< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1402/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: خاتمه ی اصول/مسائل علم اجمالی /مسأله ی چهل و هفتم، چهل و هشتم از مسائل علم إجمالي

 

مسأله ی چهل و هفتم از مسائل علم إجمالي:

اگر مکلّف نماز خواند و در رکعت دوم بعد از "إکمال السَّجْدتین"، یک علم عجیبی پیدا کند! به این نحو که یا دو سجده از رکعت اوّل ترک شده و یا رکوع این رکعت دوم ترک شده!

محور بحث: اگر بگوییم بر می گردد به شک بین یک و دو، نماز باطل می شود. و اگر بگوییم بر می گردد به دو و سه، نماز صحیح است.

نکته: مرحوم سیّد یزدی (ره) قید «إكمال السّجْدتين» را اوّل نفرموده ولی بعداً ذکر فرموده.

در این مسأله سه سه شک وجود دارد.

شکوک سه گانه:

الف) شک بین رکعت سوم و چهارم که حتماً باید ملحوظ شود.

ب) مکلّف شک دارد که آیا دو سجده ی رکعت اوّل را بجا آورده یا نه.

ج) مکلّف شک دارد که آیا رکوع رکعت فعلی را بجا آورده یا خیر.

در این مسأله دو قول با دلیل مطرح شده و ترجیح یک قول بر قول دیگر مشکل است. امّا مبنای این دو قول با هم تفاوت دارد.

قول نخست: قائلین به صحّت: مثل مرحوم خویی (ره) و دیگران معتقدند که اینجا جای قاعده ی تجاوز است؛ یعنی هم نسبت به دو سجده ی رکعت نخست و هم نسبت به رکوع رکعت دوم قاعده ی تجاوز جاری می شود لذا مکلّف بنا را بر رکعت سوم می گذارد و نماز را به پایان می رساند.

دلائل این قول:

مرحوم خویی (ره) می فرماید مکلّف دو یقین دارد و دو شک. شک نخست مکلّف این است که نسبت به رکعت اوّل سجدتین را آورده یا نه، شک دوم این است که آیا مکلّف رکوع را بجا آورده یا نه. امّا یقین بر عکس این دو مطلب است به نحو که یقین اوّل او این است که نسبت به رکوع رکعت اوّل یقین دارد و یقین دومش این است که نسبت به سجود رکعت دوم نیز یقین دارد. بنابراین یقین ها را أخذ می کند و نسبت به این دو شک قاعده ی تجاوز جاری می کند.

قول دوم: قائلین به بُطلان: برخی از دیگران قائل اند به این که اگر دقّت شود شک شما بین دو و سه، به شک بین یک و دو بر می گردد و شک بین یک و دو یقیناً نماز باطل است.

دلائل این قول:

شما اگر این مسأله را قبل از اجرای قاعده ی تجاوز بنگرید، شک مکلّف بین دو و سه، به شک بین یک و دو بر می گردد به این نحو که رُکن رکعت نخست این است که مکلّف دو سجده ی خود را تمام کند و رُکن رکعت دوم رکوع می باشد و چون رکوع را انجام نداده شک او از شک بین دو و سه به شک بین یک و دو تنزّل پیدا می کند.

مرحوم سیّد یزدی‌ (ره) در مسأله ی بیست و سوم تقریباً با یک تفاوت همین مسأله را مطرح فرموده ولی در اینجا خلاف آن را گفته. در مسأله ی بیست و سوم فرموده اگر مکلّف در حال تشهّد یقین کند که سجده ی رکعت اوّل و رکوع رکعت دوم را بجا نیاورده باید برگردد.

ولی در این مسأله می فرماید این مسأله با مسأله ی بیست و سوم فرق دارد. در آن مسأله بحث از یقین بود امّا در این مسأله بحث از شک است.

 

مسأله ی چهل و هشتم از مسائل علم إجمالي:

این مسأله از مسائل جدید است که در کتاب های قبل مشاهده نشده.

فقهاء می فرمایند «لاشکّ لکثیر الشّک». رواياتی هم در این زمینه وارد شده:

فى رواية ابن أبي عمير عن محمد بن أبي حمزة عن الصادق (علیه السّلام): «...إذا كان الرَّجُل يَسْهو في كلٍّ ثلاث، فهو ممَّن كَثُرَ عليه السَّهْو...[1] ».

اين عبارت حضرت مربوط به جایی است که فقط شک مجرّد باشد. امّا اگر شک همراه با علم إجمالي باشد اگر مکلّف دَه بار هم شک کند، «کثیر الشّک» نیست؛ مثل جایی که مکلّف مرتّب در حال قیام شک کند که یا سجده را ترگ گفته یا تشهّد را ترک کرده. مسأله ی جدیدی که عرض نمودیم همین مطلب اخیر است. بنابراین مکلّف در این حال باید به قواعد عامّه عمل کند.

صُوَر سه گانه:

۱. مکلّف مرتّب در حال قیام شک می کند که آیا در رکعت قبلی سجده کرده یا نه و یا تشهّد خوانده یا نه؟ علم إجمالي دارد. در واقع دو علم است.

۲. مکلّف در حال قیام شک دارد آیا رکوع را ترک کرده یا قبل از آن قرائت را ترک کرده؟

۳. مکلّف بعد از رکوع شک دارد یا تشهّد را ترک کرده و یا سجده را ترک کرده.

قاعده ی عامّه در مورد اوّل: باید قیام را بشکند و بعد سجده می کند و بعد هم تشهّد می خواند.

سؤال: آیا محلّ شک مکلّف گذشته بود یا محلّ سَهْوی او گذشته بود؟

جواب: محلّ شکی او گذشته بود نه محلّ سَهْوی. و میزان در باقی بودن محلّ سَهْوی این است که مکلّف وارد رُکن نشود. مثل همین مورد اوّل.

نکته: محلّ سَهْوی یعنی اگر مکلّف عالِم شد باید برگردد به آن عمل.

قاعده ی عامّه در مورد دوم: در این مورد شکستن قیام لازم نیست؛ لذا بر می گردد قرائت را بجا می آورد و رکوع هم بجا می آورد‌.

قاعده ی عامّه در مورد سوم: در این فرض مکلّف باید نماز را تمام کند و بعد بر می گردد آن ها را إعاده می کند.

 

نکته ی مناسبتی خارج از درس:

لقب «العالِم» در میان ائمه هُدی (علیهم السّلام)، متعلّق به آقا امام رضا (عليه آلاف تحیّة و الثّناء) هست. دلیل آن این است که در زمان مأمون (لعنة الله علیه)، خود مأمون ملعون علاقه مند به علم بود تمام فرقه ها و دانشمندان را دعوت کرد تا با حضرت مذاکره کنند و حضرت با همه ی این ها به مذاکره پرداخت و آن ها را در مباحثه ی علمی شکست داد. در کتاب "احتجاج" این مذاکرات آمده.

اهل سنّت قائل در مذاکره با حضرت گفتند که خداوند سبحانه رؤيت خود را به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله وسلّم) و کلام خود را به حضرت موسی (علیه السّلام) داده.

حضرت رضا (علیه السّلام) از این کلام آن ها ناراحت شدند و فرمودند چیزهایی را بيان می کنید که دیگران قدرت گفتش را ندارند و شما بیان می کنید؟! آیا پیامبرانی که خودشان فرموده اند خداوند سبحان قابل رؤیت نیست، می توانند بگویند ما خداوند سبحان را دیده ایم؟! آیا این تناقض نیست؟! لذا حضرت آن ها را در مذاکره میخکوب کرد!

اساساً این اعتقاد به رؤيت خداوند سبحانه تفکّر یهودی می باشد. آن ها چنین اعتقادی دارند و در میان مسلمانان ترویج داده اند و در کتاب ها و روایات اهل تسنّن رسوخ پیدا کرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo