< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1402/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدّمة/اوامر: امردوم: دلالت الفاظ بر معانی (وضع) /جهت چهارم: امکان یا عدم امکان وقوعی قِسْم چهارم از اقسام وضع (وضع خاصّ موضوعٌ له عامّ)، مناشئ وضع

 

در جلسه ی قبل سه قِسْم از اقسام وضع را مورد بررّسی قرار دادیم و حُکم هر یک مبنی بر امکان یا عدم امکان وقوعی آن را بيان کردیم. در این جلسه به بیان امکان یا عدم امکان وقوعی قِسْم چهارم از اقسام وضع (یعنی وضع خاصّ موضوعٌ له عامّ) خواهیم پرداخت.

 

بررّسی امکان یا عدم امکان قِسْم چهارم یعنی «وضع خاصّ موضوعٌ له عامّ»:

در اینجا ما یک مثالی را می آوریم که با کمی دخل و تصرّف، می تواند هم مثال برای قسم سوم و هم مثال برای قسم چهارم باشد و تفاوت آن ها را هم بیان می کنیم.

مثال برای قسم سوم: در نزد ما لفظ انسان است و در جایی دیگر حیوان ناطق که وسط هم هست برای ما مُتَصَوَّر است.‌ و ما لفظ انسان را بر مصادیق حیوان ناطق (مثل بکر، زید و...) که موضوع له باشد، وضع می کنیم.‌ در این قسم به واسطه ی این عامّ، رابطه بین این لفظ و افراد آن باشد.

نکته:

در اینجا «خاصّ» غیر از «عَلَم» است؛ زیرا در «عَلَم» لفظ و معنا یکی است امّا در «خاصّ» لفظ یکی است ولی معانی مختلف و بیشتر است.

مثال برای قسم چهارم: نزد ما لفظ انسان است و متصوّر و وسط ما «مثلاً زید» است. بعد ما این لفظ انسان را به واسطه ی «زید» وضع می کنیم بر جامع بین زید، بکر، خالد و... در اینجا وضع خاصّ است چون متصوّر خاصّ است ولی موضوع له عامّ است چون بر جامع وضع کردیم.

بسیاری از اصولیّون قائل اند به این که قسم چهارم ممکن نیست. ولی در یک فرض ممکن است و در یک فرض ممکن نیست.

اگر بخواهیم مرآتیّت و حکایت گری داشته باشیم، «زید» چون خاصّ است نمی تواند مرآت و حاکی از عامّ باشد؛ زیرا عامّ در خاصّ مقیّد شده و لذا خاصّ و مقیّد نمی تواند ما را به جامع و مطلق هدایت کند.

بیان علمی:

اگر بگوییم «زید» مقیّد است، این می شود همان قسم دوم از اقسام وضع، یعنی «وضع خاصّ، موضوعٌ له خاصّ» و نوبت به قسم سوم نمی رسد. و اگر بگوییم «زید» مُجرّد از خصوصیّات است، در این صورت هم می شود قسم اوّل از اقسام وضع، یعنی «وضع عامّ، موضوعٌ له عامّ».

ان قُلت: «زید»، تصوّر حیوان ناطق هم هست. و ما بر حیوان ناطق وضع می کنیم!

قُلْت: جواب همان چیزی است که در بیان علمی عرض نمودیم.

برخی گفته اند قسم چهارم امکان دارد؛

دلیل امکان قسم چهارم: «أدلّ دليلٍ على امكان شيء، وقوعُه».

مثال هاى سه گانه:

١. مثال مرحوم مسجد شاهی (ره) صاحب کتاب«وِقایة الأذهان»: ما «زید» را در نظر می گیریم و می دانیم این زید جامعی دارد بین خودش و سایر مصادیق نظیر بکر، عَمْرو، خالد و... لذا ما لفظ زید را بر این جامع وضع می کنیم.

مرحوم حائری یزدی (ره) صورت دیگری از این مثال را بیان فرموده. ایشان می فرماید: لفظ انسان را در نظر می گیریم.‌ و در این وسط وقتی ما «زید» را می نگریم، می فهميم كه او با یک مُشت از موجودات نقطه ی جامعی دارد ولی نمی دانیم که آن موجودات آیا جسم، حیوان، انسان و... هستند یا نه.‌ ولی «زید» جامع مُبْهَمی بالأخره با سایر موجودات دارد.

مثال مرحوم محمّد حسین سبحانی خیابانی (ره): لفظ «متر» را در نظر می گیریم و در اینجا متر فیزیکی و خارجی یکصد سانتیمتری نیز داریم. و ما این لفظ «متر» را بر جامع بین این متر فیزیکی خارجی یکصد سانتیمتری و سایر متر های فیزیکی خارجی یکصد سانتیمتری وضع می کنیم.

اشکال به مثال های این بزرگواران:

قبلاً هم عرض کردیم جامعی که شما بر آن وضع می فرمایید «مقیّد» است. لذا چطور می تواند بین خودش و بقیّه جامع باشد. بله؛ اگر مُجرّد از خصوصیّات بود می توانست جامع باشد. لذا این مثال ها‌ منطبق بر دلیل عقلانی نیست.

اگر از راه و بیان مرحوم امام خمینی (ره) که فرمود «از لفظ زید به جامع می توانیم منتقل شویم» هم وارد شویم، خلاف فرض است؛ زیرا اگر این جامع مقیّد باشد، می شود همان قسم دوم یعنی «وضع خاصّ، موضوعٌ له خاصّ» و اگر آن جامع بی قید باشد، می شود همان قسم اوّل یعنی «وضع عامّ، موضوعٌ له عامّ».

 

بخش دوم: مناشئ الوضع

الف) وضع تعييني: «تخصيص أو إختصاص اللّفظ في مقابل المعنى». مثل اکثر وضع هایی که فرهنگستان ها امروزه انجام می دهند. به این نوع وضع «بحمل الأوّلي» گفته می شود.

ب) وضع تعيّني: یعنی در روز نخست لفظ در یک معنای مَجازی بالقرینة استعمال‌ می شد؛ امّا آنقدر در طول زمان خاصّی استعمال شد تا دیگر بدون قرینه همان معنا به دست آمد. مثل لفظ «صلاة» در قول عدّه ای از اصولیّون که می فرمایند معنای لُغوی آن «دعاء» بوده و ابتداءً بالقرینة در به معنای «ارکان» استعمال می شد و با استعمال زیاد در طول یه مدّت زمانی به معنای اصطلاحی «نماز یا ارکان» بدون قرینة تغییر پیدا کرد‌.

اشکال: همه ی استعمالات بالقرینة هستند و لذا دیگر حقیقیت نیست بلکه مَجاز است.

جواب: در یک روزگاری بالقرینة بوده ولی بعداً به مرور زمان کثرت استعمال سبب شده بدون قرینة در معنای حقیقی وضع شود.

البته وضع تعیّني دو نوع است:

۱. تَعیُّن در یک مصداق: مثل لفظ دابّة که در قرآن به معنای «کُلّ ما یَدلّ في الأرض» است؛ کما این که در قرآن آمده: ﴿و ما مِن دابّة في الأرضِ إلّا على الله رِزْقُها و يَعْلَمَ مُسْتودِعَها﴾[1] . لذا مورچه را هم شامل می شود. امّا در لُغت عرب «إشْتَرَيتُ دابّةً» یعنی اسب خریدم.

ج) استعمال بداعي الوضع: این از ابداعات مرحوم آخوند خراسانی (ره) می باشد. مثل پدری که فرزندش متولّد می شود و او هنگام طلب کردن فرزند خود خطاب به حضّار می گوید لطفاً «فاطمه» را به من بدهید. لذا همان جا نامی را برای آن فرزند انتخاب و وضع می کند.

اشکال مرحوم سیّد ابوالحسن اصفهانی (ره) در درس مرحوم آخوند خراسانی (ره): «استعمال بداعي الوضع، يلزم الجمع بين لحاظ الآلي و لحاظ الإستقلالي»[2] . لذا اگر بخواهیم لفظی را بر یک معنایی وضع کنیم توجّه ما به وضع، «استقلالي» است‌. امّا در استعمال نظر ما به لفظ جنبه ی «آلي» دارد.

جواب مرحوم آخوند خراسانی (ره) به این اشکال: توجّه ما لفظ در وضع به «شخص لفظ» است امّا در استعمال ما به «طبیعت» لفظ نظر داریم‌.

اشکال به این جواب مرحوم آخوند خراسانی (ره): این گونه جواب ها قابل فهم نیست.

جواب به اشکال مرحوم سیّد ابوالحسن اصفهانی (ره):

جمع بین لِحاظ آلي و استقلالي چه اشکالی دارد؟! هستند بین خُطباء مانند مرحوم فلسفی (ره) که موقع بیان فرمایشاتشان هم به لفظ و هم به معانی نهایت توجّه دارند و کلمات زیبا، موزون، به روز و بِکْر به کار می برند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo