درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/01/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طلاق همراه با رجوع و بازگشت فقط دوبار است
الآیة الثالثة«الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَ لاَ يَحِلُ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَ شَيْئاً إِلاَّ أَنْ يَخَافَا أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»[1]
ترجمه: طلاق، (طلاقی که رجوع و بازگشت دارد،) دو مرتبه است؛ (و در هر مرتبه،) باید به طور شایسته همسر خود را نگاهداری کند (و آشتی نماید)، یا با نیکی او را رها سازد (و از او جدا شود). و برای شما حلال نیست که چیزی از آنچه به آنها دادهاید، پس بگیرید؛ مگر اینکه دو همسر، بترسند که حدود الهی را برپا ندارند. اگر بترسید که حدود الهی را رعایت نکنند، مانعی برای آنها نیست که زن، فدیه و عوضی بپردازد (و طلاق بگیرد). اینها حدود و مرزهای الهی است؛ از آن، تجاوز نکنید! و هر کس از آن تجاوز کند، ستمگر است.
معنی مفردات آیه
1:«مَرَّتَانِ»: دوبار. دو دفعه (تثنیة المرّة بمعنی الدفعة).
2: «إمْسَاک»: نگاهداری کردن (خلاف الإطلاق)
3: «تَسْرِیحٌ»: الإطلاق، یعنی رهاکردن. طلاقدادن.
4:«أَلطَّلاقُ مَرَّتَانِ»: طلاقی که بعد از آن، از سرگرفتن زناشوئی آزاد است، دو بار است و بس.
5: «إِحْسَانٍ»: زیبا رفتارکردن.
6: «وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ ...». برای شما حلال نیست که. این هنگامی است که جدائی به میل و رغبت مرد انجام بگیرد.
7: «حُدُودَ اللهِ»: احکام و شرائع خدا.
8: «جُنَاح»:إثم و گناه.
9:«إفْتَدَتْ بِهِ»: زن آن را برای رهائی خویشتن داد (إفْتَدَتْ، أی بَذَلَت).
بحث ما در باره زنانی است که نکاح آنان برای انسان حرام است، آیه دوم را که مشتمل بر سیزده عنوان محرم بود، خواندیم، و سپس گفتیم زنان دیگری نیز وجود دارند که نکاح شان بر ا نسان حرام است و بحث آنها به تدریج خواهد آمد، الآن در باره زنی بحث میکنیم که دوبار مطلقه شده است.
البته این آیه مبارکه مقدمه است برای آیهای که بعداً خواهد آمد و آن این است که اگر انسان، زنی را دوبار طلاق داد، حکمش چیست؟
قرآن میکریم میفرماید: اگر انسان، زنی را دوبار طلاق داد، باید یکی از دو راه را انتخاب کند:
الف؛ «فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ«
یا باید به طور شایسته و خوب همسر خود را نگاهداری کند (و آشتی نماید). یا با نیکی او را رها سازد (و از او جدا شود).
ب؛ «أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ»
یا اینکه با نیکی او را رها سازد (و از او جدا شود).
خلاصه مطلب اینکه: اگر کسی، زنش را دوبار طلاق داد، باید خوب فکر کند آیا میتواند دومرتبه با او زندگی کند یا نمیتواند با او زندگی کند؟
اگر فکرش به اینجا رسید که میتواند با او زندگی کند، حق رجوع و بازگشت برای او باز است و میتواند با گفتن:« رجعت» دوباره به زندگی عادی و سابق خود بر گردد.
اما اگر بعد از فکر کردن به این نتیجه رسید که نمیتواند با او زندگی کند، باید او را با نیکی و بطور محترمانه رها کند.
«وَ لاَ يَحِلُ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَ شَيْئاً» در این فراز میفرماید: برای شما حلال نیست که چیزی از آنچه به آنها دادهاید، پس بگیرید؛ یعنی آنچه راکه شما به او(زن) دادهاید، حق ندارید که آن را از او (زن) بگیرید، همچنین زن میتواند برای گرفتن طلاق (از شوهرش) از حقوق خود بگذرد، این آیه مبارکه هر چند جزء آیات محرمات نیست، اما چون مقدمه برای آیه بعدی است ولذا ما آن را در اینجا آوردیم.
«الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ »، البته ما از کلمه: « مَرَّتَانِ» در آینده استفاده خواهیم کرد و آن این است که اهل سنت میگویند میشود یک زن را در مجلس واحد و در مرتبه واحده، سه بار مطلقه کرد، مثلاً مرد به زنش بگوید:« أنت طالق ثلاثاً»، آنها (اهل سنت) میگویند با گفتن همین جمله در یک مرتبه، زن سه طلاقه میشود و مرد بعد از آن، حق رجوع به او (زن) را ندارد.
ولی ما میگوییم این (دیدگاه اهل سنت) خلاف قرآن کریم است، زیرا قرآن کریم میفرماید: «الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ» یعنی مرةً بعد مرةٍ، بنابراین سه طلاقه در مجلس واحد بر خلاف قرآن کریم است، البته بحث این مسئله در آینده خواهد آمد.
«الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ» یعنی اگرزنی را دو بار طلاق دادید، بعد از آن خوب فکر کنید که آیا میتوانید با این زن زندگی کنید یا نمیتوانید؟
اگر بعد از فکر کردن به این نتیجه رسیدید که میتوانید با او زندگی کنید، باز هم راه رجوع و بازگشت برای شما باز است و میتوانید دوباره بر گردید، منتها اگر برگشتید، باید بطور شایسته با او رفتار کنید.
«فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ« اینجا باید یک چیزی را مقدر بگیریم، چطور؟ چون وقتی انسان زنش را طلاق داد، امساک معنی ندارد، ولذا باید یک چیزی را در تقدیر بگیریم و بگوییم:« یرجع و یمسک» معنایش این است که بعد از رجوع و بازگشت، به طور شایسته و خوب از او نگهداری کنید (فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ) إن رجع.
«أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» یا اینکه به نیکی و خوشی او را رها کنید، یعنی حالا که دوبار طلاق داده، او را رها کند و دیگر سراغش نرود.
« وَ لاَ يَحِلُ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَ شَيْئاً» ، بعداً میفرماید: اگر مهریه را به زن دادید، حق ندارید که آن را از او بگیرید. من از این آیه مبارکه، یک حکم دیگری هم استفاده کردهام و آن این است که آقایان میگویند: اگر انسان چیزی را ذوی الارحام هبه کرد، دوباره حق گرفتن آن را ندارد هر چند در آن تصرف هم نکرده باشد، از غیر ذوی الأرحام اگر تصرف نکرده باشد، میتواند بگیرد، اما از «ذوی الأرحام» نمیتواند پس بگیرد هر چند تصرف نکرده باشد. آقایان در باره زوجه شک میکنند که آیا زوجه از ذوی الأرحام شمرده میشود یا نه؟ من به این جهت کار ندارم که آیا زوجه از ذوی الأرحام است یا از ذوی الأرحام نیست؟
در هر صورت حق گرفتن مهریه (و چیزهای دیگری که به زن هبه کرده) ندارد. چرا؟ چون این آیه مبارکه میفرماید:« وَ لاَ يَحِلُ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَ شَيْئاً» این (آیه مبارکه) اطلاق دارد، یعنی فرق نمیکند که مهریه باشد یا هبه باشد (گرفتن هردو حلال نیست).
بنابراین، «هبه» بر زوجه، حکم ذوی الأرحام را دارد، یعنی اگر «زوجه» موضوعاً هم از ذوی الأرحام حساب نشود، اما حکم ذوی الأرحام را دارد.
علاوه براین، عرفاً نیز قبیح و زشت است که انسان چیزی را به زنش هبه کند، بعداً آن را از او بگیرد، البته در این موضوع باید بحث کرد که آیا زوجه از ذوی الرحم است یا از ذوی الأرحام نیست ؟ اما در اصل حکم نباید شک کنیم «وَ لاَ يَحِلُ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَ شَيْئاً».
«إِلاَّ أَنْ يَخَافَا أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ» مگر اینکه زن ببیند که تا مهریهاش را نبخشد، شوهر او را طلاق نمیدهد، در این فرض اشکال ندارد که زن مهریهاش را به او (شوهر) ببخشد.
بنابراین، اصل حرمت گرفتن مهریه و مال موهوبه از زن است، یعنی اگر مرد، چیزی را به زن داد ( خواه از بابت مهریه باشد یا از بابت غیر مهریه) حق ندارد که آن را پس بگیرد، مگر اینکه زن احساس کند که نمیتواند با آن مرد زندگی کند ولذا بخاطر اینکه مرد او را طلاق بدهد، زن میتواند مهریه و غیر مهریه خود را به او ببخشد تا او حاضر به طلاق دادن بشود.
الرابعة«فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْکِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ«[2]
ترجمه: اگر (بعد از دو طلاق و رجوع، بار دیگر) او را طلاق داد، از آن به بعد، زن بر او حلال نخواهد بود؛ مگر اینکه همسر دیگری انتخاب کند (و با او، آمیزشجنسی نماید. در این صورت،) اگر (همسر دوم) او را طلاق گفت، گناهی ندارد که بازگشت کنند؛ (و با همسر اول، دوباره ازدواج نماید؛) در صورتی که امید داشته باشند که حدود الهی را محترم میشمرند. اینها حدود الهی است که (خدا) آن را برای گروهی که آگاهند، بیان مینماید.
معنای مفردات آیه1:«حَتَّی تَنکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ»: تا آن گاه که با شوهری جز او به طور دائم و به روال عادی ازدواج میکند، و ...
2: «فَلا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا»: بر شوهر نخست و همسر نخست گناهی نیست.
آیه قبلی (الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ) حکم دوبار طلاق دادن را بیان میکرد، اما این آیه مبارکه (فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْکِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ) میحکم زنی را بیان میکند که سه بار طلاق داده شده است.
«فَإِنْ طَلَّقَهَا» یعنی اگر برای بار سوم او (زن) را طلاق داد «فَلاَ تَحِلُ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْکِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ» از آن به بعد، زن بر او حلال نخواهد بود؛ مگر اینکه همسر دیگری انتخاب کند (و با او، آمیزشجنسی نماید. ولذا کلمه: «فَلا جُنَاحَ » قرینه براین است که: «فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ» یک مقدر دارد، یعنی فإن رجع (شوهر) و أمسک،«فَإِنْ طَلَّقَهَا» یعنی برای بار سوم او را طلاق داد، دیگر حق رجوع ندارد، مگر اینکه این زن بعد از تمام شدن عدهاش با مرد دیگری ازدواج بکند و دخول هم صورت بگیرد، حتی در روایت داریم که صرف دخول هم کافی نیست، بلکه باید امناء هم بشوند «حتى تذوق عسيلة الآخر ويذوق عسيلتها» تا شیرینی همدیگر را درک کنند.
«فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ«، یعنی اگر جناب محلل او را طلاق داد، باز شوهر قبلی میتواند به او رجوع کند چنانچه تصمیم دارند که حدود خدا را در زنا شوئی رعایت کنند، زن به شوهر تحمیل کند، شوهر هم به زن تحمیل نکند.
پس از جمله زنانی که بر انسان حرام است، زنی است که او را سه بار طلاق داده است، البته در فقه شیعه خیلی بعید است که کسی زنش را سه بار طلاق با فاصله بدهد، یعنی دخول کند و طلاق بدهد، باز دخول کند و طلاق بدهد، باز دخول کند و طلاق بدهد، این چند سال طول میکشد.
بر خلاف اهل سنت که سه طلاق در مجلس واحد را جایز میدانند و میگویند اگر مردی، زنش را در مجلس واحد و با إنشاء یک مرتبه سه طلاق بدهند، زن برای شوهرش برای همیشه حرام میشود، مگر اینکه زن بعد از تمام شدن عدهاش با مرددیگری ازدواج کند و دخول هم صورت بگیرد و بعداً آن مرد،این زن را طلاق بدهد.
الآیة الخامسة
«وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَکَتْ أَيْمانُکُمْ کِتابَ اللَّهِ عَلَيْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَريضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْکُمْ فيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَريضَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَليماً حَکيماً»[3]
ترجمه: و زنان شوهردار نیز بر شما حرام شده است، مگر کنیزانى که مالک آنها هستید. به احکام الهى که بر شما نوشته شده است پایدار باشید. و جز این زنان بر شما حلالند که با اموال خود که مهریه ( در مورد زنان آزاده ) یا بهاى آنان ( در مورد کنیزان ) قرار مى دهید آنان را طلب کنید، در حالى که پاکدامن باشید نه آلوده به کار زشت زنا. و از زنان آنهایى را که با ازدواج موقّت به همسرى خود درآورده اید، مهرشان را که با قرار شما و آنان واجب شده است به آنان بدهید. و بر شما گناهى نیست که پس از تعیین ]مهریه و مدّت[ در آنچه با یکدیگر به توافق برسید و آن را تغییر دهید. قطعاً خدا به همه امور داناست و کارهایش از روى حکمت است.
معنای مفردات آیه1:« الْمُحْصَناتُ»: المتزوّجات، بشهادة أنّه عطف علی ما سبق من النساء المحرّمات، و المعنی أی حُرِمَ علیکم المحصنات من النساء، و بما أنّ التزویج یوجب الحصانة و العفاف، فیطلق لفظ المحصنات علی المتزوّجات.
و اعلم أنّ للإحصان إطلاقات مختلفة ، فتارة یراد به التزویج کما فی الآیة، و أخری یراد به الحرائر کما فی قوله:
« وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ»[4] ، و ثالثةً العفائف، کما فی قوله:« مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ»، فلها معنی واحداً و مصادیق متعددة.
کلمه « الْمُحْصَناتُ» جمع «محصنة» ازماده «حصن» به معنی قلعه و دژ است و سه اطلاق دارد:
الف؛ «محصنات» زنان شوهر دار، یعنی به زنان متزوج و شوهردار میگویند:« محصنات».
ب؛ «محصنات» یعنی زنان پاکدامن که از آمیزش جنسی با دیگران خود را حفظ می کنند و اهل زنا نیستند (خواه شوهر داشته باشند یا شوهر نداشته باشند).
ج؛ حرائر ( در مقابل إماء و کنیزان )، یعنی گاهی به حرائر میگویند:« محصنات» .
در این آیه مبارکه مراد از« محصنات» زنان شوهردار هستند، از زنانی که بر انسان حرام است، زنان شوهردار هستند.
سؤالممکن است کسی بگوید که حرام بودن زنان شوهردار برای همگان معلوم و روشن است و نیاز به گفتن ندارد، پس چرا قرآن کریم آن را ذکر کرده است؟
جوابجوابش این است که معلوم بودن یک حکمی، دلیل نمیشود که آن را در قانون ذکر نکنند و نیاورند، قانون باید همه چیز را بگوید، خواه معلوم باشد و خواه معلوم نباشد.
باید توجه داشت که جمله: «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ » عطف است بر جمله : « حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمّاتُكُمْ...» فقط یکجا را استثنا کرده که انسان می تواند زن شوهردار را بگیرد، آن کدام است؟ «إِلاَّ ما مَلَکَتْ أَيْمانُکُمْ کِتابَ اللَّهِ عَلَيْکُمْ» مگر کنیز، آیا کنیزی که شوهر دارد، مولی میتواند او را بگیرد؟ باید این مطلب را توضیح بدهیم.
توضیح مطلب: فرض کنید که مولا امه و کنیز دارد، منتها اجازه داده که امة و کنیزش با کسی ازدواج کند، اتفاقاً کنیز هم با اذن و اجازه مولایش با کسی ازدواج کرد، اینک مولا میخواهد این امه و کنیز را بفروشد، فروختن کنیز (أمة) به منزله طلاق و ابطال نکاحش است، یعنی ارتباط این کنیز ( أمة) با شوهرش قطع میشود، قهراً باید عده نگه دارد و استبراء بشود، بعداً میتواند با کسی ازدواج کند، اما اگرخودِ مولی بخواهد با این کنیز نزدیکی کند، احتیاج و نیاز به ازدواج و نکاح ندارد، زیرا همان مالکیتش کافی است که کنیز و امة بر او حلال بشود، اما اگر غیر مولا بخواهد با این امه ازدواج کند، باید صبر کند که استبراء بشود، یعنی عدهاش که چهل و پنج روز است تمام بشود، آنوقت میتواند با این کنیز ازدواج کند، اما برای مولا عقد لازم نیست،همان مالکیتش بر امه کافی است که با او آمیزش کند.
خلاصه اینکه: نباید کسی اسلام را متهم کند و بگوید که اسلام به زنان شوهردار اجازه داده که با شخص د یگر ازدواج کنند، چون این اتهام درست نیست، یعنی اسلام هرگز به زنان شوهردار یک چنین اجازهای را نداده، بلکه اسلام فرموده اگر کسی به أمة و کنیز خود اجازه ازدواج با دیگری را داد، و سپس آنکس (مولا) کنیزش را میفروشد، وقتی کنیزش را (که با دیگری ازدواج کرده) فروخت، فروختن باعث میشود که عقد و نکاح این کنیز باطل بشود ، وقتی که تزویج و نکاحش باطل شد، قهراً باید این کنیز عده نگه دارد، اگر مولای دوم بخواهد با او نزدیکی کند، همان مالکیتش برای حلال بودن این کنیز کافی است، اما با دیگری بخواهد ازدواج کند، حتما باید عقد کند.
« وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ»، بحث ما راجع به زنانی که نکاح شان برای انسان حرام است، تمام شد، اینک میخواهیم در باره زنانی بحث کنیم که نکاح شان حلال است، یعنی میخواهیم بحث را محللات ببریم.
« وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ» یعنی غیر از مواردی که بیان کردیم (مواردی که نکاح شان حرام بود) سایر زنان نکاح شان اشکال ندارد، بلکه حلال است.
باید به این نکته ادبی توجه داشت که کلمه:« ذلِکُمْ» مرکب است از دو کلمه و حرف:
الف؛« ذا» یعنی این زنان.
ب؛ «کُمْ» یعنی:« أیها المخاطب».
پرسشممکن است کسی بپرسد که چطور به زنان میگوید:« ذا» و حال آنکه کلمه «ذا» برای اشاره به مذکر است، باید بگوید:« تلکم» چون اشاره مؤنث است که زنان باشند.
پاسخپاسحش این است که تذکیر «ذا» به اعتبار«ما»ی موصوله « ما وَراءَ» است و مراد از این « ما» ی موصوله، نساء و زنان است، کدام زنان؟ غیر از آن زنانی که قبلاً گفتم، کلمه «ذا» اشاره به مای موصوله است و مراد از «ما» آن چهارده عنوان مُحَرَّم است، غیر از این چهارده عنوان مُحَرَّم، بقیه برای شما حلال است، کی حلال است؟ به شرط اینکه پول بدهید و نظر تان هم ازدواج باشد.
به بیان دیگر، به شرط حلال است که نظر تان این باشد که در واقع مهریه بدهید و ازدواج کنید، یعنی نظر شما این است که پول بدهید و از دواج کنید نه اینکه نظر تان فقط ریختن آب باشد، کلمه «سفح» به معنی ریختن آب است و کنایه از زنا میباشد چون در زنا نظر ریختن آب است.
«أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ» کلمه احصان در « مُحْصِنينَ» غیر از احصان اول است، احصان در اولی به معنای متزوجین و زنان شوهر دار بود، اما احصان در اینجا به معنی عفت و پاکدامنی است «غَيْرَ مُسافِحينَ» أی غیر الزّانین، کلمه «سفح» در لغت عرب به معنی ریختن آب است و کنایه از زنا میباشد، چون آدم زناکار هدفش این است که منی را بیرون بریزد و دنبال کار خود برود، اما قرآن کریم میفرماید:« وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ» یعنی ماوراء آن چهارده مورد برای شما حلال است، کی حلال است؟ « أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنينَ» أی مبتغین بأموالکم، با اموال خود ابتغا میکنید، یعنی مهریه و اجرت را میدهید « مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ».
«فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَريضَةً»، در این فراز آیه مبارکه، سه احتمال وجود دارد:
1: مراد عقد و ازدواج موقت است.
2: مقصود عقد و ازدواج دائم است.
3: ناظر به أمة و کنیز است.
بنابراین، در جمله: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَريضَةً» سه احتمال وجود دارد، یک احتمال این است که ازدوا دائم را میگوید، احتمال دیگر اینکه ناظر به ازواج موقت میباشد، احتمال این است که کنیز را میگوید.
کسی اشکال نکند که مراد عقد موقت است چون کلمه:« أُجُورَهُنَّ» آورده، چون در قرآن کریم کلمه «اجر» در مهریه هم به کار رفته است ولذا ما مدعای خود هرگز به کلمه « أُجُورَهُنَّ» تمسک نمیکنیم تا اهل سنت در جواب ما بگویند که کلمه « أُجُورَهُنَّ» در قرآن کریم به معنی مهریه نیز آمده است، بلکه ما از راه دیگر وارد میشویم.