< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

98/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عده وفات

الآیة الخامسة

« وَ الَّذِينَ‌ يُتَوَفَّوْنَ‌ مِنْکُمْ‌ وَ يَذَرُونَ‌ أَزْوَاجاً يَتَرَبَّصْنَ‌ بِأَنْفُسِهِنَ‌ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذَا بَلَغْنَ‌ أَجَلَهُنَ‌ فَلاَ جُنَاحَ‌ عَلَيْکُمْ‌ فِيمَا فَعَلْنَ‌ فِي‌ أَنْفُسِهِنَ‌ بِالْمَعْرُوفِ‌ وَ اللَّهُ‌ بِمَا تَعْمَلُونَ‌ خَبِيرٌ»[1]

ترجمه: کسانی که از شما می‌میرند و همسرانی باقی می‌گذارند، باید چهار ماه و ده روز، انتظار بکشند (و عدّه نگه دارند)! و هنگامی که به آخر مدتشان رسیدند، گناهی بر شما نیست که هر چه می‌خواهند، در باره خودشان به طور شایسته انجام دهند (و با مرد دلخواه خود، ازدواج کنند). و خدا به آنچه عمل می‌کنید، آگاه است.

معنای مفردات آیه

1:«یُتَوَفَّوْنَ»: می‌میرند.

2: «یَذَرُونَ»: ترک می‌گویند و به جای می‌گذارند. از ماده (وذر).

3: «یَتَرَبَّصْنَ»: انتظار می‌کشند. عِدّه نگاه می‌دارند. بدین معنی که زن شوهر مرده، باید از آرایش و خواستگاری و ازدواج و خروج از منزل - مگر با بودن عذر شرعی - دوری کند. «أَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ عَشْراً»: چهار ماه و ده شبانه‌روز قمری.

4:«فِی أَنفُسِهِنَّ»: درباره خود نسبت به خود.

5: «بِالْمَعْرُوفِ»: کاری که معهود شرافتمندان و پسند اسلام است.

همانطور که معلوم شد، اسلام یک طریق و راه صحیحی را انتخاب کرده است و آ‌ن اینکه اگر شوهر فوت نمود، زن باید چهار ماه و ده روز عده بگیرد و صبر کند وخود را زینت هم نکند، بعداً از چهار ماه و ده روز می‌تواند ازدواج کند، می‌فرماید:« فَإِذَا بَلَغْنَ‌ أَجَلَهُنَ‌«، أی: أتمّ الأجل، یعنی وقتی چهار ماه و ده روز تمام شد، در این صورت برای طرفین اشکالی نیست، هم زن در این صورت آزاد است و هم دیگران می‌توانند با او ازدواج کنند.

الفرق بین المطلّقة و الأرمَلة

الفرق الأول: اسلام بین زن مطلقه و ارمَله- زنی که شوهرش فوت شده - فرق نهاده است، در باب طلاق اگر زن حامل نباشد، باید طهر عده نگهدارد، اما اگر حامل باشد، به مجرد وضع حمل، عده‌اش تمام می‌شود، چه بسا عده زن مطلقه یکروز باشد.

بنابراین، عده زن مطلّقه یا سه طهر است و یا وضع الحمل، البته در عده طلاق اگر ثلاثة قروء تمام بشود، کافی نیست، باید زن وضع حمل هم بکند، اگر در واقع حامل نیست، عده‌اش همان ثلاثة قروء است، اما اگر حامل است، میزان وضع حمل است.

اما ارامل – أرامِل،‌جمع أَرمَل و أرمَلة است - یعنی زنان بیوه و شوهر مرده، اگر آبستن نیستند، عده آنان همان چهار ماه و ده روز است، اما ا گر حامل و آبستن باشند، چهار ماه و ده روز کافی نیست، بلکه باید صبر نمایند تا اینکه وضع حمل کنند، اگر چنانچه وضع حمل، قبل از چهار ماه و ده روز صورت بگیرد، باید همان چهار ماه و ده روز را عده نگه دارد، یعنی وضع حمل برای تمام شدن عده وفات کافی نیست، باید أبعد الأجلین را عده نگه دارد، ابعد الأجلین مال أرمَله، زن بیوه و شوهر مرده است، اما زن مطلقه ابعد الأجلین ندارد، زن مطلقه اگر حامل نیست، عده‌اش ثلاثة قروء است و اگر حامل است، عده‌اش وضع حمل می‌باشد، اینکه زن شوهر مرده باید ابعد الأجلین را عده قرار بدهد، نکته‌ اش تکریم و احترام گذشتن به شوهر است.

الفرق الثانی: زنی را که انسان طلاق می‌دهد، از همان روزی که طلاق می‌دهد، عده‌اش شروع می‌شود، ولذا اگر مردی زنش را طلاق داد، اما خبر نکرد، بعد از ‌آنکه سه طهرش تمام شد، مرد (زوج) به او گفت من شما را در فلان روز طلاق داده‌ام، این هم شهود، زن از عده خارج می‌شود.

اما بر خلاف عده وفات، اگر مرد مثلاً بمیرد و زنش بعد از یکسال از فوت او با خبر بشود، از زمان خبر شدن باید عده نگه دارد، فرقش این است که در اولی عده برای تکریم و احترام نیست، عده برای این است که وضع حملش روشن بشود،‌اما در عده وفات، جنبه احترامی و تکریمی دارد، تکریم در صورتی است که از روزی که مطلّع شد، شروع به عده گرفتن کند، گاهی از اوقات شوهر یکسال است که فوت شده، زن بعد از یکسال خبردار می‌شود که شوهرش یکسال قبل فوت کرده، باید از روزی که خبر از فوت شوهرش شده، عده نگهدارد.

الفرق الثالث: مطلقه اگر غیر مدخول بها باشد، عده ندارد، اما غیر مدخول بها چنانچه شوهرش بمیرد، باید چهار ماه و ده روز عده نگهدارد. چرا؟ چون عده برای تکریم و احترام گذاشتن به شوهر است.

الفرق الرابع: زن یائسه را اگر کسی طلاق بدهد، اصلاً عده ندارد، اما زن یائسه اگر شوهرش بمیرد و فوت کند، باید چهار ماه و ده روز عده نگهدارد. چرا؟ چون عده برای تکریم و احترام نهادن به شوهر می‌باشد.

الفرق الخامس: مردانی که مفقود الأثر هستند، یعنی گم شده‌اند و خبری از آ‌نان نیست، در اینجا حاکم شرع می‌تواند زنان آنها طلاق بدهد، همین که طلاق داد، باید عده وفات نگهدارند، چون فرض این است که خبری از شوهرشان نیست «ینزّل منزلة عدة الوفات»، البته بعضی‌ها می‌گویند عده طلاق نگه دارد، « المسألة فی محلّها».

ثمّ إنّ تشریع الإسلامی لا یخلوعن حکمة و مصلحة، فما هی المصلحة فی المقام؟ و یمکن بیانه بوجهین:

1: أنّ احتمال کون الزوجة حاملاً أمرٌ قریب فالتربّص یُظهِرُ حالها.

2: أنّ التربّص و الاعتداد بترک الزینة و عدم الزواج نوع تکریم للزوج المتوفی، حیث تُعَبِّرُ الزوجة بتربّصها عن عدم نکرانه ونسیانه، فکأنّها تراه حیّاً بعدُ فی البیت، ولذلک تعامل معاملة الزوجة.

ثمّ إنّ فی جعل فترة التربّص أربعة أشهر و عشراً، هدم للسنن الجاهلیة السائدة أیام نزول الآیة بین سائر الأمم، فقد حکی السید الطباطبائی أنّ الأمم کانوا علی أهواء شتّی فی المتوفی عنها زوجها، بین مَن یحکم بإحراق الزوجة الحیّة مع زوجها المیّت، أو إلحادها و إقبارها معه، و بین من یقضی بعدم جواز زواجها ما بقیت بعده إلی آخر عمرها کالنصاری و بین من یوجب اعتزالها عن الرجال إلی سنة من حین الوفاة کالعرب الجاهلیة، أو ما یقرب من السنة کتسعة أشهر، کما هو کذلک عند بعض أصحاب الملل الراقیة»[2] .

کما أنّ التشریع الإسلامی مبنیّ علی العدل و الإنصاف، فمن خلال التربّص بالحدّ المذکور یُعلم حال المرأة أوّلاً، و یتحقّق تکریم المتوفی ثانیاً، و بعدئذ فللمرأة و ما اختارت، هذا کلّه حول الحکم الأوّل.

اما حکم ثانی، فرض کنید زن در حال عده است، منتها این زن دارای امتیازاتی می‌باشد، یا بسیار زیباست، یا اینکه ثروتمند است یا اینکه یک امتیازات دیگری در اوست که باعث می‌شود مردم نسبت به او رغبت پیدا کنند، یکنفر می‌ترسد که مبادا دیگری قبل از من او را شکار کند، آیا می‌تواند با این زن صحبت کند و قرار بگذارد که بعد از عده با او ازدواج کند؟

صریجاً نمی‌تواند صحبت کند و بگوید: خانم، هرموقع عده‌ات تمام شد،‌ من آماده هستم که با تو ازدواج کنم،‌این حرام است، اما اگر کنایةً و تلویحاً به او بفهماند که من بعد از تمام شدن عده‌ات حاضرم با تو ازدواج کنم، این اشکال ندارد، مثلاً بگوید:« ربّ راغب فیک‌ِ»، یعنی یک جوری علاقه‌اش را به او نشان بدهد، اما نسبت به زن شوهردار و متزوّجه هر نوع پیشنهاد و اظهار علاقه حرام است، چه صریحاً باشد یا کنایةً و تلویحاً باشد.

جواز التزوّج بمن شاءت بعد الخروج من العدّة

و أمّا الحکم الثانی: وهو أنّ المرأة إذا خرجت من العدّة، فلها أن تتزوّج بمن شائت بالمعروف، فیشیر إلیه بقوله: فَإِذَا بَلَغْنَ‌ أَجَلَهُنَ» أی تمّ الأجل بکماله « فَلاَ جُنَاحَ‌ عَلَيْکُمْ »:أی لا محظور علیکم أی الأولیاء «‌ فِيمَا فَعَلْنَ‌ فِي‌ أَنْفُسِهِنَ‌ بِالْمَعْرُوفِ» فلهنّ التزیّن و جاز للآخرین خِطبَتُهُنّ، فبالخروج عن العدّة یرتفع المحذور تماماً « وَ اللَّهُ‌ بِمَا تَعْمَلُونَ‌ خَبِيرٌ»: أی علیم،‌ یعلم من یلتزم بما هو اللازم و من لا یلتزم.

إلی هنا تمّ تفسیر الآیة بحرفیّتها، و لکن یبقی هنا کلام، و هو بیان الفرق بین عدّة المطلّقة و عدّة الأرمله، فهناک فوارق بینهما نذکرها.

الفوارق بین العدّة المطلقة و الأرملة

1:عدّه المطلّقة ثلاثة قروء، کما فی قوله تعالی: « وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ ...»[3] ، هذا إذا لم تکن حاملاً، و إلّا فعدّتها إلی حین وضع حملها، کما قال سبحانه تعالی:« وَأُولَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ ..»[4]

و أمّا عدّة الأرمَلَةِ، فلو کانت غیر حامل، فهی کما قال سبحانه: «أَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ عَشْراً»، و أمّا إذا کانت حاملاً فعدّتها أبعد الأجلین، من وضع الحمل، أو المدّة المذکوره، أی: «أَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ عَشْراً».

روی الکلینی بسند صحیح عن الحلبی عن أبی عبد الله (علیه السلام) أنّه قال:« فی الحامل المتوفّی عنها زوجها تنقضی عدّتها آخر الأجلین»[5]

2: إنّ المطلّقة تعتدّ من أوّل یومٍ طُلِّقَت فیه، لا من یوم یبلغها الخبر، فإن لم تعلم متی طُلِّقَت وعلمت بعد ما مضت علیها ثلاثة قروء منذ طلّقها، خرجت عن العدّة، فعن أبی جعفر الباقر (علیه السلام):« إذا طلق الرجلّ وهو غائب فلیشهد علی ذلک، فإ‌ذا مضی ثلاثة أقراء من ذلک الیوم، فقد انقضت عدّتها»[6] ، بخلاف عدّة المتوفّی عنها زوجها فإنّ اعتدادها من یوم یبلغها الخبر و لون کانت بعد موته بسنین، روی محمد بن مسلم عن أحدهما (علیه السلام):« فی الرجل یموت و تحته امرأة و هو غائب، تعتدّ من یوم یبلغها وفاته»[7] ، و لعلّ الوجه أنّ اعتداد المتوفّی عنها زوجها لأجل التکریم الزوج و حفظ علقتها به، و هو رهن کونها عالمة بوفاته، حتّی لا تتزیّن إلی غیر ذلک من آداب الاعتداد.

3: إنّ المطلّقة غیر المدخول بها لیس علیها الاعتداد، بخلاف عدّه الوفاة الّتی تجب أیضاً حتّی علی المرأة الّتی لم یُدخَل بها، روی الکلینی عن محمد بن مسلم عن أحدهما (علیهما السلام):« فی الرجل یموت و تحته امرأة لم یدخل بها؟ قال: لها نصف المهر و لها المیراث کاملاً و علیها العدّة کاملة»[8] .

4: الیائسة إذا کانت مطلقّة، سقطت عنها عدّة الطلاق، بخلاف ما لو توفّی عنها زوجها فعلیها عدّة الوفاة للأخذ بإطلاق قوله سبحانه: « وَ الَّذِينَ‌ يُتَوَفَّوْنَ‌ مِنْکُمْ‌ وَ يَذَرُونَ‌ أَزْوَاجاً يَتَرَبَّصْنَ‌ بِأَنْفُسِهِنَ‌ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً»، مضافاً إلی أنّ الغایة من الاعتداد هی تکریم الزوج بعد رحیله، علی أنّه إذا وجبت علی غیر المدخول بها، کما مرّ، فعلی الیائسة الّتی عاشت مع الزوج فترة، بطریق أولی.

5: المفقود عنها زوجها إذا طلّقها الحاکم، ففی صحیحة برید بن معاویة تعتدّ عدّه الطلاق»[9] ، و فی روایة الصدوق، تعتدّ عدّة الوفاة.

و قال فی روایة أخری:« إن لم یکن للزوج ولیّ طلّقها الوالی و یُشهِدُ شاهدین عدلین، فیکون طلاق الوالی، طلاق الزوج، و تعتدّ أربعة أشهر و عشراً»[10] الجمع بین الروایتین موکول إلی محلّه.

الآیة السادسة

قال سبحانه:« وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنتُمْ فِي أَنفُسِكُمْ ۚ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَٰكِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلًا مَّعْرُوفًا ۚ وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّىٰ يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ»[11]

ترجمه: و باکی بر شما نیست که به فکر خواستگاری آن زنان برآیید یا نیّت ازدواج را در دل داشته بدون اظهار، تنها خدا داند که از این پس از دل به زبان خواهید آورد، ولیکن (در عدّه) با آنها پنهانی قرار و پیمانی نگذارید مگر آنکه سخنی به میزان شرع گویید، ولی عزم عقد و ازدواج مکنید تا زمان عدّه آنها منقضی شود، و بدانید که خداوند از نیّات درونی شما آگاه است، پس از او بترسید و بدانید که خدا بسیار آمرزنده و بردبار است.

معنای مفردات آیه

1:«عَرَّضْتُم» التعریض، ضدّ التصریح.

2:« خِطْبَةِ» - بکسر الخاء - من الخطاب، و هو توجیه الکلام للإفهام، و أرید هنا طلب الرّجل المرأة للزواج بالنحو المعروف، و أمّا الخُطبّة – بضمّ الخاء – فهو ما یوعظ به من الکلام.

3:« أَكْنَنتُمْ» أی: أسررتم و أضمرتم فی أنفسکم.

4:« عُقْدَةَ»: العقدة عبارة عن اتّصال حبلین بالعقد بینهما، و کأنّ العقد النکاح یوصل کلّ من الزوجین بالأخر و یرفع الحاجز بینهما و کأنّهما شخص واحد.

5:« الْكِتَابُ»: أرید المکتوب، أعنی قوله:« يَتَرَبَّصْنَ‌ بِأَنْفُسِهِنَ‌ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً».

آیا با زنی که در عده وفات است، انسان می‌تواند از او تقاضا و پیشنهاد ازدواج کند؟ صریحش حرام است، اما اگر به صورت تعریض وکنایه باشد، اشکال ندارد.

یا اینکه آن را در دل خود پنهان کند، یعنی به زبان نیاورد نه به صورت تصریح و نه به صورت کنایه و تعریض، منتها در دلش این مطلب است که هر موقع عده‌اش تمام شد، سراغش برود، این هم اشکال ندارد.

«وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ» عقده النکاح، قطع نکنید عقدة النکاح را، «حَتَّىٰ يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ»، یعنی تا اینکه چهار و ماه و ده روزش سپری بشود.

أقسام الخطبة و أحکامها

إنّ خطبة النساء تنقسم إلی قسمین:

1: من لا تجوز خطبتها لا تصریحاً و لا تعریضاً، نحو المتزوّجة، و المطلّقة رجعیة، فإنّها بحکم الزوجة، ولذلک لو توفّی زوجها و هی فی أثناء العدّة، تعتدّ عدّة الوفاة، و لو تُوفّی أحدهما فإنّ الآخر یرثه.

2: من تجوز خطبتها تعریضاً لا تصریحاً، و هی الّتی تُوفّی عنها زوجها، و هذا هو المستفاد من قوله تعالی:« وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ»: أی تعرّضتم لخطبة النساء، دون التصریح، کما إذا قال:« رُبّ راغب فیکِ، أو إذا حُلِلتِ فَأردِنی، أو إنّک لجملیة ؤ إنّک لصالحة»، إلی غیر ذلک من الألفاظ الّتی تختلف تعریضاً و تصریحاً حسب اختلاف اللغات و البیئات.

سوال این است که چرا اسلام صریحاً را منع کرده، اما تعریض و کنایه را منع نکرده است؟ جوابش این است که این زن متوفی عنها زوجها است، داغ شوهر دیده، تربص و عده نگهداشتن او بخاطر تکریم و احترام زوج است و اگر تصریحاً به او پیشنهاد ازدواج بعد از تمام شدن عده بکند، ممکن است زن ناراحت بشود و بگوید: عجب، هنوز آب غسل شوهرم خشک نشده و هنوز داغ شوهر قلبم را می‌سوزاند، این آدم آمده به من پیشنهاد ازدواج می‌دهد، از طرفی هم این شخص به این زن علاقه پیدا کرده و می‌ترسد که مبادا از دستش برود، ولذا اسلام راه وسط را در پیش گرفته و فرمود تصریح به ازدواج نکن، اما کنایه و تعریض و اشاره اشکال ندارد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo