< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

98/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام ارتداد از نظر آیات

بحث ما در باره طلاق و ارتداد بود و گفته شد که اگر یکی از زوجین اسلام بیاورد، پیوند نکاح آنها قطع می‌شود،‌ مثلاً اگر زن اسلام بیاورد، باید امتحان بشود و چنانچه فهمیده شد که اسلامش واقعی است، یعنی عامل نفوذی نیست، باید به شوهر کافر بر گردانده نشود، منتها حکومت اسلامی باید آنچه را که شوهر مشرک و کافر برای این زن هزینه کرده بود، به او برگرداند (هر چند شوهر کافر و مشرک باشد)، عکسش نیز چنین است، یعنی اگر مرد (زوج) مسلمان شد، اما زنش هنوز بر همان کفر خود باقی است، در اینجا هم باید حکومت اسلامی هزینه زوج را بپردازد، چون او هم در باره زن کافرش هزینه کرده، الآن که مرد (زوج) اسلام آورده و زنش به همان کفر خودش باقی است، این مرد برای زن کافرش هزینه کرده، ولذا حکومت اسلامی باید هزینه‌اش را بپردازد.

«وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ۚ ذَٰلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ ۖ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ ۚ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»[1]

اولی (وَاسْأَلُوا) خطاب است، اما ‌دومی (وَلْيَسْأَلُوا) فعل غائب است، یعنی اولی که جمله: وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ» باشد، مال جایی است که مرد (زوج) مسلمان بشود، اما زنش به همان حال کفر خودش باقی بماند، درست است که این مرد از زنش جدا می‌شود، منتها نسبت به او (زنش) هزینه کرده، باید از آن مرد سوال شود که چه مقدار هزینه کرده است، اما دومی ( وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا) که به صورت غائب آمده، عکس است، یعنی مال جایی است که زن مسلمان می‌شود، اما شوهرش به همان کفر خود باقی می‌ماند، «وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا» باید زوجِ کافر هزینه‌ای را که برای همسر مسلمانش کرده بود، از حکومت اسلامی طلب نماید.

ممکن است کسی در اینجا سوال کند که جمله: «وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ» چه ارتباطی به ارتداد دارد؟

جوابش این است که ارتداد هم شبیه آن است، ارتداد این است که شخصی مسلمان بوده و بعداً کافر می‌شود، مسلّماً زنش خود بخود از او جدا می‌شود.

پس ما تا کنون چند مطلب را از این آیه مبارکه فهمیدیم، اولاً آیه مبارکه عدالت رعایت کرده و فرموده اگر مردی مسلمان بشود و زنش به همان کفر خودش باقی بماند، رابطه آنها با همدیگر قطع می‌شود، منتها باید مهریه‌اش (هزینه) را بپردازد، و هکذا اگر زوجه مسلمان بشود، اما شوهرش به همان کفر خودش باقی بماند، باید هزینه مرد کافر را بپردازند.

و باز روشن که جمله: «وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ» شامل مرتد هم می‌شود، مرتد هرچند در اول مسلمان بوده، اما درنهایت کافر شده ولذا فرق نمی‌کند که کسی از اول کافر باشد و یا در اثنا کافر شده باشد، اگر ما مرتد را در این آیه داخل می‌کنیم، چون مرتد هرچند از اول کافر نبوده، اما در نهایت کافر شده، ولذا مرتد هم داخل است تحت جمله: «وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ»

پرسش

ممکن است کسی بپرسد و بگوید این ارتدادی که این همه احکام در اسلام دارد، با ادعای حریت در اسلام تطبیق نمی‌کند، از این طرف می‌گویید اسلام داعی حریت است، ‌اسلام می‌فرماید برکسی تحکیمی نیست، چگونه قرآنی که طرفدار حریت و آزادی است، این همه در باره ارتداد سختگیری می‌کند و می‌گوید هر کدام که مرتد بشود، یعنی چه زوجة مرتد بشود و چه زوج ، رابطه زوجیت و نکاح بین آنها قطع می‌شود و باید فوراً از همدیگر جدا ‌بشوند، اموال شان هم تقسیم می‌شود وخودش هم اعدام می‌شود، و حال آنکه قرآن می‌فرماید:« لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ ..»[2]

البته این شبهه‌ای است که مسیحی‌ها در میان مسلمانان مطرح کرده‌اند و بعضی از مسلمانانِ نا آگاه هم آن را باور می‌کنند.

پاسخ

ما اگر بخواهیم این مسأله را بطور مفصل بحث کنیم، جای بحثش اینجا نیست، باید در جای دیگر باید بحث کنیم،‌ منتها اجمالاً آن را بحث می‌کنیم و می‌گوییم: إنّ الأنظمة علی قسمین،‌حکومت‌ها بر دو گونه هستند، یک نظام داریم که مبنی بر دین ، اسلام و معنویت است، یک دینی داریم که اساسش را معنویت، ایمان به خدا و دین تشکیل می‌دهد.

یک نظام عِلمانی (مادّی) هم داریم که کار با دین، معنویت و خدا ندارد، بلکه روی یک قوانین خاص خودش یک حکومتی را بر پا می‌کند، مثلاً ما یک حکومتی در کشور‌های غربی داریم و یک حکومتی هم در کشور‌های اسلامی داریم، در کشور‌های غربی، مسأله دین مطرح نیست ولذا برای آنان فرق نمی‌کند که شهروندش دارای چه دین و مذهب می‌باشد، آنها می‌گویند ما شهروند می‌خواهیم.

اما یک حکومتی داریم که شالوده‌اش بر اساس اسلام،‌ دین و معنویت بنا نهاده شده است، اگر کسی بخواهد در کشور‌های اسلامی، مانند کشور‌های غربی زندگی کند، این معنایش این است که بین این دو نظام هیچ فرقی نیست، و حال آنکه این دو نظام با همدیگر متضادند.

بنابراین،‌ اگر یک آدمی در کشور‌های اسلامی مرتد بشود، چه زن باشد و یا مرد، اما حرف نزند، کسی با او کاری ندارد، یا مرتد بشود، اما تبلیغ نمی‌کند، باز هم کسی به او کاری ندارد.

اما اگر بخواهد سفره تبلیغ را پهن کند و در همه جا آن را تبلیغ کند، این مسلّماً با قانون اساسی‌اش در تضاد است و در حقیقت کار او قیام بر ضد نظام است، در هیچ حکومتی اجازه نمی‌دهد که کسی بر ضد آن قیام کند، ولذا باید مسأله را از این دید و نگاه مطالعه کرد.

بقی هنا شیء، وهو ربما یختلج فی بعض الأذهان، أنّ ما ورد حول الارتداد من الأحکام لا ینسجم مع الحرّیة الّتی هی أعزّ ما تنشده البشریة قدیماً و حدیثاً و تبذل من أجلها النفوس و الدماء، و قد عملنا رسالة حول تلک الشبهة و غیرها ممّا یُثارُ بین الشباب، و الّذی یمکن أن یقال علی حسب الإجمال.

إنّ الحرّیة الدینیة شیء، و تجویز ارتداد الإنسان عن الإسلام شیء آخر، فللإنسان أن لا ینتحلَ دیناً – انسان می‌تواند اصلاً دینی انتخاب نکند - و یبلغ کافراً و لا یزاحم إنساناً آخر، أو یبقی علی النصرانیة و الیهودیة و یُخلّی بین نفسه و ما فیها. لکن إذا اختار الإسلام عن بصیرةٍ و وعیٍ، ثمّ عدل عنه و تظاهر بذلک، فإنّه یوجب التزعزع فی سائر المعتقدین بالإسلام، و ینتهی إلی ما لا تحمد عقباه، ولذلک فالإسلام یحاربه بشدّة و بلا هوادة، و ذلک لأنّ عمله هذا یعتبر نوع محاربة للدّین الإسلامی.

إذ الارتداد و التشهیر به، لیس أمراً فردیاً یتسامح فیه، بل هو محاربة للدّین بنحو سرّی.

توضیح ذلک: أنّ الأنظمة علی قسمین:

1: أنظمة قائمة علی أسس مادّیة، و قوانین اجتماعیة مستمدة منها، ولا علاقة لها بالدّین، و ما وراء الطبیعة، و مثالها الأنظمة السائدة فی الغرب، فإنّ اللازم علی کلّ‌ مواطن فی تلک البلدان، هو العمل علی وفق القوانین السائدة فیها، من دون أن یکون للدّین و العقیدة تأثیر فی تلک الأنظمة، و من ثَمّ فلو تحوّل المواطن المسیحی إلی بوذیّ، مثلاً، أو تحوّل البوذیّ إلی مسیحیٍّ، لا یکون مؤثراً فی النظام و لا فی استقرار المجتمع، لأنّ أعمدة النظام، هی تلک الأسس المادّیة الّتی یقوم علیها النظام، و هی معزولة عن أیّ فکر دینی أو عقیدة إلهیة.

2: أنظمة قائمة علی أسس دینیة و عقائد إلهیة مرتبطة بما وراء الطبیعة، ففی هذه الأنظمة یعدّ اعتقاد المواطن بالدّین و أحکامه رکناً رکیناً فی حفظ النظام، کما أنّ الخروج عن العقیدة و التظاهر به، یُعدّ خروجاً عن أصل النظام، خصوصاً إذا أعلن المرتدّ عن فکرته، و فی المجتمع ضعفاء العقول سمّاعون لکلّ صوت،‌ ففی هذه الحالة یُعدّ الشخص محارباً للنظام، داعیاً إلی نقده و هدمه.

در هیچ جای دنیا، نظام وحکومت، دست کسی را که محارب است و بر ضد آن قیام کرده باز نمی‌گذارد.

فهل یُتصوّر أن یُمهِلَ مدیر النظام و رئیسه من یحاول إلغاء وجوده و سلب أثره عن المجتمع؟ کلا، ولا، ولذلک لا نری فی أی مجتمع – و إن کان ینادی بالحرّیة – یسمح لأحد أفراده أن یعمد إلی خلخلة النظام – نظام را شل و ضعیف کند - و تعکیر أمن المجتمع، و الّذی یشهد لذلک أنّ الجاسوس فی عامّة الأنظمة، یُعاقَب بأشدّ العقوبات، و ما ذلک إلّا أنّه یحارب النظام و یعادیه.

بحث ما در باره طلاق و توابع طلاق، از قبیل ظهار، إیلاء، لعان و ارتداد تمام شد، در جلسه آینده در باره اطعمه و اشربه بحث خواهیم نمود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo