درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/09/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: موارد اسراف از نظر آیات
الآیة الثالثه﴿وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَيرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ وَالزَّيتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَيرَ مُتَشَابِهٍ كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ يوْمَ حَصَادِهِ وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يحِبُّ الْمُسْرِفِينَ﴾[1] .
ترجمه: اوست که باغهاي معروش [= باغهايي که درختانش روي داربستها قرار دارد]، و باغهاي غيرمعروش [= باغهايي که نياز به داربست ندارد] را آفريد؛ همچنين نخل و انواع زراعت را، که از نظر ميوه و طعم با هم متفاوتند؛ و (نيز) درخت زيتون و انار را، که از جهتي با هم شبيه، و از جهتي تفاوت دارند؛ (برگ و ساختمان ظاهريشان شبيه يکديگر است، در حالي که طعم ميوه آنها متفاوت ميباشد.) از ميوه آن، به هنگامي که به ثمر مينشيند، بخوريد! و حق آن را به هنگام درو، بپردازيد! و اسراف نکنيد، که خداوند مسرفان را دوست ندارد!
معنای مفردات آیه1:﴿ أَنْشَأَ﴾: من الإنشاء، و هو احداث الفعل ابتداءً لا علی مثال سابق.
2:﴿ مَعْرُوشَاتٍ﴾: من العرش و هو الرفع و عرش الکرم، رفع بعض أغصانها علی بعض.
3:﴿ حَصَادِهِ﴾: الحصد هو قطع الزرع بالمِنحِل.
ما تا کنون کلمه ﴿اسراف﴾ را از نظر لغت معنی کردیم و گفتیم که اسراف از نظر لغت تجاوز از حد است (الإسراف، هو تجاوز الحدّ)، اینک موارد و مصادیق اسراف را در قرآن میخوانیم، مورد اول اکل و شرب بود، مورد دوم اسراف در انفاق است.
﴿وَآتُوا حَقَّهُ يوْمَ حَصَادِهِ﴾، مقصود از این جمله چیست؟ کلمه ﴿حصاد﴾ به معنی درو کردن است، هنگام درو کردن باید حق آن را بپردازی، مقصود از جمله: ﴿وَآتُوا حَقَّهُ يوْمَ حَصَادِهِ﴾ چیست؟ در اینجا دو احتمال ا ست، احتمال اول این است که مقصود همان زکات و نصف الشعر است، یعنی اگر زمینی باشد که با آب باران سیراب میشود، آن برای خود نصاب خاصی دارد، اما زمینی که با آب جاری سیراب میشود، نصاب دیگری دارد، جمله ﴿ وَآتُوا حَقَّهُ يوْمَ حَصَادِهِ﴾ مربوط به زکات است.
ولی من فکر میکنم که مربوط به زکات واجب نباشد، بلکه مربوط باشد به هنگام درو کردن، یعنی هنگامی که گندم را درو میکنند، در همسایهها کسانی هستند که مشکل اقتصادی دارند و در واقع فقیرند، ولذا بهتر است یک مبلغی را به آنان نیز بدهند، یعنی این جمله ارتباط به زکات واجب ندارد. چرا؟ چون میفرماید:﴿ يوْمَ حَصَادِهِ﴾ یعنی روزی که درو میکنید و خرمن را میکوبید، در آن موقع حق آن را به فقرا بپردازید.
التفسیرالآیة تتضمنّ بیان أمور:
1: أنّه سبحانه خالق هذه البساتین الّتی فیها الأشجار المختلفة، فهی بین معروشات و غیر معروشات، و فیها فواکه مختلفة اللون والطعم و الصورة کما یقول: ﴿وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَيرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ وَالزَّيتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا﴾
2: الأمر بأکل الثمرات کما یقول:﴿ وَآتُوا حَقَّهُ يوْمَ حَصَادِهِ﴾ فیه احتمالان:
الف؛ الصدقة الواجبة، فیکون المراد العشر و نصف العشر، و لو أرید هذه یکون المُتَّبَعُ ما هو المفروض.
ب؛ الإنفاق، أی ما تیسّر ممّا یعطی المساکین کما عن الصادق (علیه السلام)، و یؤیّده الأمر الثانی أعنی: قوله:﴿ وَلَا تُسْرِفُوا﴾ أی یتصدّق الجمیع و عدم إبقاء شیء للعیال، فیکون نهیاً عن الإسراف فی الإنفاق ﴿ إِنَّهُ لَا يحِبُّ الْمُسْرِفِينَ﴾
و فی الروایات المأثورة عن أئمة أهل البیت (علیهم السلام) و روی عن الخصال بسنده عن إبرهیم بن میمون قال: :﴿ضَمِنتُ لِمَنِ اقتَصَدَ أن لايَفتَقِرَ﴾ [2]
ترجمه: امام صادق عليه السلام :من ضمانت مى كنم كه هر كه ميانه روى پيشه كند ، فقير نشود.
و روی أیضاً عن داود،عن أبی عبد الله (علیه السلام): ﴿إنَّ القَصدَ أمرٌ يُحِبُّهُ اللّه َ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ و إنَّ السَّرَفَ يُبغِضُهُ . . . و حَتّى صَبُّكَ فَضلَ شَرابِكَ ﴾[3]
ترجمه: امام صادق عليه السلام :ميانه روى چيزى است كه خداى ـ عزّوجلّ ـ آن را دوست دارد و اسراف را ناخوش مى دارد . . . حتّى دور ريختن زياده نوشيدنى ات را .
و روی أیضاً عن علیّ علیه السلام:﴿ مَا عَالَ مَنِ اقْتَصَدَ﴾ [4]
ترجمه: كسى كه در هزينه كردن ميانه روى كند هرگز فقير نخواهد شد.
عال از ريشه عيل (بر وزن عين) در اصل به معناى عيالمند شدن است; ولى اين واژه به معناى فقير نيز به كار رفته است.
بعضى گفته اند اگر از ماده عول باشد به معناى فزونى عيال است و اگر از ريشه عيل باشد به معناى فقر است و اقتصاد به معناى ميانه روى در هر كار مخصوصاً در امور مالى است.
اين معنا امروز هم در مقياس كوچك خانواده و هم در مقياس وسيع جامعه ثابت شده است كه اگر از اسراف و تبذير پرهيز شود و در هزينه كردن سرمايه ها صرف جويى و ميانه روى گردد بسيارى از مشكلات حل مى شود; مشكل زمانى براى فرد يا جامعه پيدا مى شود كه حساب دقيقى براى هزينه ها و نيازها در نظر نگيرد و يا بى حساب و كتاب آنچه را دارد هزينه كند كه به يقين زمانى فرا مى رسد كه فرد يا جامعه در فقر فرو مى روند.
3: الإسراف فی أخذ الثار بالقصاصقال سبحانه:﴿وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيهِ سُلْطَانًا فَلَا يسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا﴾[5] .
ترجمه: و کسي را که خداوند خونش را حرام شمرده، نکشيد، جز بحق! و آن کس که مظلوم کشته شده، براي وليش سلطه (و حق قصاص) قرار داديم؛ اما در قتل اسراف نکند، چرا که او مورد حمايت است!
معنای مفردات آیه1:﴿ سُلْطَانًا﴾: قدرةً و استیلاءً.
2:﴿ فَلَا يسْرِفْ﴾: لا یتجاوز الحدّ.
3: ﴿مَنْصُورًا﴾: أی مؤیّداً حیث سمح للولی أن یقتصّ أو یأخذ الدّیة.
در بحث پیش گفتیم که قرآن کریم میفرماید:﴿ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيهِ سُلْطَانًا﴾، یعنی نمیفرماید:﴿ فقد جعلنا لولیّه أن یقتله﴾، بلکه میفرماید:﴿ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيهِ سُلْطَانًا﴾ یعنی او (ولی مقتول) قانوناً قدرت دارد، اما قتل مال حاکم شرع است و باید طرف محاکمه بشود و مظلومیت طرف ثابت بشود و سپس کشته بشود.
﴿فَلَا يسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا﴾این آیه را قبلاً خواندیم، اما در باب قصاص آن را به مناسبت قصاص خواندیم، اما در اینجا به منابست اسراف میخوانیم،﴿ فَلَا يسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا﴾، یعنی اگر یکنفر از شما کشته شده، باید یکنفر را از این طرف (به عنوان قصاص) کشته بشود، البته این فراز آیه مبارکه، در حقیقت ردّ سلیقه عربهای جاهلی است که اگر یکنفر از آنها کشته میشد، چند نفر از طرف مقابل را میکشتند،﴿ فَلَا يسْرِفْ فِي الْقَتْلِ﴾، بل واحداً بواحدٍ ﴿إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا﴾ ضمیر ﴿إنَّه﴾ به ولی مقتول بر میگردد، این ولی منصور است. کلمه ﴿إنَّه﴾ چطور علت برای ﴿ فَلَا يسْرِفْ فِي الْقَتْلِ﴾ است، و حال آنکه باید بین علت و معلول یکنوع تناسبی باشد ﴿فَلَا يسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا﴾، چطور جمله: إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا﴾ علت برای ﴿فَلَا يسْرِفْ فِي الْقَتْلِ﴾ است؟ چون میفرماید: خدا پشتبیان تو است. ﴿إنّه﴾ یعنی ولی مقتول کان منصورا من الجانب الله، چون منصور از جانب خداست و پشتیبانی از جانب خدا دارد، ولذا نباید اسراف کند، به نظر من، جمله: ﴿إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا﴾علت برای ﴿فَلَا يسْرِفْ فِي الْقَتْلِ﴾ است، چرا؟ چون ما به تو سطلنت و قدرت دادیم، شما نباید از این قدرت سوء استفاده کنید.
الإسلام یحترم دم الإنسان علی حدّ یصف قتل واحد منه کقتل الناس جمیعاً و یقول سبحانه:﴿ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا﴾[6] .
و فی آیتنا هذه ینهی عن قتل النفس الّتی حرّم الله إلّا إذا کان بالحقّ کما إذا قتل نفساً بظلم و یقول: ﴿ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيهِ سُلْطَانًا﴾[7] ، و ولایةً لِإعمالِ القصاص، و مع ذلک یؤکّد علی أن یکون الجزاء علی قدر الجریمة، و یقول سبحانه:﴿ وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ﴾ [8] و یقول فی آیتنا هذه، ﴿فَلَا يسْرِفْ فِي الْقَتْلِ﴾ و الضمیر فی ﴿ يسْرِفْ﴾ یرجع إلی الولیِّ، و هذا الحکم شُرِّعَ ردّاً علی ما کان شائعاً فی الجاهلیة، حیث کان من عادة عدد من القبائل آنذاک، أن یقتل غیر القاتل، أو یقتل معه غیره، و لذلک یقول: ﴿﴿فَلَا يسْرِفْ فِي الْقَتْلِ﴾.
ثمّ إنّه سبحانه: یعلّل إعطاء السلطة للولیّ بقوله: ﴿إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا﴾: أی نصرناه و أعطینا له السلطة فی القصاص، قال الزمخشری:«حسبه أنّ الله قد نصره بأنّ أوجب له القصاص، فلا یستزد علی ذلک» [9] ، و یحتمل أن یکون تعلیلاً للنهی عن الإسراف، أی أنّ ولیّ المقتول منصور بحکم القود، فلماذا یتجاوز الحدّ من النصر إلی الاعتداء؟
4: الإسراف فی قتال العدوقد وردت فی النهی عن الإسراف فی قاتل العدو آیات ثلاث:
الآیة الأولی﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾[10] .
ترجمه: و در راه خدا، با کساني که با شما ميجنگند، نبرد کنيد! و از حد تجاوز نکنيد ، که خدا تعديکنندگان را دوست نميدارد!
﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾ اولاً غایت را معین میکند، یعنی اینکه جنگ باید برای خدا و برای نجات بشر باشد، با چه کسانی باید بجنگیم؟ ﴿الَّذِينَ يقَاتِلُونَكُمْ﴾، یعنی با کسانی که با شما میجنگند، بجنگید، اما کسانی که با ما کاری ندارند، ما نیز به آنها کاری نداریم، البته برای آنها هم مبلغ میفرستیم، اما جهاد نداریم.
﴿وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾ در مرحله سوم، مسلمانان را نهی از اعتدا میکند.
الآیة علی وجازتها تتضمّن بیان أمور ثلاث:
1: ما هی الغایة من الجهاد و قتال العدو؟
2: تحدید من یقاتل.
یعنی اینکه با چه کسانی بجنگیم؟
3: النهی عن الاعتداء و تجاوز الحدّ.
أمّا الأوّل: فقال سبحانه: ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾: أی لإعلاء کلمة التوحید، دون الاستیلاء علی أموال الناس و اعراضهم و دون السیطرة علی أسواقهم، فعلی هذا فالعامل المحرِّک لِجُندِ الإسلام إلی القتال، هو تحریر الإنسان الوثنی عن الشرک و الخرافة، و إیصاله إلی التوحید و رفض الأنداد، و أین هذا من الحروب الدامیة الّتی ترتکبها الدّول الّتی وَقَّعَت علی ویثقة الأمم المتحدة – یعنی منشور سازمان ملل متحد را امضا کرده بدون اینکه به آن عمل کند - حیث إنّ غایتهم حطّ کرامة الإنسان و سیادة الظلم و العدوان و السیطرة علی مصائر العباد.
و أمّا الثانی: فیشیر إلیه بقوله:﴿ الَّذِينَ يقَاتِلُونَكُمْ﴾، حیث قد ورد فی شأن نزول الآیة أنّ المسلمین خافوا أّلا تفی لهم قریش و یقاتلونهم فلو عملت قریش بما اتفقوا علیه مع النبیّ (صلّی الله علیه و آله) لما بدأ المسلمون بالقتال، فکانت خیانة قریش بنقض العهد کان مبرّرا لقتالهم و من حسن الحظ لم یصدر منهم أی اشتباک فی هذا الحال.
قوله:﴿ يقَاتِلُونَكُمْ﴾: قد عرفت أنّه و إن کان بصدد بیان حال العدو و لکنّه فی الحقیقة شرط و مبرّر.
و أمّا الثالث: فأشیر إلیه بقوله: ﴿وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾: أی لا تخرجوا عن الحدّ، کالابتداء بالقتال، أو بعد انتهاء العدو بالإیمان.
روی الکلینی بسنده عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال:﴿ کَانَ رَسُولُ اللهِ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَبْعَثَ سَرِیَّهًًْ دَعَاهُمْ فَأَجْلَسَهُمْ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ یَقُولُ سِیرُوا بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ عَلَی ًِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ لَا تَغُلُّوا وَ لَا تُمَثِّلُوا وَ لَا تَغْدِرُوا وَ لَا تَقْتُلُوا شَیْخاً فَانِیاً وَ لَا صَبِیّاً وَ لَا امْرَأَهًًْ وَ لَا تَقْطَعُوا شَجَراً إِلَّا أَنْ تُضْطَرُّوا إِلَیْهَا وَ أَیُّمَا رَجُلٍ مِنْ أَدْنَی الْمُسْلِمِینَ أَوْ أَفْضَلِهِمْ نَظَرَ إِلَی رَجُلٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَهُوَ جَارٌ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ فَإِنْ تَبِعَکُمْ فَأَخُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ إِنْ أَبَی فَأَبْلِغُوهُ مَأْمَنَهُ وَ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ عَلَیْهِ﴾[11] .
ترجمه: امام صادق (علیه السلام)- هنگامیکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) یک گردان جنگی را به مأموریّت دشمن میفرستاد، آنان را فرا میخواند و در مقابل خود قرار میداد. سپس میفرمود: بهنام خدا و با یاری خدا حرکت کنید و در راه خدا و بر روش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پیکار کنید، مراقب باشید که پیمان خود را نشکنید، در غنائم جنگی خیانت نکنید، گوش و بینی کسی را نبرید، درختان دشمن را قطع نکنید، مگر آنکه ناچار شوید. پیران و کودکان و زنان را نکشید. هر مسلمانی، چه بینام و نشان باشد و یا با نام و نشان باشد، اگر به یک تن از افراد دشمن نظر حمایت بدوزد، چه آن دشمن درین لشکر باشد و یا پیشاپیش صفوف، خون آن دشمن در حمایت این مرد مسلمان محترم خواهد بود، تا آن هنگام که سخن خدا را بشنود. اگر بعد از شنیدن کلام خدا، از دین شما پیروی کرد، برادر دینی شما خواهد بود. و اگر امتناع کرد، از خدا یاری بجویید و او را به محلّ امن او بازگردانید
مبادا از دشمن غافل شدمطلب دیگر اینکه پیغمبر و مسلمانان نباید ساده اندیش باشند، مثل اینکه با دشمن پیمان را ببندند، آن وقت با خیال راحت بخوابند و بگویند حالا که با آنها پیمان بستیم ، پس دیگر به ما حمله نخواهند کرد، این کار (غفلت از دشمن) درست نیست، قرآن کریم در عین حالی که میفرماید: ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾، در آیه دیگر میفرماید اگر قرائن و شواهد نشان داد که دشمن در صدد پیمان شکنی است و میخواهد به شما حمله کند، یا رسول الله، اگر چنین خبری به تو رسید، پیمان را بینداز، به دشمن اعلام بکن که پیمان بدون پیمان، این هم یکی از اخلاق اسلامی است ﴿ وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يحِبُّ الْخَائِنِينَ﴾[12] . همه پیمان را حذف کن، در عین حالی که وفا به پیمان خوب است و محترم، اما اگر خبر رسید که دشمن در صدد پیمان شکنی است و میخواهد به شما حمله کند، تو هم پیمان را نادیده بگیر و به آنها اعلام کن که پیمان بلا پیمان.