< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

98/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ارث کلاله

از بحث قبلی یک کلمه باقی ماند و آن اینکه قرآن مجید، تمام کلماتش روی حساب و کتاب است، خصوصاً فواصل آیات که کاملاً حساب شده انجام گرفته است، اسمعی می‌گوید من در بیابان بودم و با خودم این آ‌یه مبارکه را می‌خواندم:« وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيدِيهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»[1] و من به جای « وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» خواندم:« والله غفور رحیم» یک پیره زنی صدای مرا شنید و گفت: آیا آنچه که می‌خوانی قرآن است؟ گفتم: بله، او در جواب من گفت: اینکه تو می‌خوانی قرآن نیست. گفتم چرا؟ گفت:« لو کان غفورا رحیماً لما أمر بقطع أیدیهما» اینجا جای «غفور رحیم» نیست، قرآن را باز کردم و با تعجب دیدم که پیره زن صحیح گفته است.

الآیة السادسة«يسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يرِثُهَا إِنْ لَمْ يكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَينِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ يبَينُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ»

ترجمه: از تو (در باره ارث خواهران و برادران) سؤال مي‌کنند، بگو: «خداوند، حکم کلاله (خواهر و برادر) را براي شما بيان مي‌کند: اگر مردي از دنيا برود، که فرزند نداشته باشد، و براي او خواهري باشد، نصف اموالي را که به جا گذاشته، از او (ارث) مي‌برد؛ و (اگر خواهري از دنيا برود، وارث او يک برادر باشد،) او تمام مال را از آن خواهر به ارث مي‌برد، در صورتي که (ميت) فرزند نداشته باشد؛ و اگر دو خواهر (از او) باقي باشند دو سوم اموال را مي‌برند؛ و اگر برادران و خواهران با هم باشند، (تمام اموال را ميان خود تقسيم مي‌کنند؛ و) براي هر مذکر، دو برابر سهم مؤنث است. خداوند (احکام خود را) براي شما بيان مي‌کند تا گمراه نشويد؛ و خداوند به همه چيز داناست.

پرسش

پرسش این است که قرآن کریم در آخرِ آیه یازدهم سوره نسا می‌فرماید:« فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا»، اما در آخرِ آیه دوازدهم سوره نساء می‌فرماید: «وَصِيةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ» علت اختلاف این دو تعبیر چیست، چرا آنجا که راجع به ارث أبوین و اولاد صحبت می‌کند، می‌فرماید: « فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا» ، اما آنجا راجع به ارث زوجین و کلاله سخن می‌گوید، می‌فرماید: «وَصِيةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ»؟

مسلّماً این اختلافِ در تعبیر نکته دارد، یعنی بدون نکته و علت نیست هرچند ما نکته و علتش را نفهمیم.

جناب رازی در تفسیر خود می‌گوید: اگر در ارث ابوین و اولاد می‌فرماید: « فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا» معلوم می‌شود که ‌آنجا واجب تر است، اما در اینجا که در باره ارث ازواج کلاله سخن می‌گوید و می‌فرماید: «وَصِيةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ» معلوم می‌شود که آن اهمیت اولی را ندارد.

ثمّ إنّه سبحانه أتمّ الآیة بقوله: «وَصِيةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ» و قد ختم الآیة السابقة بقوله: « فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا».

أمّا وجه التعبیر فی الآیة الأولی بالفریضة، و هنا بالوصیة، فقد ذکر الرازی:« أنّ لفظ الفرض أقوی و آکد من لفظ الوصیة، و هذا یدلّ علی أنّ الکلّ و إن کان واجب الرعایة إلّا أن القسیم الأوّل، أی رعایة حال الأولاد أولی»[2]

یلاحظ علیه: أنّه سبحانه بدأ تقسیم میراث الأولاد بقوله:« يوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ» فلا فرق بین اللفظین، خصوصاً أنّ الوصیة مقیّدة بقوله:« مِنَ اللَّهِ».

اما اینکه نکته‌اش چیست؟ فعلاً چیزی به نظر من نرسیده است.

«يسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ» کلمه:« هَلَكَ» در زبان امروز ما معنی منفی دارد، مثلاً می‌گویند: فلانی، هلاک شد، ما در قرآن کریم معنی منفی ندارد، بلکه کلمه: «هَلَكَ» مات است، در لسان امروز عرب اگر بگویند: فلانی «هَلَكَ» این یکنوع توهین به طرف است، اما قرآن کریم کلمه: «هَلَكَ» را به معنی «مات» به کار برده است.

فرع اول: «إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ» أی: مات، « لَيسَ لَهُ وَلَدٌ» اولاد ندارد، یعنی طبقه اولی ندارد، نه اولاد دارد و نه پدر و مادر، چون پدر و مادر هم از طبقه اولی هستند «وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ» فقط یک خواهر دارد، خواهر نصف ماترک را می‌برد، یعنی اگر مردی بمیرد که فقط خواهر أبی یا أبوینی دارد، نصف «ماترک» مال خواهر ا ست، البته نصفش فرضاً ا ست، اما نصف دیگرش ردّاً می‌باشد نه فرضاً، یعنی اگر در این طبقه شخص دیگری نباشد، نصف دیگرش ردّاً است.

فرع دوم: «وَهُوَ يرِثُهَا إِنْ لَمْ يكُنْ لَهَا وَلَدٌ» فرع دوم عکس فرع اول است، چون در فرع اول برادری مرده بود که فقط یک خواهر داشت، اما در این فرع دوم، خواهر مرده که فقط یک برادر دارد، همه ارث به برادر می‌رسد (اگر خواهر اولاد نداشته باشد). ضمیر «وَهُوَ » به کلمه « امْرُؤٌ » بر می‌ گردد و ضمیر « يرِثُهَا » به أخت عود می‌کند.‌

سوال

سوال این است که در اولی مقدار ارث را بیان کرد و فرمود:« إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ» نصف را می‌برد.

اما در عکس (فرع دوم) مقدار را نمی‌گوید، فقط می‌فرماید:« وَهُوَ يرِثُهَا إِنْ لَمْ يكُنْ لَهَا وَلَدٌ» معلوم می‌شود که در اولی فرضش نصف است، اما در دومی فرضش کل است، یعنی کل را می‌برد، از اینکه مقدار را نمی‌گوید، معلوم می‌شود که همه‌اش فرض است، در اولی نصفش فرض بود، بقیه ردّاً بود، اما در دومی همه را فرضاً می‌برد.

فرع سوم:« فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَينِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ» یعنی اگر مردی بمیرد که دوتا خواهر دارد، دوتا خواهر ثلثان را می‌برند، یعنی فرض شان ثلثان است، بقیه را ردّاً می‌برند.

فرع چهارم:« وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ» اگر مردی بمیرد که هم خواهر دارد و هم برادر دارد، همه را می‌برند ولذا مقدار را بیان نمی‌کند، منتها «فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ يبَينُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ»

«يبَينُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا »أی: لئلّا تضلّوا، در عرب رسم است که گاهی کلمه‌ای را حذف می‌کنند، پس در این آیه مبارکه چهار فرع داشتیم که همه را بیان کردیم.

اشکال دکتر سها

شخصی بنام دکتر «سها» در فضای مجازی پیدا شده که به قرآن کریم اشکال می‌گیرد و می‌گوید در قرآن تعارض وجود دارد، از جمله تعارض‌های قرآن را آیات کلاله دانسته و گفته در یک آیه سهم کلاله را از «ارث» ثلث و یا سدس شمرده، اما در آیه دیگر (مثل آیه مورد بحث) سهم کلاله را بالا برده، یعنی گاهی سهم کلاله را نصف شمرده و گاهی می‌گوید همه را به عنوان ارث می‌برد، و این یکنوع تناقض و تعارض است که در قرآن وجود دارد.

جواب استاد سبحانی

آدمی که درس نخوانده باشد و حوزه را ندیده باشد، فهم و برداشتش از قرآن همین است و حال آنکه بین دو آیه مبارکه، هیچ نوع تناقض و تعارض وجود ندارد، چون آیه اول راجع به کلاله أمّی است، اما این آیه راجع به کلاله أبی و کلاله أبوینی می‌باشد، منتها شما حق دارید که از من سوال کنید که چرا اولی راجع به کلاله أمّی است و دومی راجع به کلاله أبی و أبوینی است؟

دلیل چیه؟ دلیلش را بعداً متذکر خواهم شد که اولی راجع به کلاله أمّی است و دومی راجع به کلاله أبی و أبوینی می‌باشد، یعنی از خود آیه دلیل بر این مطلب داریم.

 

التفسیر
قبل الدخول فی تفسیر الآیة نقدّم أموراً:

الأوّل: یظهر من غیر واحدة من الروایات أنّ الصحابة بعد رحیل النبیّ (صلّی الله علیه و آ‌له) ‌اختلفوا فی معنی الکلالة، أخرج الحاکم و صحّحه عن محمد بن طلحة عن عمر بن الخطاب أنّه قال: لئن أکون سألت رسول الله عن ثلاث أحبّ إلیّ من حُمُرِ النَّعَمِ – شتران سرخ مو که قیمت دارند -:

1: مَنِ الخلیفةُ بعده؟

2: و عن قوم قالوا: نُقِرُّ بالزکاة فی أموالنا و لا نؤدّیها إلیک، أیَحِلُّ قتالهم؟

3: وعن الکلالة؟[3]

امر اول این است که اصحاب پیغمبر اکرم در معنی کلاله اختلاف پیدا کردند، و این خودش بسیار عجیب است، چون با اینکه عرب اصیل بودند، در عین حال در معنی کلاله اختلاف پیدا کردند،‌حتی عمر بن خطاب می‌گوید: إی کاش من از پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و ‌آله) سه چیز را سوال می‌کردم، سوال اول من اینکه خلیفه بعد از شما چه کسی است – این مطالب را جناب حاکم در مستدرک خودش نقل می‌کند- دوم اینکه اگر جمعی بگویند ما زکات را قبول داریم، ولی به شما نمی‌دهیم، حکمش چیست؟

معلوم می‌شود کسانی که بعد از رسول خدا گفتند:« ردّ ردّ» جمعیتی رفتند و با مرتد جنگ کردند، معلوم می‌شود آنان مرتد نبودند، چون می‌گفتند زکات را می‌دهیم، منتها به شما نمی‌دهیم، یعنی به وصی واقعی پیغمبر می‌دهیم.

یکی هم از معنی « کلاله» سوال می‌کردم که کلاله چه کسانی هستند؟

در این روایت از عمر بن الخطاب نقل می‌کنند که او گفت: من این سه چیز را از پیغمبر اکرم نپرسیدم و أی کاش می‌پرسیدم.

اما در روایت دیگر آمده که سوال کرده، ما از این دو روایت، کدام یکی را قبول کنیم، اولی می‌گوید سوال نکردم، روایت دوم می‌گوید سوال کردم.

و یظهر من بعض الروایات أن عمر سأل البنیّ (صلّی الله علیه و ‌آله) و مع ذلک خفی علیه المراد، حیث روی مسلم فی صحیحه عن معدان بن أبی طلحه الیعمری قال:« إنّ‌عمر بن الخطاب خطب یوم الجمعة فذکر النبی (صلیّ الله علیه و آله) و ذکر أبابکر فقال:« ثمّ إنّی لم أدع بعدی شیئاً أهمّ عندی من الکلالة، ما راجعت رسول الله (صلّی الله علیه و آ‌له) فی شیء ماراجعته فی الکلالة، و ما أغلظ لی فی شیء أغلظ لی فیه، حتّی طعن بإصبعه فی صدری، و قال: یا عمر، ألا یکفیک آیة الصیف الّتی فی آخر سورة النساء»[4]

الثانی: اتّفقت الإمامیة علی أنّ المراد من الکلالة هو الإخوة و الأخوات بشرط أن لا یکون للمیّت ولد و لا والد، و الأ فلا تصل النوبه إلی الکلالة.

کلاله در قرآن کریم در دوجا آمده است، یکبار در آیه قبلی که سهم شان از ارث یا سدس بود، ویا ثلث .

یکبار هم در اینجا آمده که سهم شان از «ارث» نصف و یا ثلثان بیان شده، ما می‌گوییم اولی راجع است به کلاله أمّی، دومی هم راجع است به کلاله أبی و أبوینی.

حال بحث در این است که آیا از خود آیه مبارکه، دلیل بر این مسأله داریم یا نه؟

بله، یعنی ما می‌توانیم از خود آیه دلیل بر این مطلب بیاوریم،‌در شرح لمعه آ‌مده که بعضی‌ها ارثِ «من یتقرّب به» را می‌برند، یعنی ارث کسانی را می‌برند که به وسیله او به میت متصل‌اند، ولذا هر مقداری که او ( آن شخصی که به میت متصل است) ارث برد، بقیه نیز همان مقدار را می‌برند، من الآن ثابت می‌کنم که آیه اول در باره کلاله أمّی است،‌ دومی هم راجع به کلاله أبی و أبوینی می‌باشد.

همانطور که بیان گردید، مادر دوتا سهم داشت، یکی سدس، و دیگری ثلث، سدس در جایی بود که «میّت» ابوین داشته باشد، ثلث در جایی بود که میت هم ولد نداشته باشد و هم حاجب هم نداشته باشد، پس سهم مادر یا یک ششم است و آن در جایی است که «میت» ولد داشته باشد و گاهی یک سوم (ثلث) را می‌برد و آن در جایی است که «میت» نه ولد داشته باشد و نه حاجب (برادر).

پس سهم مادر از ارث یا سدس است و یا ثلث، اتفاقاً در آیه اولی هم یا یک سدس آمده یا یک ثلث، آیه أولی کدام است؟

آیه اولی این بود:« وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ – کلاله در اینجا سدس را می‌برد - فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ - در اینجا کلاله ثلث را می‌برد – در این آیه برای کلاله دو سهم قائل شده است، یک ششم (سدس) و یک سوم (ثلث) و اتفاقاً مادر نیز چنین بود وَلِأَبَوَيهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ » مادر دو سهم داشت، یک سوم و یک ششم، کسانی که « یتقرب بالإمّ» سهم مادر را می‌برند، سهم مادر یا یک سوم بود و یا یک ششم، اینجا هم یا یک سوم است و یا ششم، یعنی اگر در آیه مبارکه خوب دقت کنیم، می‌فهمیم که ائمه اهل بیت (علیهم السلام) این مطلب را از قرآن کریم استفاده کرده‌اند.

البته ائمه اهل بیت (علیهم السلام) علم دیگری هم دارند، اما بخشی از علوم آنان مستفاد از قرآن کریم است، یعنی از خودِ آیه استفاده کرده‌اند که این مربوط است به کلاله امی. چرا؟ چون این کلاله‌ها ارثِ «من یتقرّب به» را می‌برند، «من یتقرّب به» ‌مادر است، مادر یا یک ششم را می‌برد ویا یک سوم را، اینجا هم یا ثلث را می‌برد یا سدس را.

الثالث: قد تقدّم أنّه سبحانه ذکر الکلالة فی کتابه المجید مرّتین، مرة فی صدر هذه السورة و جعل الفریضة فیها الثلث، سواء کانت اثنین أو أکثر فقال: وَلِأَبَوَيهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ فقال: وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ».

و المرّة الثانیة هو ما فی آخر هذه السورة الّتی سمّاه النبی (صلّی الله علیه و آله) بآیة الصیف، و جعل فریضة الکلالة هو النصف إذا کان منفرداً، و الثلثین إذا کانا اثنین حیث قال: إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يرِثُهَا إِنْ لَمْ يكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَينِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ يبَينُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ» فعندئذ یقع الکلام فی موضع الآیتین حیث جعلت الفریضة فی إحداهما الثلث و فی الأخری النصف و الثلثان، فقد روی عن أئمة أهل البیت (علیهم السلام) أنّ الآیة الأولی ناظرة إلی من ینتسب إلی المیّت عن طریق الأمّ فیکون المراد الأخ و الأخت الأمّیین، و الآیة الثانیة ناظرة إلی من ینتسب إلی المیّت من جانب الأب، أو الأب و الأمّ، فیکون المراد هنا الأخ و الأخت المنتسبین للمیّت من جانب الأب فقط، أو الأب و الأمّ.

و روی العیاشی عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله: «يسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ»: إنّما عنی الله الأخت من الأب و الأمّ، أو أخت لأب، فلها النصف ممّا ترک، و هو یرثها إن لم یکن لها ولد ...»[5]

نکته دیگر اینکه ارث «من یتقرب به» را می‌برند، معلوم می‌شود که «من یتقرّب به» مادر است ولذا یک ششم یا یک سوم را می‌برند، اما در اینجا «من یتقرّب به» مادر نیست، ولذا سهم را بالا برده، یعنی یا نصف یا ثلثان.

قال الطبرسی:« اختلف فی سبب نزول آلآیه، فروی عن جابر بن عبد الله أنّه قال: اشتکیتُ و عندی تسع أخوات لی، أو سبع، فدخل علیّ النبیّ (صلّی الله علیه و آله) فنفخ فی وجهی فأُفِقتُ، فقلت: یا رسول الله، ألا أوصی لأخواتی بالثلثین؟ قال: أحسن، قلت: الشطر؟ قال: أحسن، ثمّ خرج و ترکنی و رجع إلیّ، فقال: یا جابر إنّی لا أراک میّتاً من وجعک هذا، و إنّ الله تعالی قد أنزل فی الذی لأخواتک فجعل لهنّ الثلثین، قالوا: و کان جابر یقول: أنزلت هذه الآیة فیّ»[6]

مرحوم طبرسی روایت را از جابر بن عبد الله نقل می‌کند، جابر بن عبد الله نقل می‌کند که من در حال احتضار بودم، یعنی نزدیک بود که بمیرم، پیغمبر اکرم آمد و فوتی کرد و حال من خوب شد، عرض کردم یا رسول الله، من می‌خواهم برای اوصیای خود وصیت کنم، وصیت من این است که ثلثان را به برادران خود بدهم، حضرت فرمود: این کار خوبی است و قرآن هم کار شما را امضا کرده، البته بعضی‌ها می‌گویند: بعضی از آیات به امضاء وارد شده، این آیه مبارکه نیز یکی از آن آیات است.

بنابراین، بحث ما به اینجا رسید که ارث أبوین را خواندیم، و هکذا ارث اولاد را خواندیم، و ایضاً ارث ازواج را خواندیم و همچنین ارث کلاله ابوینی، کلاله أبی و کلاله أمی را خواندیم، این بحث تمام است، اما همه آیات ارث به پایان نرسیده ولذا باید همه آیات ارث را بخوانیم تا نظام ارث برای ما روشن و آشکار گردد.

 


[3] المستدرک للحاکم، ج2، ص303، و فی طبعة أخری، ‌ج2، ص332، ح3186.
[4] صحیح مسلم، کتاب الفرائض، ‌ج2، /3، ص438، تُسمّی هذه الآیة بآیة الصیف لنزولها فی الصیف فی حجّة الوداع.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo