درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/08/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: میراث أولاد الأنبیاء
آخرین بحثی که قرآن کریم در باره ارث دارد، مربوط به میراث اولاد و فرزندان انبیاست، آیا اولاد و فرزندان انبیا از آباء و پدران خود ارث میبرند یا نه؟
ما باید این مطلب را از نظر آیات قرآنی مورد بحث و بررسی قرار بدهیم و بینیم که قرآن کریم در این رابطه چه نظری دارد.
اقتضای فطرت چیست؟ولی قبل از آنکه ما سراغ آیات قرآنی برویم، بهتر است که مسأله را از نظر فطرت مطرح کنیم و ببینیم که فطرت خدادادی انسان چه اقتضا میکند؟
مسلّماً هر انسانی فطرتاً علاقمند است که دارائی و ثروثتش به اولاد و فرزندانش برسد، چون اولاد را امتداد وجود خودش میداند، کأنّه اولاد و فرزندان یکنوع وجود پدر است بعد از مرگ او (پدر)، از این رو، پدر علاقمند است که بعد از خودش، اموال و ثروتش به اولادش برسد نه به اجنبی و بیگانه.
اگر واقعاً این مسأله فطری است، پس چرا این مسأله فطری در مورد انبیاء و اولیای خدا فطری نباشد، انبیاء اگر یک چیزی درخانه دارند، باید بعد از رحلت شان به فرزندان شان به ارث برسد، یعنی نمیتوان گفت یا معقول نیست که بگوییم اموال انبیاء به اولاد شان به ارث نمیرسد، اما به اجانب و بیگانگان میرسد.
البته اگر ما دلیل قطعی در این باره داشته باشیم، دست از فطرت بر میداریم و همان دلیل قطعی را متابعت میکنیم، اما اگر دلیل قطعی در این مورد نداشته باشیم یا دلیل قطعی بر خلاف آن داشته باشیم، در این صورت نمیتوانیم از فطرت خدادادی دست برداریم.
از اطلاقات قرآن چه استفاده میشود؟از طرف دیگر اطلاقات قرآن کریم را که میفرماید: « يوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ» یا میفرماید:
« لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا»[1] چه کنیم،چون این اطلاقات قرآن کریم انبیاء و پیغمبران را هم زیر پوشش خود میگیرند، زیرا پیغمبر اکرم محکوم به همان احکامی است که ما داریم، هر چند ممکن است آنان یک خصوصیاتی هم داشته باشند که سایر مردم ندارند.
پس با وجود فطرت و داشتن اطلاقات قرآنی، نمیتوانیم بگوییم که اولاد انبیاء از آنان ارث نمیبرند، مگر اینکه دلیل قطعی بر خلاف فطرت و اطلاقات قرآنی داشته باشیم و حال آنکه نداریم بلکه دلیل قاطع بر خلافش داریم.
بنابراین ما از دو طریق و راه اثبات کردیم که اولاد وارد شدیم که اولاد انبیاء از آباء و پدران خود ارث میبرند، یکی از راه فطرت بود و دیگری اطلاقات قرآن کریم.، یعنی اطلاقات قرآن کریم، اولاد انبیاء را هم میگیرد.
علاوه بر فطرت و اطلاقات قرآنی، ما ادله خاصه نیز د اریم که اولاد انبیاء از آبا و پدران شان ارث میبرند، و ما در این مورد دوتا آیه داریم که یکی از آنها مربوط است به حضرت زکریا و دیگری هم مربوط میباشد به حضرت سلیمان که بعداً خواهیم خواند.
و قد ورد فی الذکر الحکیم ما یدعم هذا الإطلاق و إلیک البیان:
الآیة الأولی«قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيبًا وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيا *** وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِي مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيا *** يرِثُنِي وَيرِثُ مِنْ آلِ يعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيا»[2]
گفت: «پروردگارا! استخوانم سست شده؛ و شعله پيري تمام سرم را فراگرفته؛ و من هرگز در دعاي تو، از اجابت محروم نبودهام!
و من از بستگانم بعد از خودم بيمناکم (که حق پاسداري از آيين تو را نگاه ندارند)! و (از طرفي) همسرم نازا و عقيم است؛ تو از نزد خود جانشيني به من ببخش.
که وارث من و دودمان يعقوب باشد؛ و او را مورد رضايتت قرار ده!
دراین آیه مبارکه دو دلیل داریم که مراد از وراثت، وراثت مالی است نه چیز دیگر.
دیدگاه اهل السنّة در باره ارث انبیاءاهل سنت میگویند مراد از جمله:« يرِثُنِي» علم و نبوت است، ما میگوییم از خدا فرزندخواسته که اموال و دارائیاش به او برسد، ولی اهل سنت میگویند از خدا فرزند خواسته که نبوت و علمش به او برسد، حال باید ببینیم که از قرآن کریم کدام نظریه استفاده میشود؟ این بستگی دارد که «ما یُخافُ مِنه» را معین کنیم، جناب زکریا از یک چیزی میترسیده است که آن ترس در صورت داشتن ولد و فرزند از بین میرود، اما اگر ولد و فرزند نداشته باشد، آن خوف و ترس است، ولذا ما باید «ما یُخاف منه» را مشخص کنیم، یعنی ببینیم که از چه میترسد و از چه خوف دارد. ما میگوییم اگر مراد از وراثت، وراثت مالی باشد، این قضیه درست است، اگر بچه داشته باشد، اموال و ثروتش به بچهاش میرسد، یعنی به موالی نمیرسد،چون موالی آدمهای بی قید و شرط بودند و ارثیه جناب زکریا را در راههای نادرست و غیر صحیح مصرف میکردند، اما خداوند به او (زکریا) بچه عنایت کند، این خوف از او میرود، دیگر خوف و ترس ندارد.
اما اگر ولد و فرزند نداشته باشد، اموال و ثروت او به موالی میرسد و موالی اموال و ثروتش را در راه غیر صحیح و نادرست مصرف میکنند.
ما میگوییم که مراد از: «ما یخاف منه» وارثت مالی است به گونهای که اگر بچه داشته باشد، خوف و ترس نیست، اما اگر بچه نداشته باشد، خوف و ترس است، چون اموالش به پسر عموها میرسد و آنها هم آدمهای حسابی نیستند.
اما اهل سنت میگویند مراد از:« ما یخاف منه» علم و نبوت است، ولی ما در جواب آنان میگوییم که علم و نبوت در هردو حالت خوف و ترس ندارد، چه بچه داشته باشد و چه بچه نداشته باشد، چون علم و نبوت وراثتی نیست، بلکه خداوند منان نبوت و علم را در اختیار فرد صالح قرار میدهد، خواه بچه داشته باشد یا بچه نداشته باشد.
بنابراین، در علم و نبوت داشتن و نداشتن ولد و فرزند مدخلیت ندارد، یعنی بود و نبود ولد و فرزند یکسان است، یعنی خوفی در کار نیست.
ما هو المراد من الوراثة فی قصّة زکریا؟فی هذه الآیات الواردة فی قصّة زکریا (علیه السلام) دلیلان و اضحان علی أنّ المراد من الوراثة هی الوارثة المالیة لا وراثة النبوّة و لا وراثة العلم أو ما یشبههما، و أنّه طلب الولد من الله لکی یرثه ما یترک من الأموال، و إلیک الدلیلین:
الدلیل الأول: أنّ قوله: « وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِي مِنْ وَرَائِي » ظاهر فی أنّه کان هناک أمر یَخافُ مِنه، فلو رُزِقَ الولد لارتفع خوف زکریا، ولو مات بلا عقب، لَبَقِیَ الخوفُ علی حاله.
فلو أرید من الخوف، خَوفُ الوراثة المالیة، فهذا هو الّذی یرتفع مع وجود الولد، إذ أنّ الموالی حینئذ لا یرثونه مع وجود الولد، و هذا بخلاف ما لو أرید من الوراثة، وراثةُ النبوّة أو العلم أو ما یشبهه، فإنّه عندئذ لا یخاف لو مات بلا عقب، لأنّ النبوّة و العلم لیسا من الأمور الوراثیة، فسواء أکان له ولد أم لا؟ أو صار ذا ولدٍ أم لا؟ فهذا لیس ممّا یخاف منه،لأنّ الله سبحانه أعلم حیث یجعل رسالته.
و بعبارة أخری: یجب أن نُحَدِّدَ خوف زکریا بأنّه یرتفع مع وجود الولد و یبقی مع عدمه (ولد) و هو لیس إلّا الوراثة المالیة حیث لو رُزِقَ الولد لورث المال و حرم الموالی، و لو لم یُرزَقُ، وَرِثَه الموالی و هم غیر مرضیین.
و أمّا وراثة النبوّة و العلم فلا خوف عندئذ سواء أنجب – بچه داشته باشد - أم لا – یا بچه نداشته باشد -؟ لأنّ الله یضع رسالته فیمن له أهلیة.
الدلیل الثانی: أنّ فی کلتا السورتین (آل عمران و مریم) اللّتین تحدّثنا عن الموضوع جاء وصف الولد الموهوب بکونه « وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيا»» کما فی المقام، أو «رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيةً طَيبَةً » کما فی صورة آل عمران، فلو کان طلب الولد لوراثة النبوّة و القیادة الدینیة لکان هذا القید فی الطلب أمرأً لغواً، لأنّ الأنبیاء کلّهم راضون مرضیّون طاهرون و مطّهرون، و توهّم کون التقیید لأجل التأکید فی غیر مورده، إذ لا شکّ فی أنّ النبیّ (صلّی الله علیه و آله ) یکون مرضیّا قطعاً.
دلیل دوم این است که جناب زکریا در آخر دعایش میگوید: « وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيا»» اگر مراد نبوت باشد، این دعا لغو است چون مسلّماً نبی و پیغمبر رضی است، پس معلوم میشود که این ولد نبی نیست.
بنابراین، ما در خودِ آیه مبارکه، دو دلیل پیدا کردیم که مراد از وارثت، وراثت مالی است، عمده این بود که کلمه: «ما یخاف منه» را مشخص کردیم و گفتیم «ما یخاف منه» وراثت مالی است که با داشتن ولد از بین میرود،اما بدون ولد و فرزند از بین نمیرود.
در هر صورت ما توانستیم که «ما یخاف منه» را معین کنیم که با ولد از بین میرود و بدون ولد باقی است، اما اگر مراد از وراثت، نبوت و علم باشد، جایی خوف نیست خواه ولد د اشته باشد یا ولد نداشته باشد.
کلام للسیّد الآلوسی فی أنّ الوراثة، هی وراثة العلمإنّ السیّد الآلوسی من لمصرین علی أنّ الوراثة لیست وراثة مالیّة، و ذکر لتأیید رأیه ثلاثة وجوه:
الأوّل: ممّا یؤیّد حمل الوراثة هنا علی وراثة العلم و نحوه دون المال، أنّه لیس فی الأنظار العالیة و الهِمَمِ العلیا للنفوس القدسیة الّتی انقطع من تعلّقات هذا العالم المتغیّر الفانی و اتّصلت بالعالم الباقی، میلٌ للمتاع الدنیوی قدر جناح بعوضة، لا سیما جناب زکریا (علیه السلام) فإنّه کان مشهوراً بکمال الانقطاع و التجرّد فیستحیل عادة أن یخاف من وراثة المال و المتاع الذی لیس له فی نظره العالی أدنی قدر، أو یظهر من أجله الکَلَّفِ و الحُزنِ و الخوف، و یستدعی من حضرة الحقّ سبحانه و تعالی ذلک النحو من الاستدعاء، و هو یدلّ علی کمال المحبّة و تعلّق القلب بالدنیا»[3]
آلوسی می گوید مراد از این وراثت، وراثت مالی نیست. چرا؟ چون آیا انبیاء و پیغمبران که دیگران را به بی رغبتی و عدم اعتنا به دنیا امر میکنند، آنوقت خودشان این قدر به دنیا علاقمند هستند که از خدا بخواهند که به ما بچه بده تا اموال و دارائی ما را به ارث ببرند، و حال آنکه انبیاء آدمهای پیراسته از دنیا هستند، دنیا در نظر آنان ارزش ندارد، بنابراین، معنی ندارد که جناب زکریا با آن پیراستگی و پاکدامنی و بی علاقگی به دنیا، بخاطر عبا و قبایش بخواهد نگران باشد که مبادا به دیگران برسد و از خدا بخواهد که به او فرزند عطا فرماید تا اموالش را به ارث ببرد، شأن انبیاء نیست که در باره دنیا تا این مقدار حساسیت داشته باشند.
یلاحظ علیه: بأنّ خوف زکریا من وراثة الأغیار، لم یکن لأجل تعلّق نفسه بالمال حتّی یقال إنّ الهِمَمَ العلیا للنفوس القدسیة انقطعت من تعلّقات هذا العالم، و إنّما خوفه أن تقع هذه الأموال الّتی تأتی إلیه یوماً بعد یوم بید أشرار الناس فتُصرف فی غیر محلّها، و لذلک ورد فی سیرة النبی (صلّی الله علیه و آله) أنّه کان یصرف ما یقع تحت یده من الغنائم بأسرع وقت، و لیس هذا النوع من الخوف دلیلاً علی التعلّق بالدنیا و متاعها، بل دلیل علی ورعه و تقواه، و خشیته من أن تُصرف الأموال فی غیر جهتها الشرعیة.
ما در جواب ایشان عرض می کنیم حساسیت جناب زکریا نسبت به اموال جنبه شخصی نداشته، بلکه جنبه معنوی داشته و آن اینکه مبادا بمیرم و بعد از مرگ من، این اموال به دست نا آدمهای نا اهل بیفتد و آنها را در راههای حرام مصرف کنند، حساسیت ایشان از این نظر است نه اینکه حضرت زکریا بخاطر علاقمندی زیاد از خدا چنین درخواستی کرده باشد.
الثانی:« أنّ ذلک لا یُخاف منه، إذ الرجل إذا مات و انتقل ماله بالوراثة إلی آخر صار المال مال ذلک الآخر، فصرفه علی ذمّته صواباً أو خطأً، و لا مؤاخذة علی المیّت من ذلک الصرف، بل لا عتاب أیضاً»[4]
یلاحظ علیه: بأنّ الإنسان المؤمن شدید الحسّاسیّة من أی شرّ أو ظلم أو فساد یظهر فی الناس، و یستشعر المسئولیة بتطهیر جوّ الحیاة منه، فیعمل علی استنصاله من جذوره، أو علی تخفیف المنافع الّتی تمدّه بأسباب القوّة و البقاء الانتشار، و ذکریا (علیه السلام) إذ خاف من وقوع الأموال بعد رحلیه عن الدنیا، بأیدی الأشرار، فرض علیه إیمانه و تقواه و اشمئزازه من المنکر و أصحابه، أن یفکّر فی أمر المستقبل، و أن یدبّر له بما یحول بین هؤلاء و بین الأموال الّتی سیوف ینفقونها فی السُّبل البعیدة عن مرضاة الله تعالی، و علی هذا فالقول بأنّ المال مالهم و الوزر علیهم، قول من لم یقف علی خصائص النبی صلّی الله علیه و آله و علی ما یحسّه من مسؤولیة تجاه ما سوف یملکه الأشرار من الأموال الّتی بیدهم.
الثالث: بأنّه کان فی إمکان زکریا أن یصرف ما یملک قبل موته و یتصدّق به کلّه فی سبیل الله، و یترک بنی عمّه الأشرار خائبین»[5]
دلیل سوم ایشان این است که جناب زکریا، چرا میترسی، ترس نداشته باش، چون میتوانست تمام اموال خود را صدقه بدهد و با این کارش نگرانی از اینکه به دست اشرار بیفتد و آنها آن را در راه غیر صحیح مصرف کنند،از بین میرفت.
أقول: هذا الکلام أغرب من سابقه، و هو بمعنی أنّ زکریا کان یعلم بأجله متی یموت، فیتصدّق بماله قبل ذلک بسنة، مثلاً، و قد مرّ أنّ الأموال کان تُجبیء إلیه وقتاً بعد وقتٍ.
و لعمری إنّ الدّاعی لنسج هذه الوجوه و صرف الآیة عن ظاهرها هو تصحیح ما رواه أبوبکر فی هذه المقام:
«نحن معاشر الناس لا نُوَرِّثُ» و لولا هذا، لما خطر فی بال أحدٍ واحدٌ من هذه الوجوه.
ایشان با این استدلال خودش فکر کرده که حضرت زکریا از زمان مرگ خود با خبر بوده ولذا میبایست که تمام اموال خود را قبل از مرگ صدقه بدهد تا آن نگرانیاش برطرف بشود.
علاوه براین، اموال زکریا، اموال اکتسابی نبوده، بلکه وجوه شرعیه بوده، زکات بوده،مالیات شرعی بوده، بنابراین، این دلیل شرعی که ایشان آورده، از دو دلیل اولش سست تر است.
گفتار ابن عاشورولی ابن عاشور در تفسیر خود بنام:« التحریر و التنویر» دلالت آیه مبارکه را قبول کرده و گفته این آیه مبارکه ظاهر در وراثت است، اما یک جوابی داده و گفته این از خصائص پیغمبر اکرم است، یعنی اولاد سایر انبیا از آنان (انبیاء) ارث میبرند، اما یکی از خصائص پیغمبر اکرم اسلام این است که چیزی از خود به ارث نگذارد و اولادش از او ارث نبرد.
ما درجواب ایشان عرض میکنیم: حدیثی که از ابوبکر نقل شده این است:« نحن معاشر الأنبیاء لا نُوَرِّث»، این حدیث با این توجیه شما سازگاری ندارد، چون حدیث همه انبیاء را میگوید و حال آنکه شما عدم ارث فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را از خصائص پیغمبر اسلام دانستید.