< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/10/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کم فروشی از نظر آیات

إنّ الإسلام حثّ علی التکسّب بالأمور الحلال، و فی الوقت نفسه نهی عن التکسّب بأمور حرام و قد ذُکر قسم من الأمور المحرّمة فی القرآن الکریم، و قسم کثیر منها فی السنّة، و نحن نقتصر علی دراسة ما ورد من القسم الحرام فی الذکر الحکیم طبقاً لحروف الهجائیة.

همانطور که می‌دانید بحث ما در مسائل عبادی قرآن تمام شد، اینک به مسائل معاملاتی قرآن می‌پردازیم.

الآیة الأولی

« وَيلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ *** الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يسْتَوْفُونَ *** وَإِذَا كَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يخْسِرُونَ»[1]

ترجمه:

واي بر کم‌فروشان!

آنان که وقتي براي خود پيمانه مي‌کنند، حق خود را بطور کامل مي‌گيرند؛

اما هنگامي که مي‌خواهند براي ديگران پيمانه يا وزن کنند، کم مي‌گذارند!

معنای مفردات آیه

1:«‌ وَيلٌ»: هلاک عظیم.

2:« لِلْمُطَفِّفِينَ»: المطففین: من التطفیف و هو البخس و النقص فی الکیل و الوزن، و الطفیف بمعنی النزر الیسیر، سمّی طفیفاً لأنّ ما یبخس شیء طفیف أی حقیر بالنسبة ذلی مجموع المکیال و الموزون و قال الزجاج: و إنّما قیله مطفّف، لأنّه لا یکاد یسرق فی المکیال و الموزون إلّا الشیء الیسیر الطفیف»[2]

3:« اكْتَالُوا»: من الاکتیال و هو الأخذ بالکیل.

4:« كَالُوهُمْ»: أی کالوا للناس.

5:« وَزَنُوهُمْ»: و هود الأخذ بالوزن، أی وزنوا للناس.

6:« يخْسِرُونَ»: یقال: أخسرت المیزان و خسرته إذا نقصته فی الوزن.

« وَيلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ» این یکنوع دعا و لعنت است علیه کم فروشان و مطففین است، « وَيلٌ » یعنی هلاکت، کسانی که کم می‌کنند، «طفیف» به چیزی کم می‌گویند، چرا آدم‌های کم فروش را مُطفِّف نامیده و چرا نسبت به ‌آنها کلمه «مُطفِّف» را به کار برده‌ است،« تطفیف» یعنی کم کردن، چرا کم می‌کند؟ چون‌ نسبت به آنچه که می‌دهد کمتر است، مثلاً از ده من گندم (که باید به طرف بدهد) یک چارک را کم می‌کند، یک چارک نسبت به ده من کم است، ‌آنکه کم می‌کند مسلّماً نسبتش به آنچه می‌دهد بیشتر است، اما از واقع کمتر است «وَيلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ».

تعریف مطفّفین و کم فروشان

قرآن کریم مطففین را چنین تعریف می‌کند و می‌فرماید: آنها کسانی هستند که هرگاه چیزی را به مردم بفروشند، موقع دادن کم می‌کنند، اما اگر چیزی ازمردم بخرند، حتی به اندازه یک مثقال هم حاضر نیستند که کم باشد، موقع فروختن کم می‌کنند، اما موقعی که می‌خرند، ‌دربست می‌خرند، یعنی حتی حاضر نیستند که به اندازه یک مثقال کم باشد.

گفتار ابن عباس

ابن عباس می‌گوید: وقتی پیغمبر اکرم (ص) به مدینه تشریف آوردند، این مسئله (تطفیف وکم فروشی) در میان مردم مدینه رواج داشت و مردم مدینه چنین مردمی بودند، یعنی موقع فروختن به مشتری کم می‌دادند، اما موقع خریدن، دربست می‌خریدند و حاضر نبودند که چیزی از آن کم باشد.

البته ابن عباس این مطلب را نقل می‌کند، منتها باید توجه داشت که این آیات از آیات مکی‌اند نه از آیات مدنی، معلوم می‌شود که در مکه نیز یک چنین چیزی مرسوم بوده، یا اینکه این آیات دو مرتبه نازل شده، یعنی هم در مکه نازل شده و هم در مدینه.

«وَيلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ» این یکنوع دعا و لعنت است علیه آنها (علیه کم فروشان)، کلمه «دعا» در پیش ما یک چیزی خوب است، اما در لسان عرب، کلمه « دعا» اعم است،« دعاء علیه و دعاَء له»

«وَيلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ»: ای بمیرد کسانی که مطفف و کم فروشند، مرگ بر کسانی که در موقع فروختن کم می‌کنند.

مطففین چه کسانی‌اند؟ هرگاه بخواهند چیزی را بخرند، کامل می‌گیرند، اما زمانی که می‌خواهند بفروشند، موقع فروختن کم می‌کنند، اینها آدم‌های نامرد هستند، چون موقع فروش کم می‌کنند و موقع خریدن، کامل می‌گیرند.

پرسش

ممکن است کسی بپرسد که چرا در ‌آیه دوم فقط کیل را گفته و فرموده: « إِذَا اكْتَالُوا» و نامی از وزن نبرده، اما در ‌آیه سوم هم کیل را بیان کرده و هم وزن را، چون فرموده: «وَإِذَا كَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ» ؟

پاسخ

پاسخش این است که چون در دومی کلمه «وَزَنُوهُمْ» آمده، ‌این قرینه می‌شود که در اولی نیز مقدر است، یعنی لازم که قرآن کریم تمام جزئیات را بیان، مرحوم آیت الله بروجردی می‌فرمود: قرآن کلیات را بیان می‌کند، به جزئیات نظر ندارد، همین که در دومی کلمه وزن را گفته، این خود قرینه می‌شود بر اینکه در دومی هم مقدر است.

آیه تطفیف اختصاص به خرید و فروش ندارد

مطلب جدید اینکه: آیه مبارکه می‌فرماید: مُطفِّفین کسیانی هستند که موقع خرید و فروش کم می‌کند، آیا این آیه مبارکه فقط مربوط به خرید و فروش است، یا غیر خرید و فروش را هم می‌گیرد؟

از نظر ملاک منحصر به خرید و فروش نیست، بلکه هر کار و عملی که انسان متصدی آن است، اگر چیزی از آن کم کند، در واقع تطفیف کرده و مشمول این آیه شریفه می‌شود، مثلاً کارمندان یک اداره اگر چیزی از ساعت کاری خود کم کنند، مشمول این آیه مبارکه‌اند.

خلاصه اینکه: هر کس که در ادای حق دیگران کم بگذارد، مشمول این آیه می‌باشد.

دیدگاه محقق ایروانی

محقق ایروانی معتقد است که خود کم کردن حرام نیست، ما عرض کردیم که خودِ «تطفیف» یک عمل حرام است، یعنی از آ‌یات و روایات استفاده می‌شود که خودِ «تطفیف» حرام است.

ولی ایشان (محقق ایروانی) می‌فرماید خودِ «تطفیف» حرام نیست، چرا تطفیف حرام نیست؟

می‌فرماید به جهت اینکه در سه مورد تطفیف است اما حرام نیست، آن سه مورد عبارتند از:

الف؛ جایی که انسان برای خودش تطفیف کند، ولی بعداً از جای دیگر آن نقص و کمی را تکمیل می‌کند، فرض کنید که من برای خودم کیل کردم، مثلاً نه من و نیم را کیل کردم، بعدا نیم من دیگر را از جای دیگر تکمیل کردم، اینجا تطفیف است، اما حرام نیست، چون بقیه را از جای دیگر تکمیل کردم.

ب؛ من شخصاً فروشنده‌ ام، و در موقع فروختن برای مشتری تطفیف می‌کنم، منتها از جای دیگر آن را تکمیل می‌کنم.

ج؛ من از مشتری طلب دارم، ولی او حاضر به دادن طلب من نیست، ولذا در موقع کیل به اندازه طلبم کم کنم و آن کمی را به عنوان تقاص حساب می‌کنم.

پس در سه مورد تطفیف است و حال آنکه حرام نیست‌:

یک: برای خودم بکشم، ولی بعداً از جای دیگر جبران کنم.

دو: برای مشتری بکشم، اما بعداً نقص و کمی‌اش را از جای دیگر جبران کنم.

سه: به بدهکاری می‌فروشم که حاضر به پرداخت طلبم نیست، ولذا من در موقع کیل یا وزن به اندازه طلبی که از او دارم (تقاصاً) کم می‌کنم.

سپس ایشان‌(محقق ایروانی)) می‌فرماید: اگر «تطفیف » عنوان ثانوی پیدا کند، یعنی ظاهر عمل این باشد که:« ما دفعت لک تمام الحق»، ولی در واقع تمام الحق نباشد، به اصطلاح تظاهر کنم:« بأنّ ما دفعت لک تمام الحق»، اما در واقع «تمام الحق» نباشد، می‌گوید این عنوان کذب به خود می‌گیرد و از باب کذب حرام می‌شود.

ایشان (محقق ایروانی) نتیجه می‌گیرد که کم کردن کیل و ترازو (فی حد نفسه) حرام نیست. چرا حرام نیست؟ به دلیل آن سه موری که بیان شد، مگر اینکه عنوان ثانوی پیدا کند، مثل اینکه ظاهر عمل این باشد که من تمام الحق را داده‌ام و حال آنکه تمام الحق نیست، در این صورت به عنوان کذب حرام می‌شود.

گفتار استاد سبحانی

عرض من به ایشان (محقق ایروانی) این است که ما نباید بحث‌ها را با هم مخلوط کنیم، بحث ما در جایی است که بفروشد و در موقع وزن و کیل چیزی را کم کند و از جای دیگر هم جبران نکند، یعنی همان کم فروشی که الآن در بازار وجود دارد.

اما این مواردی که شما بیان کردید، قطعاً از محل بحث ما بیرون است، چون در این موارد کم می‌کشد، منتها بعداً یا برای خودش جبران می‌کند و یا برای مشتری و یا به عنوان تقاص از بدهکارش می‌کند، این موارد ثلاثه از محل بحث ما خارجند، چون بحث در این است که شخصی کم فروشی می‌کند، علاوه براینکه ذمه‌اش مشغول است، حکم وضعی دارد، حکم تکلیفی نیز دارد و بحث ما در حکم تکلیفی است و ظاهر آیات هم حکم تکلیفی را می‌رساند که همان حرمت تطفیف باشد.

اما اینکه که جناب محقق ایروانی می‌فرماید چیزی را که به طرف می‌دهد و شعارش این است که این تمام الحق است، و حال ‌آنکه تمام الحق نیست، ایشان گفت ممکن است این کار به عنوان کذب حرام بشود ( کذب عملی).

ما به ایشان عرض می‌کنیم که این فرمایش شما نیز خارج از بحث ماست، زیرا بحث ما نه در کذب است و و نه در شعار اینکه این تمام الحق می‌باشد، و حال آنکه تمام الحق نیست، همه‌ اینها از محل بحث ما خارجند، چون بحث ما درجایی نیست که:« أنّه تمام الحق» و حال آنکه تمام الحق نیست، بلکه بحث ما در باره کم فروشی است بدون اینکه از جای دیگر جبران بشود و بدون اینکه به عنوان تقاص کم کند و یا بدون اینکه تظاهر به دفع تمام الحق کند و در واقع تمام الحق نباشد.

بنابراین، ما دو اشکال به ایشان (محقق ایروانی) داریم:

اولاً؛ بحث ما در جایی است که تطفیف باشد و چیزی هم به آن ضمیمه نشود تا جبران تطفیف بشود، و الا اگر نظرش کم فروختن است و بعداً بخواهد از جای دیگر جبران کند، این محل بحث ما نیست.

ثانیاً؛ بحث ما در تطفیف است، نه در جایی که طرف شعارش دفع تمام الحق است و حال آنکه در واقع تمام الحق را دفع نکرده، تا از باب کذب حرام بشود.

 

الآیة الثانیة

قال سبحانه:« أَوْفُوا الْكَيلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ *** وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ *** وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ»[3]

ترجمه: حق پيمانه را ادا کنيد (و کم فروشي نکنيد)، و ديگران را به خسارت نيفکنيد!

و با ترازوي صحيح وزن کنيد!

و حق مردم را کم نگذاريد، و در زمين تلاش براي فساد نکنيد!

معنای مفردات آیه

1:« الْمُخْسِرِينَ»: المنقصین.

2: «الْقِسْطَاسِ»: المیزان، و یعبر به عن العدالة کما یعبر عنها بالمیزان قال: وزنوا بالقسطاس المستقیم[4]

3:« تَبْخَسُوا»‌: البخس، نقص الشیء علی سبیل الظلم، «‌ وَلَا تَبْخَسُوا» أی لا تنقصوا،إ

إنّ النبی شعیب (علیه السلام) أمرهم بشیئین و نهاهم عن ثلاثة أمور:

أمّا الأمرالأول فقال: « أَوْفُوا الْكَيلَ»

أمّا الأمر الثانی فقال:« وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ»

و أمّا ما نهی عنه فهو:

الف؛« وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ»

ب؛ « وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ»

ج؛ «وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ»

سابقاً در میدان‌ها چنین بود که یکنفر در بازار جنس را می‌فروخت، یکنفر هم مشتری بود، من برای اینکه نظر مشتری را بزنم، می‌گویم این چه قالی است، بافتش درست نیست،‌ شروع به عیب گیری از جنس می‌کنم که طرف (مشتری) نخرد و تا من بعداً ‌آن را به قیمت ارزانتر بخرم،« وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ» اجناس مردم را (با این هدف که مشتری نخرد و من بخرم) تنقیص و تحقیر نکنید. سپس یک کلام جامع را بیان کرده و فرموده: «وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ» در روی زمین فساد نکنید، این فرازِ آیه مبارکه تمام معاصی و گناهان را در بر می‌گیرد.

التفسیر

قوله تعالی: « أَوْفُوا الْكَيلَ» ذکر الکیل وهو کنایة عمّا یقدر به المبیع فیعمّ الوزن و المعنی: إذا بعتم فکیلوا لهم الکیل و الوزن کاملاً « وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ»:‌أی المنقصین.

هذا هو الأمر الأوّل، و أمّا الأمر الثانی فهو قوله: « وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ» أمر النبی شعیب أن یزنوا الناس بالعدل فی الأخذ و الإعطاء و أرید بالقسطاس المستقیم، المیزان العدل.

هذا کلّه فی الأمرین، و أمّا النواهی الثلاثة فهی:

الف؛« وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ» أی المنقصین.

ب؛ « وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ»، البخس – کما مرّ- نقص الشیء علی سبیل الظلم، فیحتمل أن تکون الفقرة مشیرة إلی النهی عن وصف السلعة الناس بالرداءة، بأن یقول بأنّ سلعتک ردیئة لیصرف عنها الراغبین حتّی یشتریها هو برخص.

ج؛ « وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ» و هذه کلمة جامعة تشمل المورد و غیره کالغارة و قطع الطریق و السلب و النهب.

 

الآیة الثالثة

«فَأَوْفُوا الْكَيلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ » [5]

ترجمه: بنابر اين، حق پيمانه و وزن را ادا کنيد! و از اموال مردم چيزي نکاهيد! و در روي زمين، بعد از آنکه (در پرتو ايمان و دعوت انبياء) اصلاح شده است، فساد نکنيد! اين براي شما بهتر است اگر با ايمان هستيد!

این ‌آیه نیز مربوط به شعیب است، درست همان مطالب آیه قبل را آورده،

هذه الآیة ممّا أوصی شعیب علیه السلام قومه فکلامه هذا یشتمل علی أمر و نهیین:

أمّا الأمر فقوله: «فَأَوْفُوا الْكَيلَ وَالْمِيزَانَ»

و أمّا النهیان: فقوله:« وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ»

فقوله:« وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا»

 

الآیة الرابعة

« وَيا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ »[6]

ترجمه: و اي قوم من! پيمانه و وزن را با عدالت، تمام دهيد! و بر اشياء (و اجناس) مردم، عيب نگذاريد؛ و از حق آنان نکاهيد! و در زمين به فساد نکوشيد!

و قد ظهر تفسیر الآیة بما تقدّم

قرآن یا گلستان طبیعی

قرآن کریم به مناسبت‌های مختلفی، این آیات را می‌آورد، کتاب الله، کتاب بشری نیست که فصل بندی کند، قرآن کریم عیناً مانند یک گلستان طبیعی است نه گلستان صناعی، در گلستان صناعی باغبان بین گل‌ها مرز بندی می‌کند، در یکجا گل محمدی می‌کارد، در جای دیگر کل بنفشه می‌کارد وهکذا، این می‌شود گلستان صناعی، اما قرآن گلستان طبیعی است، که در آن همه رقم گل‌ها یافت می‌شود بدون اینکه بین آنها مرز بندی شده باشد، یعنی گل‌های متفاوت و متنوع در کنار هم قرار دارند، قرآن گلستان طبیعی است ولذا به مناسبت‌های مختلف، کلامی را بیان می‌کند.

دو پیغمبر بنام شعیب داریم

نکته دیگر اینکه: خیال نشود که این شعیب همان شعیبی است که پدر زن حضرت موسی بود، این شعیب ربطی به ‌آن شعیب (که پدر زن حضرت موسی بود) ندارد، این شعیب بعد از حضرت ابراهیم است، خیلی قبل از حضرت موسی است.

بنابراین، ما دو شعیب داریم، یک شعیب قرآنی داریم که بعد از جناب ابراهیم است، یعنی بعد از ابراهیم و لوط دوران شعیب است، یک شعیب داریم که پدر زن حضرت موسی است و این شعیب قرن‌ها فاصله دارد با شعیب قبلی، اشتباه در وحدت لفظ است، البته هردو شعیب نبی و پیغمبر بوده‌اند، اما بین آنها صد‌ها سال فاصله است، اگر کسی قصص قرآن را مطالعه کند،‌ داستان شعیب بعد از لوط پیغمبر آمده، هر کجا که جریان لوط تمام شده، جریان شعیب آمده، این نشان می‌دهد که اینها هم عصر حضرت ابراهیم بوده.

فرعان

1: اگر انسان شخصی را اجاره کند تا گندم را برای دیگری کیل کند ( بالکیل الصحیح)، اما این آدم کیل صحیح نکرد، بلکه در کیل خود تطفیف کرد، آیا این اجاره صحیح است یا نه؟

مثلاً جناب «زید» کسی را اجاره کرده بود کیل صحیح کند، ولی او در مقام عمل کم کرد، آیا این اجاره صحیح است یا نه؟

اجاره صحیح است، ولی این اجیر استحقاق پاداش را ندارد، چرا؟ لأنّه لم یقم علی الکیل الصحیح.

إذا آجر نفسه للتوزین و نحوه، لکنّة أخسر فی مقام العمل فالإجارة صحیحة، لکنّه لا یستحقّ الأجرة، لعدم الوفاء بمقتضی عقد الإجارة.

2:‌ «لو أجره لیکیل کیلاً‌ ناقصاً، مشکل در خودِ مستاجر است، چون به طرف می‌گوید من تو را اجیر می‌کنم به شرط اینکه موقع کیل کردن برای مردم، مقداری از کیل کم کن، یعنی طرف را برای کیل ناقص اجیر کرده است، در اینجا خودِ اجاره باطل است. چرا؟« لأنّ المبغوضیة الذاتیة لا تجتمع مع الإمضاء» چون این نوع اجاره ذاتاً مبغوض مولاست،و چیزی که ذاتاً مبغوض باشد، معنی ندارد که صحیح باشد.

 

2 الرشوة

اتفق فقهاء المسلمین علی تحریم الرشوة، ففی جامع المقاصد و مسالک الأفهام: أنّ علی تحریمها إجماع المسلمین»[7] [8]

و إلیک ما یدلّ علیه من الآیات:

الآیة الأولی

« سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جَاءُوكَ فَاحْكُمْ بَينَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يضُرُّوكَ شَيئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَينَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يحِبُّ الْمُقْسِطِينَ»[9]

آنها بسيار به سخنان تو گوش مي‌دهند تا آن را تکذيب کنند؛ مال حرام فراوان مي خورند؛ پس اگر نزد تو آمدند، در ميان آنان داوري کن، يا (اگر صلاح دانستي) آنها را به حال خود واگذار! و اگر از آنان صرف‌نظر کني، به تو هيچ زياني نمي‌رسانند؛ و اگر ميان آنها داوري کني، با عدالت داوري کن، که خدا عادلان را دوست دارد!

« سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ» فقط این فرازِ آیه محل بحث ماست، بقیه از محل بحث ما بیرون است، البته اگر در کتاب قضا رسیدیم، بقیه را در کتاب قضا می‌خوانیم، یعنی اگر اهل کتاب پیش پیغمبر یا امام یا یک مجتهد آمد که در فلان مسأله قضاوت کن، پیغمبر، امام و مجتهد مخیرند بین اینکه طبق شریعت اسلام فتوا بدهند و بین اینکه اصلاً قضاوت نکنند و در کار آنها مداخله نکند فَإِنْ جَاءُوكَ فَاحْكُمْ بَينَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يضُرُّوكَ شَيئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَينَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» این بخشی از آیه بحثش در کتاب قضا می‌آید.

« سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ» زیاد می‌شنوند برای دروغ، در این فراز آیه شریفه، دو احتمال وجود دارد:

الف؛ یا رسول الله، یهود در مسجد می‌نشینند، تا از تو بشنوند به این هدف که وقتی بیرون رفتند تو را تکذیب کنند، سمّاعون لغایة التکذیب، نه برای استفاده کردن، یعنی برای اینکه بعداً تو را تکذیب کنند در مسجد می‌نشینند و به سخنانت گوش می‌دهند.

ب؛ به خبر‌های دروغ و شایعات گوش می‌کنند تا تو را تکذیب کنند، ‌«أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ» سحت در لغت عرب به چه می‌گویند؟ وقتی انسان پوست میوه را می‌کند، یا پوست گوسفند را می‌کند، به این عمل و کار می‌گویند:« سحت»، «أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ» دین مقدس اسلام، اسم حرام را سحت گذاشته، «رشوه» در اسلام حرام است، می‌فرماید این سحت است، «سحت» یعنی چه ؟ یعنی پوست کندن میوه و پوست کندن حیوان، یعنی همانطور که انسان پوست میوه را می‌کند و سپس آن را می‌خورد، یا پوست حیوان را می‌کند تا گوشتش را بخورد، آدمی که حرام را می‌خورد، در حقیقت دین را از خودش می‌کند، گویا دینی در این آدم نیست، این آدمِ «رشوه خوار» می‌شود موجودِ بی دین، کلمه «سحت» کنایه است، «أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ» حرام‌ها رامی‌خورند،« لما ذا سمّی الحرام سحتاً»؟ زیرا «سحت» پوست کندن است، آدمی که حرام می‌خورد، دین را از خودش می‌کند و کنار می‌گذ ارد و حرام می‌خورد.

بنابراین، رشوه خواری و به طور عموم حرام خوری، یکنوع دین را کنار گذاشتن است و سپس حرام خوردن.

 


[2] مجمع البیان، طبرسی، ج10، ص327.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo