< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

1401/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: استصحاب/تنبیهات استصحاب /تنبیه پنجم استصحاب در زمان و زمانیّات

 

تنبیه پنجم: استصحاب در زمان زمان زمانیّات:

۱. استصحاب زمان

۲. استصحاب در زمانیّات: اشیاء و اموری که مانند زمان "قارّ و ذات" نیست بلکه مانند تکلّم و سیلان دَم و ماء و... زمان در دل این گونه امور قرار دارد.

۳. استصحاب امور مقیّد به زمان: این گونه امور قارّ و ثابت هستند امّا مقیّد به زمان اند‌. مثل «جلوس» در عبارت «اجلس في المسجد إلى الزّوال».

استصحاب زمان:

مقدّمه:

در مورد زمان سه قول مطرح شده:

الف)‌ الزّمان امرٌ موهومٌ؛ یعنی امری که واقعیّت ندارد.

ب) الزّمان فعلٌ من افعال الله سبحانَه خَلَقَه و خَلَقَ العالمَ فیه؛ یعنی خداوند سبحان ابتدا زمان را آفرید و بعد جهان را در آن زمان آفرید.

این دو قول کوچک ترین بُرهانی برای آن نیست.

۳. قول فلاسفه: الزّمان مقدار الحَرَکَة؛ زمان اندازه ی «حرکت» است.

چیزی که حرکت می کند اعمّ از حرکت جوهری، حرکت مکانی از دو حیثیّت قابل مطالعه می باشد. مثلاً وقتی قطاری حرکت می کند، اجزای این حرکت پخش است و جمع نیست. لذا از این جهت «حرکت» انتزاع می شود. امّا از این نظر که این کار دفعی نیست از این هم «زمان» انتزاع می شود.

از این دو حیثیّت دانسته می شود که هر حرکتی زمان را تولید می کند. البته عموم مردم خیال می کنند حرکت مربوط به خورشید و ماه است؛ زمان مربوط به خورشید و ماه هست ولی چون آن ها عمومی هستند همه ی امور را با آن ها می سنجند‌ وگرنه اگر دقّت کنند متوجّه می شوند هر حرکتی زمان تولید می کند. به تعداد حرکات در دنیا زمان داریم. البته این تحقیق مال علّامّه طباطبایی (ره) است.

بنابراین زمان طبق این فرمایشات امر حقیقی می باشد نه امر موهوم پس قول اوّل درست نیست. حرکت جدا از مادّه نیست لذا قول دوم هم درست نیست. قول سوم صواب است.

 

اصل بحث:

نکته: خود زمان امکان استصحاب نیست؛ بلکه باید به زمان عنوان بدهیم. مثلاً بگوییم لیل، نهار و... لذا برای روزه یا افطار کردن در صورت شک استصحاب لیل یا نهار می شود.

سه اشکال به استصحاب زمان شده:

الف) در استصحاب باید شک در بقاء باشد و زمان چون تدریجی می باشد و ثابت نیست بقاء در مورد آن تصوّر ندارد. بقاء در امور ثابت معنا می دهد.

جواب به این اشکال:

ایشان ملاحظه ی زمان با دید عقلی و عُرفی را با هم خَلط کرده. بنابراین با دید عقلی زمان بقاء ندارد بلكه «شيءٌ فشيءٌ» است. یعنی «یوجَد و یَنْعَدِم» و همین طور الی آخر... و این به دید عقلی درست است. ولی به دید عُرفی مکلّف فارغ از دید عقلی به طور کلّی با توجّه به نشانه های روز یا شب می بیند روز یا شب هنوز هست. در فقه دید عقلی معنا ندارد.

مرحوم آیت الله حائری یزدی (ره) فرموده در استصحاب نیازی به بقاء نیست صِرْف شکّ و یقین کافیست!!

این حرف درست نیست. اگر در استصحاب بقاء نیاز نباشد، استصحاب تبدیل به «قاعده ی یقین» می شود. قبلاً در اوّل بحث استصحاب قاعده ی یقین را شرح دادیم و عرض کردیم قاعده ی یقین متعلّق شک و یقین یکی است. لذا در استصحاب بقاء داریم امّا «بقاء کلّ شيء حَسَبُه».

ب) یشترط في الاستصحاب بقاء الموضوع؛ در استصحاب زمان موضوع باقی نمی ماند.

جواب به این اشکال:

این همان اشکال اوّل است با عبارت دیگر. همان جواب در اشکال اوّل در این جا هم می آید. «موضوع کلّ شيء حَسَبُه». لذا به دید عُرفی که همین دید هم در فقه مهمّ است موضوع یکی هست.

ج) شما که زمان را استصحاب می کنید یا با «کان تامّة» استصحاب می کنید یا با «کان ناقصة»؟!

کان تامّه آن است که خبرش «موجود» است. مثلاً در جایی که مکلّف شک دارد روز تمام شده یا نه می گوید: «کان نهارُ موجوداً و الاصل بقاءُ النَهار».

کان ناقصه آن است که خبر «موجود» نیست بلکه چیز دیگری است. مثل «کان هذا الجُزء نهاراً و الأصل بقائُه».

بنابراین اگر بگویید کان تامّه است، «اصل مُثْبِت» لازم می آید. «کان نهار موجوداً» ثابت نمی کند که این جزء نهار است. مگر بگوییم اصل مُثبِت حُجّت است که این مبنا درست نیست.

و اگر بگویید کان ناقصه هست هر چند اصل مُثبِت نیست ولی حالت سابقه ندارد‌. آن جزء نبود الآن که اشاره فرمودید موجود شد! پس حالت سابقه ندارد.

جواب به اشکال اصل مُثبِت: واسطه در این جا «خَفی» نه «جَلى»؛ لذا در نظر عُرف این واسطه نادیده گرفته می شود. بلکه فلسفه این ها را دو تا می کند امّا عُرف می گوید اگر روز موجود است، حالا هم همچنان روز است. لذا عُرف بین کلّ و جزء فرقی نمی گذارد.

جواب به اشکال عدم حالت سابقه: در این جا هم اگر دید عُرفی لحاظ کنید نه دقّت عقلی، حالت سابقه را درک خواهید کرد. زیرا عبارت «کان الجُزء...» اشاره به مجموع روز یا شب دارد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo