درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/10/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فلسفه ممنوعیت اسیر گرفتن در حال جنگ
الآیة الخامسة«فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِنْ لِيبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يضِلَّ أَعْمَالَهُمْ»[1]
ترجمه: و هنگامي که با کافران (جنايتپيشه) در ميدان جنگ روبهرو شديد گردنهايشان را بزنيد، (و اين کار را همچنان ادامه دهيد) تا به اندازه کافي دشمن را در هم بکوبيد؛ در اين هنگام اسيران را محکم ببنديد؛ سپس يا بر آنان منت گذاريد (و آزادشان کنيد) يا در برابر آزادي از آنان فديه [= غرامت] بگيريد؛ (و اين وضع بايد همچنان ادامه يابد) تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد، (آري) برنامه اين است! و اگر خدا ميخواست خودش آنها را مجازات ميکرد، اما ميخواهد بعضي از شما را با بعضي ديگر بيازمايد؛ و کساني که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بين نميبرد!
معنای مفردات آیه1:« الرِّقَابِ»: جمع رقبة، و هو اسم للعضو المعروف.
2:« أَثْخَنْتُمُوهُمْ»: ثخن الشیء فهو ثخین، إذا غلظ، و استعیر فی الآیة للقتل الکثیر أو الجرح بحیث یوجب توقف العدو و عجزه عن الحرکة.
3:« الْوَثَاقَ»: ما یُشدّ به من قید أو حبل و نحوهما.
4:« مَنًّا»: أی إطلاقاً من الأسر بالمجّان.
5:« فِدَاءً»:أی إطلاقاً فی مقابلة مال أو غیره.
6:« أَوْزَارَهَا»: الأوزار، الأحمال، و یُراد بها هنا آلات الحرب و أثقالها.
بحث ما در باره برنامههای جهاد اسلامی است، کسانی که برای جهاد میروند، باید چگونه جهاد کنند، یعنی حد و حدود جهاد چیست؟
نخست باید به این نکته توجه داشت که جنگ برای خودش مراحلی دارد، مادامی که دشمن به قوت و قدرت خود باقی است و تبادل آتش میان مسلمانان و آنها بر قرار میباشد، یعنی کوچکترین ضعف در ناحیه دشمن ظاهر نشده، در اینجا اگر از دشمن اسیر بگیرند، اسیر را میکشند و او را نگه نمیدارند و ما این قسمت را در آیه گذشته خواندیم «مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يكُونَ لَهُ أَسْرَى».
در آیه مورد بحث نیز همان مطلب آمده، بعد از آنکه شکست و ضعف دشمن ظاهر و آشکار گردید، نوبت اسیر گرفتن میرسد، یعنی مسلمانان میتوانند اسیر بگیرند، حال که اسیر گرفتند، اسیر را تا کی و تا چه زمانی نگه بدارند؟ تا زمانی که جنگ کاملاً به پایان برسد،« حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَها» کلمه «أَوْزَارَ»، به چیزی سنگین میگویند، در این آیه مبارکه دوتا غایت آمده است «فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ» تاکی و تا چه زمانی؟« حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ» یعنی تا زمانی که دشمن را زمینگیر کنید، اما جنگ هنوز تمام نشده است، جمله: « حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ» غایت است برای « فَضَرْبَ الرِّقَابِ»، بعداً میفرماید:« فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً» این دستور تا کی و تا چه زمانی است؟ «حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا» بگیرید و ببندید و زنده نگه دارید تا موقعی که جنگ تمام بشود و دشمن پا به فرار بگذارد و سراغ کار خود برود.
پس در این آیه مبارکه دو تا کلمه «حتی» داشتیم، حتای اول قید برای« فَضَرْبَ الرِّقَابِ» است، جمله: « فَضَرْبَ الرِّقَابِ» کنایه از قتل و کشتن است،، حتّای دوم یعنی بگیرید و ببندید و زندان نگه دارید، تا کی؟ تا زمانی جنگ خاتمه پیدا کنند، آن موقع یا اسیران را مجاناً و بلا عوض آزاد میکنند یا پول میگیرند.
ضوابط أخذ الأسریدلّت الآیات القرآنیة علی أنّ فئة المؤمنین علی الحقّ و فئة الکافرین علی الباطل، إذا تلاقوا فی ساحة الحرب فعلی المؤمنین أن یُدیروا علی الکافرین کُؤوس المنایا بوضع السیوف فی رقابهم- بگردانند بر کافرین کاسههای مرگ را- کما قال:«فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ »، ولعلّ الحکم ورد مورد الغالب، و إلّا فالمراد قتلهم بأیِّ نحو کان، بالرمی بالسهام أو الطعن بالرماح، ثمّ إنّ ضرب الرقاب له حدّ معیّن أوضحه بقوله: « حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ» أی أکثرتم القتل فی صفوف العدو حتّی ظهر الضعف فیهم و إن لم تتمّ الحرب فیتوقف ضرب الرقاب، بل یشدّ وثاق الأسری کما یقول:« فَشُدُّوا الْوَثَاقَ» بقید أو حبل أو نحوهما، لکی لا یفرّ أحد منهم و یعید الکثرة علی المؤمنین.
و أمّا أسلوب التعامل مع الأسری إذا أخذوا بعد الأثخان، فذکرت له الآیة طریقین:
1؛ « فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ» أی یطلق سراحه بلا عوض.
2؛ «وَإِمَّا فِدَاءً» أی یطلق سراحه بعوض.
و التعامل مع الأسری بأحد الأسلوبین مشروط باستسلام العدو فی معرکة القتال و إلقاء السلاح، کما یقول:« حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا»
و بذلک نری أنّه سبحانه فی هذه الآیة یشیری إلی برامج الحرب:
الف؛ ضرب الرقاب عند اللقاء.
ب؛ استمراره إلی حدّ الإثخان و اصطباء الأرض بدماء العدو – رنگین کردن زمین با خون دشمن ، اصطباء، یعنی رنگین کردن.- حتی تتحطّم القوة العسکریة للعدو، و یتحطّم غروره و استعلاؤه، و یکفّ عن البغی و العدوان.
ج؛ أخذ الأسری بعد الإثخان، و التعامل معهم بأحد الأسلوبین المذکورین.
د؛ التعامل مع الأسری بأحدی الوجهین محدّد باستسلام العدو و إلقاء السلاح و ترک المعرکة.
و حاصل الکلام أنّ فی الآیة غایتین:
الأولی: قوله: « حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ»
الثانیة: قوله: « حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا»
اولی غایتِ قتل و «ضرب الرقاب» است، دومی غایتِ «شدّ» میباشد، تا چه زمانی اسیران را در زندان نگهداریم؟ تا دشمن معرکه را ترک کند، مادامی که دشمن معرکه را ترک نکرده است، نباید دست اسیران را باز کنید چون ممکن است فرار کنند و دوباره به لشکر دشمن بپیوندند.
أمّا الأولی، فهی غایة لضرب الرقاب، فعند الإثخان یتوقّف الضرب لطروء الضعف علی قوّة العدو العسکریة، و فقدان القدرة علی التحرک و المواجهة، و إن لم تتم الحرب و کان الاشتباک مستمراً، و عند ذاک تأتی الخطوة التالیة، و هی أخذ الأسری.
و أمّا الثانیة، أعنی: « حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا» أی یشدّ الوثاق لأحد الأمرین إلی نهایة وضع الحرب أوزارها، و عندئذ إمّا یمنّ علیهم باطلاق سراحهم أو یؤخذ منهم الفدیة.
و ممّا ذکرنا یظهر الضعف فیما ورد فی «کنز العرفان» حیث قال:« إنّ الأسیر إن أخذ و الحرب قائمة تعیّن قتله إمّا بضرب عنقه أو قطع یدیه و رجلیه و یترک حتّی ینزف- خونریزی کند و بمیرد - و یموت، و إن أخذ بعد تقضیّ الحرب، یتخیّر الإمام بین المنّ و الفداء و الاسترقاق، و لا یجوز القتل»[2]
بعضیها آیه گذشته را با آیه امروز مقایسه کردهاند و گفتهاند آیه کذشته (یعنی آیه67 ازسوره انفال) ناسخ آیه امروز(یعنی آیه4 از سوره محمد) است، چون آیه دیروز چنین فرموده: «مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يثْخِنَ فِي الْأَرْضِ... »[3] یعنی همین که پای خودش را محکم کرد و علائم غلبه و پیروزی ظاهر شد، قتل ممنوع است و اسیر گرفتن اشکالی ندارد هرچند هنوز جنگ کاملاً تمام نشده و تبادل آتش ادامه دارد، ولی آیه امروز (آیه4 سوره محمد) میفرماید: « حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا» یعنی مجرد محکم کردن پا و ظهور علائم پیروزی کافی نیست، بلکه باید جنگ کاملاً تمام بشود و دشمن از معرکه جنگ فرار کند.
بنابراین، آیه امروز (آیه4 سوره محمد) ناسخ آیه دیروز (آیه 67 سوره انفال) است، چون آیه 67 سوره انفال میگفت همین مقداری که ضعف در لشکر کفر ظاهر شد، قتل ممنوع است و اسیر گرفتن اشکالی ندارد، اما آیه امروز (آیه4 سوره محمد) میگوید ضعف لشکر دشمن و ظهور علائم پیروزی در سپاه اسلام، کافی نیست، بلکه حتماً باید دشمن از معرکه جنگ پا به فرار بگذارد.
ما در جواب عرض میکنیم که این سخن اشتباه است، زیرا دومی غایت اولی نیست، دومی که میگوید: « حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا» غایتِ زد و بند است، یعنی دست دشمن را ببندید، تا کی و تا چه زمانی؟« حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا» .
اما غایت« فضرب الرقاب» جمله: « حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ» است، این آقا خیال کرده که ما در اینجا یک غایت داریم و حال آنکه این اشتباه است، چون ما در آیه دو غایت داریم، یک «غایت» جمله: « حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ»، غایت دیگر، جمله: « حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا» میباشد.
ثمّ إنّه ربما یقال: إنّ قوله: « حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا» ناسخة لقوله تعالی: «مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يثْخِنَ فِي الْأَرْضِ» لأنّ هذه السورة متأخرة نزولاً عن سورة الأنفال فتکون ناسخة لها.
یلاحظ علیه: أنّ القائل خلط بین الغایتین، فالاثخان غایة لضرب الرقاب و قتل العدو، و هو ینتهی بالإثخان، و إن کانت الحرب قائمة و أمّا وضع الحرب أوازارها، فهو غایة لشدّ الوثاق و حبس الأسری، و هما ینتهیان بانتهاء الحرب، و عند ذلک یطلق سراحهم بأحد الأسلوبین.
إلی هنا تمّ ما یرجع إلی صدر الآیة و بقی الکلام فی ذیلها، أی قوله تعالی: « وَلَوْ يشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ»،أی من الکفّار بإهلاکهم و تعذیبهم بما شاء « وَلَكِنْ» یأمرکم بالحرب و بذل الأرواح فی إحیاء الدین «لِيبْلُوَ» أی لیمتحن «بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ» فیظهر (أو یتمیّز) المطیع من العاصی.
و بعبارة أخری: لو کان الغرض هو هلاک الکفّار فقط، فالله سبحانه قادر علی إهلاکهم بما شاء من أنواع العذاب، و لکنّه سبحانه أراد من وراء ذلک ابتلاءکم حتّی یتبیّن المستحقّ للثواب من غیره، ولذلک أمرکم بالقتال و الجهاد.
قوله تعالی:« وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ» متفرّع علی اختیار الحاضرین فی سوق القتال، أی فمن بذل روحه فی إحیاء الدین و الدفاع عن الحقّ، « فَلَنْ يضِلَّ أَعْمَالَهُمْ»، بل یقبلها و یجازیهم علیها ثواباً.
در آخر میفرماید:مؤمنین، خیال نکنید که خدا عاجز است، خدا اگر بخواهد کمتر از یک لحظه دشمن را نابود میکند، ولی میخواهد شما به حد کمال برسید، شما را امتحان میکند تا بوسیله امتحان به حد کمال برسید و از ثواب جهاد بهره مند بشوید.
به بیان دیگر: خداوند به کمک شما نیاز ندارد، چون اگر خدا اراده کند، کفار در همان لحظه اول تار و مار میشوند و از بین میروند، پس چرا خدا این کار را نمیکند؟ برای اینکه شما را امتحان کند تا کمالات شما ظاهر بشود، امتحان خدا برای علم خدا نیست، بلکه برای اظهار کمالات شماست، خدا جناب ابراهیم را امتحان میکند، آیا برای این امتحان میکند که بداند و علم به کمالات ابراهیم پیدا کند؟ نه، بلکه میخواهد کمالات ابراهیم بیرون بیاید و معلوم بشود حضرت ابراهیم در راه معشوق از همه چیزش میگذرد حتی از فرزند محبوبش اسماعیل، امتحان خدا یا برای اظهار کمالات بندگانش است یا برای اظهار خبث باطنی آنها میباشد.