درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/10/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آمادگی برای صلح
عرض کردم که کلمه « سَّلْم» از مؤنثات سماعیه است، «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا»[1] اگر دشمن تمایل به صلح پیدا کرد، تو نیز راه صلح را در پیش بگیر، لفظ « جنح» به معنای «مال» است،آنگاه میفرماید: «وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ » و بر خدا توکل کن، که او شنوا و داناست! این نشان میدهد که انسان در همه حال باید به خدا توکل کند و از او طلب استمداد نماید، یعنی خود را هم در حالت حرب و هم در حالت صلح به خدا بسپارد، چون هم «صلح» مقتضی است و هم حرب مقتضی است، آنکه میتواند عمل مسلمانان را به نتیجه برساند خداوند است «وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ».
من شرح این مطلب را در جلسه گذشته بیان کردم و گفتم در هر کشوری که تک قانونی باشد، آن استبداد است، خواه تک قانونی حرب باشد و خواه تک قانونی صلح، کشوری میتواند به تمام معنی عقلانی باشد که در آن دو قانون حکومت کند، هم قانون جنگ و هم قانون صلح، در شرائطی باید دفاع کرد و جنگید و در شرائطی هم باید از خود نرمش نشان داد و با طرف مقابل صلح نمود.
اشکالبعضیها در اینجا اشکال گرفتهاند و گفتهاند این آیه مبارکه (وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا ) یعنی آیه 61 سوره انفال ) با آیه سی و پنج سوره محمد متناقض است، چون این آیه مبارکه ما را دعوت به صلح میکند و حال آنکه آیه سی و پنج سوره محمد از مصالحه کردن با دشمن منع میکند و میفرماید:« فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَنْ يتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ»[2]
ترجمه: پس هرگز سست نشويد و (دشمنان را) به صلح (ذلتبار) دعوت نکنيد در حالي که شما برتريد، و خداوند با شماست و چيزي از (ثواب) اعمالتان را کم نميکند!
پس این آیه (آیه 61 سوره انفال) با آیه سی و پنج سوره محمد متناقض شد، یا لا اقل بگوییم که یکی ناسخ دیگری است.
جوابکسانی که این اشکالات را میکنند یا ناسخ و منسوخ میگیرند، قرآن شناس نیستند، چون اگر قرآن شناس باشند، متوجه میشوند که کوچکترین اختلافی بین این دو آیه وجود ندارد. چرا؟ زیرا آیه ای که در سوره محمد است، ناظر به آنجاست که اسلام و مسلمانان در موضع قدرت قرار دارند و دشمن در حال ضعف و متلاشی شدن است، یعنی در یک چنین جایی صلح با دشمن معنی ندارد، چون صلح دشمن در این فرض یکنوع حیله و خدعه است، درجایی که اسلام دست برتر و بالا دارد و کفار در حال ضعف به سر میبرند، صلح و نرمش درست نیست.
اما آیهای که در سوره انفال است، یعنی: «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ » ناظر به جایی است که هردو طرف از هر نظر و جهت مساوی هستند مانند صلح حدیبیه، در زمین حدیبیه مسلمانان با مشرکین در یک سطح بودند، یعنی هردو اقتدار داشتند، در یک چنین جایی میفرماید: «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ » ولذا اگر قرآن در سوره محمد میفرماید: صلح نکن، آنجا را میگوید که اسلام و مسلمانان در موضع قدرت قرار دارند و لشکر دشمن در حال ضعف و متلاشی شدن به سر میبرند، اما آنجا که میفرماید صلح کنید، جایی را میگوید که هردو طرف از هر جهت در موضع مساوی قرار دارند.
قتال با اهل بغی (بغاة)
«وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَينَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَينَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يحِبُّ الْمُقْسِطِينَ»[3]
ترجمه: و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتي دهيد؛ و اگر يکي از آن دو بر ديگري تجاوز کند، با گروه متجاوز پيکار کنيد تا به فرمان خدا بازگردد؛ و هرگاه بازگشت (و زمينه صلح فراهم شد)، در ميان آن دو به عدالت صلح برقرار سازيد؛ و عدالت پيشه کنيد که خداوند عدالت پيشگان را دوست ميدارد.
معنای مفردات آیه1:« بَغَتْ»: بغی علیه، استطال علیه و ظلمه.
2: « فَاءَتْ»: أی رجعت.
3:« وَأَقْسِطُو» : إعدلوا.
پرسشممکن است کسی سوال کند که چرا فعلِ: « اقْتَتَلُوا» جمع آمده و حال آنکه فاعلش (طَائِفَتَانِ) تثنیه است؟
پاسخاین پرسش دوتا جواب دارد:
1: پیغمبر اکرم (ص) خودش به تمام معنی عرب صمیم و خالص است، چون آن حضرت از طائفه قریش است و لغت قریش از بهترین لغات در عرب میباشد است، علاوه براین، ما باید قواعد را از قرآن بگیریم، نه اینکه قرآن را بر قواعد سیبویه و ابن هشام تطبیق کنیم (این جواب مال مرحوم شیخ جواد بلاغی است).
2:جواب دوم این است که جمع آوردنِ فعلِ: « اقْتَتَلُوا» به اعتبار افراد است، یعنی اگر لفظ «طائفتان» را در نظر بگیریم، باید تثنیه بیاورد و بگوید: «اقتتلا»، اما اگر به حسب افراد در نظر بگیریم، باید بگوید:« اقْتَتَلُوا» و این یک امر بسیار رایج در کلام عرب است.
پس به اعتبار لفظ «طائفتان» باید بفرماید:« اقتتلا»، اما به اعتبار افراد، باید بگوید:« اقْتَتَلُوا».
هرگاه دو طائفه از مؤمنین با همدیگر جنگیدند، کوشش کنید که در میان آنها صلح را بر قرار کنید، حال اگر یکی از آنها تن به صلح نداد و زور گفت، باید با آن طائفه باغی جنگید، کلمه « فَاءَتْ» به معنای «رجعت» است، به سایه نیز « فیء» میگویند چون میرود و بر میگردد.
نکات قابل توجه در آیه شریفهدر این آیه مبارکه چند نکته قابل اهمیت و توجه آمده است:
الف؛ نکته اول این است که صلح یکی ازخواستههای اسلام است، چون اسلام تک قانونی نیست، اسلام که همان گونه که قانون حرب و جنگ را دارد، قانون صلح را نیز دارد، این نکته از فقره اولِ آیه مبارک استفاده میشود «وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَينَهُمَا» هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتي دهيد.
ب؛ حال اگر یکی از آن دو طرف سر زوری کرد و حاضر به صلح نشد، باید با او جنگید، تا به فرمان خدا باز گردد (فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ)
این نشان میدهد که اسلام طرفدار عدالت است نه طرفدار ظلم و ظالم، چون ابتدا فرمان صلح می دهد و میفرماید صلح بر قرار کنید، اگر هردو طرف به صلح تن دادند، یعنی طرفین حاضر شدند که صلح کنند که چه بهتر، اما اگر یکی از دو طرف حاضر به صلح نشد، باید با آن طرف جنگید تا حاضر به صلح بشود.
ج؛ هرگاه طائفه باغی بازگشت (و زمينه صلح فراهم شد)، در ميان آن دو به عدالت صلح برقرار سازيد؛ و عدالت پيشه کنيد که خداوند عدالت پيشگان را دوست ميدارد، یعنی اگر طرفین از همدیگر اسیر گرفته اند، اسیرها را باید آزاد کنند، خونهای ریخته شده را جبران کنید.
توضیح مطلباسلام با دو طائفه میجنگد و بس ، مجموع آیاتی که در باره جهاد وارد شدهاند، نشان میدهند که اسلام با دو طائفه میجنگد، یکی با کافرین و مشرکین و بت پرست، اگر کافر بت پرست نباشد، مانع ندارد که در ظل حکومت اسلام زندگی کند.
طائفه دوم اهل بغی و بغاة هستند، اتفاقاً امیر المؤمنین (ع) اولین کسی است که با بغات جنگ کردند و نبرد نمودند، امام صادق (ص) میفرماید: اگر امیر المؤمنین (ع) با هل بغی نمیجنگید، احکام بغی برای ما معلوم نبود، این کلام مال امام صادق (ع) است، اتفاقاً من دیدم که احمد بن حنبل نیز همین کلام امام صادق (ع ) را دارد و میگوید اگر جنگ علی (ع) با اهل بغی نبود، احکام بغی دانسته نمیشد.
سوالخیال نکنید که خوارج الآن خاموشاند و از بین رفتهاند، بلکه خوارج الآن هم وجود دارند، دولتی دارند درعمان، سلطنتی دارند و کتابی دارند و همه نوع آثار دارند، ولذا آنها ممکن است به همین آیه مبارکه استدلال کنند و بگویند که چرا علی (ع) در جنگ صفین با این آیه مبارکه مخالفت کرد، یعنی هنگامی که سپاه معاویه قرآن ها را بر سر نیزه کردند و علی (ع) و اصحاب علی (ع) را به صلح دعوت کردند، بیست هزار نفر مسلح نزد حضرت علی (ع) آمدند و گفتند باید این صلح را بپذیری، و الا تو را میکشیم، حضرت نمیپذیرفت و مدتها در مقابل این درخواست صلح مقاومت کرد، تا اینکه مالک اشتر را خواست، مالک گفت بین من و بین پیروزی بر معاویه به اندازه «فواق ناقه» فاصله است، «فواق ناقه» به آن فاصله بین دو دوشیدن شتر ماده میگویند، یعنی وقتی ناقه را کمی میدوشند، سپس مقداری مکث و درنگ میکنند، سپس شروع به دوشیدن میکنند، به آن فاصله بین دو دوشیدن فواق ناقه میگویند، شتر را که میخواهند بدوشند، یکسره نمیدوشند، مقداری میدوشند، بعداً به اندازه دو دقیقه یا سه دقیقه دست از دوشیدن میکشند و سپس دوباره شروع به دوشیدن میکنند، به آن فاصله بین دو دوشیدن، میگویند: «فواق ناقه».
ولذا مالک اشتر در جواب حضرت عرض کرد که کمی اجازه بده، چون بین من و بین پیروزی بر« معاویه» به اندازه فواق ناقه فاصله است، حضرت فرمود: مالک، بیا، و إلّا رأیت امیر المؤمنین مقتولاً» امام (ع) ناچار شد که قبول کند، خوارج میگویند :( نعوذ بالله) علی(ع) بر خلاف این آیه عمل کرده، چون در مقابل صلح مقاومت کرد.
جوابما در جواب عرض میکنیم که این آیه مبارکه میگوید: اگر دو طائفه از مؤمین با همدیگر جنگیدند، بین آنها صلح بر قرار کنید، کار با رهبر ندارند، یعنی هردو طرف رهبر را قبول دارند، این دو طائفه با همدیگر میجنگند، رهبر میآید آنها را صلح میدهد، هم این طرف مؤمن هستند و هم آن طرف مؤمن هستند، آنها به هرجهتی اگر با همدیگر جنگیدند، رهبر و حاکم اسلامی بین آنها صلح بر قرار میکند و اگر یک طرف تن به صلح نداد، با او میجنگد.
اما قضیه صفین جنگ بین دو طائفه از مؤمنین نبود، یک طرف مؤمن بودند، امام را قبول داشتند، کدام امام؟
امامی که از نظر ما (شیعیان) امام منتخب از جانب خداست، از نظر اهل سنت هم امام است، چون مردم اعم از مهاجرین و انصار با آن حضرت بیعت کردند، این امام یک طرف بود، آن طرف با امام مسلّم میجنگیدند، آیه شریفه ناظر به این گونه موارد نیست، آیه مبارکه جایی را میگوید که هردو طرف امام و رهبر را قبول دارند، منتها به جهتی از جهات بین شان جنگ و درگیری رخ میدهد، آیه شریفه اینجا را میگوید که بین آنها صلح بر قرار کنید، تجاوز به رهبر و امام و خلیفه نمیکنند، بلکه امام و خلیفه را هردو طرف قبول دارند، منتها با همدیگر میجنگند، امام وارد میشود تا بین آنها صلح ایجاد کند.
اما مسئله صفین بر عکس بود، چون یک طرف امام و یارانش بودند، در طرف دیگر کسانی بودند که علیه امام مسلّم قیام کرده بودند، آنها وقتی احساس ضعف کردند، پرچم صلح را بالا بردند.
علاوه براین، صلح معاویه، صلح واقعی و حقیقی نبود، بلکه میخواستند بدینوسیله خود را از شکست حتمی و قطعی نجات بدهند و بعد از تجدید قوا دوباره به جنگ ادامه بدهند و اتفاقاً تاریخ این مطلب را ثابت کرده است.
پس بین این دو قضیه فرق جوهری وجود دارد، هم موضوعاً فرق دارند و هم غایتاً فرق دارند .
قتال البغاة
الحکومة الإسلامیة تقاتل فئتین:
1:الفئة الباغیة حتّی تفیء.
2: الفئة الکافرة حتّی تُسلم.
فمن خرج علی إمام عادل و حاربه، وجب قتاله، لما أوجب الله تعالی من طاعة أولیاء أمره فی محکم کتابه حیث یقول:
« يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا»[4] ، و قد أجمع أهل القبلة علی فسق محاربی أئمة العدل و فجورهم بما یرتکبونه.
و انطلاقاً من هذه القاعدة قاتل الإمام علی (ع)- معه أجلاء المهاجرین و الأنصار- البغاة من الناکثین و القاسطین و المارقین فی وقائع:« الجمل و صفّین و النهروان» قال الإمام الصادق (ع):« کان فی قتال علیّ (ع) أهل القبلة برکة، و لو لم یقاتلهم علی (ع) لم یدر أحد بعد کیف یسیر فیهم»[5]
این حدیث را احمد بن حنبل نیز نقل کرده است، یعنی اگر جنگ حضرت علی (ع) با اهل بغات نبود، احکام بغات برای ما روشن نبود.
در جنگِ با بغات، حضرت علی (ع) اسیر نگرفت، وقتی حضرت درجنگ جمل پیروز شدند، همان کسانی که در اطراف آن حضرت بودند، به ایشان گفتند زنان شان را اسیر بگیرید و مردان شان را برده بگیرید، خیال کردند که آنها حکم مشرکین دارند.
امیر المؤمنین (ع) یک جواب دندان شکن برای آنها داد و فرمود: کدام یکی از شما أم المؤمنین عایشه را مالک میشود و کنیز خود قرار میدهد (أیُّکم تملکون أمّ المؤمنین)؟ ولذا حضرت همه را آزاد کرد، چون در جنگ با اهل بغی، مسئله بردگی مطرح نیست، فقط سلاح را گویا از آنها گرفت.