< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

1401/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: خاتمه ی اصول/تعارض ادلّه یا خبرین (تعادل و تراجیح) /فراوانی اختلاف روایات در ابواب فقهی، جهات اختلاف روایات در ابواب فقهی

 

در جلسه ی قبل عرض کردیم بسیاری از روايات در ابواب فقهي مختلف هستند و به نوعی بوی تعارض می دهند! چند نمونه هم بیان نمودیم. در این جلسه ی به بررّسی بیشتر این موضوع می پردازیم.

در اینجا دو مَسْلک وجود دارد:

الف) مَسْلک قمی ها از قدماء: فقهای قمی معاصر با مرحوم شيخ صدوق (ره) و استادان ایشان.

مرحوم شیخ مفید (ره) در شرحشان بر کتاب عقائد مرحوم شيخ صدوق (ره) فرموده عدّه ای از علمای قم به بغداد آمده اند و می گویند همان طور که شافعی و سایر فِرَق اسلام اقوال گوناگون دارند، معصومین (علیهم السّلام) هم مانند سایر مجتهدین اقوال گوناگون در جاهای گوناگون دارند‌!

ایشان در این کتاب این علمای قمی را توبیخ می کند که این نظر بر خلاف عقائد شیعه هست؛ زیرا ائمه (علیهم السّلام) مُحَدَّث هستند. و این بزرگواران هر چند نبي و رسول نيستند ولی به این ها از عالَم بالا اِلقاء می شود.

بهترین دلیل این مطلب، خطاب این آیه ی کریمه به حضرت موسی برای همراهی با حضرت خضر (علیهما السّلام) می باشد: ﴿فَوَجَدا عبداً مِن عِبادنا آتَيْناهُ رَحْمةً مِن عِنْدنا و عَلَّمْناه مِن لَدُنّا عِلْما.﴾[1]

این آیه ی شریفه می فرماید حضرت خضر (علیه السّلام) نبي نبود؛ زیرا حضرت موسى (عليه السّلام) در آن زمان نبي بود و حضرت هارون مُرَوّج شریعت حضرت موسی و حضرت لوط در زمان حضرت ابراهیم (عليهم السّلام) مروج و مُبَلِّغ شریعت حضرت ابراهیم (علیهم السّلام) بودند. بنابراین در یک زمان واحد دو نبي با دو شریعت معنا ندارد پس حضرت خضر (علیه السّلام) مُحَدّث است.

ب) مَسْلک عراقی از قدماء: مثل شيخ صدوق و شيخ مفيد (رحمة الله عليهما).

در جلسه ی قبل عرض شد که این اختلافات هشت جهت دارد‌. دو جهت را در جلسه ی گذشته بیان کردیم. الآن به بیان باقی جهات می پردازیم.

جهت سوم: الدَسّ و التزویر في روايات ائمة اهل البيت (عليهم السّلام): در زمان امام باقر (علیه السّلام) گروه خطرناکی پیدا شد که خود را پیروان شیعه می دانستند ولی ریشه ی شیعه را می زنند. این ها کسانی هستند که در مورد معصومین (علیهم السّلام) بسیار غُلُوّ می کردند. بزرگان این گروه در زمان امام باقر (علیه السّلام)، سعید بن مُغيرة و ابو الخطّاب بودند. امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: این ها به شاگردانشان امر و تشویق می کردند که با شاگردان پدرم امام باقر (علیه السّلام) اُنس بگیرند و کتاب هایشان را بگیرند و برایشان ببرند و آن ها چنین کردند و این دو نفر در حین استنساخ روايات ما، احادیث باطله و غُلُوّ و إلحاد را در بین روايات ما جای دادند و مخلوط کردند.

این گروه غالباً در بحث عقائد مدخلیّت داشتند و در فروعات کمتر تصرّف می کردند ولی به هر حال در فروعات هم تصرّفاتی داشتند‌. مثلاً امام صادق (عليه السّلام) می فرماید به ابو الخطّاب گفتم نماز مغرب را کمی به تأخير بخوانید تا حُمْره ی مشرقيّة رد بشود. ولی این مَردک کلام حضرت را عوض کرد و گفت: حضرت گفته نماز مغرب را بعد از گذشت دو ساعت از زمان مغرب بخوانید!!

هر چند علماء بعداً روايات این گروه را تهذيب و درست کردند ولی به هر حال هنوز آثاری از چنین روایاتی در بین روايات دیده می شود.

جهت چهارم: رُوات ائمّة (علیهم السّلام) بر دو گونه بودند.

۱. یک گروه اهل دَوات و کاغذ بودند و خدمت حضرت می رسیدند ‌هر چه حضرت می فرمود اینان می نوشتند. مثلاً در روايتی آمده زُرارة از حضرت پرسید شما به ما فرمودید نماز ظهر را در ذِراع بخوانید؛ یعنی وقتی سایه به انداره ی یک ذراع شد نماز ظهر بخوانید ولی بعداً هم فرمودید که در هوای گرم کمی صبر کنید تا هوا کمی خُنک شود و بعد نماز ظهر بخوانید کدام درست؟ راوی می گوید تا حضرت شروع به گفتن کردند، زُرارة هم لوح یا به اصطلاح دفترش را باز کرد و هر چه حضرت می فرمود دقیق می نوشت! لذا روايات این افراد مُتْقَن است.

۲. عدّه ای هم روايات را به صورت حفظی ضبط و بازگو می کردند نه به صورت کتابت. مُسَلّماً حفظ، خطاء هم دارد!

جهت پنجم: ضعف اللُغة: راويان نسبت به لُغت هم دو گروه بودند:

الف) راویان عَرَب: کلمات ائمة (سلام الله علیهم) را به دقّت ضبط و بازگو می کردند.

ب) راویان موالي: یعنی غیر عرب. بنابراین هر گاه در علم رجال گفته شود مولی، یعنی غیر عرب. مثل روایات عمّار بن موسی ساباطی که ایرانی و فَتَحی مذهب و عاشق معصومین (علیهم السّلام) بود.

جهت ششم: راویان مُکْثِر و مُقِلّ: راویان مُكْثر راويانی بودند که زیاد روایت نقل می کردند و کارشان نقل روايات دقیق از حضرات معصومین (علیهم السّلام) بود و همواره همراه آن بزرگواران بودند. مثل محمّد بن مُسْلم كه مُسَلّماً این راویان بسیار فنّي و دقیق بودند و لذا خیلی کم پیش می آید اشتباه کنند.

راویان مُقِلّ راویان رهگذری بودند. مانند صفّان جمّال که رواياتش مربوط با سفر است؛ زیرا او جمّال و مسافرکش بود لذا متناسب با شُغلش از حضرت سؤال می کرده و جواب می گرفته‌.

جهت هفتم: استنساخ: امام صادق و امام باقر (علیهما السّلام) چهارصد شاگرد تربیت کردند که هر کدام از این ها اصلی دارند. این اصل غیر از کتاب هایشان است که فعلاً از این اصول شانزده اصل به دست ما رسیده. بعد این ها در جوامع اوّلیّه منتقل شدند. این جوامع غیر از کُتُب أربعة مِئَة می باشد. مثلاً جناب بزنطي خودش «جامع» دارد، جناب برقي «محاسن» دارد، جناب اشعري «نوادر» دارد و... بنابراین اين آثار را در مجموعه ی جوامع اوّلیّه جمع آوری کردند. در مواردی از انتقال و استنساخ این روايات به جوامع اوّلیّه، در ضمن دقّت فراوان، بعضاً موجب پدید آمدن خطاء در استنساخ هم شده است.

این روایات بعد از انتقال به جوامع اوّلیّه پس از مدّتی به جوامع ثانویّه منتقل شده مثل «کافی، من لایَحضُر، تهذيب و استبصار». لذا باز در انتقال هم خطاهایی رُخ داده علی رغم دقّت فراوانی که در استنساخ می شده.

بعد از جوامع ثانویّه، این روايات به جوامع ثالثه منتقل شدند. مثل «الوافي، وسائل الشيعة و...» و خطاء در فرایند این انتقال و استنساخ هم علی رغم دقّت های زیاد در انتقال، موجب کم و زیادی در روايات می شود.

جهت هشتم: تقیّة آخرین جهت اختلافات این روايات است.

اوّلاً این مطلب که به ذهن ما القاء كردند و می گویند حضرت از عالِم سُنّي تقیّة می کرده، دروغ محض است! ابداً چنین نبوده. ابن أبي لیلا نزد شاگردان حضرت امام صادق (علیه السّلام) زانو می زد. بله؛ نسبت به برخی از مسائل حکومتی در برابر حاکم جور بناء بر مصالحی تقیّة می کردند. مثلاً در در مسأله ی «صوم» منصور دوانقي (لعنة الله علیه) که حاکم «حیِرة» از توابع شهر کوفه بود اعلام عمومی کرده بود فلان روز عید فطر است و از حضرت امام صادق (علیه السّلام) که دو سال در «حِیرة» تبعید بود خواست نظر خود را در این حُکم او بیان کند. حضرت فرمود: «ذلک إلى امام المسلمين! إن صامَ، صُمْنا و إن أفْطَر، أفْطَرنا[2] »!

بنابراین در مسائل حکومتی گاهی برای خود، گاهی برای راوي و گاهی هم برای جمیع اصحاب و اهل تشیّع تقیّة می کردند.

تقیّة برای نجات راوي: در کتاب ارث روايتی آمده که راوي از حضرت پرسید فردی از دنیا رفته و مرا وصي کرده و یک دختر بیشتر ندارد ولی عمو هایی هم دارد چه کنم؟ حضرت فرمود نصفش را به دختر بده و نصفش هم به عموهای دختر بده. و بعد آمد کوفه و به اصحاب حضرت گفت حضرت چنین حُکمی کرده. آن ها گفتند حضرت تقیّة کرده لذا باید تمام اموال را به آن دختر بدهی. راوي می گوید یک سال بعد به مکّه و مدینه آمدم و خدمت حضرت رسیدم و عرض کردم اصحاب شما می گویند تمام آن اموال را باید به دختر بدهی در حالی که شمال سال قبل به من فرمودید نصف اموال را به دختر و نصف دیگر را به عموهای آن دختر بده. حضرت فرمود تو چه کردی؟ راوي عرض کرد تمام اموال را به دختر دادم و کسی هم متوجّه این کار نشد. حضرت فرمود کار درست را انجام دادی و این که من گفتم نصفش را به عموهای دختر بده، ترسیدم شما همه را به دختر بدهید ولی بعداً عموها شکایت کنند و تو را زندان کنند و جانت در خطر بیفتد. لذا در حقّ تو تقیّة كردم. لذا این تقیّة به خاطر نجات جان راوي بوده.

نکته: از این روايت فهمیده می شود که شُهْرَت فتوایی به قدری حُجّت است که در مواجهه با کلام حضرت گاهی موجب می شود کلام حضرت نادیده گرفته شود و به شهرت فتوایی عمل شود!

تقیّة برای نجات شیعیان: روایتی آمده راوي به حضرت عرض کرد من موقع ظُهر به مسجد رفتم و دیدم عدّه ای از شیعیان قبل از «ذراع» (یعنی قبل از سایه ای که هنگام ظُهر به اندازه ی یک ذراع شکل می گیرد) نماز می خوانند. ولی برخی از شیعیان بعد از ذراع نماز می خوانند. چرا؟ حضرت فرمود: «...نحن ألقينا بينهم الخِلاف! لأن لايؤخذون و يُضْرَب أعناقُهم...». يعنی من گفتن این کار کنند. زیرا اگر همه ی آن ها به حُکم ما نماز بخوانند ممکن است آن ها را بگیرند و گردنشان را بزنند.

اصحاب اهلبیت (علیه السّلام) الگویی داشتند که تقیّة را از حُکم واقعی تشخیص می دادند.

مثلاً شيخ مفيد(ره) می فرماید: روايات تقیّة در اقلیّت هستند لذا اگر در یک موضوع یکی دو روایت باشد و اکثر روايات بر خلاف آن باشد، آن یکی دو روایت که اقلّ است نشانه ی تقیّة است.

 

کُلیمةٌ:

الف) جمع دِلالی بین روايات

ب) طرح روايات به وسیله ی مرجّحات

باید جمع دِلالی جلوتر از طرح روایات بحث شود ولی متأسّفانه مرحوم شیخ انصاری(ره) بر خلاف ما و مرحوم امام خمینی (ره) برعکس بحث کرده.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo