «اسد» برای معنای «حیوان مفترس» وضع شده. در این حمل یک طرفِ حمل، معنای مُفصّل دارد، و طرفِ دیگر حمل، معنای مُجْمَل دارد‌. و اگر واضع بگوید: «الحیوان المفترس لیس بأَسَدٍ» عُقلاء به او می خندند‌! لذا متوجّه می شویم سَلْب آن صحیح نیست پس حقیقی است این معنا.

ب) حَمْلُ الشايع الصّناعي (حمل مفهوم بر مصداق):

مثال: قرآن می فرماید: ﴿فَتَیَمّموا صَعیداً طَیّباً﴾[1]

قطعاً «صَعید»، خاک را شامل می شود. امّا نمی دانیم «رَمْل یا ماسه» را نیز شامل می شود یا نه. اگر واضع بگوید: «الرِّمالُ صَعیدٌ» و دید این حمل صحیح است و سَلْب آن صحیح نیست، می فهميم که «صَعید» بر یک معنای وسیع دارای مصادیق گوناگون وضع شده که یکی از مصادیق آن «خاک» و یکی از مصادیق دیگرش «رَمْل» است.

مثال برای صحّت سَلْب:

اگر واضع بگوید: «الرَّجُل الشُّجاع لیس بأَسَدٍ واقعاً». لذا اگر دید این سَلْب صحیح است، می فهميم که اسد برای رجُل شجاع وضع نشده.

اشکالات مطروحه بر این علامت وضع:

اشکال نخست: این قانون شما، قانون کاملی نیست. زیرا در «مُشترک لفظي» قابل نقض است. مثلاً: لفظ «عین» در عرب گفته شده بر هفتاد معنا وضع شده. و وقتی واضع بگوید: «الفِضَّة ليس بعينٍ» در حالی که مراد او از لفظ «عین»، ذَهَب و طلا می باشد‌.

نکته: فعلاً ما تا بیست و پنج معنا قطعاً برای لفظ «عین» تفحّص و پیدا کردیم.

جواب به این اشکال: اگر بخواهیم این علامت را در مشترک هم ایجاد کنیم نباید یک معنا را بتوانیم سَلْب کنیم بلکه باید مجموع معانی را بتوانیم سَلْب کنیم و بگوییم: «الفِضَّةُ ليس بعينٍ مِن جميع المعاني» حال آن که این غلط است؛ زیرا یکی از این معانی قطعاً «فِضِّة» می باشد.

جواب مرحوم بروجردی (ره): اگر این شرط (آوردن همه ی معانی عین برای سلْب) را بگذارید، این شرط، لَغوی می باشد؛ زیرا اگر مثلاً واضع تمام معانی «عین» را به دست آورده باشد، دیگر نیازی به حمل ندارد.

اشکال به مرحوم بروجردی (ره): فرمایش شما فقط در یک صورت صحیح است و آن هم این است که همه ی معانی را یک به یک به دست بیاوریم. امّا اگر همه ی معانی بالجمله (که در ارتکاز عرب می باشد) به دست بیاوریم، فرمایش شما درست نیست.

اشکال دوم: آن کسی که صحّت حمل و صحّت سَلْب می کند آیا عرب است یا غیر عرب؟ اگر او عرب یا بغدادی می باشد، قبل از این که حمل یا سَلْب کند، «تبادُر» دارد! لذا اصلاً نوبت به حمل و سَلْب نمی رسد. و اگر آن شخص، غیر عرب است. چشم انداز او به عرب هاست. پس در این صورت این داخل در علامت چهارم یعنی «تنصیص اهل لُغَت» است.

جواب به این اشکال:

این اشکال وارد نیست؛ در صورت اوّل (عرب بودن مُسْتَعْلِم) اشکال وارد نیست چون گاهی از اوقات حمل قبل از تبادر است. مثلاً در مقام خِطابه بدون توجّه به تبادر خود سخرانی می کند. در صورت دوم (غیر عرب بودن مُسْتَعْلِم) اشکال وارد نیست چون تنصیص اهل لُغت مثل کتاب قاموس، تک به تک بررّسی قرار می دهد و این مورد را تنصیص اهل لُغت نمی گوید.

اشکال سوم: مرحوم شهید محمّد باقر صدر (ره): گاهی از اوقات حمل هست ولی وضع نیست. مثل مترادف: «وضع له المطر و كنت عالما بوضع المطر عليه فيقال لك الغيث هو المطر»[2] .

جواب به این اشکال: بحث ما در جایی هست که معنا مُرَکّب باشد مثل حیوان مفترس؛ نه جایی که بسیط باشد مثل مَطَر.

اشکال چهارم: این قاعده ی شما ثابت می کند که در زمان حال معنای اسد حیوان مفترس است؛ در حالی که زمان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله وسلّم) برای ما مهمّ است که اسد به چه معنا می باشد. مثال واقعی در بحث ما معنای کلمه ی «غَنیمة» برای شامل شدن یا نشدن خُمس است. لذا باید ببینیم کلمه ی «غَنیمت» در آن زمان به چه معنا بوده.

جواب به این اشکال:

ما اصلی داریم به نام «أصالةُ عدم النَّقل». يعنی اصل این است که معانی قبل نقل به معنای دیگر نشده.

اشکال به این اصل: اصل عدم نقل، «اصل مُثْبِت» است لذا حُجّت نیست؛ زیرا لازمه ی عقلی این اصل این است که «غَنیمة» بر معنای اعمّ وضع شده.

جواب به اشکال بر اصل عدم نقل: اصل مُثْبِت در اصول عملیّة حجّت نیست. امّا در اصول لفظیّة حُکم أمارات را دارند لذا حُجّت است.

چگونگی جاری کردن اصل عدم نقل:

الف) استتصحاب قَهْقري: از الآن (یعنی قرن چهاردهم) تا زمان پیامبر اکرم به صورت یک قرن یک قرن به عقب می رویم و می بینیم کلمه ی «غَنیمة» به معنای «کلّ ما یَغْتَنَمه الإنسان» است: این روش درست نیست؛ زیرا دلیلی بر این استصحاب نداریم و دلیل «لایَنْقُض الیقین بالشّک ابداً...»[3] این نیست که زمان حال را به زمان عقب بکشیم بلکه مراد کشیدن زمان عقب به جلو می باشد.

ب) اصل این است که در عصر رسول خدا، زمان صحابه، زمان ائمة المعصومین (علیهم السّلام) یک به یک نقلی صورت نگرفته: این برای ما حُجّت است.

 

«إطّراد»:

گفته شده إطّراد به معنای «اطّرادُ الإستعمال» است. در حالی که این تعریف درست نیست؛ زیرا اگر این تعریف را بپذیریم، در جايی که علاقه وجود داشته باشد، در مَجاز هم «إطّراد الاستعمال» وجود خواهد داشت.

معانی دیگر «إطراد»:

معنای نخست: اگر ببینیم جمعیّت های مختلف با تخصّصات مختلف مثل فقیه، کیمیاگر و... یک معنا را به‌ کار می برند مثلاً لفظ «ماء» را در مایع و موجود سیّال به کار می برند، می فهميم بین این لفظ و این معنا یک رابطه ای وجود دارد که این رابطه، رابطه ی وضعیّة می باشد.

معنای دوم: اگر دیدیم افراد زیادی یک کلمه را در مواردی به کار می برند که جهت جامعه دارد. مثل زید، بَکْر، عَمْرو، خالد و... که همگی در لفظ «رجُل» یا انسان به کار می روند، کشف می کنیم این لفظ در جهت جامعی وضع شده.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo