< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وصیت از نظر آیات

10 الوصیة

اگر در موضواعات قبلی (مانند لقطه، غصب، شفعه و ...) آ‌یات قرآنی نداشتیم، اما در این بحث که باب وصیت است، آیات قرآنی داریم و می‌توانیم آز آ‌نها بهره بگیریم، نخست باید ببینیم که وصیت را چگونه تعریف کرده‌اند.

تعریف وصیت

‌ ابتدا تعریف جناب محقق را در کتاب «شرائع الإسلام» بیان می‌کنم، ایشان وصیت را این گونه تعریف کرده است:

« و هی – الوصیة- تملیک عین، أو منفعة بعد الوفاة، و یفتقر إلی إیجاب و قبول، و الإیجاب کلّ لفظ دلّ علی ذلک القصد، کقوله: أعطوا فلاناً کذا بعد وفاتی، أو لفلان کذا بعد وفاتی، أو أوصیت له، و ینتقل بها الملک إلی الموصی له بموت الموصی و قبول الموصی له، و لا ینتقل بالموت منفرداً عن القبول علی الأظهر»[1]

وصیت این است که انسان عینی را و یا منفعتی را تملیک کسی نماید و بگوید این خانه را بعد از من به جناب زید بدهید، یا وصیت کند که جناب زید تا ده سال از این خانه استفاده کند، این تعریف وصیت است، بعداً می‌فرماید وصیت از عقود است و چون از عقود است، قهراً ایجاب و قبول لازم دارد، موصی باید ایجاب را بخواند، موصی له هم باید قبول کند و الا اگر موصی ایجاب کند،‌ اما «موصی له» قبول نکند، مسلّماً تملیک حاصل نمی‌شود.

پس همین که جناب موصی مُرد و از دنیا رفت، چنانچه درحال حیاتش ایجاب و قبولی صورت گرفته باشد، مسلّماً ملکیت بعد از وفات او به «موصی له» منتقل می‌شود ، بعداً می‌گوید در این وصیت عبارت خاص و لفظ خاصی لازم نیست، یعنی با هر عبارتی که معنی را برساند عقد وصیت تحقق پیدا می‌کند، ما اصولاً نباید در باره الفاظ این همه دقت کنیم، هر چیزی که عرفاً ظاهر در وصیت باشد، کافی است، اما اینکه دقت در کلمات بکنیم، دقت لازم نیست، نتیجه این می‌شود که ملک یا منفعت بعد از وفات «موصی» به جناب « موصی له» منتقل می‌شود، «تملیک» در حال حیات است، اما ملکیت بعد از وفات حاصل می‌شود و این خودش در علم اصول جای بحث دارد که آیا یک چنین چیزی درست یا نه؟ شاید آقایان این را از قبیل وجوب معلق بدانند.

اقسام وصیت

این تعریفی که جناب محقق ارایه داده، تعریف خوبی است، منتها این تعریف ایشان، فقط یک قسم از وصیت را شامل است، و حال آنکه وصیت بر سه قسم است:

1؛ وصیت تملیکیه

قسم اول همان وصیت تملیکی است، وصیت تملیکی همان بود که جناب محقق فرمودند.

2؛ وصیت عهدیه

قسم دوم از وصیت، وصیت عهیده می‌باشد ( الوصیة العهدیة)، وصیت عهدیه آن این است که طرف وصیت می‌کند هر وقت من مُردم و از دنیا رفتم، نمازم را جناب زید بخواند، یا مرا در فلان قبرستان دفن کنید یا برای من مجلس فاتحه خوبی بر قرار کنید، به اینها می‌گویند وصیت عهدیه.

3؛ وصیت فکّیه

قسم سوم از وصیت، وصیت فکّیه است، وصیت فکّیه این است که طرف وصیت می‌کند بعد از مرگ من، غلام مرا آزاد کنید، منتها از میان این سه قسم وصیت، فقط آن دوتای اول وجود خارجی دارند (یعنی وصیت تملیکی و عهدی) اما وصیت فکی، الآن وجود خارجی ندارد.

الآیة الأولی و الثانیة و الثالثة

‌«كُتِبَ عَلَيكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيرًا الْوَصِيةُ لِلْوَالِدَينِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ»*** فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ *** فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَينَهُمْ فَلَا إِثْمَ عَلَيهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[2]

ترجمه: بر شما نوشته شده: «هنگامي که يکي از شما را مرگ فرا رسد، اگر چيز خوبي [= مالي‌] از خود به جاي گذارده، براي پدر و مادر و نزديکان، بطور شايسته وصيت کند! اين حقي است بر پرهيزکاران!

پس کساني که بعد از شنيدنش آن را تغيير دهند، گناه آن، تنها بر کساني است که آن (وصيت) را تغيير مي‌دهند؛ خداوند، شنوا و داناست.

و کسي که از انحراف وصيت کننده (و تمايل يک‌جانبه او به بعض ورثه)، يا از گناه او (که مبادا وصيت به کار خلافي کند) بترسد، و ميان آنها را اصلاح دهد، گناهي بر او نيست؛ (و مشمول حکم تبديل وصيت نمي‌باشد.) خداوند، آمرزنده و مهربان است.

معنای مفردات آیه

1: «كُتِبَ»: فیه دلالة علی الاهتمام و التاکید علی المکتوب، کما مرّ فی قوله سبحانه: كُتِبَ عَلَيكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى»[3] .

2: «حَضَرَ»: أرید من حضور الموت، ظهور علائمه و أماراته من مرض و هرم و غیرهما، لوضوع أنّ الإیصاء عند حضور الموت أمر غیر ممکن.

3: «خَيرًا»: الخیر: ما یرغب فیه الناس، و ضدّه الشر، و أرید به به هنا المال، نقل الراغب عن بعض العلماء أنّه سُمِّی المال هاهنا خیراً تنبیهاً علی معنی لطیف، و هو أنّ الذی یحسن الوصیة به ما کان مجموعاً من المال علی وجه محمود، و علی هذا قوله:« قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيرٍ فَلِلْوَالِدَينِ»[4] ، و قوله:« وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ»[5] ، ([6] ).

4:« بِالْمَعْرُوفِ»: الشیء الذی لا جور فیه و قد عرفه الناس بهذا الوصف.

5: «حَقًّا»: منصوب بفعل مقدّر،‌دی حقّ حقّاً، و هو آیة ا لتأکید علی الوصیة.

6:« يبَدِّلُونَهُ»: من التبدیل: تغییر الوصیة.

7: «جَنَفًا»: جوراً، و انحرافاً عن الحقّ، کالإیصاء بأزید من الثلث.

8:« إِثْمًا»: إیصاء بالمعصیة کصرف المال فی المورد المحرّم.

«كُتِبَ عَلَيكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيرًا الْوَصِيةُ لِلْوَالِدَينِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ» کلمه: «كُتِبَ» فعل مجهول است، نائب فاعلش « الْوَصِيةُ» است، «وَالِدَينِ» وارث‌اند، اما «الْأَقْرَبِينَ اعم از وارث و غیر وارث است، چون«الْأَقْرَبِينَ»‌ گاهی ممکن است وارث باشند مانند دختر، و پسر، یا وارث نباشند مثل برادر و عمو، و آن این است که انسان وصیت کند به والدین و اقربین، یعنی یک مبلغی را به آنها بدهند، یک چیزی به آنها بدهند، از اینکه کلمه: «كُتِبَ» را به کار برده برای این است که می‌خواهد مسئله را قطعی کند، معلوم می‌شود که نوشته شده، چیزی که نوشته باشد، مسلّماً قطعیت دارد، قرآن در جاهای دیگر نیز از کلمه «كُتِبَ» استفاده کرده، ‌هنگامی که می‌خواهد یک مسئله را الزامی و قطعی اعلام کند، که برو برگرد و چکش خور ندارد، کلمه «كُتِبَ» را به کار می‌برد.

سوال

وقتی که مرگ حاضر شد، انسان نمی‌تواند وصیت کند، چون زبان انسان بند می‌آید و نمی‌تواند در آن حالت وصیت کند، پس چطور قرآن فرموده: «إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» ؟

جواب

جوابش این است که مرادش از «إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» حضور علائم و نشانه‌های مرگ است، مثلاً طرف عُمری ازش گذشته و پیر شده، پیری علامت مرگ است، یا بیماری سخت دارد، این علائم مرگ است، بنابراین، اینکه قرآن می‌فرماید: «إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» مراد حضور و فرار رسیدن علائم موت و مرگ است (أی إذاحضر علائم الموت)، دلیل بر این است که این آدم رفتنی است ولذا باید وصیت کند.

البته در اینجا آیه مبارکه فقط یک صورت را می‌گوید، کدام صورت را ؟ «إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» ، و حال آنکه وصیت درجوانی نیز خوب است، چون وصیت به معنی مرگ نیست، متاسفانه در زمان ما، اگر به افراد بگوییم وصیت کن، می‌گوید:« می‌خواهی من بمیرم» و حال آنکه وصیت به معنی مردن نیست، بلکه یکنوع حفاظت بر مال است نه اینکه نشانه‌ مرگ باشد.

بنابراین، هم جوان می‌تواند وصیت کند وهم پیر می‌تواند وصیت کند، اما قرآن فقط یک صورت را بیان می‌کند، آن صورت کدام است؟ «إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» ، بعد می‌فرماید:« إِنْ تَرَكَ خَيرًا» یعنی طرف (موصی) آس و پاس نباشد، که هیچ چیزی در بساط نداشته باشد، مراد از کلمه:« خَيرًا» در آیه مبارکه مال است، ما از اینجا می‌فهمیم که مالِ دنیا از نظر شرع مقدس محترم است، اینکه می‌گویند مال دنیا ازش ندارد و چیز خوبی نیست، سخن درستی نیست، بلکه بر عکس مال دنیا بسیار چیزی خوب است، اما به شرط اینکه انسان ‌آن را از کانال خوب به دست آورده باشد و در جای خوب هم مصرف کند.

پس معلوم می‌شود که شرع مقدس می‌گوید، علاوه بر اینکه جناب « وارث» حق الإرث دارد، انسان می‌تواند برای وارث یک چیزی هم وصیت کند.

پرسش

ممکن است کسی بپرسد که وصیت برای وارث چه معنی دارد، چون وارث یا‌ پسر انسان است که سهم خود را می‌برد، یا وارثِ انسان، دختر اوست، که باز دختر سهم خود را می‌برد، یا وارث انسان، پدر و مادرش است که باز هم ‌آنها سهم خود را می‌برند، پس برای وارث‌ها وصیت‌ کردن چه معنی دارد؟

پاسخ

پاسخ این پرسش این است که گاهی بعضی از وارث‌ها داریم که مریض و علیل هستند، فرزند انسان (موصی) است، اما علیل است و مریض است، اما بقیه فرزندان سالم هستند، بعضی از وارث‌ها داریم که فقیرند، اما سایر وارث‌ها فقیر نیستند، بلکه وضع زندگی شان خیلی هم خوب است، ولذا اگر می‌بینید که اسلام می‌فرماید نسبت به وارث وصیت کنید، نمی‌خواهد قائل به تبعیض بشود، تبعیضی در کار نیست، بلکه از این جهت است که بعضی از وارث‌ها گرفتارند.

« وَالْأَقْرَبِينَ» البته اقربین نیز اعم است، گاهی ممکن است «اقربین» وارث باشند و گاهی ممکن است وارث نباشد، «بِالْمَعْرُوفِ» قید مال الوصیة است، «بِالْمَعْرُوفِ» گاهی ممکن است صفتِ «موصی له» باشد،‌گاهی ممکن است صفت مال الوصیه باشد، اگر صفت «موصی له» شد، به شرط اینکه آن طرف‌ (وارث) فقیر و محتاج باشد، اما اگر صفت «مال الوصیه» باشد، معنایش این است که ‌وصیت به د ه قران یا به ده ریال نکند، چون این کار مسخره است، بلکه چیزی باشد که به درد بخورد و عرفاً به ‌آن معروف بگویند.

بنابراین، کلمه : «بِالْمَعْرُوفِ» گاهی قید وصیت است و گاهی قید‌ « موصی له»، اگر گفتیم قید «موصی له» است، به شرط اینکه فقیر، محتاج و گرفتار باشد، یعنی «واقعاً» مردم بگویند این آ‌دم (موصی) کار خوبی کرده است، چون این بچه‌اش ضعیف و ناتوان است، و ممکن است قید وصیت باشد، معنایش این می‌شود که باید یک مبلغی به درد بخور و قابل توجه باشد.

«حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ»، کلمه: «حَقًّا » در واقع مفعول مطلق است از فعل مقدر که «حَقَّ» باشد و معنایش این می‌شود که این آیه مبارکه قابل نسخ نیست.

«خلافاً لأهل السنّة» که می‌گویند این آیه منسوخ است، ولی از نظر شیعه منسوخ نیست، «حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ» برای متیقیان این یک حقی بر گردن شان است، یا وصیت کنند به وارث، یا وصیت کنند به اقربین، منتها به شرط اینکه معروف باشد، یعنی یا «موصی له» معروف باشد یا «مال الوصیه» معروف باشد.

« فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ» حال اگر جناب «وصی» مال الوصیه را عوض و بدل کرد، «فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ » یعنی کسانی که مال وصیت را بهم می‌زند، اثم و گناهش مال آنهاست، بعد قرآن می‌فرماید:« إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ » خداوند منان هم وصیت شما را می‌شنود و هم از افعال شما آگاه است.

«فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَينَهُمْ فَلَا إِثْمَ عَلَيهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»، فرض کنید که من وصی هستم، اما می‌دانم که جناب «موصی» انحراف از حق پیدا کرده، چطور؟ زیرا بیش از یک ثلث وصیت کرده، منِ (وصی) اگر در اینجا عوض و بدل کنم، اشکال ندارد، «جَنَفًا» به معنی انحراف از حق است، اتفاقاً از مسائلی که تمام مذاهب معتقدند همین است، همگان می‌گویند:« میت» فقط می‌تواند ثلث مال خود را وصیت کند، افزون بر ثلث باطل است،«فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا» اینجا عوض و بدل کردن، اشکال ندارد،« أو إثماً» مثلاً‌ وصیت کرده که از مرگ من، فلان مبلغ از مال مرا برای ساختن آتشکده یا قمار خانه یا سایر اماکن فساد مصرف کنید، در اینجا اگر جناب « وصی» دید که آقای «موصی» بیش از ثلث وصیت کرده یا بر مصرف حرام وصیت کرده، «فَأَصْلَحَ بَينَهُمْ » بین خودش و بین «موصی له» اصلاح کند، اصلاح این است که به «موصی» بگوید شما حق دارید که به ثلث وصیت کنید نه بیشتر از ثلث، اما در دومی اصلاً مصرف نکند، یعنی نباید آتشکده یا قمارخانه یا سایر اماکن فساد بسازد، ضمیر «بَينَهُمْ » به «موصی له» بر می‌گردد، مسلّماً «موصی له» در اولی عاقل است، اما در دومی عاقل نیست، «فَلَا إِثْمَ عَلَيهِ»، یعنی اگر ما گفتیم: فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يبَدِّلُونَهُ» جایی را گفتیم که انحراف از حق پیدا نکند یا وصیت بر گناه نکرده باشد، یعنی اینجا را نگفتیم.

پرسش

پرسش این است که چرا قرآن کریم می‌گوید: «فَلَا إِثْمَ عَلَيهِ»، بلکه باید بفرماید:«یجب علیه التبدیل» واجب است، نباید نرم صحبت کند و بفرماید: «فَلَا إِثْمَ عَلَيهِ» ، بلکه باید محکم و قرص صحبت کند و بفرماید:« یجب» که بیش از ثلث را ندهد و این پول را در جای خوب مصرف کند؟

پاسخ

پاسخش این است که این عبارت در مقام توهم حظر است، نه اینکه قبلاً فرموده: فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يبَدِّلُونَهُ»، از این «تعبیر» به ذهن مخاطب می‌آید که پس اینجا هم اثم و گناه است، اگر بیش از ثلث وصیت کرده و من اگر بخواهم آن را عوض کنم این هم اثم و گناه است، اگر وصیت کرده که آتشکده بسازید، اگر من آن را عوض کنم گناه است، چرا؟ «فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَينَهُمْ فَلَا إِثْمَ عَلَيهِ»، یعنی آن اثم و گناهی که قبلاً گفتیم، در اینجا نیست، ولذا منافات ندارد که «فَلَا إِثْمَ عَلَيهِ» باشد ،اما در عین حال واجب هم باشد، ضمیر: «بَدَّلَهُ» و هکذا ضمیر:« سَمِعَهُ، و إِثْمُهُ » به کجا بر می‌گیرد؟ ضمیر همه ‌آنها به «إیصاء» بر می‌گردد، مانع ندارد که گاهی از اوقات مرجع ضمیر از عبارت فهمیده بشود (مانند إعدلوا و هو أقرب للتقوی).

روایات

1:«رَوَى حَمَّادُ بْنُ عَمْرٍو وَ أَنَسُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ- عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع- عَنِ النَّبِيِّ (ص) أَنَّهُ قَالَ لَهُ‌ يَا عَلِيُّ أُوصِيكَ بِوَصِيَّةٍ فَاحْفَظْهَا فَلَا تَزَالُ بِخَيْرٍ مَا حَفِظْتَ وَصِيَّتِي، يَا عَلِيُّ مَنْ لَمْ يُحْسِنْ وَصِيَّتَهُ عِنْدَ مَوْتِهِ كَانَ نَقْصاً فِي مُرُوءَتِهِ وَ لَمْ يَمْلِكِ الشَّفَاعَة. »[7]

مراد از جمله «مَنْ لَمْ يُحْسِنْ وَصِيَّتَهُ» این است که به فقیر وصیت نکند،‌اما به غنی وصیت کند، این خلاف شرع نیست، بلکه خلاف عرف است، اگر بنا باشد که بر وارث وصیت کند، باید معروف باشد، اما اینکه فقیر را نادیده بگیرد و به غنی وصیت کند، کار غیر معروف است.

2:روی الحسین بن سعید عن الإمام الصادق (ع) قال:« لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَوْصَی إِلَی أَنْ أَضَعَ فِی يَهُودِی أَوْ نَصْرَانِی لَوَضَعْتُهُ فِيهِمَا إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی يَقُولُ:« فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما اِثْمُهُ عَلَی الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُّ»[8] .

یعنی اگر کسی وصیت کند و بگوید مال بنده را به یهودی یا نصرانی بدهید، باید طبق وصیت او عمل کنند، از این معلوم می‌شود که عمل به مُرّ وصیت، امر لازم است، اگر گفته که فلان قالی را به یهودی یا نصرانی بدهید، باید طبق وصیت او عمل شود، یعنی آن را به یهودی و نصرانی داد.

عن محمد بن مسلم قال:« سالت اباعبدالله (علیه السلام) عن رجل اوصی بماله فی سبیل الله؟ قال: اعطه لمن اوصی له وان کان یهودیاً او نصرانیاً، ان الله عزوجل: « فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما اِثْمُهُ عَلَی الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُّ»[9] .

اختلاف علمای شیعه با علمای اهل سنت در آیه مورد بحث

نکته ای که باید عرض کنم این است که ما با اهل سنت در باره این آیه مبارکه اختلاف داریم:« كُتِبَ عَلَيكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيرًا الْوَصِيةُ لِلْوَالِدَينِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ» اهل سنت می گویند وصیت به «وارث» باطل است، اما وصیت به غیر وارث اشکال ندارد، اما وصیت به وارث درست نیست، و می‌گویند این آیه مبارکه منسوخ است به وسیله آیه مواریث، آیه مواریث را در ارث می خوانیم، آیه مواریث عبارت است از:« يوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَينِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلِأَبَوَيهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيةٍ يوصِي بِهَا أَوْ دَينٍ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا»[10]

می گویند آیه مواریث، آیه:« الْوَصِيةُ لِلْوَالِدَينِ» را نسخ کرده است، البته آقایان آیات ارث را در اول سور نساء می‌خوانند، می‌گویند: «الْوَصِيةُ لِلْوَالِدَينِ» این آ‌یه در موقعی بود که آیه میراث وارد نشده بود، حالا که آیه ارث وارد شده « يوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ، وَلِأَبَوَيهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ ...».

گاهی می‌گویند این آیه مبارکه، با سنت منسوخ شده است، سنت کدام است؟‌ می‌گویند پیغمبر اکرم فرموده:« لا وصیة لوارث»، این حدیث را نقل کرده، می‌گویند پیغمبر اکرم (ص) در روز عرفه خطبه‌ای را خواند و در میان آن خطبه فرمود:« لا وصیة للوارث». بنابراین، سنت ناسخ این آیه است.

اما شیعه امامیه می‌فرماید این آیه مبارکه منسوخ نیست، یعنی نه آیه مواریث ناسخ این آیه است، چون تضادی بین این دوتا نیست، ناسخ و منسوخ در صورتی است که تضادی درکار باشد، اینجا تضادی در کار نیست. چطور؟ زیرا چه مانع ندارد که:« لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ، وَلِأَبَوَيهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ» اما طرف (موصی) یک پدر پیری دارند و می‌گویند این قالی یا فلان مال را به پدر بدهید، نسخ در جایی است بین الآیتین تضادی باشد، اما روایت را چه کنیم؟ چون می‌گویند پیغمبر اکرم (ص) فرموده که:«‌لا وصیة للوارث»، و این حدیث در کتاب صحاح شان آمده و صحاح سته از نظر آنها چکش بردار نیست خصوصاً صحیحینِ اولین، یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم.

البته در اواخر بعضی از علمای اهل سنت که روشنفکر تر و آزاد فکرند، کمی عقب نشینی کرده‌اند (از جمله صاحب المنار)، یعنی در اینجا جانب ما (شیعه) را گرفته، بحث جلسه آینده ما این است که آیا این آیه منسوخ است یا منسوخ نیست.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo