< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

98/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام مهور

الآیة الثانیة

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا، وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ ، وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ، فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا»[1]

ترجمه: ای اهل ایمان، برای شما حلال نیست که زنان را به اکراه و جبر به میراث گیرید (مانند جاهلیّت)، و بر آنان سخت‌گیری و بهانه‌جویی مکنید که قسمتی از آنچه مهر آنها کرده‌اید به جور بگیرید، مگر آنکه عمل زشتی از آنها آشکار شود. و در زندگانی به آنها به انصاف رفتار نمایید، و چنانچه دلپسند شما نباشند (اظهار کراهت مکنید) چه بسا چیزها ناپسند شماست و حال آنکه خدا در آن خیر بسیار مقدّر فرماید.

معنای مفردات آیه

1: «تَعْضُلُوهُنَّ»: تضیقوان علیهنّ،‌حتی ینتهی الأمر إلی رضاهنّ ببذل ما أعطیتم لهنّ.

2:« بِفَاحِشَةٍ»: فُسِّرَت تارة بالزنا، و أخری بالنشوز، و ثالثة بکلّ معصیة، و الوجه الأخیر غیر واضح، فإنّ الکذب من الفواحش، لکنّه لا یبرر للزوج أن یضیق علی الزوجة لیأخذ بعض مهرها، بل المراد الذنوب الّتی تجلب الهون علی الأسرة و تبرّر للزوج التضییق علیها.

3:« مُبَيِّنَةٍ»: أی قطعیة، فی مقابل الظنّة و الشبهة.

بحث ما در باره احکام مهر زنان است و در این آیه مختصر و کوتاه بر پنج محور بحث کرده است:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا» محور اول این است که افراد با ایمان حق ندارند که با اکراه زنان، ‌آنان را وارث بشوند، مراد از اینکه وارث زنان بشوند، چیست؟ بعداً خواهد آمد.

«وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ» محور دوم این است که حق ندارید به زنان فشار بیاورید تا مهریه خود شان را برای شما ببخشند.

«إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ» محور سوم این است که در یکصورت شما می‌توانید فشار بیاورید تا آنان مهریه شان راببخشند، کی؟ وقتی که مرتکب فاحشه بشوند، یعنی کاری کنند که باعث بی آبروی خانواده بشوند.

«وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» محور چهارم اینکه: با آنان به صورت معروف زندگی کنید.

«فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا» محور پنجم، چنانچه دلپسند شما نباشند (اظهار کراهت مکنید) چه بسا چیزها ناپسند شماست و حال آنکه خدا در آن خیر بسیار مقدّر فرماید.

از زنی را خوش تان نمی‌آید، او را طلاق می‌دهید، بعداً یک زن دیگر می‌گیرید، آنوقت افسوس می‌خورید که کاش همان زن اول را طلاق نمی‌داده بودیم.

در تفسیر «الکاشف» نوشته که جناب فرزدق (شاعر معروف) یک زنی داشت که از ‌آن زن چندان خوشش نمی‌آید ولذا او را طلاق داد و بجای آن، یک زن مطلقه را گرفت، به عقیده خودش این زن به تمام معنی مورد پسندش بود، بعداً متوجه شد که این زن شعر می‌خواند و در ضمن شعرش یاد شوهر قبلی را می‌کند، این مصداق این آیه است که: «فَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا»

بنابراین، این آیه مبارکه در پنج محور بحث کرده است، آیا ما می‌توانیم یک جمله‌ای بیاوریم که دارای پنج محور باشد و هر کدام از آنها قانون باشد، حضرت امام (ره) در سال هزار و سیصد و سی یا سی و یک (1330 یا 1331) می‌فرمود یکی از اعجاز‌های قرآن کریم احکامش است، این همه احکام در قرآن کریم، نشانه و علامت اعجاز اسلام است، البته ما در آن زمان جوان بودیم و این جمله را از ایشان شنیدیم، منتها عمق مسأله را بعداً فهمیدیم که این همه احکام از یک مرد درس نخوانده و آنهم در محیط جاهلیت نشانه آسمانی بودن آن است.

بررسی محور اول

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا».

اولاً چرا می‌فرماید:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» و حال آنکه ما در علم اصول خواندیم که احکام الاهی اختصاص به مسلمان ندارد، بلکه هم مسلمان را در بر می‌گیرد و هم کافر را، یعنی همه مردم اعم از مسلمان وکافر مکلّف به احکام الاهی هستند، الکفّار محکمون بالفروع کما أنّهم محکمون بالأصول؟

من جواب این مطلب را چند بار بیان نمودم و آن اینکه درست است که احکام مال همه مردم است، اما چون فقط مؤمنین به آن عمل می‌کنند و دیگران عمل نمی‌کنند، از این رو می‌فرماید:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»

آیه مبارکه در محور اول می‌فرماید: مؤمنین، شما حق ندارید که وارث زنان بشوید در حالی که خوش آنها نمی‌آید، حال این سؤال پیش می‌آید که وارث زنان شدن یعنی چه؟

دیدگاه مفسرین نسبت به محور اول

مفسرین دراینجا سه نظر دارند، نظر اول این است اگر کسی می‌مرد، نزدیکان میت، زن او را رأس المال می‌کردند و مثل امه و کنیز با او رفتار می‌کردند، یا او را می‌فروختد یا به خدمت می‌گرفتند، زنان مردم را بعد از فوت شوهر شان وارث بشوید، یا بفروشید یا او را در خدمت خود بگیرید و حال آنکه آنان از این کار کراهت دارند و خوش شان نمی‌آید.

به نظر من این تفسیر بعید است، چون ما در تاریخ یک چنین چیزی نداریم که واقعاً اگر کسی می‌مُرد، نزدیکان میت با زن او معامله امه می‌کردند، یعنی پولش را توی جیب شان می‌کردند یا او را به خدمت می‌گرفتند ولذا این معنی برای آیه مبارکه بعید است و با تاریخ هم سازگار نیست.

نظر دوم، مناسبت حکم و موضوع است،‌ اگر بگویند:«حرمت علیکم المیتة» میته حرام است،‌ معنایش این است که خوردن واکلش حرام ا ست، یا اگر گفته شود که:« حرمت علیکم الخمر» خمر حرام است، یعنی شربش حرام است،

« لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا»، یعنی:« أَنْ تَرِثُوا نکاح النِّسَاءَ» اگر کسی می‌مُرد، نزدیکان میت، زن او را بدون صداق می‌گرفتند، می‌گفتند همان صداقی که قبلاً برادر مرحوم من داده کافی است، یا زن او (میت) را به عقد دیگری در می‌آورد، صداقش را برای خود می‌گرفتند، اگر خودش آن زن را می‌گرفت، صداق نمی‌داد، اما گر به دیگری می‌داد، صداقش را برای خود می‌گرفتند و به آن زن چیزی نمی‌دادند.

من همین محور دوم را انتخاب کرده‌ام، البته علامه طباطبائی به این معنی اشکالی دارد که بعداً بیان خواهم کرد.

اصولاً مسأله مناسبت حکم و موضوع مسأله را تعیین می‌کند، «أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ»، یعنی: أن ترثوا نکاح النساء، مناسبت ارث نساء، همان نکاح است، یا آن را به زنی خود می‌گرفتند و می‌گفتند مهریه‌اش همان مهریه برادر من است، یا به دیگری می‌دادند و مهریه‌اش را برای خود می‌گرفتند.

نظر یا معنی سوم (که علامه طباطبائی انتخاب کرده) این است:«إنّ الرّجل یحبس المرأة عنده و لا حاجة له بها، و ینتظر موتها حتی یرثها، حکاه الطبرسی فی مجمع البیان عن أبی جعفر (علیه السلام)، و هذا هو الظاهر من السیّد الطباطبائی یقول: الظاهر أنّ الآیة فی مقام الردع عن هذا الإرث علی کره»[2]

یعنی طرف زن خودش را حبس می‌کرد تا بمیرد و بعد از مردن او، مالش را به ارث ببرد.

البته این معنی بعید است،‌چون از کجا معلوم است که زن زودتر از خودش بمیرد؟ روایتی هم که از مجمع البیان نقل کرده مرسل است، یعنی سند ندارد، اگر سند می‌داشت،‌ مشکل نداشت و ما آن را می‌گرفتیم، ولذا عمده همان وجه دوم و نظر دوم است که ما انتخاب کردیم.

اشکال علامه طباطبائی بر نظریه دوم

علامه طباطبائی بر وجه دوم و نظر دوم اشکال گرفته و آن اینکه کلمه « كَرْهًا» قید توضیحی است یا قید احترازی؟ اگر بگویید قید توضیحی است، یعنی وجود و عدمش یکسان است، این کلیت ندارد، تعبیر ایشان این است؟

ثمّ إنّ السیّد الطباطبائی أورد علی الوجه المختار بقوله:« إنّ قوله سبحانه فی ذیل الجملة « كَرْهًا» لا یلائم ذلک (الوجه) سواء أخذ قیداً توضیحیاً أو احترازیّاً، فإنّه لو کان قیداً توضیحیاً أفاد أنّ هذه الوراثة تقع دائماً علی کَرهٍ من النساء و لیس کذلک، و هو الظاهر، ولو کان قیداً احترازیّاً أفاد أنّ النهی إنّما هو إذا کانت الوراثة علی کَرهٍ من النساء دون ما إذا کانت علی رضی منهنّ، ولیس کذلک»[3]

علامه طباطبائی می‌گوید اگر این قید توضیحی باشد، معنایش این است که همه جا کراهت است، و حال ‌آنکه این حرف صحیح نیست، یعنی همه جا کراهت نیست چون چه بسا زن از شوهر دوم بیشتر خوشش بیاید تا شوهر اول.

اما اگر بگویید قیدِ «كَرْهًا» قید احترازی است، معنایش این است که در صورت کره حرام است، اما در صورت غیر کره حرام نیست و حال آنکه مطلقاً حرام است، شما زن مردم را تصاحب بکنید، صداق هم ندهید و بگویید صداق شوهر قبلی کافی است، یا به دیگری تزویج کنید، صداقش را برای خود بگیرید.

باز تکرار می‌کنم،‌ ایشان می‌گوید: اگر قید توضیحی باشد، ‌معنایش این است که همه جا کره است، و حال آنکه همه جا کره نیست، اگر قید احترازی باشد، معنایش این است که در صورت کره حرام است و حال آنکه مطلقاً حرام است.

ما در جواب ایشان عرض می‌کننم که نه قید توضیحی است و نه قید احترازی، بلکه برای بیان واقع است، واقع این است که مرد‌های آن زمان با نبودن علاقه زن، ‌زن را تصاحب می‌کردند، یا او را به زنی خود در می‌آوردند بدون اینکه مهریه بدهند، یا به عقد دیگری در می‌آوردند و مهریه او را برای خود می‌گرفتند، بیان واقع است، یعنی نه قید احترازی است و نه قید توضیحی، در زمان جاهلیت و اوایل اسلام چنین بوده که اگر کسی فوت می‌کرد، یک نفر فرصت طلب از نزدیکان میت، یا زن او را بدون مهر تصاحب می‌کرد یا به دیگری تزویج می‌کرد و صداقش را برای خود می‌گرفت و زن از این حالت ناراحت بود، من فکر می‌کنم که معنی دوم مناسب‌تر باشد.

یلاحظ علیه: بما ذکرنا من أنّ القید لبیان الواقع و أنّ إرث نکاح الزوجة و کون نکاحها بید الوارث إن شاء تزوجها بلا صداق، أو زوّجها لغیره مع الاستیلاء علی صداقها، یکون أمراً مکروهاً علی المرأة علی وجه الإطلاق.

بررسی محور دوم

«وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ» این جمله ربطی به اولی ندارد، یعنی موت و مُردنی درکار نیست، الآن از این زن خوشش نمی‌آید،‌می‌خواهد بگوید مهریه‌ات را ببخش، آنقدر زن را تحت فشار قرار می‌دهد که زن از مهریه خود می‌گذرد، قرآن می‌فرماید: نباید زنان تحت فشار قراربدهید تا مجبور شوند که آنچه را به آنان داده‌اید به شما ببخشند، مثلاً نفقه کمتر می‌دهد، پول لباسش نمی‌دهد، پول حمام نمی‌دهد، زن را کاملاً تحت فشار قرار می‌دهد، زن ی‌گوید این فشار را از من بردار، نصف مهریه‌ام مال تو باشد، این حرام است، عضل به معنای تحت فشار قرار دادن است.

بررسی محور سوم

«إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ»: مگر اینکه زن یک کار زشتی را انجام بدهد، البته کلمه فاحشه را به کذب و غیبت هم به کار می‌برند، اما مراد در اینجا کذب و غیبت نیست، چون گاهی زنان دروغ می‌گویند و غیبت هم می‌کنند، اگر بنا باشد که زنان را بخاطر هر کذب و غیبتی تحت فشار قرار بدهیم که مهریه‌ات را ببخش، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود، معلوم می‌شود که مراد از کلمه:« بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ» رابطه جنسی با مرد بیگانه است، اگر فاحشه آورد، در این صورت مرد حق دارد که زن را تحت فشار قرار بدهد تا همه مهریه‌اش را یا بخشی از آن را ببخشد.

اشکال

ممکن است کسی بگوید اسلام دین عدالت است، درست است که این زن یک کار غلطی را مرتکب شده، نباید این سبب بشود که شوهر او را آنقدر تحت فشار قرار بدهد که یا او همه مهر، و یا بخشی از مهر خود را ببخشد.

جواب

ما در جواب می‌گوییم این جنبه بازدارندگی دارد، عرب به بازدارندگی وقایه می‌گویند، این یکنوع وقایه است، یعنی به گوش زن بخواند که اگر تو کار خلاف عفت انجام بدهی، من قانونانً می‌توانم مهریه‌ات را بخورم، زن وقتی که بفهمد یک چنین عقابی به دنبالش است، یک چنین کاری نمی‌کند، کلمه:« بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ» می‌گوید که ننگ خانواده باشد، در واقع شوهر نتواند سرش را در جامعه بلند کند و مردم بگویند زنش با دیگران رابطه دارند، اینجاست که شوهر حق دارد زن را تحت فشار قرار دهد تا همه مهریه‌اش را یا بخشی از مهریه‌اش را ببخشد و این جنبه وقایه و بازدارندگی دارد نه اینکه خدای نکرده ظلم باشد.

بررسی محور چهارم

«وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» یعنی به گونه‌ای با زن رفتار شود که مطابق شأن او باشد، تا مردم نگویند که: آقا، این کار، کار خوبی نیست، مناسب با شأن این زن نیست.

خلاصه اینکه: و در زندگانی به آنها به انصاف رفتار نمایید.

بررسی محور پنجم

«فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا» چه بسا زنی است که چهار تا بچه زاییده، وقتی چهار تا بچه بزاید،‌جمالش کمتر می شود، خدمتش کمتر، شما در فکر این هستید یک دختر دو هفت ساله (مساوی با چهارده ساله) بگیرید، خیال نکنید که دومی بهتر از اولی خواهد بود، چه بسا که دومی بدتر از اولی در بیاید، آنوقت حسرت خواهید خورد که ای کاش همان زن اولی می‌بود، هر چه آید سال نو، گوییم دریغ از پارسال،« فَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا».

قال: صاحب الأغانی:« طّلق الفرزدق، النوال – نوال اسم زن فرزدق بوده – ثم ندم، و تزوّج بعدها امرأةً مطلقة، و کان یسمعها تَئِنُّ – ناله می‌کند – و تحنّ – عشق می‌ورزد - إلی زوجها الأوّل، و تُعَدِّد – گذشته را می‌شمارد - و تُردِّد، فأنشأ یقول:

علی زوجها الماضی تنوح، و إنّنی *** علی زوجتی الأخری کذاک أنوح»[4]

 


[4] التفسیر الکاشف، ج3، ص281.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo