درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/10/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فلسفه منع اسیر گرفتن در حال جنگ
الآیتان: الثالثة و الرابعة«مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَاللَّهُ يرِيدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ *** لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ »[1]
ترجمه: هيچ پيامبري حق ندارد اسيراني (از دشمن) بگيرد تا کاملا بر آنها پيروز گردد (؛و جاي پاي خود را در زمين محکم کند)! شما متاع ناپايدار دنيا را ميخواهيد؛ (و مايليد اسيران بيشتري بگيريد، و در برابر گرفتن فديه آزاد کنيد؛ ولي خداوند، سراي ديگر را (براي شما) ميخواهد؛ و خداوند قادر و حکيم است!
اگر فرمان سابق خدا نبود (که بدون ابلاغ، هيچ امتي را کيفر ندهد)، بخاطر چيزي [= اسيراني] که گرفتيد، مجازات بزرگي به شما ميرسيد.
معنای مفردات آیه
1: «أَسْرَى»: جمع اسیر کالقتلی و الجرحی، جمع قتیل و جریح، یقول ابن مالک:
فًعلی لوصف کقتیل و زمن و هالک و میِّت به قمِن
و هو من الأسر بمعنی الشدّ، فکلّ من یؤخذ من العسکر فی الحرب، یُشدُّ لئلّا یهرب، ثمّ أُطلق علی کلّ مأخوذ و إن لم یُشدّ.
2: «يثْخِنَ»: الثخانة، بمعنی الغلظة، و ثوب ثخین ضد رقیق و أرید فی الآیة «الاستقرار»
یکی از برنامههای جهادی اسلام (در حال قتال و جنگ با کافرین) این است که مسلمانان حق گرفتن اسیر را ندارند، یعنی مادامی که مسلمانان در حال جنگ و قتال با کفار به سر میبرند و مشغول جنگ میباشند و تا وقتی که امنیت کامل بر سپاه اسلام حکومت نکرده و تا زمانی که لشکر اسلام پای خود را محکم نکردهاند، حق گرفتن اسیر را ندارند، یعنی اسیر باید کشته بشود، کلمه «إثخان» در لغت عرب به معنای غلظت است، ولی در اینجا به معنی استحکام میباشد، در حقیقت معنی آیه مبارکه این میشود: تا وقتی که قدرت و قوت اسلامی ظاهر نشده ،حق گرفتن اسیر را ندارند.
پس مادامی که مسلمانان با کفار در حال قتال جنگند و مادامی که اثخان و غلبه اسلام بر کفر ظاهر و آشکار نشده، حق گرفتن اسیر را ندارند.
بله، اگر پیروزی و غلبه اسلام و مسلمین بر کفار ظاهر و آشکار شد هرچند جنگ هنوز ادامه داشته باشد، در یک چنین فرضی گرفتن اسیر مانع ندارد.
به بیان دیگر؛ میزان جنگ و عدم جنگ نیست، بلکه میزان غلبه و عدم غلبه است، به این معنی که اگر غلبه و پیروزی لشکر اسلام بر کفار ظاهر شد و معلوم شد که اسلام در حال قوت و کفار در حال ضعف به سر میبرند، در این فرض اسیر گرفتن هیچ مانعی ندارد، یعنی مسلمانان میتوانند اسیر بگیرند و اسیر را نگه دارند.
اما مادامی که غلبه و پیروزی اسلام ظاهر نشده و طرفین در حال مقاتله و جنگند و معلوم نیست که سرنوشت و نتیجه جنگ به کجا میانجامد، در چنین شرائی گرفتن اسیر درست نیست، بلکه ممنوع است.
فرق جنگهای زمان پیغمبر با جنگهای زمان ما
شما جنگهای رسول اکرم را بگیرید نه جنگهای زمان ما را، در آن زمان (زمان پیغمبر) اگر اسیر میگرفتند، اسیر را در مقابل عوض و پول آزاد میکردند و این کار به ضرر مسلمانان تمام میشد، چون همان اسیر آزاد شده دو مرتبه به لشکر دشمن میپیوست و با مسلمانان میجنگید و این سبب قوت گرفتن دوباره لشکر کفر بر لشکر اسلام میگردید.
به عبارت دیگر؛ اسیر گرفتن در آن زمان (زمان پیغمبر)، بخاطر رعایت اسیر نبود، بلکه بخاطر گرفتن فدیه و فداء بود، ولذا اگر مسلمانان در حال جنگ و مقاتله که هنوز غلبه و پیروزی اسلام بر کفر معلوم و روشن نیست، از دشمن (مثلاً صد نفر را) اسیر میگرفتند و سپس آنها را در مقابل عوض و فداء آزاد میکردند، اسیران دوباره به لشکر کفار میپیوستند و جزء سپاه دشمن میشدند و این کار به ضرر و زیان لشکر اسلام تمام میشد، از این رو، قرآن دستور میدهد مادامی که غلبه و پیروزی اسلام بر کفر ظاهر نشده، شما حق گرفتن اسیر را ندارید.
بله، اگر غلبه و پیروزی اسلام بر سپاه کفر ظاهرو آشکار شد، در این فرض هیچ مانعی ندارد که اسیر بگیرید، چون دشمن در حال متلاشی شدن و ضعف هستند، اما اینکه اسیر را در مقابل وجه و عوض بگیریم و سپس آنها را آزاد کنیم، این بر خلاف مصلحت اسلام است.
از این آیه مبارکه معلوم میشود که در زمان پیغمبر اکرم ( ص) -در جنگ بدر- گویا چنین کاری شده، یعنی مسلمانان گروهی را اسیر گرفتند و سپس آنها را در مقابل عوض و پول آزاد کردند، اسیر گرفتن شان بخاطر رعایت حال اسیر نبوده، بلکه بخاطر این بوده که در مقابلش عوض و پول بگیرند، قرآن کریم میفرماید: این کار گناه عظیم است: « لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»[2]
اگر کتابی و نوشتهای از جانب خدا نبود، عذاب الاهی این افراد را شامل میشد.
مراد از کتاب در این آیه مبارکه،کدام کتاب است ؟
به نظر من وبعضی از مفسرین مراد از کتاب این است که عقاب بلا بیان قبیح است، چون خداوند هنوز این قانون را به مسلمانان بیان نکرده بود و نفرموده بود مادامی که غلبه و پیروزی برای شما حاصل نشده است اسیر نگیرید، چون این مطلب را نگفته بود، اگر بخواهد آنها را مؤاخذه کند، مؤاخذه کردنش مخالف سنت حکیمانه او خواهد بود، زیرا سنت حکیمانه خداوند بر این قرار گرفته که کسی را بدون بیان عقاب نکند.
«مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَاللَّهُ يرِيدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ *** لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ »
ما در بحث های قبلی، جمله:«مَا كَانَ» را دو جور معنی کردیم و گفتیم جمله: «مَا كَانَ» گاهی برای نفی امکان میآید، مانند:« مَا كَانَ لِلَّهِ أَنْ يتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ» در این آیه شریفه مانند: «مَا كَانَ» برای نفی امکان است.
گاهی جمله:«مَا كَانَ» برای نفی مصلحت و شأن است، مانند:«مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ»[3] ،
در اینجا جمله:«مَا كَانَ» برای نفی مصلحت و شأن آمده، یعنی شأن مشرکین این نیست که مساجد را آباد کنند، اینجا به معنای نفی امکان نیست، بلکه به معنای نفی شأن است.
در آیه مورد بحث نیز جمله:«مَا كَانَ» برای نفی شأن آمده،«مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يكُونَ لَهُ أَسْرَى» یعنی شأن این مسئله این نیست که پیغمبر اکرم ( ص) اسیر بگیرد.
یکی از عجایب است که کلمه:« أسری» هم فعل آمده و هم جمع، آنجا که کلمه «أسری» فعل آمده، مانند:« سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى»[4]
در جایی که کلمه « أسری» جمع آمده، مانند آیه مورد بحث: «مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يكُونَ لَهُ أَسْرَى»
کلمه:« أَسْرَى» در این آیه مبارکه جمع اسیر است، «مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يكُونَ لَهُ أَسْرَى» یعنی شأن پیغمبر این نیست که برای او اسیر باشد، تا کی و تا چه زمانی؟ «حَتَّى يثْخِنَ فِي الْأَرْضِ»، کلمه «ثخن» در مقابل رقت است، چنانچه روغن دو جور است، روغن سفت و غلیظ، و روغن رقیق و نازک، کلمه « ثخن» به معنی «غلظت» است در مقابل رقت.
«حَتَّى يثْخِنَ فِي الْأَرْضِ» یعنی تا پای خودش را در زمین محکم کند، کی و چه زمانی پایش در زمین محکم میشود؟ وقتی که غلبه و پیروزی اسلام بر کفار ظاهر بشود، یعنی معلوم بشود که دشمن آخرین نفسهایش را میکشد.
به بیان دیگر؛ پایان یافتن جنگ لازم نیست، بلکه همین مقداری که ضعف و سستی در ارتش دشمن ظاهر بشود و معلوم بشود که آنها در حال متلاشی شدن است، همین مقدار کافی برای جواز اسیر گرفتن است «حَتَّى يثْخِنَ فِي الْأَرْضِ» «غلظت» در زمین یعنی چه؟ این کنایه است،« حَتَّى يثْخِنَ فِي الْأَرْضِ» پای خودش را در زمین محکم کند، یعنی غلبه اسلام برکفر ظاهر بشود، ما دامی که غلبه و پیروزی ظاهر نشده،«مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يكُونَ لَهُ أَسْرَى»
آیا قانون ممنوعیت اسیر گرفتن قبل از غلبه، اختصاص به اسلام دارد؟
ما ازاین آیه مبارکه این نکته را میفهمیم که این قانون (منع اسیر گرفتن قبل از پیروزی) مخصوص اسلام نیست، بلکه قانون همه شرائع آسمانی است، یعنی تمام انبیا چنین بودهاند و اختصاص به پیغمبر ندارد، در تمام شرائع آسمانی این قانون بوده تا مادامی که غلبه و پیروزی آیین توحید بر کفر روشن نشده، حق ندارند که اسیر بگیرند، آنگاه قرآن کریم میفرماید:﴿ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَاللَّهُ يرِيدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ آیا هنوز پیروزی شما ظاهر نشده اسیر میگیرید، دنبال پول و مال دنیا هستید، یعنی میخواهید اسیر بگیرید و بعداً آنها را آزاد کنید و درمقابل آزاد کردن شان پول بگیرید، در واقع دنبال پول گرفتن هستید نه اسیر گرفتن؟﴿ وَاللَّهُ يرِيدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴾خدا میخواهد اسلام و آیین توحید پیروزبشود، شما هنوز سر نوشت جنگ مشخص نشده، اسیر میگیرید و سپس آنها را در مقابل پول آزاد میکنید، آیا فکر این را کردهاید که این کار شما سبب میشود تا آنها دوباره بگردند و به لشکر دشمن ملحق شوند وعلیه شما بجنگند؟ یعنی این کار شما درست نیست، سپس میفرماید:﴿ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴾ کلمه «عزیز» به معنای قدرتمند است، هر موقع در قرآن کریم به کلمه «عزیز» رسیدید، آن را به معنی قدرتمند معنی کنید نه گرامی، هم قدرمتند است و هم این حکمش حکم حکیمانه است.
از این آیه مبارکه معلوم میشود که در جنگ بدر هنوز آثار پیروزی و غلبه لشکر اسلام بر کفر ظاهر نشده بود، گروهی را گروگان و اسیر گرفتند و نظرش شان این بود که آنها را به قریش بفروشند در مقابل آنها پول بگیرند، قرآن میفرماید: شما چنین حقی را ندارید، مادامی که پیروزی ظاهر نشده، دشمن باید کشته بشود، بله، اگر آثار پیروزی وغلبه ظاهر شد، آنوقت اسیر بگیرید، اسیر را چه میکنند؟
« فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً » یکی از دو کار را با اسیر انجام میدهند:
الف، یا منت بگذارید و بلاعوض آزاد کنید (فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ) .
ب، یا در مقابلش مبلغی را بگیرید (وَإِمَّا فِدَاءً ).
معلوم میشود که اسلام سه تا قانون دارد، یکی اینکه تا آثار غلبه بر اسلام ظاهر نشده، حق گرفتن اسیر را ندارید، بلکه اسیر در آنجا کشته میشود.
قانون دوم اینکه: هنگامی که آثار پیروزی و غلبه لشکر اسلام و شکست سپاه دشمن ظاهر شد هرچند هنوز جنگ تمام نشده، اما دشمن آخرین نفسهایی خودش رامیکشد، حق گرفتن اسیر را دارید.
قانون سوم اینکه: شما با اسیر میتوانید یکی از دو کار را انجام بدهید، یا منت بگذارید و بلاعوض آزاد کنید (فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ) ، یا در مقابلش مبلغی را بگیرید (وَإِمَّا فِدَاءً )
پیغمبر اکرم )ص) در جنگ بدر کدام را انتخاب کرد؟، سومی را انتخاب کرد، یعنی از کفار قریش فدیه و عوض گرفت، این بستگی داشت که آن اسیر چه ثروتی داشته باشد، اگر واقعاً اسیر ثروتمندی بود، بیشتر میگرفت، اگر قیمتش کمتر بود، کمتر میگرفت، یعنی به حال اسیر نگاه میکرد،در مقابلش وجه میگرفتند.
گفتار مفسرین اهل سنت
در نزد مفسرین اهل سنت (که خداوند به آنها انصاف بدهد) خلفا از پیغمبر اکرم (ص) گرامی تراند، چطور؟ چون میگویند: این خطاب مذمت آمیز مال پیغمبر و مؤمنین است، مگر عمر و سعد بن معاذ، این دو نفر را استثنا میکنند، طبق نظر آنها (مفسرین اهل سنت) خداوند پیغمبر (ص) مؤمنین را مذمت میکند، مگر عمرو و سعد بن معاذ، یعنی این دو نفر را مذمت نمیکند. چرا؟ چون عمرو سعد بن معاذ معتقد به قتل بودند نه اسیر گرفتن، اما پیغمبر اکرم و مؤمنین معتقد به گرفتن اسیر بودند، پیغمبر مایل بود که اسیر بگیرد و نگه دارد، این دو نفر میگفتند باید کشته شوند.
آیا این تفسیر درست است که خلاق متعال رسول خودش و مؤمنین را مذمت کند، اما این دو نفر را که اسلام خود را از پیغمبر گرفتهاند و تابع آن حضرت شمرده میشوند ،آنها را مدح کند؟! این معنایش این است که عمر و سعد بن معاذ بهتر از پیغمبر اکرم قانون اسلام را میفهمند، در اینجا چند قول است.
و قد اختلف کلمة المفسّرین حسبما روی علی أقوال مخلتفة:
1:العتاب متوجّه إلی النبی (ص) والمؤمنین جمیعاً.
2:العتاب متوجّه إلی النبی (ص) و المؤمنین ما عدا عمر.
3: العتاب متوجّه إلی النبی (ص) و المؤمنین ما عدا عمر و سعد بن معاذ.
4:العتاب متوجّه إلی المؤمنین دون النبی (ص).
5: العتاب متوجّه إلی شخص أو إلی أشخاص أشاروا إلیه بالفداء بعد ما استشارهم.
همه این اقوال بی پایه، سست و ضعیف اند، از نظر این مفسرین «اهل سنت» گویا عمر بن خطاب و سعد بن معاذ بهتر از رسول خدا و مؤمنین است، چون آن دو نفر معتقد به قتل بودند، اما پیغمبر اکرم و مؤمنین معتقد به نگه داری بودند، ولذا خطاب آمد که شما چنین حقی را ندارید.
بیان استاد سبحانی
ما عرض میکنیم که این گونه معامله با رسول اکرم (ص) برای تعظیم خلفا صحیح نیست، زیرا ما در خودِ آیه مبارکه دلیل داریم که عتاب مال مؤمنین است نه مال پیغمبر اکرم (ص) ، به آیه مبارکه خوب دقت کنید:
«مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يكُونَ لَهُ أَسْرَى» تا کی و تا چه زمانی؟« حَتَّى يثْخِنَ فِي الْأَرْضِ» تاز زمانی که پایش را در زمین محکم کند «تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَاللَّهُ يرِيدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ » این خطاب به مومنین است نه به پیغمبر اکرم (ص).
خطاب دوم:« لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ » این دو خطاب بهترین دلیل است که عتاب مال پیغمبر اکرم نیست، بلکه مال مؤمنین است، آقایان این نوع خطابات رانادیده گرفتهاند، به یک اخبار ضعیفی چسبیدهاند که عتاب مال پیغمبر ومؤمنین است، عمرو و سعد معاذ شامل این عتاب نیست، مقام عمر و سعد را بالا بردهاند، آیا میشود که شخصی مانند پیغمبر (ص) دین اسلام را نفهمد، اما دیگران (که دین خود را از آن حضرت میگیردند) بفهمند.
بنابراینَ، عتاب مال پیغمبر نیست، بلکه مال آن جمعی است که اسیر میگرفتند و بعداً آزاد میکردند در مقابل آزاد کردن آنها پول میگرفتند، این نوع تفسیرکردن ها که در کتب اهل سنت است، از مقام پیغمبر اکرم میکاهند، حتی بر مقام خلیفه میافزایند، این کار در واقع یکنوع افراط و تفریط است که آنها انجام میدهند، خطاب مال غیر پیغمبر اکرم است، چون میفرماید:« تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا»
مراد از کتاب در آیه مبارکه، چیست؟
مراد از «کتاب» در این آیه شریفه نوشته نیست، یعنی «کتاب» به معنی مکتوب نیست، بلکه به معنی قانون است و آن قانون این است که عقاب بلا بیان قبیح است، چون هنوز خداوند به مسلمانان نفرموده بود که:« قبل أن یثخن الأرض» اسیر نگیرید، چون نگفته بود، ولذا در یک چنین فرضی عقاب نمیکند، و الا اگر چنین قانونی نبود که عقاب بلا بیان قبیح است،« لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ».
بقی هنا کلمیة
ممکن است به ذهن کسی خطور کند که پس شما معتقدید که در حال جنگ و مقاتله باید افراد دشمن کشته شوند نه اینکه آنها را اسیر بگیرند، آیا در زمان ما نیز حکم مسئله چنین است؟
ما باید این مسئله را حل کنیم، آنچه تا کنون خواندیم راجع به عصر پیغمبر خدا بود، آیا در عصر و زمان نیز مسأله چنین است، جنگهای زمان ما، مانند جنگهای زمان پیغمبر نیست، جنگهای آن زمان (زمان پیغمبر ص) چند روز یا چند ساعت بود، حد اکثر جنگ در احزاب یکماه طول کشید، اما در زمان ما، جنگ چندین ماه، بلکه چندین سال طول میکشد، آیا این قانون در جنگهای زمان ما نیز جاری است ؟
قدر متیقن و مسلم از این آیه مبارکه جایی بوده که جنگ شان چند ساعتی بوده، یا یک روزه و دوروزه بوده، اما الآن که جنگ سالها طول میکشد، آیا باز همان حکم جاری است یا نه؟
علاوه براین، اگر دشمن را بگیرند، حاضر به اخذ فدیه نیست، ولذا در جنگ زمان ما، باید ولی فقیه و حاکم شرع تصمیم بگیرد، زیرا ظرفیت این آیه غیر از ظرفیت زمان ماست.
بله، اگر در زمان نیز یک جنگ کوتاه مدتی رخ بدهد، یعنی جنگ یک روزه و دو روزه صورت بگیرد و سپس تمام بشود ، البته باز همان حکم را دارد.
خلاصه مطلب اینکه: نباید از این گفتار و بیان من، سوء استفاده شود، چون من نمیگویم که این آیه مبارکه ناظر به جنگهای زمان ما مطلقا نیست، بلکه میگویم این آیه مبارکه ناظر به آن جنگهایی چند روزه است، در زمان ما هم ا گر جنگها چند روزه باشد و سپس تمام بشود، این آیه باز در آنجا حاکم است.
اما در جنگهای چند ساله، عمل به این آیه مشکل است، مثلاً جنگ ایران با عراق در حدود هشت سال طول کشید، جنگهای بین الملل نیز سالها طول کشید، بنابراین، آیه مبارکه ناظر به آن جنگهای موقت و کوتاه مدت است، اگر در زمان نیز جنگهای کوتاه مدت رخ بدهد، باز این آیه مبارکه حاکم است.
اما اگر سالهای زیادی طول بکشد، شمول آیه آنجا را مشکل است، ولذا باید ولی فقیه در این مورد نظر بدهد.
نکته دیگر اینکه: چون طبق دستور آیه مبارکه، بنا شد مادامی که غلبه و پیروزی برای لشکر اسلام ظاهر نشده است، حق نداریم اسیر بگیریم، اما اگر غلبه و پیروزی ظاهر شد هرچند هنوز آتش جنگ به طول کلی خاموش نشده باشد، اسیر گرفتن مانعی ندارد، منتها اگر اسیر گرفتیم، باید با اسیر یکی از دو کار را بکنیم:
الف، یا منت بگذارید و بلاعوض آزاد کنید (فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ) .
ب، یا در مقابلش مبلغی را بگیرید (وَإِمَّا فِدَاءً ).
اشکالممکن است در اینجا دشمنان اسلام اشکال کنند که شما انسان را خرید و فروش میکنید، اسیر را میدهید در مقابلش پول میگیرید، این در حقیقت یکنوع انسان فروشی است، پس معلوم میشود که دین شما انسان فروشی را تجویز میکند، این اشکالات را مسیحیها و امثال آنان میکنند، میگویند شما انسان را خرید و فروش میکنید، پول میگیرید و در مقابلش اسیر را آزاد میکنید، در جنگ بدر پیغمبر هفتاد نفر را اسیر گرفت و سپس آنها را آزاد کرد و در مقابل آزادی آنها از طرف مقابل پول گرفت، این خرید انسان است و معنی ندارد که اسلام خرید و فروش انسان را تجویز کند.
جوابجوابش این است که این کار انسان فروشی نیست، آن کسانی که آتش جنگ را روشن کردهاند، قهراً یک ضررهای بر مسلمانان وارد نمودهاند، آن وجه و عوضی که از آنها گرفته میشود، در مقابل آن خسارت هایی است که بر مسلمانان وارد کردهاند.
علاوه براین، مسلمانان در مکه اموالی داشتند، تمام اموال آنان را کفار مصادره کرده بودند، این وجه در مقابل آن اموال مصادره شده آنان میباشد.
بنابراین، «فداء» و عوض گرفتن به معنای خرید و فروش انسان نیست، انسان را نمیخریم و انسان را نمیفروشیم، بلکه این وجه و عوض یا در مقابل ضررهایی است که بر مسلمانان وارد کردهاند، یا در مقابل اموال مصادر شده آنها میباشد، یعنی اموالی که کفار در مکه مصادره کرده بودند.
الفداء أو بیع الإنسان
قلنا إنّه سبحانه جعل أمام المسلمین فی الاسری أحد الأمرین:
1: إطلاق سراحهم بلا عوض، و هذا یدلّ علی کرامتهم و تکریمهم لمقام الإنسانیة.
2:إطلاق سراحهم بعوض.
و قد قام المسلمون فی غزوة بدر بالأمر الثانی، فأطلقوا اسراح الأسری بأحد مبلغ یتراوح ما بین 4000 درهم عن الأسیر الغنی و 1000 درهم عن الأسیر الفقیر.
و ربما یتصوّر أنّ الفداء هو نوع من بیع الإنسان بعد أسره، لکنّه توهم محض، إذ فی کلّ حرب إذا کان العدو مشعلاً لقتیلتها تکون سبباً فی إهدار الکثیر من الطاقات فی المجال الاقتصادی و الإنسانی، فالفداء نوع تعویض عن هذه الخسائر الّتی حمّلها العدو علی المسلمین.
أضف إلی ذلک: أنّ المسلمین ترکوا أموالاً کثیرة فی مکّة عند هجرتهم إلی المدینة، فصارت أموالهم بید المشرکین فیصحّ للمسلمین أخذ الفدیة، لتحریر الأسیر لیکون عوضاً لأموالهم الّتی صادرتها قریش.
بحث ما در این آیه مبارکه به پایان رسید.