< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1402/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: / امردوم: دلالت الفاظ بر معانی (وضع) /جهت سوم: حقیقت وضع، نظریّه ی اوّل: المواضعة، نظریّه ی دوم: التعهُّد

 

در جلسه ی گذشته عرض کردیم دلالت الفاظ بر معانی ذاتی نیستند بلکه قراردادی هستند و همچنین عرض نمودیم این وضع کار بشر است نه خداوند. در این جلسه به جهت سوم امر دوم یعنی بحث وضع خواهیم پرداخت.

 

جهت سوم: «ما هی حقیقة الوضع»؟

مبانی:

الف) مبنای نخست (قول مشهور): الوضع حقیقةٌ اعتباریّةٌ؛ أي بالمواضعة: همان طور که «بیع» و... یک امر اعتباری می باشد، وضع نیز یک امر اعتباری و قراردادی می باشد. یعنی قرارداد لفظ در مقابل معنا.

تعاریف نقل شده بر اساس مبنای اوّل (مبنای مشهور):

۱. تعریف مرحوم آخوند خراسانی (ره): «الوضع هو نحو اختصاص للّفظ بالمعنى ، وارتباط خاص بينهما ، ناش من تخصيصه به تارةً ، ومن كثرة استعماله فيه أُخرى ؛ وبهذا المعنى صحّ تقسيمه إلى التعييني والتعيّني ، كما لا يخفى»[1] .

اشکال به تعریف مرحوم آخوند خراسانی (ره):

اوّلاً: شما وضع را به نتیجه تعریف فرمودید. «اختصاص» نتیجه ی وضع است نه تعریف وضع؛ زیرا واضع لفظ را در مقابل قرار می دهد و این کار موجب می شود قهراً لفظ اختصاص به آن معنی پیدا کند.

ثانیاً: عبارت «وارتباط خاصّ بینهما» مُبهم است و روشن نشده چه نوع ارتباطی منظور است.

ثالثاً: شما فرمودید منشأ اختصاص یا تخصیص لفظ بالمعنی می باشد و یا کثرت استعمال می باشد در حالی خود شما در بحث حقیقت شرعیّة فرمودید استعمال بداعي الوضع نیز یک نوع منشأ وضع است.‌ مثل کسی که پسرش به دنیا آمده و پدر آن بچّه می گوید در حالی که اشاره به آن بچّه دارد خطاب به کسی که بچّه نزد اوست می گوید «حسین آقا» را به من بده.

اگر مرحوم آخوند خراسانی (ره) فقط فرموده بود «تخصیص لفظ بالمعنی» کار تمام بود و این اشکالات به او وارد نبود‌.

۲. تعریف مرحوم ایروانی (ره): «...الوضع هو تنزيل اللفظ منزلة المعنى يكون الاستعمال أيضا فعلية ذلك التنزيل...»[2] به عبارت ساده تر «الوضع تنزیل اللّفظ منزلةَ المعنى إعتباراً»؛ يعنی کأنّه وقتی انسان لفظ را به کار می برد، معنا را به کار می برد و می گوید نه لفظ را! لذا حُسْن و قُبْح لفظ به معنی نیز سرایت می کند. و این تنزیل حقیقی نیست بلکه اعتباری می باشد؛ زیرا مثلاً اگر انسان گرسنه صد بار هم بگوید «نان» تا نان را نخورد، سیر نمی شود!

هر چند در اینجا تنزیل اعتباری هست ولی گاهی تنزیل حقیقی می باشد. مثل: «الطّواف على البيت، صلاةٌ»[3] .

اشکال به تعریف مرحوم ایروانی (ره):

اوّلاً: مسأله ی تنزیل یک مسأله ی فلسفی است و کار هر انسان عادی نیست و فرض این است که واضع بادیه نشین و بیابانی بوده و طبیعتاً از مباحث و اصطلاحات فلسفی بیگانه بوده؛ لذا به ناچار مثلاً برای مرغ لفظی را وضع کرده.

ثانیاً: قطع گاهی «طریقی» است و گاهی «موضوعی» است. و در قطع طریقی توجّه مکلّف به «مقطوع» است نه «قطع»؛ مثلاً کسی که مار دیده نمی گوید قطع دارم که ماری هست که فرار کنم بلکه مار از او فرار می کند! امّا در قطع موضوعی قطع مورد توجّه است.‌ مثل قطع به رکعت اوّل و دوم در نمازهای چهار رکعتی‌.

بنابراین اشکالی که به این تعریف وارد است‌ این است که مسأله ی تنزیل از همان ابتداء (یعنی موقع وضع لفظ برای معنا) روشن نيست. زیرا تمام توجّه به لفظ است. لذا مدّت ها مردم آن لفظ را به کار می برند تا به منزله ی معنا شود. مثلاً قبل از انقلاب می گفتند «گاراژ»؛ ولی بعد از انقلاب که فرهنگستان زبان آمد زبان شناسان دیدند که در این محلّ پایان یک مسیر و مسافت حرکتی است که مسافر باید پیاده شود، گفتند به جای «گاراژ» از این به بعد بگویید «پایانه».

به عبارت فنّی تر تنزیل کار «مُسْتَعْمِل» است مثل کسی که در آینه نگاه می کند تا سر و وضع خود را مرتّب کند نه مثل آینه ساز (یا مثل واضع) که به ابعاد آینه نگاه می کند. بنابراین واضع فقط کارش جعل لفظ در مقابل معناست تنزیل به تدریج با استعمال مدام مردم حاصل می شود.

۳. تعریف و قول نهایی ما: ما مطالعه و مشاهده کردیم که دنیا همه ی کشورها فرهنگستان دارند و کار این فرهنگستان ها قرار دادن لفظ در مقابل معناست. بنابراین می گوییم «الوضع جعلُ اللّفظ في مقابل المعنى لِيَنْتَقِل إليه المتكلّم عند التكلّم باللّفظ».

 

ب) مبنای دوم: الوضع امرٌ تكوينيٌّ؛ أي‌ بالتّعهُّد: يعنی متکلّم متعهّد می شود هر گاه لفظ را بگوید، معنا را اراده کند.

تعریف مرحوم نهاوندی، شیخ محمّد رضا اصفهانی و مرحوم آیت الله خویی (رحمة الله عليهم): «تفهيم المعنى فامر معقول و واقع لان الوضع على ذلك ليس الّا العزم على دوام ثبوت ارادة تفهيم الموضوع له مع وجود اللفظ بعمومه يعنى استلزام اللّفظ بعمومه يعنى استلزام اللّفظ لتلك الارادة و هذا هو كون كلّ فرد من افراد اللفظ الخاصّ مع تلك الارادة و هذا الاستلزام و العموم لما كان اختياريّا بعدم اختيار التكلم بهذا اللّفظ الّا عند ارادة التفهيم يمكن التبعيض فيه بان يكون بناء الواضع و تعهّده على التكلّم باللّفظ عند ارادة تفهيم المعنى و التكلم به عند ارادة تفهيم معنى آخر ايضا فعموم اللفظ الخاص انما هو مع ارادة تفهيم احد المعنيين و لا يوجد مع غير ارادة تفهيم احدهما فيصير المتعهّد بالفتح فى كل وضع فى المشترك قضيّة جزئية متبعضة يعنى يقع اللّفظ فى بعض الاوقات مع ارادة تفهيم هذا المعنى و فى بعض الاوقات مع ارادة تفهيم المعنى الآخر و الحاصل ان الوضع و هو التّعهد على استلزام كلّ فرد من افراد اللفظ الخاص لارادة تفهيم المعنى الخاص يشتمل على عموم الاستلزام فى افراد اللفظ الخاص للمعنى الخاص‌»[4] .

چکیده ی این مطلب: «الوضع يَتَعَهّد المتكلّم عند التكلّم عند ارادة المعنى بهذا اللّفظ».

اشکال به تعریف این بزرگواران:

اوّلاً: در اینجا ما باید ببینیم این نظریّه تا چه اندازه می تواند صحیح باشد. آیا تعهّد لازم است یا وضع بدون تعهّد هم حاصل می شود؟ شما در بحث اقل اکثر قائل هستید اگر غرض با اقل حاصل شود دیگر نوبت به اکثر نمی رسد! لذا با وضع کار تمام می شود و نیازی به تعهّد نیست.

ثانیاً: مثلاً در عالم خارج هنگام مسافرت امروزه کنار جادّه ها در تابلوهای راهنمایی و رانندگی درج شده اینجا بیست کیلومتر است. و این به معنای این نیست که نصب کننده متعهّد شده به این که هر وقت شما به اینجا رسیدید، اینجا بیست کیلومتر است! لذا کلمه ی «تعهّد» در اینجا مشقّت زائده هست.

ثالثاً: اگر در واقع وضع تعهّد باشد باید کلّ متکلّمین باید واضع باشند! زیرا تعهّد که مال واضع نیست بنابر این تعریف. بنابراین لازم می آید همه ی مردم و استعمال کنندگان در تمام لحظات تکلّم وضع کنند و واضع باشند!! و این بسیار بعید است. و خیلی جای تعجّب دارد که مرحوم خویی (ره) می فرماید این اشکال ندارد؛ همه متعهّد هستند و واضع!!

 

اقسام وضع را در جلسه ی آینده بیان خواهیم کرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo