درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/07/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خوردنیهای حلال از نظر آیات
الآیة التاسعةقال سبحانه:« الْيوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَنْ يكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ»[1]
ترجمه: امروز چيزهاي پاکيزه براي شما حلال شده؛ و (همچنين) طعام اهل کتاب، براي شما حلال است؛ و طعام شما براي آنها حلال؛ و (نيز) آنان پاکدامن از مسلمانان، و آنان پاکدامن از اهل کتاب، حلالند؛ هنگامي که مهر آنها را بپردازيد و پاکدامن باشيد؛ نه زناکار، و نه دوست پنهاني و نامشروع گيريد. و کسي که انکار کند آنچه را بايد به آن ايمان بياورد، اعمال او تباه ميگردد؛ و در سراي ديگر، از زيانکاران خواهد بود.
در این آیه مبارکه در سه موضوع بحث شده است:
1: حلیّة طعام أهل الکتاب.
2: حلیّة زواج العفائف من المؤمنات.
3: حلیة العفائف من الکتابیات.
پس در این آیه مبارکه سه موضوع مورد بحث قرار گرفته است، موضوع اول این است که طعام اهل کتاب برای ما حلال است و بحث فعلی ما نیز راجع به همین موضوع میباشد، زیرا دو موضوع دیگر را (که حلیّت عفائف از المؤمنات و حلیت کتابیات باشد ) در کتاب نکاح خواندیم،یعنی هنگامی که آیات نکاح را میخواندیم، موضوع دومی و سومی را در آنجا خواندیم، ولذا فعلاً بحث ما متمرکز در موضوع اولی است که حلال بودن طعام اهل کتاب باشد.
در هر صورت این آیه مبارکه متضمن احکام سه گانه میباشد ، منتها بحث ما فقط در باره حکم اول است و آن اینکه طعام اهل کتاب برای ما حلال است، اما دو مسأله دیگر و دو حکم دیگر را در آیات نکاح خواندیم، از این رو نمیخواهیم دوباره آنها را تکرار کنیم.
دیدگاه اهل سنت در باره ذابححال که محل بحث برای ما روشن شد، عرض میکنیم که علمای اهل سنت بدون استثنا در جناب «ذابح» اسلام را شرط نمیدانند، در بقیه شرائط با ما موافقند،اما در ذابح میگویند یا باید مسلمان باشد و یا اهل کتاب، مشرک را جایز نمیدانند، اما اهل کتاب را کافی میدانند و دلیل آنها نیز همین آیه مبارکه است که میفرماید: « الْيوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ»
دیدگاه شیعه امامیه در باره ذابحاما شیعه امامیه میفرماید: علاوه بر سایر شرائط، مسلمان بودن جناب ذابح را نیز شرط میدانند و میگویند باید ذابح مسلمان باشد، البته در میان علمای شیعه، فقط تعداد کمی هستند که میگویند ذابح اهل کتاب هم کافی است مانند ابن عقیل و ابن جنید، جناب شیخ طوسی در کتاب « الخلاف» مسئله را به طور روشن مطرح میکند.
پس اهل سنت معتقدند که در جناب «ذابح» اسلام شرط نیست، یعنی اهل کتاب هم میتوانند ذابح باشند، اما اتفاق شیعه امامیه بر شرطیت مسلمان بودن در ذابح میباشد، فقط دو نفر از علمای شیعه هستند که مسلمان بودن جناب ذابح را شرط نمیدانند.
آیات قرآنی دلالت بر کدام دیدگاه میکند؟اکنون که دانسته شد بر اینکه در مسأله دو دیگاه مختلف وجود دارد، باید ببینیم که آیا آیه مبارکه دلالت بر مقصود اهل سنت دارد، یا اینکه گواه و شاهد بر فتوای شیعه میباشد؟
اگر ما بخواهیم این مطلب کاملاً روشن بشود، باید بحث را روی کلمه «طعام» متمرکز کنیم و ببینیم که مراد از کلمه « طعام» چیست؟ آیا طعام به معنی مأکول است کما اینکه اهل سنت قائلند و میگویند طعام به معنی مأکول است و مأکول هم گندم را میگیرد و هم جو را و هم گوشت را.
اما شیعه امامیه میگویند: «طعام» به معنی « البُرّ» است، یعنی گندم و جو، و یا طحیل و آرد آنها، یعنی لفظ «طعام» شامل آرد گندم و جو نیز میشود.
بنابراین؛ تمام بحث ما مُرکّز روی کلمه «طعام» است که آیا لفظ «طعام» در لغت عرب و خصوصاً در اصطلاح اهل حجاز، لفظ « طعام» به معنی مأکول است کما اینکه اهل سنت میگویند و بیشتر صاحب کتاب تفسیر « المنار» روی آن تاکید دارد و علیه شیعه میدان گرفته و علیه شیعه صحبت میکند و میگوید کلمه «طعام» به معنی مأکول است.
ولی شیعه معتقد است که لفظ « طعام» در اصطلاح اهل حجاز (که قرآن کریم به زبان آنها نازل شده است) به معنی مأکول نیست بلکه به معنی گندم و جو است.
حکم ذبائح أهل الکتاباتّفقت کلمة علماء أهل السنّة علی أنّة لا یشترط فی الذابح، الإسلام، بل یکفی أحد الأمرین:أن یکون مسلماً، أو کتابیاً، حیث قالوا: إنّه یشترط لصحّة الذبح فی الجملة شرائط راجعة إلی الذابح، و هی: أن یکون عاقلاً، و أن یکون مسلماً، أو کتابیاً ... إلی إخر ما ذکروه»[2]
و أمّا المشهور بین فقهاء الشیعة، فهو اشتراط الإسلام فی الذابح.
قال الشیخ الطوسی:« لا تجوز ذبائح أهل الکتاب - الیهود و النصاری – عند المحصّلین من أصحابنا، و قال شُذّاذ منهم أنّه یجوز أکله، و خالف جمیع الفقهاء فی ذلک»[3]
و أراد من الشُذّاذ، ابن أبی عقیل و ابن جنید.
ثمّ إنّ البحث مرکّز علی مقدار دلالة لفظ الطعام فی الآیة حیث قال:« وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ» فإن فُسِّرَ بالمأکول فیعمّ الحبوب و اللحوم، و أمّا لو فُسِّرَ بالبُرّ و الشعیر، فیختصّ بغیر اللحوم.
الطعام فی لغة أهل الحجاز هو البُرّو بما أنّ القرآن نزل بِلُغةِ أهل الحجاز، فالطعام عندهم عند الإطلاق یستعمل فی البرّ، و قد نصّ علیه أهل اللغة.
1: و قال الخلیل:« و العالی فی کلام العرب:أنّ الطعام هو البُرّ خاصّة، و یقال له و للخبز المخبوز، ثمّ یُسمّی بالطعام ما قرب منه، و صار فی حدّه، و کلّ ما یسدّ جوعاً فهو طعام»[4]
2: یقول ابن فارس:« طعم: أصل مطرد منقاس فی تذوّق الشیء، یقال: طعمت الشیء طعاماً، و الطعام هو المأکول، و کان بعض أهل اللغة یقول: الطعام هو البُرّ خاصّة»[5]
3: و قال الفیّومی ناقلاً عن التهذیب (تهذیب مال اظهری است):« الطعم: الحَبُّ الّذی یُلقی للطیر، و إذا أَطلَقَ أهل الحجاز لفظَ الطعامِ عنوا به البُرّ خاصّة»[6]
4: و قال ابن منظور:« و أهل الحجاز إذا أطلقوا اللفظ بالطعام عنوا به البُرَّ خاصّة، و فی حدیث أبی سعید: کنّا نُخرِجُ صدقة الفطر علی عهد رسول الله ( صلّی الله علیه و آله) صاعاً من طعامٍ، أو صاعاً من شعیرٍ، و أرید من الطعام: البُرّ بقرینة مقابلته بالشعیر»[7]
5: و قال ابن اثیر فی «النهایة»:« و فی حدیث أبی سعید:« کنّا نخرج الزکاة الفطر صاعاً من طعامٍ، أو صاعاً من شعیرٍ، قیل: أراد به البُرّ، و قیل: التمر، و هو أشبه، لأنّ البُرَّ کان عنده قلیلاً لا یتّسع لإخراج الزکاة»[8]
تقریباً تمامی اهل لغت میگویند لفظ «طعام» در نظر اهل حجاز به معنی گندم و جو است نه به معنی مأکول، بلکه به معنی گندم و جو است، و اگر از خود خیلی سعه صدر هم نشان بدهیم، می گوییم شامل خرما نیز میشود.
ما در این زمینه چهار آیه داریم که در آنها طعام در گندم به کار رفته است:
1:« وَعَلَى الَّذِينَ يطِيقُونَهُ فِدْيةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ»[9]
پیره مردان یا پیره زنانی که نمیتوانند روزه بگیرند، باید یک مد گندم بدهد، البته من معتقدم که بجای گندم و جو، آرد بدهند، یعنی اگر گندم هم میگویند، مراد شان از گندم، آرد است.
همه فقها و مفسرین میگویند مراد از « طعام» در این آیه مبارکه گندم است.
2: « يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْتُلُوا الصَّيدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْيا بَالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَوْ عَدْلُ ذَلِكَ صِيامًا لِيذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَمَنْ عَادَ فَينْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ»[10]
لفظ «طعام» در این آیه مبارکه نیز به معنای گندم است.
3:« وَيطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيتِيمًا وَأَسِيرًا»[11]
اهل تفسیر میگویند که امیر المؤمنین وحضرت زهرا و فرزندان شان (علیهم السلام) نان دادند که از گندم درست شده بود.
4: « فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْينْظُرْ أَيهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ»[12]
باز کلمه «طعام» در اینجا به معنی گندم و نان گندم است، چون گوشت و« لحم» مناسب با وضع آنها که در غار به سر میبردند، نبود.
بنابراین، در این چهار آیه مبارکه، کلمه طعام به گندم، جو، و نان به کار رفته است.
پس اولاً اتفاق اهل لغت که میگویند طعام در اصطلاح اهل حجاز به معنی گندم است، از طرف دیگر در چهار آیه مبارکه هم که خواندیم کلمه طعام آمد بود، باز هم لفظ « طعام» به معنی جو، گندم و نان است، با این وجود چطور بگوییم که لفظ «طعام» به معنی مأکول است که اهل سنت معتقدند.
علاوه براین، در احادیث اهل بیت (علیهم السلام) نیز لفظ « طعام» به معنی گندم، جو، و نان آمده است.
روی الکلینی عن قتیبه الأعشی فی حدیث أنّ الله تعالی قال: « الْيوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ» فقال له أبوعبد الله (علیه السلام): و کان أبی (علیه السلام) یقول: إنّما هو الحبوب و أشباهها»[13]
و إنّما نَسَبَ الإمام (علیه السلام) التفسیر إلی أبیه (علیه السلام) للمصلحة، لأنّ الرأی العام عند ذاک، هو حلیة ذبیحة الکتابی، و لأجل حفظ الوئام نسب التفسیر إلی أبیه، و فی نفس الباب و أبواب آخر، روایاتٌ تدلّ علی أنّ المراد بالطعام، الحُبوب.
البته مراد از لفظ «طعام» تنها گندم نیست، بلکه شامل آرد گندم و حلیم نیز میشود، یعنی ممکن است از گندم، یک چیز دیگر درست کنند، مثلاً از گندم، حلیم درست کنند.
اصرار صاحب کتاب تفسیر المنار براینکه کلمه طعام به معنی مأکول استولی صاحب کتاب تفسیر « المنار» - رضا رشید، شاگرد محمد عبده - میگوید کلمه «طعام» به معنی مأکول است، ایشان از آیاتی که ما خواندیم غفلت کرده، ایشان برای اثبات مدعای خودش، چند تا آیه نیز به عنوان شاهد میآورد که در آنجا طعام به معنی لحم وگوشت است.
1: «أُحِلَّ لَكُمْ صَيدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعًا لَكُمْ وَلِلسَّيارَةِ وَحُرِّمَ عَلَيكُمْ صَيدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيهِ تُحْشَرُونَ»[14] در دریا گندم و جو معنی ندارد، و در آنجا ماهی است.
2:« كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»[15] ، و المحرّم هو اللحوم لا البُرّ أو الحبوب.
3: قال سبحانه:« فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا»[16]
4: قال سبحانه:« قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِي إِلَي مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يكُونَ مَيتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[17]
کلّ ذلک قرینة علی أنّ المراد من الطعام هو اللحوم.
ما در جواب صاحب کتاب «المنار» عرض میکنیم که: جناب آقای رشید رضا، ما که گفتیم لفظ «طعام» به معنی گندم است، جایی را گفتیم که قرینه بر خلاف نباشد، اما اگر قرینه برخلاف باشد، طعام به معنی لحم نیز به کار میبرد، آیاتی که شما به عنوان شاهد برای مدعای خود آوردید، قرینه است، قرینه کدام است؟ «افراد» در کشتی نشستهاند و در وسط اقیانوس هم است، معلوم میشود که مراد از «طعام» در آنجا لحم است، آیه اول قرینه است که میگوید: «أُحِلَّ لَكُمْ صَيدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ»
همچنین آیه دوم، مسلّماً جناب یعقوب (که همان اسرائیل است) گندم وجو را بر خودش حرام نکرده بود، بلکه یک مقدار از گوشتها را برای خود حرام کرده بود، بنابراین، در آیه اول و آیه دوم که اگر میبینید لفظ « طعام» به معنی لحم است، برای این است که در آنجا قرینه وجود دارد، ما نیز قبول داریم که اگر قرینه در کار باشد، لفظ « طعام» به معنی مأکول و لحوم میآید.
نسبت به آیه سوم نیز میگوییم که این آیه مبارکه ازمحل بحث ما بیرون است چون محل بحث ما کلمه طعام است نه کلمه «طَعِمْتُمْ» کلمه «طَعِمْتُمْ » به معنی چشیدن است، به قرینه آیه دیگر که میگوید:« فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي»[18] دراینجا ( آیه سوم) کلمه «طَعِمْتُمْ» فعل است، و حال آنکه بحث روی کلمه «طعام» است.
همچنین است آیه چهارمی که شما به عنوان شاهد برای مدعای خود آوردید، پس دو آیه اول که کلمه «طعام» به معنی لحم و مأکول آمده، در آنجا قرینه داریم که طعام به معنی لحوم است، دو آیه اخیر در آنجا فعل به کار رفته است، و حال آنکه بحث ما در فعل نیست بلکه بحث ما در لفظ « طعام» است، کلمه:« يطْعَمُ» به معنی گندم نیست، بلکه لفظ « طعام» به معنی گندم است،« طعم» در لغت عرب، گاهی به معنی چشیدن میآید ولذا در آب هم کلمه « یطعم» را به کار برده است و لذا قرآن فرموده: « فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي»
بنابراین، هم از نظر لغت و هم از نظر قرآن کریم، حق با امامیه است که میگویند طعام به معنی گندم، جو، و آرد است.
اشکالات صاحب المنار بر دیدگاه امامیهجناب رشید رضا صاحب کتاب تفسیر «المنار» چهار اشکال بر امامیه وارد که باید از آنها جواب بدهیم:
1: استعمال الطعام فی القرآن فی مطلق المأکول
إنّ لفظ الطعام استعمل فی مطلق المأکول فی الذکر الحکیم أیضاً:
الف؛ قال سبحانه: «أُحِلَّ لَكُمْ صَيدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعًا لَكُمْ وَلِلسَّيارَةِ» ، و لا یقول أحد: إنّ الطعام من صید البحر هو البُرّ أو الحبوب.
ب؛ قال سبحانه: « كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ »، و المحرّم هو اللحوم لا البُرّ أو الحبوب.
ج؛ قال سبحانه: « فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا»: أی أکلتم.
د؛ قال سبحانه: « قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِي إِلَي مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يكُونَ مَيتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا »، کلّ ذلک قرینة علی أنّ المراد من الطعام هو اللحوم.
2: أنّ اللحم مظنّة التحریم
حرمت روی افعال مکلّفین میرود نه روی موضوعات خارجی (که لحم و گندم باشد) یعنی حرمت بر لحم و گندم تعلیق نمیگیرد و آن دو (لحم و گندم) در این جهت مساویاند که حرمت بر آنها تعلق نمیگیرد، اگر افعال باشد، افعال در هردو است، حیوان را ذبح میکنند، گندم را درو میکنند، لحم را میپزند، جو و گندم را هم میپزند و حلیم درست میکنند، در زمان ما از گندم انواع غذاها میسازند.
خلاصه مطلب اینکه: حرمت روی اعیان نمیرود، بلکه روی افعال مکلّفین میرود، و افعال هم در هردو مساوی است، و سابقاً گفتیم که در آیه مبارکه:« حُرِّمَتْ عَلَيكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ ...» کلمه «نکاح» مقدّر است، یعنی «حرّمت نکاحهنّ»، در همه آنها کلمه «نکاح» مقدر میباشد.
بنابراین، اینکه میگویند حرمت با « لحم» مناسب است نه با گندم، یعنی حرمت با گندم مناسب نیست.
ما میگوییم: حرمت با اعیان مناسب نیست، حرمت با افعال مناسب است.
گفتیم در همه آنها یک چیزی مقدر است و آن نکاح است، یعنی «حرمت نکاحهنّ».
جناب راشد رضا در دلیل دومش می گوید:
إنّ الحبّ لیس مظنّة التحلیل و التحریم، بل اللحمُ هو الّذی یعرض له ذلک لوصف حسّی کموت الحیوان حتف أنفه.
ما در جواب گفتیم که حرمت هیچوقت روی اعیان خارجی نمی رود، و اگر احیاناً در یک جایی دیدیم که حرمت روی اعیان رفته، مانند:« إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيكُمُ الْمَيتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ...» حتماً یک چیزی در تقدیر است، یعنی حُرّم علیکم أکل المیتة، أو بیع المیتة، أو اشتراء المیتة و أمثالهم.
یلاحظ علیه: بأنّ موضوع التحلیل و التحریم هو أفعال المکلّفین لا الأعیان الخارجیة حتّی فی مثل قوله سبحانه:
« حُرِّمَتْ عَلَيكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيكُمْ وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ وَأَنْ تَجْمَعُوا بَينَ الْأُخْتَينِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا»[19] ، و علیه لا فرق بین اللحوم و الحبوب، فالکلّ صالح لعروض الحکم الشرعی باعتبار الأکل.
3: إضافة الطعام إلی الکتابی، دلیل علی أنّ له دخلاً فی التحریم
إنّ إضافة الطعام إلی قوله:« الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ» معلوم میشود اهل کتاب در این حرمت یکنوع مدخلیتی دارند، مدخلتیش این است که ذبح میکنند و میپزند، اما نسبت به گندم اهل کتاب هیچگونه مدخلیتی ندارند.
ما در جواب ایشان (رشید رضا) عرض میکنیم أدنی نسبت کافی است، همانطور که لحم را میشود به جناب کتابی نسبت داد، چون کتابی یکنوع سر و کار با لحم داشته، و هکذا به اهل کتاب گندم را هم میشود نسبت داد و گفت گندم فلانی و گندم فلان بلد، گندم فلان طائفه، زیرا در نسبت «أدنی المناسبة» کافی است، فرق نمیکند که گندم باشد یا لحم.
4: ما هو الوجه لحلّیة البّر فی الیوم الخاص؟
آخرین دلیلی که ایشان ارائه میکند، این است که: « الْيوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ»، کلمه « الیوم» چه مدخلیتی دارد، البته این آیه مبارکه در حجة الوداع نازل شده، معلوم میشود که ذبائح آنها (اهل کتاب) تا آن روز برای ما حرام بود، اما در «حجة الوداع» ذبائح آنها برای ما حلال شد، از اینکه کلمه «الیوم» را به کار برده و میگوید:«الیوم»، کلمه «الیوم» مناسبت با لحم دارد نه با گندم، لحم را پیغمبر اکرم حرام کرده بود، اما در « یوم الحج،یعنی حجةالوداع» آن را حلال کرد.
جواب استاد سبحانی از دلیل صاحب تفسیر المنارما در جواب ایشان میگوییم: جناب صاحب المنار، اگر شما به تاریخ خوب نگاه کنید، در تاریخ گندم نیز است، هنگامی که پیغمبر اکرم اجازه داد که گندم از آنها (اهل کتاب) بخرند، اصحاب عرض کردند: یا رسول الله، ما یک دینی داریم و آنها هم یک دین دیگری دارند، چطور با اینکه دین آنها از دین ما جداست، ما از آنها گندم و جو بخریم؟ همان تعجبی که در لحم است، همان تعجب در گندم و جو نیز است، همانطور که آن را حرام کرده بود و بعداً حلال کرد، اتفاقاً خرید گندم و جو را نیز از اهل کتاب حرام کرده بود، چرا؟ تا آنها در مضیقه قرار بگیرند، اما وقتی اسلام قوی شد، راه را باز کرد و فرمود اشکالی ندارد که گندم و جو را از آنها بخریم، در واقع تحریم، یک تحریم سیاسی بوده است، یعنی پیغمبر اکرم تحریم کرده تا آنها در حصر اقتصادی قرار بگیرند، چون هنوز مسلمانان پای خود را محکم نکرده بودند، یعنی قدرت شان محکم نشده بود، اما بعد از آنکه مسلمانان قوی شدند و قدرت شان محکم شد، حضرت تحریم را شکست و دستور معامله با آنها را داد.
پس همانطور که لحم در «الیوم» مدخلیت دارد، گندم و جوب نیز در «الیوم» مدخلیت دارد، قبل از « الیوم» حصر اقتصادی بود، یعنی بنا بود که مسلمان ها با اهل کتاب معامله نکنند، و این در موقعی بود که مسلمانان هنوز قوت و قدرت پیدا نکرده بودند، اما وقتی که قوی شدند، پیغمبر اکرم راه را باز کرد و معامله با آنها را تجویز نمود.
«إلی هنا ظهر أنّ الحق مع الإمامیه»، یعنی طعام اهل کتاب اگر ذابح اهل کتاب باشد، خوردنش برای ما حرام است، البته نجس نیست،اما خوردش حرام است.