< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام عتق

« وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيهِ أَمْسِكْ عَلَيكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَي لَا يكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا»[1]

معنای مفردات آیه

1: أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِ» : بالإسلام.

2: «وَأَنْعَمْتَ عَلَيهِ»: بالعتق.

3: « أَمْسِكْ عَلَيكَ زَوْجَكَ»: أنّ لا تطلقها.

 

بحث ما در باره عتق است نه در باره رقیت، سه آیه در باره عتق داریم که در واقع اجمالاً عتق را بیان می‌کند، اولین آیه مربوط به زوجه زید بن حارثه است، زید ابن حارثه جوانی بود که در جاهلیت، او را ربوده بودند و سپس ایشان را به عنوان برده فروختند، خریدار حکیم بن حزام بود، یعنی حکیم بن حزام زید بن حارثه را خرید و به عمه‌اش جناب خدیجه هدیه کرد، حضرت خدیجه هم بعد از آ‌نکه با پیغمبر اکرم (ص) ازدواج کرد، زید را به پیغمبر اکرم (ص) هبه کرد، در واقع زید عبید عبد پیغمبر شد، عرض کردم که زید بن حارثه انسان حر و آزاد بود، منتها او را ربودند و سپس در مکه به عنوان برده فروختند، یعنی حکیم بن حزام او را خرید و به عمه‌اش جناب خدیجه اهدا کرد، حضرت خدیجه بعد از آنکه با پیغمبر خدا ازدواج کرد، زید را به حضرت رسول (ص) هبه نمود، زید در اختیار پیغمبر اکرم قرار گرفت و اخلاق پیغمبر اکرم او را جذب کرد و به تمام معنی علاقمند آن حضرت شد، به قدری به پیغمبر اکرم علاقه پیدا کرد و پیغمبر هم به علاقه پیدا نمود که حضرت در دوران جاهلیت در نزد قریش فرمود: مردم قریش، بدانید که این زید فرزند من است،« تبنّی» است، چون تَبنّی در آن زمان بوده و الآن هم است، بعداً پدر زید پیدا شد و خدمت پیغمبر آمد تا مبلغی را به پیغمبر اکرم بدهد که ایشان (رسول گرامی) فرزندش زید را تحویل او بدهد، پیغمبر اکرم فرمود اختیار با خودِ زید است، اگر علاقمند است که با شما برود، با شما برود و اگر علاقمند به ماندن در نزد من است، باید در نزد من بماند، زید هم ماندن در خدمت رسول خدا را ترجیح داد بر رفتن با پدرش، تا این حد به حضرت رسول علاقمند شده بود، بعد از آنکه پیغمبر اکرم مبعوث به رسالت شد، زید هم اسلام آورد و پیغمبر اکرم زینب دختر عمه خود را به عقد زید در ‌آورد، دختر عمه پیغمبر اکرم با زید ازدواج کرد، اما اخلاق زید با دختر عمه پیغمبر نساخت، ولذا خدمت پیغمبر اکرم آمد و گفت من می‌خواهم دختر عمه شما را طلاق بدهم، پیغمبر فرمود: این کار را نکن، « أَمْسِكْ عَلَيكَ زَوْجَكَ» او را نگه دار، هر چه پیغمبر اکرم او را نصیحت کرد، زید قبول نکرد، بالأخره زید زنش را طلاق داد، سنت عرب جاهلیت این بود که زن متبنّا (پسر خوانده) حکم زن فرزند نسب و صلبی را دارد، یعنی همانطور که انسان نمی‌تواند زنِ پسر صلبی خود را بگیرد، همسر مُتَبَنّا (پسر خوانده) را هم نمی‌تواند بگیرد، ولی چون این سنت، یک سنت باطلی بود، از این رو، خداوند منان به پیغمبر اکرم (ص) امر کرد که مطلقه زید را بگیرد و با او ازدواج کند،‌ تا باعمل رسول خدا (ص) این سنت جاهلی باطل بشود، پیغمبر اکرم در این موقع گرفتار است. چرا؟ چون از یکطرف امر الهی این است که مطلقه متبنّا و پسر خوانده خودش را بگیرد، از طرف دیگر گرفتار سنت جاهلیت است که ممکن است وسیله تبلیغاتی برای کفار قریش بشود و آنها بگویند: ببینید این مرد را که از یکطرف ادعای نبوت و پیغمبری می‌کند و از طرف دیگر با زوجه‌ و زن فرزندش ازدواج کرده بدون اینکه توجه داشته باشند که زن متبنّا و پسر خوانده غیر از زوجه و زن پسر صلبی و نسبی است.

در این آیه مبارکه، جمله: «وَأَنْعَمْتَ عَلَيهِ» آمده و شاهد ما بر سر همین جمله «وَأَنْعَمْتَ عَلَيهِ» است و مراد از جمله «وَأَنْعَمْتَ عَلَيهِ» این است که زید عبد و غلام پیغمبر بود، بعداً حضرت او را آزاد کرد و فرزند خودش را خواند.

برچسب‌های نچسب

من در این آیه مبارکه، فقط یک جمله را تفسیر خواهم کرد که وسیله برچسب زدن‌های مستشرقین نسبت به پیغمبر اسلام شده و آنها (مستشرقین) با سوء استفاده از این جمله علیه پیغمبر اکرم سخن گفته‌اند و حال ‌آنکه معنی آیه را نفهمیده‌اند.

التفسیر

تفسیر الآیة رهن بیان شأن نزولها.

کان زید بن حارثة الکلبی قد اختطف فی الجاهلیة و هو غلام یافع، و عُرِض للبیع فی سوق عکاظ، فاشتراه حکیم بن حزام لعمّته خدیجة بنت خویلد، فأهدته خدیجة إلی رسول الله (ص) بعد زواجها منه، و قد دفعت سیرة‌ النبی (ص) الحسنة و أخلاقه الفاضلة زیداً هذا إلی أن یتعلّق برسول الله (ص) تعلّقاً شدیداً، حتّی أنّه عند ما جاء أبوه إلی مکّة و أراد أن یفادیه لکی یعود إلی أهله و وطنه، أبی زید أن یترک رسول الله (ص) بالرغم من أنّه خیّره بین المکث عنده أو الرحیل مع أبیه، و کان رسول الله (ص) یحبّ زیداً لنباهته و أدبه حتی أعتقه و تبنّاه، و قد وقف رسول الله ( ص) ذات یوم بین القرشیین و قال:« یا من حضر، اشهدوا أنّ زیداً هذا إبنی»[2]

بعد أن عرفت ذلک ندخل فی تفسیره الآیة.

قال تعالی:« وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي» أی زید « أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِ» بالإیمان و الخلاص من أیدی المشرکین « وَأَنْعَمْتَ عَلَيهِ» بالعتق و التبنّی و المحبّة « أَمْسِكْ عَلَيكَ زَوْجَكَ » أی لازم عشرتها و لا تطلقها.

قوله تعالی:« وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ» أی تخفی الوحی الإلهی الذی أنزله الله علیک فی زید من تزویج مطلقته و کان (ص) یخفی ذلک الأمر فی نفسه فأمنّه الله من ذلک و قال: «وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ»

والذی یدلّ علی أنّ المراد من قوله: «وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ» الوحی الذی نزل علیک فی تزوُّج امرأة زید بعد فراقه إیّاها، قوله سبحانه: « فَلَمَّا قَضَى زَيدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَي لَا يكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا » فهذا یدلّ علی أنّه سبحانه قضی بأن یتزوج النبی بزوجة زید بعد طلاقها، لیکون القدوة علی مستوی الممارسة العملیة فی کسر التقالید الجاهلیة، و لم یکن تزوّجه إیّاها من تلقاء نفسه، أو من جهة أخری، و إنّما کان امتثالاً لأمر الله کما یقول: « وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا» أی نافذاً و واقعاً.

خداوند متعال در این آیه مبارکه، خطاب به پیغمبر می‌کند و می‌ فرماید: « وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ» من فقط این فقره را معنی می‌کنم، چون این فقره اسباب اهانت بر پیغمبر اکرم شده، مستشرقین می‌گویند معنی آیه این است: «وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ» » هر چند تو به زید می‌گویی زوجه‌ ات را طلاق نده و او را نگه دار، اما در باطن و فکرت این است که او زنش را طلاق بدهد تا خودت او را بگیری، هرچند توی پیغمبر به او (زید بن حارثه) می‌گویی:« أَمْسِكْ عَلَيكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ»، اما در باطن اخفا می‌کنی چیزی را که خدا اظهار خواهد کرد «وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ»

این فقره را گرفتن و تفسیر کردن، بر خلاف واقع است، زیرا جمله: «وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ» را دنباله آیه مبارکه تفسیر می‌کند. چطور؟ چون خداوند منان به پیغمبر اکرم فرموده بود که بعد از طلاق زید، زن او را بگیر تا بدینوسیله سنت جاهلیت را باطل کنی،«وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ» پیغمبر اکرم این وحی الاهی رامخفی می‌کرد، چون اگر آن را می‌گفت و بیان می‌کرد، مشرکین قریش علیه او قیام می‌کردند و موضع می‌گرفتند، مراد از جمله: «وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ» ‌ وحی الاهی است، وحی الاهی بر پیغمبر اکرم این بود که بعد از طلاق زید زوجه‌اش را، تو زن او (زینب) را بگیر، و با این عمل و کارخودت، سنت جاهلی را باطل کن،«وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ» تو اخفا می‌کنی، ولی خدا آن را آشکار خواهد کرد، «وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ» و از مردم مي‌ترسيدي در حالي که خداوند سزاوارتر است که از او بترسي،

«وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ کدام است؟ فَلَمَّا قَضَى زَيدٌ مِنْهَا وَطَرًا» وقتی که زید طلاق داد، «زَوَّجْنَاكَهَا» ما به تو دستور دادیم که زن زید را بگیر. چرا؟ «لِكَي لَا يكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيائِهِمْ

بنابراین، معنای ‌جمله: « وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ» این نیست که (نعوذ بالله) پیغمبر اکرم (ص) نعوذ بالله ظاهر سازی می‌کرد، یعنی در ظاهر به جناب زید می‌گفت طلاق نده، اما در باطن نظرش این بود که او طلاق بدهد و خودش با زن او ازدواج کند، معنی جمله « وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ» این نیست که پیغمبر ظاهر سازی می‌کرد، چون ذیل آیه مطلب را کاملاً روشن می‌کند، پیغمبر اکرم وحی الاهی را بیان نمی‌کرد، چون اگر بیان می‌کرد، مشرکین علیه او قیام می‌کردند و موضع می‌گرفتند، خداوند می‌فرماید تو مخفی می‌کنی، ولی ما آن را آشکار می‌کنیم و آشکار هم کرد. چطور؟ چون به دنبالش فرمود:« فَلَمَّا قَضَى زَيدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَي لَا يكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيائِهِمْ» کی؟ «إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا » وقتی که طلاق بدهند، بعداً می‌فرماید: « وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا» این فرمان خدا بود، نه اینکه پیغمبر اکرم ظاهر سازی می‌کرد، بلکه پیغمبر جداً به زید بن حارثه می‌فرمود: زوجه‌ات را نگه دار، یعنی او را طلاق نده، اما وحی الاهی آمد که اگر زید او را طلاق داد، تو با او ازدواج کن،« وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ» پیغمبر این وحی الاهی را اظهار نمی‌کرد، «اللَّهُ مُبْدِيهِ» خدا چه چیز را آشکار کرد؟ این را آشکار کرد که: «فَلَمَّا قَضَى زَيدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَي لَا يكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا» یعنی این فرمان خدا بود (نه خواست پیغمبر اکرم).

اگر کس کتاب‌های مستشرقین را ببینند، مستشرقین سمّ را با عسل مخلوط می‌کنند، کتاب می‌نویسند، چون گاهی از پیغمبر اکرم تعریف می‌کنند و در حین تعریف سم خود را هم می‌ریزند، از مواردی که سم خود را ریخته‌اند، همین آیه مورد بحث است و همین فقره را گرفته‌ اند، کدام فقره را؟« وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ» یعنی در دل می‌خواستی که زید زنش را طلاق بدهد و در ظاهر به زید می‌گفتی طلاق نده، این فقره را چنین معنی می‌کنند، و حال آنکه ذیل آیه، کاملاً عکس است، « وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ» یعنی فرمان خدا را مخفی کردی، ولی ما آن را آشکار می‌کنیم. چطور آشکار می‌کنیم؟«فَلَمَّا قَضَى زَيدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَي لَا يكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا»

ثمّ إنّ النبی (ص) لمّا کان فی حرج نفسی من هذا الأمر، أوحی الله إلیه بالآیة التالیة:« مَا كَانَ عَلَى النَّبِي مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ» أی علی النبیّ (ص) حرج و منع فیما أحلّ الله له من نکاح زوجة من تبنّاه بعد فراقه إیّاها، و لیس هذا خاصّاً بالنبیّ، بل هو « سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ » أی سنّة الأنبیاء الذین مضوا من قبل « وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا »[3]

شاهد در این آیه مبارکه، فقط بر سر جمله: «وَأَنْعَمْتَ عَلَيهِ»است، یعنی «وَأَنْعَمْتَ عَلَيهِ» بالعتق، منتها همه آیه را آوردم تا آقایان متوجه بشوند که مستشرقین چطور عسل را با زهر و سم قاطی می‌کنند و بخورد مردم و مسلمانان می‌دهند.

الآیة الثانیة

«... وَالَّذِينَ يبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيرًا وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَمَنْ يكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ »[4]

ترجمه: و آن بردگانتان که خواستار مکاتبه [=قرار داد مخصوص براي آزاد شدن‌] هستند، با آنان قرار داد ببنديد اگر رشد و صلاح در آنان احساس مي‌کنيد (که بعد از آزادي، توانايي زندگي مستقل را دارند)؛ و چيزي از مال خدا را که به شما داده است به آنان بدهيد! و کنيزان خود را براي دستيابي متاع ناپايدار زندگي دنيا مجبور به خود فروشي نکنيد اگر خودشان مي‌خواهند پاک بمانند! و هر کس آنها را (بر اين کار) اجبار کند، (سپس پشيمان گردد،) خداوند بعد از اين اجبار آنها غفور و رحيم است! (توبه کنيد و بازگرديد، تا خدا شما را ببخشد!)

معنای مفردات آیه

1:« الْكِتَابَ »:المکاتبة، و سیأتی تفصیلها فی التفسیر

2:« فَتَياتِكُمْ » جمع فتاة، ؤ أرید هنا الإماء.

3: «الْبِغَاءِ »: الزنا مع الأجرة.

4:« تَحَصُّنًا » التحصُّن: العفّة.

5:« لِتَبْتَغُوا »: لتکسبوا.

همان گونه که می‌دانید آزاد کردن انسان، چند طریق و راه دارد:

الف؛ راه اول این است که مولا به عبدش بگوید:« أنت حرّ لوجه الله».

ب؛ راه دوم تدبیر است، یعنی اینکه جناب مولا به عبدش بگوید:« أنت حرّ بعد وفاتی».

ج؛ راه سوم مکاتبه است، یعنی مولا باعبدش قرار داد می‌بندد و می‌گوید صد دینار برای من بیاور، تا من تو را آزاد ‌کنم.

البته مکاتبه هم بر دو قسم است، مکاتبه مطلق و مکاتبه مشروط، در مکاتبه مطلق، عبد به هر مقداری که از مبلغ قرارداد را به مولایش بدهد، به همان مقدار آزاد می‌شود، مثلاً نصفش را داد، به اندازه نصفش آزاد می‌شود، اما در مکاتبه مشروط باید همه مبلغ قرارداد را بدهد تا آزاد بشود، خداوند منان می‌فرماید: موالی (صاحبان برده)، با بندگان خود مکاتبه کنید،‌ به این معنی که اگر مبلغی به شما دادند، شما آنها را آزاد کنید.

«وَالَّذِينَ يبْتَغُونَ الْكِتَابَ» مراد از « وَالَّذِينَ » عباد و إماء (عبد ها و کنیز‌ها) هستند. چطور؟ به دلیل «مِمَّا مَلَكَتْ أَيمَانُكُمْ»، زیرا جمله:«مِمَّا مَلَكَتْ أَيمَانُكُمْ» مُفَسِّرِ « وَالَّذِينَ» است، « وَالَّذِينَ» چه کسانی هستند؟ «مِمَّا مَلَكَتْ أَيمَانُكُمْ» می‌باشند.

«فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيرًا» اگر در ‌آنها (عبید و إماء) احساس خیر کردی، این «جمله» دو معنی دارد، یکی اینکه اگر دیدید که آنها می‌توانند این مبلغ را بدهند، احتمال دیگر اینکه آنها نمی‌خواهد از طریق مکاتبه فرار کند.

پس جمله «فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيرًا» را دوجور تفسیر کرده‌اند، یکی اینکه واقعاً می‌توانند این مبلغ را بدهند و قدرت پرداخت آن را دارند، احتمال دیگر اینکه نمی‌خواهند مکاتبه را بهانه برای فرار کردن قرار بدهند.

« وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ» از آن مالی که خدا به شما داده به آنها بدهید، این جمله نیز برای خودش چند جور تفسیر دارد:

الف؛ آن مبلغی را که گرفته‌اید، پس بدهید.

ب؛ از بعضی آن مبلغ را بگذرید.

ج؛ تفسیر سوم اینکه: به دیگران و همسایگان سفارش می‌کند که شما به این بردگان و کنیزان کمک کنید تا پول مکاتبه را بدهند.

بنابراین، جمله « وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ» را سه جور می‌شود معنی کرد، اگر این جمله ( وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ) خطاب به موالی(صاحبان عبید و إماء) باشد، دو جور معنی دارد:

1: آن مبلغ را که از آنها ( عبید وإماء) گرفته‌اید، پس بدهید.

2: ، کمک کنید که آنها (عبید و إماء) آن مبلغ را به شما بدهند.

3: ممکن است خطاب به دیگران و همسایگان باشد، یعنی به بیگانه‌ها و همسایه‌ها می‌گوید که به غلامان و کنیزان مکاتبه‌ای کمک کنید تا آنها بتوانند وجه مکاتبه را بپردازند.

پس مراد از«وَالَّذِينَ» در جمله: «وَالَّذِينَ يبْتَغُونَ الْكِتَابَ» عباد و أماء (غلامان و کنیزان) مکاتبه‌ای هستند، «يبْتَغُونَ الْكِتَابَ»علاقمندند که مُکاتَب باشند و باز گفتیم که مراد از کلمه: «وَالَّذِينَ» اماء و عبید می‌باشند. چطور؟ به دلیل« مِمَّا مَلَكَتْ أَيمَانُكُمْ» و این جمله مُفسِّرِا«وَالَّذِينَ» است، «وَالَّذِينَ» چه کسانی هستند؟ «مِمَّا مَلَكَتْ أَيمَانُكُمْ» می‌باشند.

«فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيرًا» اگر در آنها احساس خیر کردید، یعنی چه؟ این دو معنی دارد، یکی اینکه می‌توانند این مبلغ را بدهند، احتمال دیگر اینکه واقعاً می‌خواهند از طرییق مکاتبه آزاد بشوند، یعنی نمی‌خواهند مکاتبه را وسیله و بهانه برای فرار خود قرار بدهند.

بنابراین، جمله: «فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيرًا» را دو جور تفسیر کرده‌اند، احتمال اول اینکه قدرت پدراخت مبلغ مکاتبه را دارند، به این معنی که پیره مرد یا مریض نیستند که نتوانند حق مکاتبه را بپردازند، بلکه جوان و سالم می‌باشند و می‌ توانند کار کنند و آن مبلغ را بپردازند.

احتمال دوم اینکه: نمی‌خواهند مکاتبه را وسیله و بهانه برای فرار خود قرار بدهند.

«وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ » از آن مالی که خدا به شما داده به آنها بدهید، این جمله (وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ ) چند جور تفسیر دارد:

الف؛ آن مبلغی را که گرفته‌اید، پس بدهید.

ب؛ از بعضی از ‌آن مبلغ بگذرید.

ج؛ به همسایه‌ها و دیگران سفارش می‌کند که شما به این غلامان و کنیزان مکاتبه‌ای کمک کنید تا آنها بتوانند حق مکاتبه را بپردازند

پس جمله:« فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيرًا وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ» اگر خطاب به موالی (صاحب عبید و إماء) باشد، دو جور معنی دارد: یا آن مبلغ را که به عنوان مکاتبه گرفته‌اید، پس بدهید، یا کمک کنید که آنها آن مبلغ را به شما بدهند.

اما اگر خطاب به بیگانه‌ها و همسایه‌ها‌ باشد، به بیگانه‌ها و همسایه‌ها می‌گوید که شما به این عبید و إماء مکاتبه‌ای کمک کنید تا آنها بتوانند وجه مکاتبه را بپردازند «وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ ».

بنابراین، مراد از« وَالَّذِينَ» إماء و عبید هستند ( يبْتَغُونَ الْكِتَابَ) علاقتمند هستند که مکاتب باشند، جمله «مِمَّا مَلَكَتْ أَيمَانُكُمْ» بیان است برای « وَالَّذِينَ»، یعنی « وَالَّذِينَ» را تفسیر می‌کند.

« فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيرًا» یعنی می‌توانند مبلغ مکاتبه را بدهند، یا واقعاً‌ می‌خواهند آزاد بشوند نه اینکه می‌خواهند به این بهانه فرار کنند.

جمله: «وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ» اگر خطاب به بیگانه‌ها و همسایه‌ها باشد، معنایش این است که بیگانه‌ها و همسایه‌ها به این عبید و کنیزان مکاتبه‌ای کمک کنند تا آنها بتوانند حق مکاتبه را بپردازند.

اگر خطاب به موالی (صاحبان إماء و عبید) باشد، معنایش این است که «موالی» مبلغی را که گرفته‌اند، پس بدهند، و یا در پرداخت این مبلغ، به آنها کمک کنند.

«وَلَا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا» هرچند این فراز آیه، محل بحث ما نیست، ولی در عین حال بد نیست که کمی به آن اشاره کنیم و آن اینکه: در زمان رسول اکرم در مدینه، همان کسانی که به پیغمبر اکرم ایمان آورده بودند، کنیزانی داشتند که آنها را برای زنا اجاره می‌دادند و حال ‌آنکه خودِ کنیزان علاقمند به پاکی و عفت بودند، اما موالی آنها را برای مال دنیا برای زنا اجاره می‌دادند و از آنها به این طریق کار می‌کشیدند، قرآن می‌فرماید وقتی آنها علاقمند به عفت و پاکدامنی هستند، نباید ‌آنها را به زنا وادار کنید.«وَلَا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ» مراد از« فَتَيات» کنیزان جوان می‌باشند «عَلَى الْبِغَاءِ» : أی علی الزنا.

پرسش

چرا قرآن می‌فرماید:« إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا» و حال آنکه اکراه در جایی صدق می‌کند که آنها عفت و پاکدامنی را بخواهند، اما اگر آنها عفت و پاکدامنی را نخواهند، اکراه در آنجا معنی ندارد، پس قیدِ « إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا» را برای چه آورده است ، باید فقط این مقدار می‌فرمود: .«وَلَا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ»، یعنی قیدِ « إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا» یک قید زاید ولغو است، چون «اکراه» در جایی صادق است که آنها خواهان عفت و پاکدامنی باشند، اما در جایی که خودِ آنها با علاقه و میل به سراغ زنا بروند، «اکراه» در آنجا معنی ندارد، پس قرآن کریم قیدِ « إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا» را برای آورده است؟

پاسخ

آقایان در علم اصول می‌گویند این «قید» محقق موضوع است و از قبیل « إن رزقت ولداً فاختنه» می‌باشد، یعنی همانطور که قید « إن رزقت ولداً» محقق موضوع است، قیدِ « إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا» نیز قید محقق موضوع می‌باشد.

به نظر من، این جواب هرچند تا حدی خوب است، اما کافی نیست، یعنی من نیز قبول دارم که قیدِ قیدِ « إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا» محقق موضوع است، چون تا خودِ ‌آنها خواهان عفت و پاکدامنی نباشند، «اکراه» صدق نمی‌کند، اما اینکه چرا این قید را آورده؟ نکته‌اش این است که قرآن می‌خواهد بی حیائی این افراد را برساند و به ما بفهماند که بعضی از این موالی تا چه حدی بی حیا و دنیا طلب هستند با اینکه کنیزان شان علاقمند به عفت و پاکدامنی می‌باشند، ولی این موالی آنها را وادار به زنا می‌کنند، این قید برای رساندن بی حیائی و دنیا طلبی موالی است، یعنی در عین حالی که این قید محقق موضوع است و من نیز منکر آن نیستم، ولی علاوه بر آن، می‌خواهد یک چیز دیگری را هم بیان کند و آن بی حیائی و دنیا طلبی موالی است که آنان تا چه حدی، بی حیا و دنیا طلب هستند که کنیزان علاقمند به عفت و پاکدامنی خود را وادار به زنا می‌کنند، چرا اکراه می‌کنند؟ «لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا»، کلمه: « لِتَبْتَغُوا»‌ علت نفی نیست، بلکه علت منفی است، یعنی علت «لا» نیست، بلکه علت « تکرهوا» است. چرا اکراه می‌کنید؟ «لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا».

در آخر می‌فرماید: «وَمَنْ يكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ »، در این جمله بین مفسرین اختلاف است، چون خداوند منان می‌فرماید: من بعد از اکراه از گناهان آنها می‌گذرم، برخی مفسرین می‌گویند این جمله اشاره به کنیزان دارد، یعنی خداوند منان به آنها می‌فرماید من از بی عفتی و گناهی که کنیزان در اثر اکراه انجام می‌دهند، می‌گذرم، کنیزان در عین حالی که علاقمند به عفت و پاکدامنی هستند و آن عمل (عمل زنا) را از روی اکراه انجام می‌دهند، خداوند منان می‌فرماید من از گناهان آنها می‌گذرم.

اما بعضی از مفسرین می‌گویند این تفسیر غلط است، بلکه این جمله «فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ » به موالی بر می‌گردد، یعنی خداوند موالی را می‌گوید که:« وَمَنْ يكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ ».

ظاهراً معنی دوم خوب است، یعنی این جمله به «فَتَيات» و کنیزان بر نمی‌گردد، بلکه به موالی برمی‌گردد، اما به شرط اینکه موالی توبه کنند، یعنی اگر موالی از کار خود توبه کنند،‌ خداوند منان از گناهان آ‌نها می‌گذرد، پس جمله:

« وَمَنْ يكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ » به «فَتَيات» بر نمی‌گردد، بلکه به موالی بر می‌گردد.

« و مع ذلک کلّه» ممکن است به «فَتَيات» بر گردد. چرا؟ چون این «فَتَيات» و کنیزان هم در حالت زنا و عمل مواقعه یکنوع احساس لذت و رضایت می‌کنند و همین احساس لذت و رضایت در هنگام مواقعه و زنا، زمینه گناه می‌شود، ولذا خداوند منان می‌فرماید من از گناه آنها می‌گذرم.

این مطلب برای خودش نظیر هم دارد، نظیرش این آیه مبارکه است:« إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيكُمُ الْمَيتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[5] و حال آنکه مضطر گناهی نکرده تا خداوند گناه او را ببخشد، اما چون در حالت خوردنِ « میته، دم وگوشت خنزیر» یکنوع احساس لذت و رضایت باطنی پیدا می‌کند، ولذا خداوند منان می‌فرماید من از گناه آنها می‌گذرم.

 


[2] أنطر الطبقة الکبری، ج3، ص40-42، أسد الغابة، ج2، 225.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo