درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/09/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حدّ محارب
ما میخواهیم در اینجا در دو موضوع بحث کنیم:
1: محارب کیست؟
2: جزای محارب چست؟
بنابراین، ما میخواهیم در این جلسه در باره دو موضوع بحث کنیم، موضوع اول این است که محارب کیست،یعنی به چه کسی محارب گفته میشود؟
موضوع دوم راجع به جزای محارب است، یعنی اینکه جزای محارب چیست؟
البته مشکل همان موضوع اول است هر چند موضوع دوم هم خالی از اشکال نیست، اما موضوع اولی مهم تر است.
تعریف محاربالبته در قرآن کریم دو عنوان وجود دارد ، یکی بنام عنوان محارب، و د یگری بنام عنوان مفسد، و هردو عنوان در سوره مبارکه بقره آمده است، ولی ما فعلاً در باره عنوان اول بحث میکنیم، عنوان دوم را بعداً بحث خواهیم نمود.
از نظر ما محارب دوتا قید دارد، قید اول این است که: «يحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»: أی یحاربون دین الله و رسوله، که در واقع میخواهند اسلام را از بین ببرند کما اینکه ابوعامر (پدرِ حنظله غسیل الملائکه) از این افراد بود.
«يحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» یعنی با دین خدا میجنگند و میخواهند اسلام را از بین ببرند، مانند ابوعامر که چنین نیت و قصد و آرزو داشت و این قصد و آرزوی خودش را به گور برد.[1] .[2]
قید دوم: «وَيسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا» یعنی اقدام به فساد در روي زمين ميکنند، و با تهديد اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله ميبرند، سعی در فساد یا با کشتن نسل است و یا با از بین بردن مال مردم.
اگر آیه این گونه معنی کنیم، قهراً دایره محارب خیلی مقیّد میشود، فقط منطبق میشود بر منافقین عصر رسول خدا، یا خوارجی که در عصر امیر المؤمنین (علیه السلام) بودند که هم آدم کشی میکردند و هم غارتگری میکردند.
دیدگاه استاد سبحانی
به نظر من، معنی محارب همان است که بیان شد، یعنی دایرهاش خیلی محدود و تنگ است و نمیشود آن را بر هرکسی منطبق کرد.
اما مفسد فی الأرض،« مفسد فی الأرض» یک عنوان دیگری است که باید در آینده در باره آن بحث کنیم، بحث فعلی ما در باره محارب است.
پس طبق نظر ما، محارب دو قید دارد، یکی اینکه میخواهد دین خدا را براندازد و از بین ببرد، ثانیاً میخواهد در زندگی مردم دخالت کند، یعنی آدم کشی و غارتگری نماید.
ولی اصحاب ما دایره محارب را خیلی توسعه دادهاند.
قال المحقق:« المحارب کلّ من جرّد السلاح لإخافة الناس فی برٍّ أو بحرٍ، لیلاً کان أو نهاراً فی مصرٍ أو غیره»[3]
و قال الشیخ: « المحارب الذی ذکره الله تعالی فی آیة المحاربة و هو هم قُطّاع الطریق الذین یشهرون السلاح و یخیفون لسبیل»[4]
قال ابن ادریس:« المحارب کلّ من شهر السلاح لإخافة الناس فی برّ کان أو فی بحر، فی العُمران و الأمصار، أو فی البراری و الصحاری»[5]
سایر بزرگان نیز محارب را چنین معنی کردهاند.
ولی من عرض میکنم اگر مسأله اجماعی باشد، البته ما نیز تسلیم اجماع هستیم، اما اگر مسأله اجماعی نباشد و بخواهیم مسأله را از قرآن استفاده کنیم، در قرآن دایره محارب تا این اندازه و سیع و گسترده نیست، یعنی نمیتوانیم بگوییم همین که یکنفر شمشیر به دست بگیرد و مردم را بترساند، محارب است.
قرآن کریم برای محارب دو تا قید ذکر نموده است، یکی براندازی و از بین بردن دین خداست، دیگری سعی در فساد، قتل نفوس و غارتگری و نهب اموال.
فلو تمّ الإجماع علی ذلک فهو- یعنی ما نیز قبول داریم و در مقابل آن تسلیم هستیم - و إلّا فشموله لبعض هذه الأقسام موضعُ تأمّلٍ، و الظاهر لزوم وجود شرطین:
1: التمرّد علی النظام الإسلامی.
2: السعی فی الفساد.
صاحب شارع یک فروعی را برای محارب ذکر میکند، مثل اینکه کسی به محارب کمک کند، آیا به کمک کنندگان محارب، محارب صدق میکند و حکم محارب را دارند یا حکم محارب را ندارند ؟
تمامی این فروع بستگی دارد که محارب را توسعه بدهیم، چنانچه اصحاب توسعه دادهاند، اگر محارب را توسعه دادیم، مسأله قابل بحث است که هر کمک کنندهای را شامل است حتّی اگر کارش نگهبانی باشد یا اینکه هر کمک کننده را شامل نیست؟
تمام این فروع بستگی دارد که ما معنی محارب را توسعه بدهیم، و الآ اگر محارب را آنچنان که ما معنی کردیم، معنی کنیم، نوبت به این فروع نمیرسد.
ما عرض کردیم که از قرآن کریم، توسعه فهمیده نمیشود،اما از کلمات اصحاب و فقها توسعه استفاده میشود، اختیار با ماست که کدام را میگیریم.
احکام محارب
در قرآن کریم برای محارب، چهار حکم ذکر شده است:
1:« أَنْ يقَتَّلُوا».
2:« أَوْ يصَلَّبُوا».
3: « أَوْ تُقَطَّعَ أَيدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ».
4:« أَوْ ينْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ».
از این چهار حکم، دوتای اول شدت بیشتری دارد، چون میگوید:« أَنْ يقَتَّلُوا، أَوْ يصَلَّبُوا» حتی اگر جناب «مقتول» ولی هم داشته باشد، ولی او (مقتول) به حاکم بگوید من از قصاص که حق من است، صرف نظر کردم و گذشتم، حاکم میگوید قصاص شما ساقط است، اما حق حکومت و جامعه ساقط نیست، این آدم جامعه را به آشوب و بلوا انداخته، امنیت جامعه را مخدوش کرده است، از این رو، باید مجازات بشود.
ما این دوتا حکم را حمل میکنیم بجایی که محارب هم مرتکب قتل شده و هم اموال مردم را به غارت برده است، یعنی هم آدم کشته و هم اموال مردم را به غارت برده است.
«أَوْ تُقَطَّعَ أَيدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ» حکم سوم اینکه دستهای محارب و پاهای او را قطع کنند، قطع ید و پای محارب، همانند قطع ید و پای سارق است، یعنی همانگونه که دست و پای سارق را میبریدند و از کجا میبریدند، دست و پای محارب را نیز همانند دست و پای او (سارق) قطع کنند. صورت سوم را حمل میکنیم بجایی که محارب کسی را نکشته تا قصاص بشود، فقط غارتگری کرده است.
« أَوْ ينْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ»، حکم چهارم محارب این است که نفی بلد میشود، یعنی تبعید میشود، این در جایی است که نه آدم کشته، و نه غارتگری کرده، فقط برای ترساندن مردم، سلاح کشیده است.
البته ما آیه مبارکه را این گونه معنی کردیم، اما مرحوم شیخ طوسی در کتاب شریف «النهایة» آیه را به شکل دیگری معنی کرده است، جناب محقق میگوید این تفسیر شیخ طوسی مبنی بر یک سلسله روایات ضعیف ا ست.
ولی ظاهر همان است که ما بیان کردیم، یعنی دو حکم اول مال قتل و غارتگری است، یعنی غارت اموال هم در آن است، حکم سومی در جایی است که قتل نیست، اما غارتگری است، چهارمی در جایی است که فقط اخافه است، اتفاقاً حضرت امام (ره) در کتاب شریف تحریر الوسیلة، تقریباً به همین شکل مطلب را بیان کرده است.
بحث لغویبحث لغوی این است که: « أَوْ ينْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ»، نفی بلد چیست؟ نفی بلد این است که از یک شهر به شهر دیگر بفرستند، این نفی بلد است.
ولی بعضیها میگویند: مراد از« نفی بلد» حبس است، یعنی به حبس هم نفی بلد اطلاق میشود.
به نظر من این سخن درست نیست. چرا؟ چون در لغت عرب، « نفی بلد» به حبس نمیگویند، حالا اگر یک شاعری هم حبس را نفی بلد خوانده، او خواسته وزن شعر خودش را درست کند نه اینکه واقعاً در لغت عرب، به حبس هم نفی بلد اطلاق میشود.
قال الطبرسی:« الذی یذهب إلیه أصحابنا أن ینفی من البلد إلی البلد حتّی یتوب و یرجع، و قال أبوحنیفه و أصحابه: إنّ النفی هو الحبس و السّجن، و علّق علیه صاحب المنار و قال: وهو أغرب الأقوال، فالحبس عقوبة غیر عقوبة النفی و الإخراج من الأرض تحتاج إلی دلیل، و المقام مقام بیان حدود الله لا التعزیر المفوّض إلی أولی الأمر»[6]
ولی صاحب «مجمع البیان» با شعر شاعر استدلال کرده که گاهی «نفی بلد» به معنی حبس هم میآید.
و مع ذلک فقد استدل له بأنّ العرب تستعمل النفی بذلک المعنی، لأنّ الشخص بالسجن یفارق بینه و أهله، و قد قال بعض المسجونین:
خرجنا من الدّنیا و نحن من أهلها فلسنا من الأموات فیها و لا الأحیا
إذا جاءنا السُجّان یوماً لحاجة عجبنا، و قلنا:جاء هذا من الدّنیا»[7]
شاعر در این شعر زندان را خروج از کره زمین و دنیا شمرده، اگر کسی را زندانی کردیم، کأنّه او از کره زمین بیرون رفته و به عالم دیگر پا گذاشته، البته این شعر شاعر از باب مبالغه است، و الا «نفی بلد» هیچ ارتباطی با زندان ندارد، زندان یک مسأله است، نفی بلد هم مسأله دیگری است.
یلاحظ علیه: بأنّ الظاهر نفیه من الأرض الّتی یعیش علیها إلی أرض أخری، و أمّا اعتقاله فی مکان خاصّ فی نفس البلد لا یوصف بالنفی إلّا مجازاً و تخیّلاً کما فی شعر الشاعر.