< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

1400/07/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: حجّیّة العقل/مقدّمات عشرة /مقدّمه ششم تا دهم

 

[المقصد السادس: فی احکام القطع و اقسامه و حجّیّة العقل

الامر الاوّل: فی احکام القطع و اقسامه

الامر الثانی: فی حجّیّة العقل و فیه مقدّمات عشرة

بحث به امردوّم رسید که قبل از ورود به اصل بحث شروع به ذکر ده مقدّمه کردیم که به مقدّمه پنجم (ملاکات حسن و قبح) رسیدیم و در این مقدّمه مطالبی آمده است که به آخرین مطلب در این مقدّمه می پردازیم.][1]

زلّة من الاعاظم

حکماء قائلند که حسن و قبح:

    1. ذاتی نیست بلکه حسن و قبح، اعتباری است.

    2. از قبیل یقینیات نیست بلکه از قبیل مشهوراتند.

    3. برهانی نیست بلکه از تأدیبات است

شیخ الرئیس می گوید: قضیه "الکلّ اعظم من الجزء" قابل شک نیست امّا قضیه "العدل جمیل" در آن شک راه دارد؛ مرحوم خواجه در شرح اشارات نیز تابع شیخ الرئیس است و شیخ محمد حسین اصفهانی نیز تابع همین قول است که قائل است امور حسن و قبح در خارج مصداق ندارد و مصداقش اتفاق العقلاء است بنابراین امور حسن و قبح برهانی نیست و می گویند مقدمات شش گانه برهانی عبارتند از: اوّلیات، مشاهدات، متواترات و وجدانیات که این امور در خارج مصداق دارند دارند، امّا حسن و قبح مصداقش در خارج اتفاق العقلاء است و مرحوم مظفر نیز واقع نظریه فلاسفه را بیان می کند و می گوید: حکمت نظری جنبه تربیتی ندارند و انسان با عقل خود آنها را درک می کند امّا بعضی چیزها جنبه تأدیبی دارند که با آنها بزرگ می شویم و برای ما بعدها واضح می شود بنابراین این مسائل مسائل خانوادگی و تربیتی است و جنبه برهانی ندارد.

یلاحظ علیه: این نظریه فلاسفه صحیح نیست؛ اگر حسن و قبح ذاتی نداشته باشیم بلکه واقعش آراء عقلاء باشد و صرفا جنبه تربیتی داشته باشد از شما می پرسیم آیا خدا می تواند معجزه را به دست انسان کذّاب دهد در جواب می گویید خیر قبیح است که خدا دست چنین شخصی معجزه دهد زیرا نقض غرض است زیرا مردم به سوی او به اشتباه گرایش پیدا می کنند آیا این مسأله به اعتبار عقلاء بر می گردد یا اینکه عقل ما چنین چیزی را بر خدا قبیح می داند و این احتمال را ردّ می کند اگر ادعا کنید این مسأله اعتبار عقلاء باشد از شما می پرسیم از کجا معلوم که خدا تابع عقلاء در روش باشد بلکه چه بسا خدا به خلاف نظر عقلاء معجزه را به دست کذّاب دهد بنابراین در اینجا چاره ای نیست که بگوییم این مسأله عقلا قبیح است و با این قبح عقلی این احتمال را از خدا سلب می کنیم.

نتیجه: بنابراین حسن و قبح ذاتی است نه اعتباری یقینی است نه مشهوری برهانی است نه تأدیبی، حتی اگر در خانواده ها تأدیب را هم نداشتیم مسأله را درک می کنیم اگر مثلا در خانواده به یک فرزند کمتر و به دیگری بیشتر بدهیم به کسی که به او کمتر دادیم معترض می شود بدون در نظر گرفتن آراء عقلاء زیرا این مسأله ذاتا قبیح است چون مصداق بی عدالتی است.

ده مسأله کلامی: استدلال بر ده مسأله کلامی متوقّف بر همین است که ما حسن و قبح را ذاتی بدانیم نه اعتباری:

    1. وجوب معرفة الله لأجل لزوم شکر المنعم: جنبه برهانی دارد زیرا عقل می گوید شکر منعم واجب است و کسی که به تو نعمت داده او را بشناس و نشناختن او قبیح است؛ این مسأله، تأدیبی نیست بلکه وجدانیّ است.

    2. لزوم معرفة الله لأجل لزوم شکر المنعم: زیرا دفع ضرر محتمل واجب است.

    3. الله عادل و لیس بظالم: آنکس ظالم است که یا نیازمند باشد و یا به قبح آن جاهل باشد که خداوند از نیاز و جهل مبرّاست.

    4. دادن معجزه به کذّاب قبیح است.

    5. اخلاق ما نسبی نیست بلکه مطلق است. در کلام غربی معتقدند که حسن و قبح و اخلاق نسبی است عمل جنسی در همه جا قبیح نیست صدق در همه جا حسن نیست امّا ما قائل به قبح و حسن مطلق هستیم و اگر جایی هم قائل به حسن کذب می شویم به خاطر جبران مفسده کذب به واسطه مصلحت اقوی هستیم امّا قول ابن سینا لازمه اش نسبی گرایی است یعنی اگر روزی آراء عقلاء عوض شود حسن و قبح اشیاء نیز عوض می شود.

همه اینها جنبه برهانی و وجدانی دارند نه جنبه تأدیبی.

نتیجه: حسن و قبح واقعی دارند و واقعشان فطرت است نه آراء عقلاء.

جایگاه عقل در مستقلات و غیر مستقلات:

التاسع و العاشر: الاحکام المستنبطةمن المستقلّات العقلیّة و غیر المستقلّات العقلیّة:

عقل یله و رها نیست بلکه چارچوبی دارد و در مستقلات و غیر مستقلات جایگاه دارد:

     جایگاه عقل در مستقلات: در مستقلات ما قائلیم که جایگاه عقل در امور زیر است:

    1. برائت عقلی: اگر در وجوب و حرمت شک کردیم بعد الفحص و الیأس عقل می گوید عقاب بلابیان قبیح است.

    2. اشتغال یقینی برائت یقینی می خواهد: اگر بدانیم یکی از دو نماز واجب است باید هر دو را بخوانم اگر بدانم یکی از دو اناء نجس است از هر دو باید اجتناب کنم.

    3. اتیان الشیء علی ما هو علیه مجزٍ: در اجزاء نیز از عقل استفاده می کنیم.

    4. مرجّحات باب تزاحم: در فقه بابی داریم:ما الفرق بین التعارض و التزاحم؟ تمام مرجّحات باب تزاحم در آخر تعادل و تراجیح می آید همگی عقلی اند مثلا در تزاحم بین اهم و مهمّ عقل اهمّ را مقدّم می کند مثل اینکه همزمان امام و مأموم در حال غرق شدن باشند عقل، جان امام را مقدّم می کند.

     جایگاه عقل در غیر مستقلّات:

    1. الملازمة بین وجوب الشیء و مقدّمته: البته این مسأله اختلاف است.

    2. الملازمة بین حرمة الشیء و حرمة مقدّمته

    3. الملازمة بین وجوب الشیء و حرمة ضدّه

    4. الملازمة بین نهی العبادات و الفساد

    5. الملازمة بین نهی المعاملات و الفساد

    6. ملازمه بین وجود حکم و وجود قیدش و انتفاء الحکم عند انتفاء القید، ملازمه بین کرّ و نجس نشدن: عقل می گوید اگر قید کرّیت مدخلیت نداشت حکیم آن را نمی گفت پس با انتفاء کرّیت عقل حکم به نجاست آب می کند، عقل می گوید با انتفاء قید حکم منتفی می شود؛ عقل در بحث اطلاق می گوید: ما وقع تحت دائرة الحکم تمام الموضوع: عقل می گوید اگر جزء الموضوع بود چرا سکوت کرده بنابراین معلوم می شود که تمام الموضوع بوده است. در باب مفاهیم عقل می گوید در مفهوم شرط و وصف و غایت این قید موضوعیت دارد.

اذا عرفت هذه المقدّمات جلسه بعد وارد به ثمرات بحث می شویم و همچنین تنقیح المناط و تخریج المناط را نیز بررسی خواهیم نمود...

 


[1] از مقرّر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo