< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ‌آیات دال بر صحت اجاره

 

الآیة الأولی

«يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَاينْتُمْ بِدَينٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيكْتُبْ بَينَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيكْتُبْ وَلْيمْلِلِ الَّذِي عَلَيهِ الْحَقُّ وَلْيتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يبْخَسْ مِنْهُ شَيئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يسْتَطِيعُ أَنْ يمِلَّ هُوَ فَلْيمْلِلْ وَلِيهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَينِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يكُونَا رَجُلَينِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا يأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَينَكُمْ فَلَيسَ عَلَيكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايعْتُمْ وَلَا يضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ»[1]

 

همانطور که می‌دانید بحث ما در آیه دویست و هشتاد و دو از سوره بقره است و در سوره مبارکه بقره در حدود پانصد حکم شرعی فرعی عملی (که مربوط به توضیح المسائل است) بیان شده است و در آیه مورد بحث نیز حدود هیجده حکم شرعی ‌آمده است.

مطلب دیگر اینکه: جمله: «فَاكْتُبُوهُ» در آیه شریفه حکم ارشادی است نه حکم مولوی، یعنی امر (امر ارشادی) به نوشتن می‌کند تا بعداً اسباب دعوا و نزاع نشود، یعنی اگر انسان را مطالعه کند، می‌فهمد که جمله: «فَاكْتُبُوهُ» حکم مولوی نیست که اگر ننوشتیم، مرتکب گناه شده‌ باشیم، چون مخالفت حکم مولوی گناه دارد، گناه را مرتکب نمی‌شویم چون «فَاكْتُبُوهُ» امر ارشادی است.

در جلسه گذشته به اینجا رسیدیم:« وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَينِ مِنْ رِجَالِكُمْ»، باید توجه داشت که در جمله:« وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَينِ مِنْ رِجَالِكُمْ» سه نکته خوابیده، هم بلوغ خوابده و هم رجلیت (مرد بودن) و هم مسلمان بودن، یعنی اینکه شاهد‌ها باید مسلمان باشند، پس در کلمه «وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَينِ مِنْ رِجَالِكُمْ» سه نکته خوابیده،‌هم رجلیت و هم بلوغ و هم مسلمان بودن، کافر به درد نمی‌خورد.

«فَإِنْ لَمْ يكُونَا رَجُلَينِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ» اگر دو مرد پیدا نشد، نوبت به یک مرد و دو زن می‌رسد، این آ‌یه دلیل بر این است که زن شهادتش در امور مالی قبول است، آقایان اگر کتاب شهادت را مطالعه کنند، می‌فهمند که زن در مواردی شهادتش قبول است و در مواردی هم قبول نیست، از جمله مواردی که شهادت زن قبول است، امور مالی است، یعنی شهادت زن در امور مالی قبول است، بعداً می‌فرماید:« فَإِنْ لَمْ يكُونَا رَجُلَينِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ» کسانی که شما به آنها راضی هستید و آنها را می‌پسندید، یعنی به آنها اعتماد دارید.

پرسش

چرا قرآن کریم نمی‌فرماید: «ممن یرضی الله سبحانه»، بلکه می‌فرماید:« مِمَّنْ تَرْضَوْنَ» ؟

پاسخ

پاسخش خیلی روشن است چون ما نمی‌دانیم که خدا از چه کسی راضی است و از چه کسی راضی نیست، و این تعلیق به محال است، ولذا می‌فرماید: «مِمَّنْ تَرْضَوْنَ» ‌ یعنی کسانی که شما از آنها راضی هستید، یعنی اعتماد به آنها دارید، « أَنْ تَضِلَّ - أی لأن لا تضلّ - إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى»، چرا زدن دوتا باشد؟ برای اینکه اگر یکی از آنها فراموش کرد و یادش رفت، دیگری یاد آوری کند، این «قید» قید زن است نه قید مرد،‌چون مؤنث آورده، یعنی فرموده: «تضلّ» ، هم کلمه:«تضلّ» مؤنث است و هم «إِحْدَاهُمَا» مؤنث است، این دلیل براین است که کلمه: « أَنْ تَضِلَّ» قید زن است، یعنی اگر یکی از ‌دو زن فراموش کرد،‌دیگری یاد آوری کند، مرد در متن زندگی است، هر روز قرض دهنده و قرض گیرنده را می‌بیند و مسئله هروز در ذهنش تداعی می‌شود، اما زن در بازار‌ها و در کاروانسرا ها نیست، زن غالباً در داخل خانه است – البته نه زنان عصر ما که حضور شان در کوچه و بازار پر رنگ تر از مردان است - چه بسا از یادش برود و آن دیگری یادآوری کند.

زندگی امروز در نظر نگیرید که زن‌ها همه کار‌ها را انجام می‌دهند و هر روز سر و کار شان در کوچه و خیابان است و فروشندگی می‌کنند و حال آ‌نکه زن برای این کار‌ها ساخته نشده‌ است.

آنگاه فرموده: «فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى» چرا مفصل گفته، و حال آنکه می‌توانست مختصر بگوید و بفرماید:« فتذکر‌ها»؟

مرحوم طباطبائی در این رابطه وجهی را بیان کرده و من وجه دیگری را گفته‌ام، مرحوم طباطبائی می‌فرماید:

تکرار نیست، چون آنجا که می‌فرماید: «وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا »‌ مراد از آن «إِحْدَاهُمَا »أحداهمای غیر معین است، اما بعداً که می‌فرماید: «فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا» مراد آحداهمای معین است، در اولی دو زن است، یکی (یکی لا بعینه = یعنی یکی غیر معین ) فراموش می‌کند، ولی در دیگری (فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا) دو زن است، ولی آنکه تذکر می‌دهد، «لا بعینه» نیست، بلکه فرد معین (و بعینه) است، ولذا تکرار نیست.

 

نظر استاد سبحانی

ولی نظر دیگر دارم و آن عبارت است از فصاحت و بلاغت کلام، یعنی فصاحت و بلاغت کلام ایجاب می‌کند که بفرماید: «فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى»، یعنی این عبارت خیلی روشن‌تر و روان‌تر از جمله: « فتذکر‌ها» و امثالش است ولذا فصاحت کلام و عبارت را نباید فراموش کرد.

پس ما از این اشکال دوتا جواب دادیم:

اولاً؛ تکرار نیست، چون أحداهمای اول غیر از أحداهمای دوم است، اولی إحداهمای لا بعینه است، اما دومی معین است.

ثانیاً؛ ممکن است خودِ راونی عبارت مؤثر باشد.

« وَلَا يأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا» اگر به افرادی گفتند بیا در این معامله شاهد باش، آنان نمی‌توانند امتناع کنند و باید تحمل شهادت کنند، اما اینکه آیا این حکم مولوی است یا ارشادی، وجوب است یا استحباب؟

ظاهراً وجوب وحکم مولوی است، چطور واجب است؟ چون زندگی بشر بستگی به شهادت دارد، شما نیایید زندگی لنگ است، ‌البته به شرط اینکه تحمل شهادت حرجی نباشد، مادامی که شهادت یک امر آسانی است چنانچه انسان برای تحمل شهادت فراخوانده شد، نباید از تحمل شهادت ابا کند و امتناع بورزد، چون جامعه اسلامی جامعه واحده است، اگر از شما کمک می‌طلبد، باید کمک کنید.

بعداً حکم دیگری را بیان می‌کند و می‌فرماید:« وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا» از اینکه کوچک و بزرگ و ریزو درشت را بنویسید، به خود احساس خستگی راه ندهید و بین دین قلیل و کثیر فرق نگذارید، یعنی همه را بنویسید.

«ذَلِكُمْ» این (ذَلِكُمْ) دو کلمه است، «ذا» اسم اشاره است، یعنی اینکه گفتیم صغیر و کبیر را بنویسید، «كُمْ» یعنی:« أیها المخاطبون، «أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ» این کار در نزد خدا به عدالت نزدیکتر است.

پس کلمه:« ذا» اشاره است، حرف «كُمْ» مخاطب را نشان می‌دهد،« وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا» صغیر و کبیر (ریز و درشت) را نوشتن هم به عدالت نزدیکتر است و هم برای شهادت هم پایه مهم است، زیرا طرف نمی‌تواند بعداً منکر بشود، پس صغیر و کبیر را بنویسید، بر خلاف بعضی‌ها که کم حوصله‌اند ولذا درشت را می‌نویسند، اما کوچک را نمی‌نویسند، بعداً همان چیز کوچک محل دعوا می‌شود، کبیر و صغیر را نوشتن هم قریب به عدالت است و هم برای اینکه بعداً‌ شک نکنیم بهتر است.« إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَينَكُمْ فَلَيسَ عَلَيكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايعْتُمْ»

سوال

ممکن است کسی سوال کند که بحث ما در دین است نه در تجارت، تمام بحث ما در دین است، این استثنا چه استثناست و چه معنی دارد؟ ولذا آقایان می‌گویند این «استثنا» استثنای منقطع است، معلوم می‌شود که در این آیه مبارکه مسئله را توسعه داده، یعنی همه را بنویسید خواه قرض و دین باشد، یا تجارت باشد، یعنی چیزی را که می‌خرید، آن را هم بنویسید مگر تجارت خیلی کم باشد، مثلاً از قصابی گوشت می‌خریم یا از نانوایی نان می‌خریم، امثال این چیز‌ها، نوشتن این گونه چیز‌ها لازم نیست،‌چون تجارت حاضر و کم قیمت است، و الا گر یک تجارت بزرگی است، آن را هم باید بنویسیم،« إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَينَكُمْ - بین خود می‌گردانید - فَلَيسَ عَلَيكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا – برای شما پیامدی نیست که ننویسید - وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايعْتُمْ» ننویسید، اما ما شاهد بگیرید، البته این در جایی است که تجارت حاضر پر قیمت باشد، و الا نان خریدن و یک کیلو گوشت خریدن و امثالش شاهد لازم ندارد و در هیچ زمانی هم کسی شاهد نگرفته حتی در زمان رسول خدا و ائمه اطهار (علیهم السلام)، این آیه که می‌فرماید تجارت حاضر نوشتن لازم ندارد، تجارت حاضری را می‌گوید که کم قیمت است، یعنی همه مردم در روز صدها معامله چنینی را انجام می‌دهند، اما اگر یک تجارت حاضری باشد که پر قیمت است، نوشتن لازم نیست، اما شاهد بگیرید.

«وَلَا يضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ» این جمله، مکملِ بعضی از فقرات است چون در فقرات اول فرمود: «وَلَا يأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا» ممکن است کسی از این آیه مبارکه اطلاق را بفهمد ولذا هر وقت و نا وقت (حتی نصف شب) در خانه مردم را بزند و بگوید بیا برای تحمل شهادت، این اطلاق گیری درست نیست.

بله، کاتب باید بنویسد، ‌شهید هم باید شهادت بدهد، اما نباید برای آنها امر حرجی باشد، مثل اینکه کسی را از قم برای شهاد در تهران فرا بخواند یا برای شهادت در تهران بخواند، یا نصف شب در خانه کاتب را بزنند یا نصف شب در خانه شاهد را بزنند و بگوید برای شهادت بیا.

پس این جمله: «وَلَا يضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ» مکملِ دوجمله دو جمله قبلی است که فرمود:« وَلَا يأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا» این دو جمله را فرموده، بعداً مکمل آنها را بیان می‌کند و می‌فرماید:« وَلَا يضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ» ضررش این است که طرف را بی موقع برای نوشتن و شهادت دعوت نکنند، «وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ» اگر این کار ربا بکنند، این گناه و معصیت است، یعنی آزار و اذیت کردن شهید و کاتب گناه و معصیت است، بندگان خدا «قربة الی الله» می‌نویسند و شهادت می‌دهند، با این وجود ما نباید اسباب ناراحتی و اذیت آنها را آماده کنیم « وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ» اگر به جناب کاتب و شهید ضرر برسانید، این کار گناه و معصیت است برای شما، کلمه « فسق» به خروج خرما از پوستش می‌گویند «فسقت التمرة» جایی که پوست تمر راکنار بزنند خودش بیرون بیاید «فَسَقَ فلان» أی خرج عن طاعة الله، فسق، یعنی من خرج عن طاعة الله، کما اینکه خرما از پوستش در می‌آید.

«وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ» ‌تا کنون از این آیه شریفه حدود هیجده یا نوزده حکم شرعی را استفاده کردیم، اگر جمله: «وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ» هم به قبلی‌ها ضمیمه و اضافه کنیم، می‌شود: نوزده حکم شرعی.

البته بعضی‌ها گفته‌اند از این آیه شریفه، بیست و یک حکم شرعی استفاده می‌شود، صاحب « مجمع البیان» می‌گوید هفده حکم شرعی استفاده می‌شود، این بستگی دارد که بعضی‌ها ریز‌ها را هم حساب می‌کنند، اما بعضی‌ها ریز‌ها را حساب نمی‌کنند، بلکه آنها را ادغام می‌کنند و لذا می‌گویند: هفده تا، اگر جمله: «وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ» را هم اضافه کنیم، می‌شود: نوزده تا، یعنی اذیت کاتب و شهید یکنوع خروج از طاعة الله است ولذا مانع ندارد که هم بیست و هفت تا درست باشد و هم هفده تا و هم نوزده تای که ما می‌گوییم، بعضی‌ها این آیه مبارکه را به شعر در آورده‌اند.

مسئله عرفانی و اخلاقی

شکی نیست که تهذیب اخلاق در انسان اثر می‌گذارد، یعنی نورانیت نفس در انسان اثر می‌گذارد، اشخاصی بخاطر تهذیب نفس، حق و باطل به آسانی تشخیص می‌دهند، ما این را معتقدیم، آیاتی هم بر این مسئله گواهی می‌دهند، مانند:« يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيئَاتِكُمْ وَيغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ»[2]

ترجمه: اي کساني که ايمان آورده‌ايد! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براي شما وسيله‌اي جهت جدا ساختن حق از باطل قرارمي‌دهد؛ (روشن‌بيني خاصي که در پرتو آن، حق را از باطل خواهيد شناخت؛) و گناهانتان را مي‌پوشاند؛ و شما را مي‌زمرزد؛ و خداوند صاحب فضل و بخشش عظيم است!

معلوم می‌شود که انسان‌های متقی زودتر می‌توانند بین حق و باطل فرق بگذارند، این تقوا در روح اثر دارد.

بنابراین، تقوا این اثر را دارد، حتی اگر مکروه را هم مرتکب نشود، عالم دیگر را از همین جهان درک می‌کند، خدا رحمت کند شیخ عباس قمی را وقتی من این حدیث را دیدم که می‌گوید:« من أخلص للّه أربعين صباحا ظهرت له ينابيع الحكمة من قلبه إلى لسانه ...» چهل روز کوشش کردم که گناه نکنم، چهل روز که تمام شد و من در آن زمان در نجف اشرف بودم ولذا در وادی السلام رفتم، دیدم یک جنازه‌ای را می‌آورند، اما این جنازه از شدت عذاب نعره می‌کشد، کسانی که او را حمل می‌کردند، صدای نعره او را نمی‌شنیدند و فقط من می‌شنیدم، معلوم می‌شود که اگر انسان چهل روز گناه نکند، در‌ها به روی باز می‌شود، این مسئله درست است، اما آیه مورد بحث، ربطی به این مسئله ندارد، من این مسأله را قبول دارم که اگر کسی تقوای الاهی پیشه کند، خداوند به او چشم برزخی می‌دهد و...، اما آیه مورد بحث ما، ربطی به این مسئله ندارد. چرا؟ چون آ‌یه می‌فرماید:« وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ» اگر آیه مبارکه ناظر به این مسئله عرفانی و اخلاقی داشت، حرف «واو» را در جمله:« وَيعَلِّمُكُمُ اللَّهُ» نمی‌آورد، پس معلوم می‌شود که:

« وَيعَلِّمُكُمُ اللَّهُ» نتیجه تقوا نیست، بلکه ناظر به احکامی است که در این آیه مبارکه آ‌مده است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo